بدعت واژه اى است که وهّابیان در فهم معنى آن گرفتار اشتباه عظیمى شده اند. قرآن مجید در مذمّت و نکوهش مسأله رهبانیّت در آیه 27 سوره حدید مى فرماید: «وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا»; (و رهبانیّتى را که بدعت گذارده بودند، ما بر آنها مقرّر نداشته بودیم... ولى آنها حقّ آن را نیز رعایت نکردند...).
هر گاه «استثنا» را در آیه متّصل بدانیم ـ آن گونه که ظاهر آیه است ـ مفهوم آیه همان است که در بالا آمد یعنى مسیحیان نوعى رهبانیّت و ترک دنیا را ابداع کرده بودند که از سوى خداوند مقرّر نشده بود، در عین حال همان را هم رعایت نکردند که شرح آن خواهد آمد.
و اگر استثنا را منقطع بدانیم، مفهوم آیه این است که ما «رهبانیّت» را به آنها دستور نداده بودیم (بلکه بدعتى بود از ناحیه آنها)، ما به آنها ابتغاء مرضاة الله (جلب خشنودى خدا) را توصیه کرده بودیم که آن را رعایت نکردند.
به هر حال، این آیه از این بدعت مذمّت مى کند، بدعتى که به گفته مورّخان، چند قرن بعد از حضرت مسیح(علیه السلام) بر اثر بعضى از حوادث تاریخى که منجر به شکست مسیحیان شد و گروهى متوارى بیابان ها و کوه ها شدند و به زندگى در انزوا پناه بردند، به وجود آمد و به تدریج رهبانیّت به صورت یک برنامه دینى درآمد. نخست مردان تارک دنیا (راهبان) راهى «دیرها» شدند، سپس زنان تارک دنیا (راهبه ها) به آنها پیوستند و دیرنشینى آغاز شد.
و از جمله سنّت هاى غلط که همراه با رهبانیّت در میان راهبان و راهبه ها شکل گرفت، مسأله ترک ازدواج به طور مطلق بود که امرى بر خلاف سنّت الهى و طبیعت بشرى است و سرچشمه مفاسد بى شمارى شد.
مورّخ مشهور غربى «ویل دورانت» در تاریخ معروف خود، بحث مشروحى درباره رهبانان دارد که قابل توجّه است. او در ضمن اعتراف مى کند که پیوستن راهبه ها (زنان تارک دنیا) از قرن چهارم میلادى شروع شد و روز به روز کار رهبانیّت بالا گرفت و در قرن دهم میلادى به اوج خود رسید.(1)
گرچه راهبان و راهبه ها در طول تاریخ اقدام به خدمات اجتماعى مختلفى کردند، ولى مفاسد اجتماعى و اخلاقى ناشى از آن بیشتر بود و بهتر است از ذکر آنها که در کتب مورّخین مسیحى به آن اشاره شده، صرف نظر کنیم. آرى، نتیجه بدعت ها غالباً همین گونه است.
به هر حال، اضافه بر آیه مزبور، روایات فروانى در نکوهش بدعت، در منابع اسلامى وارد شده است. از جمله حدیث نبوى معروف «کُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ» مى باشد! که در کتب بسیارى از جمله «مسند احمد» و «مستدرک الصحیحین» و «سنن بیهقى» و «المعجم الاوسط طبرانى» و «سنن ابن ماجه» نقل شده است.(2)
وهّابیون تندرو با مشاهده این گونه احادیث، بى آن که در معنى «بدعت» دقّت کنند، نخست با هر پدیده جدیدى به مخالفت برخاستند، تا آنجا که دو چرخه را مرکب شیطان خواندند و با نصب خطوط تلفنى به مخالفت برخاستند، و چون دیدند دنیا به سرعت به سوى صنعتى شدن پیش مى رود سرانجام در برابر پدیده هاى صنعتى غرب تسلیم شدند، نه فقط تسلیم شدند بلکه غرق در آن شدند، و امروز که به عربستان سعودى مسافرت مى کنیم، مى بینیم انواع اتومبیل هاى آخرین سیستم، وسائل مدرن تهویه، جالب ترین وسائل منزل و حتّى انواع سوپر مارکت ها و خوراک هاى غربى همه جا را پر کرده، و صغیر و کبیر و عالم و جاهل از آن استفاده مى کنند.
در این هنگام، مخالفت با این «بدعت ها»! را رها کرده، تنها به مخالفت با بدعت هایى که از نظر آنان آب و رنگ مذهبى داشت به مخالفت برخاستند، مانند بناى بر قبور، مراسم بزرگداشت میلاد پیامبر و بزرگان دینى، مراسم عزادارى بر شهیدان و امثال این ها، هر کس به سراغ این امور برود، او را بدعت گذار و مستحقّ همه گونه ملامت و سرزنش مى بینند.
