عوامل گرایش ایرانیان به تشیع چیست؟
۱۳۹۲/۰۶/۲۴

عوامل پیدایش و گسترش مکتب تشیّع در ایران بسیار است که هر کدام باید در جای خود بررسی شود. در پاسخ به این پرسش، به سه عامل مردمی اشاره میشود که در گسترش فرهنگ تشیع نقش بسزایی داشته اند:[1]

1. موالی (ایرانیان مهاجر)؛

2. هجرت علویان و سادات به ایران؛

3. حضور امام رضا(علیه السلام) در خراسان.

موالی چه کسانی هستند و چه نقشی داشتند؟

موالی آن دسته از ایرانیانی بودند که به قبایل عرب پیوستند و با آنان پیمان اتحاد بستند؛ از جمله حدود چهار هزار نفر از ایرانیان بودند که در جنگ قادسیه به آنان سپاه شاهنشاه میگفتند و در زمان یزدگرد سوم به فرماندهی شخصی به نام رستم به جنگ مسلمانان آمدند و سرانجام به سپاهیان عرب پیوستند. آنان برای پیوستن به سپاه عرب، شرط کردند که پس از جنگ بدر هر کجا خواستند ساکن شوند و با هر قبیلهای که خواستند، ازدواج کنند و سهمی نیز از غنایم جنگی داشته باشند. اعراب نیز موافقت کردند و گروهی از آنان را به شام و گروهی دیگر را به بصره فرستادند.[2] در مجموع، آنان خواستار برابری و مساوات میان خود و اعراب بودند و امید داشتند در لوای دین اسلام، طعم عدالت حقیقی را بچشند. هر چند بسیاری از آنان، تحقیر و ناملایمات فراوانی را متحمل شدند، ولی اسلام را پذیرفتند و به افتخار مسلمانی دست یافتند.

چرا موالی به مکتب تشیّع روی آوردند؟

بر خلاف پیمانی که میان موالی و سپاه عرب بسته شده بود، اعراب میان خود و آنان، تبعیض روا میداشتند که همین مسأله، آنان را از خلفای بنی امیه رویگردان کرد.

برخی رفتارهای تبعیضآمیز اعراب بدین قرار بود:

1. موالی در عراق شهروند درجه دوّم بودند.

2. کارهای پر مشقت مانند: چرخاندن امور بازار، راهسازی و اصلاح درختان به آنان واگذارشد.

3. از زمان خلیفه دوّم مرسوم بود که عجمها را به «مدینة الرسول» راه نمیدادند. موالی را نیز به مدینه راه نمیدادند.

4. عربها از موالی زن میگرفتند، ولی به آنان زن نمیدادند.

5. اسلام موالی را اسلام حقیقی نمیدانستند و از اسلام عربها پایینتر میشمردند. به همین دلیل، موالی حق نداشتند امام جماعت باشند یا در صف اوّل نماز بایستند.[3]

 6. کار تا جایی پیش رفت که حتی در نکوهش زبان فارسی، به نقل از ابوهریره از پیامبر(صلی الله علیه وآله)به این مضمون حدیث جعل کردند: «مبغوضترین زبان نزد خدا زبان فارسی است».[4] موالی نسبت به اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله)خوشبین بودند، ولی از رفتار و برخورد خلفا و حاکمانی که خود را جانشینان پیامبر میدانستند، بسیار متنفر بودند. از آن طرف، حضرت علی(علیه السلام) در زمان خانهنشینی، به خلفا نصیحت میکرد که با موالی به عدالت رفتار کنند. خود نیز در زمان حکومتداری، با موالی با محبت رفتار میکرد. برای نمونه، اموال بیتالمال را به نسبت مساوی میان آنان و اعراب تقسیم میکرد و میفرمود: «حضرت آدم نه غلامیبه دنیا آورد و نه کنیزی؛ بندگان خدا آزادند. اگر مالی نزد من باشد، در تقسیم آن میان سیاه و سفید فرق نخواهم گذاشت». حتی در بسیاری اوقات، سهم خود را از بیتالمال برای آزادی اسیران ایرانی مصرف میکرد.[5]

