آیت الله طالقانی و نهضت امام خمینی(ره)
۱۳۹۲/۰۶/۱۸
گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین دعائی از آن رو اهمیت دارد که وی واسطه ارائه آثار مکتوب آیت الله طالقانی، به ویژه «پرتوی از قرآن» به امام در دوران تبعید ایشان بوده و تحسین ایشان درباره این آثار را خود شاهد بوده است. وی چه پیش از هجرت به نجف و چه پس از پیروزی انقلاب با مرحوم طالقانی، مؤانست و مجالست داشته با محبت خاصی از ایشان یاد می کند. در دیدار با آقای دعائی، ما همچنان از محبت، تواضع و لطف همیشگی ایشان برخوردار بودیم که موجب امتنان است.

از اولین خاطرات آشنایی خود با مرحوم آیت الله طالقانی چه گفتنی هائی دارید ؟
 

طبیعتا آشنایی من با مرحوم آیت الله طالقانی به میزان معرفت و آشنایی ای که با نهضت و جریان نوآوری دینی و روشنفکری اسلامی داشتم، ارتباط پیدا می کند. خوشبختانه آغاز ورود من به حوزه با جریانات مبارزاتی نهضت اسلامی مقارن شد، یعنی هنگامی که من به حوزه علمیه کرمان وارد شدم، جریان انجمن های ایالتی و ولایتی مطرح شد و سپس به جریان 15 خرداد انجامید. من روحانی جوان و پرشور و پرتحرکی بودم در جستجوی سمبل ها و الگوهای برجسته مبارزاتی و فکری بودم. برخی از شخصیت های برجسته، حتی قبل از شروع نهضت به رهبری حضرت امام (ره) هم تحرکات و هم نقش های ویژه ای داشتند. جریان فداییان اسلام، جریان نهضت ملی دوران مرحوم مصدق که به ملی شدن نفت انجامید و مبارزات ضد ستمشاهی پس از کودتای 28 مرداد و نیز جریانات مبارزاتی مختلف، پیوسته مورد توجه و مطالعه جوانانی بود که مسیر مبارزات مذهبی را پیگیری می کردند. در پیشاپیش تمامی این جریانات، نام و یاد مرحوم آیت الله طالقانی با زیبایی و برجستگی خاصی مشاهده می شد. در کنار ایشان شخصیت های روحانی نام آور و برجسته دیگری هم حضور داشتند، از جمله مرحوم حاج آقا رضا زنجانی و مرحوم آسید ابوالفضل زنجانی، ولی مرحوم طالقانی از نظر محبوبیت مردمی و اشتهار به خاطر تحمل تبعیدها و زندان های متعدد، زبانزد همگان بودند. ما با این نام آشنا شده بودیم و با خاطره مبارزات و ذکر دلاوری های ایشان نیرو می گرفتیم تا زمانی که من پس از واقعه 15 خرداد و در دورانی که حضرت امام (ره) در حصر بودند و هنوز آزاد نشده بودند، به قم رفتم. در آن دوران سران نهضت آزادی در زندان به سر می بردند و محاکمات آنها جریان داشت و یکی از دغدغه ها و فعالیت های مبارزاتی ما، شرکت در جلسات محاکمات آنها بود. از قم حرکت می کردیم و خودمان را به عشرت آباد تهران می رساندیم و بعد از پایان دادگاه ها و مجازات هایی که برای آنها تعیین کردند، ملاقات با آنها را به عنوان یک حرکت مبارزاتی انتخاب کردیم.