امّا به راستى بدعت چیست و در چه موارد حرام است؟ به شرح زیر توجّه فرمایید:
«بدعت» در لغت به معنى هرگونه نوآورى خوب یا بد است و در اصطلاح فقها «ادخال ما لیس من الدین فى الدین» است.
آرى، هر گاه چیزى را که جزء دین نیست در دین وارد کنیم، و آن را به عنوان دستور الهى بشمریم، بدعت گذارده ایم.
و این به دو گونه انجام مى شود، واجبى را حرام و حرامى را واجب، ممنوعى را مباح و مباحى را ممنوع سازیم.
مثلا بگوییم در نظام بانکدارى امروز، رباخوارى قابل اجتناب نیست، بنابراین پذیرفته است، یا بگوییم حجاب مربوط به زمانى بوده که بشر تمدّن امروز را نداشته ولى امروز کشف حجاب مانعى ندارد، و انواع و اقسام بهانه جویى هایى که حلال را با آن حرام و حرام را حلال مى کنند، همه این موارد، مصداق بارز بدعت است.
و گاه مى شود امورى را که در دستورات دینى و در کتاب و سنّت وارد نشده جزء دین بشمریم، مثلا مراسم سوگوارى براى اموات را در سوّم و هفتم و چهلم که یک امر عرفى است، جزء دستورات اسلام بدانیم و یا جشن و شادمانى در اعیاد اسلامى را واجب شرعى بشمریم و امثال این ها.
به عبارت روشن تر، نوآورى ها سه گونه است:
1ـ نوآورى در امور صد درصد عرفى که هیچ ارتباطى به مسائل شرع ندارد، مانند نوآورى هاى مربوط به صنایع و اختراعات و علوم طبیعى که در زمان حیات و عصر پیامبر اسلام و سایر پیشوایان معصوم نیز بوده است، زیرا قافله علوم و اختراعات هیچ گاه متوقّف نمى شود، این گونه بدعت ها جزء بدعت هاى مفید و سازنده است، زیرا همه عقلاى جهان از هر پدیده مفیدى ـ بدون تعصّب ـ استقبال مى کردند، از هر قوم و ملّتى که بوده باشد.
2ـ نوآورى هاى عرفى پیرامون موضوعات شرعى، بى آن که نسبت به شرع داده شود، مثل بناى مساجد با کیفیّت خاص، گلدسته ها، محراب ها، کاشى کارى ها، کتیبه ها، استفاده از بلندگو براى اذان و صدها از این قبیل.
به یقین هیچ یک از این ها در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نبود، آیا هیچ کس مى گوید این ها بدعت و حرام است، در حالى که تمام مساجد مسلمین حتّى در عربستان سعودى و مراکز وهّابیّت و مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) پر از این هاست.
همچنین تغییرات زیادى که در مسجدالحرام صورت گرفته است، که هیچ شباهتى با زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ندارد، و از آن مهم تر ساختن طبقه دوّم براى محلّ سعى صفا و مروه، و تغییر عجیبى که اخیراً در جمرات ایجاد کردند وانتقال قربانگاه ها به خارج منى و امثال این ها.
این نوآورى ها امورى است عرفى، در کنار مسائل شرعى براى سهولت در کار یا رفع مشکلات و خطرها و هیچ کس آن را به عنوان یک دستور خاصّ شرعى نمى شناسد و بدعت نمى داند.
تشکیل جلسات مسابقه قرائت قرآن وانتخاب بهترین قاریان و حافظان و مفسّران قرآن مجید.
به یقین هیچ یک از این ها در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبوده، این ها نوآورى هایى است که براى پیشرفت مقاصد و اهداف دینى در نظر گرفته مى شود، بى آن که بگوییم جزء دین است.
همچنین احترام به اموات از طریق تشکیل مجالس بزرگداشت در مقاطع زمانى خاص.
تشکیل همایش ها و کنگره هاى مذهبى و جلسات نکوداشت براى بزرگان دین.
جشن هاى تولّد براى پیشوایان دین.
مجالس سوگوارى براى شهادت یا رحلت آنان.
و امور دیگرى از این قبیل که سبب عظمت اسلام و مسلمین و کنار زدن پرده هاى غفلت و بى خبرى و موجب معرفت و شناخت بیشتر آنان مى گردد.