دیدن آن همه ستم و بی عدالتی از بنی امیه و دیدن این همه لطف و عدالت از علی(علیه السلام) بغض اموی و حبّ علوی را در دل موالمیپدید آورد. این کار، پیدایش تشیّع سیاسی بود.[6] شیعه گری موالی به این معنا بود که آنان، علی را از دیگر خلفا بالاتر و برتر و تنها ادا کننده حقوق خود میدانستند. البته شیعه بودن آنان از نظر اعتقادی در سطح قابل توجهی مطرح نبود. به گفته شهید مطهری، مردم ایران که مردمیباهوش بودند و سابقه فرهنگ و تمدن نیز داشتند، روح و معنای اسلام را در خاندان رسالت یافتند؛ چون آن بزرگواران، خواسته ایرانیان عدل و مساوات را برقرار و روح شیرین عدالتجویی ایرانیان را سیراب میکردند.[7] این تشیّع سیاسی با توجه به ارتباط همیشگی دیگر امامان(علیهم السلام) با ایرانیان مهاجر و ادامه یافتن رفتارهای تبعیضآمیز خلفای بنی امیّه با آنان، نهایتاً زمینهساز پیدایش تشیّع اعتقادی گردید. در این مورد، سیاست امام سجاد(علیه السلام)قابل توجه است. ایشان با گریههای مداوم بر امام حسین(علیه السلام)، احساسات حسینی و ضد اموی را به آنان منتقل میکرد. در نتیجه، موالی به تشیّع گرایش قلبی پیدا کردند و این احساس را به دیگر سرزمینها از جمله ایران انتقال دادند.[8] هجرت علویان و سادات بیشتر به خاطر امنیت موجود در ایران و علاقه مردم نسبت به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فشارهای حاکمان عباسی و اموی شام و عراق صورت میگرفت.

این مهاجرتها[9] بیشتر از قرن دوّم به بعد و پس از آن آغاز شد که یحیی بن زید بن علی(علیه السلام) به گرگان ایران آمد. یکی از اهداف سادات هاشمی در مهاجرت به سوی ایران، جذب نیرو برای قیام بود. آنان در این کار موفق بودند، به گونهای که یاران یحیی بن زید رو به فزونی نهاد و هارون مجبور شد 50 هزار نفر را برای دستگیری او اعزام کند.[10]

ماجرای یحیی بن زید و ورود امام رضا(علیه السلام) به خراسان، حرکت گروهی سادات و شیعیان را به ایران در پی داشت. علویان از موقعیت به وجود آمده برای امام رضا(علیه السلام) در حکومت مأمون استفاده کردند و به صورت گروهی راهی ایران شدند. آنان به شوق دیدار با امام رضا(علیه السلام) از مدینه به سوی مرو میرفتند که در میانه راه شمار زیادی از علاقهمندان امام رضا(علیه السلام) نیز به آنان میپیوستند. شمار این گروه وقتی به دروازه شیراز نزدیک میشد، به چند هزار نفر میرسید.

مأمون که از فروپاشی حکومتش میترسید، به حاکم فارس دستور داد از ورود آنان جلوگیری کند. رهبری کاروان با احمد بن موسی(علیه السلام) (شاهچراغ)و محمد بن موسی(علیه السلام) بود. آنان پس از درگیری با لشکر فارس، به یاران خود دستور دادند لباس مبدل بپوشند و در اطراف پراکنده شوند تا از گزند حکومت مأمون در امان باشند. به همین دلیل گفته میشود بیشتر امامزادگانی که در شهرهای گوناگون ایران مدفون شدهاند، جزء همان قافله هستند.[11] مردم ایران چون به سادات و آل رسول عشق می ورزیدند، به این گروه پناه دادند و آنان را یاری کردند. حضور آنان در میان عاشقان اهلبیت پیامبر(پیروان شیعه سیاسی) به گسترش تشیع اعتقادی انجامید.

در این میان، حضور علی بن محمدباقر(علیه السلام)[12] را نباید نادیده گرفت که پس از ورود امام رضا(علیه السلام)به ایران، برای ارشاد مردم به منطقه فین کاشان آمده بود. همین مسأله دلیل آن است که در آن زمان، مردم این منطقه هوادار خاندان رسالت بودهاند. در تواریخ آمده است که 6 هزار نفر از مردم کاشان و حومه به استقبال این امامزاده بزرگوار رفتند. هم چنین با استقرار ایشان در آنجا، مردم قم و کاشان و روستاهای اطراف در نماز جمعه ایشان شرکت میکردند. این موقعیّت ممتاز علی بن محمد سبب شد حکومت وقت، دستور قتل ایشان را صادر کند.[13] امروزه شیعیان، مراسم قالیشویان را در جمعه دوّم مهر ماه هر سال، به یاد ایام شهادت آن بزرگوار برگزار میکنند.

ورود امام رضا(علیه السلام) به ایران

پس از آن که مأمون بر برادرش امین پیروز شد، با توجه به علاقه مردم ایران به علویان، از موقعیت استفاده کرد و امام رضا(علیه السلام) را به ولیعهدی فرا خواند.

ابنخلدون میگوید: «فراوانی جمعیت شیعه در ایران سبب چنین دعوتی از سوی مأمون شد، بهگونهای که مأمون لقب الرضا بن آل محمد را به او داد و دستور داد سپاهیان جامه سیاه برکنند و سبز بر تن کنند.»[14] خراسان یکی از نخستین مراکز تشیع در ایران بود. پس از استیلای بنیعباس بر بنیامیه و تسلط آنان بر خراسان، مردم به بنیعباس گرایش یافتند. مردم میپنداشتند میان علوی و عباسی تفاوتی نیست؛ چون هر دو از بنیهاشم هستند. با این حال، پس از ورود امام رضا(علیه السلام) به این منطقه، تشیّع واقعی و اعتقادی، گسترش پیدا کرد.[15]

امام رضا(علیه السلام) از لحظه حرکت از مدینه تا مرو همیشه از روشهای گوناگون برای شناساندن شیعه بهره برد. رجابنابیالضحاک که مأمور آوردن امام به مرو بود، میگوید: امام در هیچ شهری از شهرها فرود نمیآمد، مگر این که مردم به سراغ او میآمدند و مسایل دینی و اعتقادی خویش را از او میپرسیدند.