ما در محیط خود بارها تجربه کرده ایم که این گونه برنامه هاى عرفى که در حاشیه مسائل مذهبى انجام مى گیرد، موجى از آگاهى و بیدارى در همه، به خصوص نسل جوان، بر مى انگیزد و سبب حرکت آنها به سوى معارف قرآنى و اسلامى و اهتمام به امور دینى مى شود و به یقین تعطیل این برنامه ها خسارت عظیمى بر مسلمین وارد مى کند.
به هر حال، این ها یک سلسله امور عرفى است که هیچ کس هنگام انجام این امور نمى گوید خداوند یا رسول خدا چنین دستورى را داده است و به تعبیر دیگر چیزى را که جزء دین نیست جزء آن نمى کند.
بنابراین، هرگز نمى توان نام بدعت بر آن گذارد و به عنوان «کُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ» آن را نوعى گمراهى دانست.
3- نوع دیگرى وجود دارد که همان بدعت حرام است که در آغاز به آن اشاره شد : حریم دین را شکستن و قانونى بر ضدّ قوانین دینى وضع کردن یا قانونى بر آن افزودن یا قانونى را کم کردن بى آن که دلیلى در شرع بر آن وجود داشته باشد.
ولى تندروان وهّابى به خاطر ضعف اطّلاعات آنها نسبت به فقه اسلامى و علم اصول میان این سه نوع نوآورى نتوانسته اند فرق بگذارند و گرفتار اشتباه سختى شده اند، و برادران مسلمان خود را با اندک چیزى متّهم به «بدعت» مى کنند، همان گونه که به سادگى آنها را متّهم به «شرک» مى نمایند.
این گفتار را با سخنى از عالم فقید یوسف بن علوى مالکى از مدّرسان معروف مسجدالحرام پایان مى دهیم.
او در کتاب «مفاهیم یجب أن تصحّح» در بحث بدعت تحت عنوان «بدعت خوب و بد» سخنى دارد که خلاصه اش چنین است:
بعضى از فرومایگان جاهل و متعصّب و تنگ نظر که خود را بى جهت به «سلف صالح» منتسب مى کنند، با هر امر تازه اى به مبارزه برمى خیزند و هر اختراع مفیدى را به عنوان این که بدعت است و هر بدعتى ضلالت است، نفى مى کنند بى آن که میان بدعت ها و نوآورى ها فرق بگذارند و بدعت نیک را از بد بشناسند.
این فرق گذارى چیزى است که عقل سلیم و فکر روشن آن را تأکید مى کنند و جمعى از بزرگان علم اصول همچون «نووى» و «سیوطى» و «ابن حجر» و «ابن حزم» بر آن صحّه نهاده اند.
هر گاه احادیث نبوى که یکدیگر را تفسیر مى کنند، در کنار هم بگذاریم و یکجا مورد مطالعه قرار دهیم، همین مطلب را مى رساند.
از جمله حدیث «کُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ» است که ناظر به بدعت هاى بدى است که داخل در تحت هیچ اصلى از اصول شرع نمى باشد.
سپس مى افزاید: بدعت به معنى لغوى (یعنى نوآورى) حرام نیست، آن چه حرام و ضلالت است، بدعت به معنى شرعى است و آن «چیزى را بر امر دین افزودن و به آن رنگ و صبغه شریعت دادن است» که به عنوان یک امر شرعى منسوب به صاحب شریعت مورد قبول و تبعیّت واقع شود.
امّا بدعت دنیوى، یعنى انواع نوآورى هاى مربوط به امور دنیا، هرگز ممنوع نیست.
بنابراین، تقسیم بدعت به دو قسم خوب و بد، ناظر به معنى لغوى آن است، امّا بدعت شرعى تنها یک نوع دارد که حرام است و اگر مخالفان این تقسیم، مفهوم «مَقْسم» را مى دانستند، قطعاً با آن به مخالفت بر نمى خاستند و مى دانستند که نزاع در الفاظ مى کنند.
آرى ; در میان بدعت هاى دنیوى، امورى بسیار مفید یافت مى شود که باید به استقبال آن رفت و امورى نیز وجود دارد که جز شرّ و فساد نیست.(3) (اشاره به بعضى بى بند و بارى هاى اجتماعى است). (4)
پی نوشت:
(1). تاریخ ویل دورانت، جلد 13، صفحه 443.
(2). مسند احمد، جلد 4، صفحه 126 ; مستدرک، جلد 1، صفحه 97; سنن بیهقى، جلد 10، صفحه 114 ; سنن ابن ماجه، جلد 1، صفحه 16 و معجم طبرانى، جلد 1، صفحه 28.
(3). مفاهیم یجب أن تصحّح، صفحه 102 به بعد.
(4). گرد آوری از کتاب: وهّابیّت بر سر دو راهى، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ص 99