امام در طول مسیر، احادیث را از طریق پدارنش به حضرت علی و پیامبر(رحمه الله)میرساند که این بهترین روش برای معرفی مکتب تشیّع و خنثی کننده توطئههایی بود که شیعه را خارج از دین میشمرد. نمونه برجسته آن، حدیث سلسله الذهب بود. ایشان در جمع مردم نیشابور فرمود:

من از پدرانم شنیدم و آنان از پیامبر شنیدند و او از خداوند باری تعالی شنید که فرمود: «لا اله الا الله قلعه محکم من است هر آن کس داخل آن شود از عذاب ایمن است».

سپس با کمی تأمل فرمود:

این مطلب شروطی دارد که یکی از شرایط آن، پذیرش ولایت من (اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)) است.

ایشان با این بیان، شیعه واقعی و اعتقادی را معرفی کرد و به محبت مردم به علویان جهت داد.[16] آن حضرت حتی هنگام ورود به دربار مأمون که وی از امام خواست خطبه بخواند، به معرفی ولایت خود و ائمه(علیهم السلام) پرداخت و فرمود:

ما به واسطه رسول خدا بر شما حق داریم و شما نیز از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر ما حق دارید. زمانی که شما حق ما را ادا کردید، ما نیز بر خود لازم میدانیم که حق شما را به جای آوریم. پس در زمینه حق شما، حق ما هم باید ادا شود.[17]

حضور امام در مناظره یکی دیگر از کارهایی بود که در پیآن، مکتب شیعه به درستی معرفی شد و استدلال مخالفان باطل گشت. مأمون برای محکوم کردن امام در جلسههای مناظره با بزرگان ادیان دیگر به تشکیل چنین جلسههایی دست یازیده بود. با این حال، امام از همه آنها سربلند بیرون آمد. پس از استقبال مردم از این جلسهها، مأمون دستور داد مردم را از در خانه امام دور کنند تا مبادا شیعه واقعی به مردم معرفی شود.[18]

همچنین مجموعه نامههایی که امام برای توضیح مبانی تشیع به افراد گوناگون می نوشتند، در این زمینه نقش داشت. نامههای ایشان در تبیین جایگاه اهلبیت در کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مسایل اختلافی با اهل سنّت مانند: ایمان آوردن ابوطالب، توضیح مصداق شیعه واقعی، مراد از اولوالامر در قرآن، گسترش فکر شیعی و استحکام پایههای اعتقادی در ایران بسیار اثر داشت.[19]



 

[1] عواملی همانند نقش حکومتهای ایرانی طاهریان، صفاریان، صفویان و... در جای خود قابل بررسی است.

[2] فتوح البلدان(بخش ایران)، احمدبن یحیی بلاذری، آذرتاش آذرنوش، سروش 1374، صص 41 - 40.

[3] تاریخ تشیّع در ایران تا قرن هفتم، رسول جعفریان، سازمان تبلیغات اسلامی، صص 54 - 49، برگرفته از: عقدالفرید، ابن عبد ربه، ج3، ص413.

[4] المجروحین، محمدبن حیان، دارالوعی، 1402، ج1، ص29.

[5] تاریخ تشیع در ایران، صص 57 - 55، برگرفته: از روضه کافی، ص 69، ح 26; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 181.

[6] تاریخ تشیع در ایران، ص 55.

[7] خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، 1362، ص 113.

[8] البته در میان موالی، افرادی بودند که سنی و حتی ناصبی شدند، ولی بیشتر آنان شیعه بودند.

[9] تاریخ تشیّع در ایران، ص159.

[10] همان، صص 161-160.

[11] شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، ج1، ص130.

[12] مقاتل الطالبین، ابوفرج اصفهانی، ص 311.

[13] شرح زندگانی و شهادت علی بن باقر)، آیت الله مدنی کاشانی، نشر مرسل، 1378، ج6، صص 27، 30 و 35.

[14] تاریخ ابن خلدون، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج2، ص383; تاریخ طبری، اساطیر، ج13، ص565.

[15] تاریخ تشیع، علامه محمد حسین مظفر، برگردان: سید محمدباقر حجّتی، نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ج1، ص

[16] تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، سازمان تبلیغات اسلامی، ص54.

[17] تاریخ انتشارات تشیّع در ایران، اصحابی دامغانی، نشر علامّه، 1350، ج1، ص251.

[18] عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، جهان، 1378ق، ج2، ص170.

[19] تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، صص 158-157.