از آن دادگاه چه خاطراتی دارید؟
 

مرحوم آقای طالقانی نوعا به سوالاتی که از ایشان پرسیده می شد، هیچ پاسخی نمی دادند، یک حالت مقاومتی داشتید و گهگاه به سوالات و بازجویی ها بسیار کوتاه و قاطع جواب می دادند و عدم صلاحیت دادگاه را اذعان می کردند و به نسبت هایی که به ایشان داده می شد، از جمله محالفت با رژیم ستمشاهی، افتخار می کردند. در جریان ملاقات های ما با ایشان در زندان قصر، واقعا برایمان بسیار سازندگی داشت و بسیاری از نکات را از ایشان می آموختیم. عده زیادی از علاقمندان ایشان از تهران و شهرستان ها به ملاقاتشان می آمدند و ایشان وقتی در میان چهره ها عده ای طلبه را می دیدند که به ملاقاتشان آمده اند، بسیار شاداب می شدند و آنها را تشویق می کردند، احوال آنها و دوستانشان را می پرسیدند. یادم هست که در آن ایام در قم نشریه ای به نام «بعثت چاپ می کردیم و مسئول کارهای نشریه من بودم. وقتی به تهران می آمدم، یکی دو نسخه از این نشریه را در لباس هایم جاسازی می کردم و به داخل زندان می بردم. وسط اتاق ملاقات که چندان هم بزرگ نبود، میله کشیده بودند و فاصله بین میله ها حدود شصت سانتی متر بود و در دو طرف آنها، دو پاسبان ایستاده و مراقب بودند که چیزی رد و بدل نشود. گاهی اوقات دوستان به زحمت دستشان را از نرده عبور و با زندانی ها دست می دادند. یادم هست یک بار موقعی که مأمورین متوجه من نشده بودند، نشریات را رد کردم. زندانیان در عین حال که بسیار از این مسئله خوشحال شدند، ولی به ما تذکر دادند که این کار به این ریسک ها نمی ارزد و شما ممکن است به خاطر این مسائل، گیر بیفتید و هیچ کاری نتوانید بکنید، در حالی که ما از هر کانالی که شده، خبرها را بیرون می رسانیم. به هر حال شیوه برخورد مرحوم طالقانی با دادگاه و مبارزات ایشان برای ما واقعا آموزنده، سازنده و بسیار در روحیه ما تأثیر گذار بود. در تمام مدتی که با ایشان ملاقات داشتیم، یک لحظه آرام نمی نشستند. مرتبا ما را نصیحت می کردند، راهنمایی می کردند، اگر ابهامی برایمان وجود داشت توضیح می دادند و سؤالات بسیار سنجیده و دقیقی می کردند که خود آن سؤالات برای مخاطب، جهت دهنده و سازنده بود.فرصت بسیار مغتنمی بود. یک جمع متعهد و همراه و همفکر و مبارز، آن طرف بودند و یک جمعیت زیاد، مشتاق دریافت پاسخ های مقتضی این طرف و بعد از چند دقیقه، دیگر کسی وانمود نمی کرد که برای ملاقات فرد به خصوص آمده و همه سعی می کردند از رهنمودهای مبارزان استفاده کنند و این بسیار ارزشمند و تدثیر گذار بود. خاطرم هست که در یکی از مناسبت ها، یکی از یاران آقای طالقانی از زندان آزاد شده و به قم آمده و در آنجا مراجعه ای به دارالتبلیغ آقای شریعتمداری داشتند. در آن دوران از نظر طلاب مبارز قم که تعصبی نسبت به امام(ره) و حساسیتی نبت به مبارزات داشتند، حرکت آقای شریعتمداری در قم، به عنوان یک حرکت رفورمیستی ارزیابی می شد و دوستان تصورشان این بود که رژیم از این حرکت حمایت می کند تا نهضت امام تضعیف و به فراموشی سپرده شود، لذا از مبارزین و کسانی که به این سمت گرایش داشتند، انتقاد می کردند و معتقد بودند که شما نباید جنبه ای را تقویت کنید که رژیم هم مایل به عرضه آنهاست. در همین موقعیت بود که دوستانی از نهضت آزادی که موقتا از زندان آزاد شده بودند، در قم مراجعه ای به آقای شریعتمداری داشتند و بعضا در دارالتبلیغ، تدریس و سخنرانی هم می کردند. شهید مطهری هم مراجعه ای به آنجا داشتند. ما به عنوان اعتراض، پشت میله های زندان رفتیم و خطاب به آقای طالقانی گفتیم که، «چرا دوستان شما دارند این کار را می کنند و جریان نهضت امام (ره) را تضعیف می کنند؟» آقای طالقانی، مطالب ما را شنیدند و نخواستند توجیه کنند. شاید ما هم به دلیل شور جوانی و غروری که داشتیم، یک مقداری تند صحبت کردیم. در جمع دوستانی که بازداشت شده بودند، آقای محمد جواد حجتی در کنار آقای طالقانی بودند و به من تذکر دادند که، «کمی آرام تر صحبت کنید.» من گفتم، «این افسردگی ای است که از عملکرد دوستان شما در قم داریم و منتقل می کنیم.» آقای طالقانی هم که خدا رحمتشان کند، با همان وقار و متانت و سعه صدر همیشگی شان، پدرانه و بزرگوارانه حرف مارا شنیدند و گفتند که، «من به دوستان تذکر می دهم، ولی در مورد آقای مطهری، شما بروید به آقای منتظری که همدرس و هم دوره ایشان است بگوئید تا با ایشان صحبت کنند.»
این ماجرا گذشت تا شرایطی برای من پیش آمد که ناگزیر شدم به از ایران به عراق هجرت کنم. شدیدا تحت تعقیب بودم و اگر گرفتار می شدم، جمع زیادی همراه با من دستگیر می شدند و مشکلات زیادی پیش می آمد و بنابراین صلاح این بود که در ایران نباشم. به عراق رفتم در آنجا بودم. البته در آنجا امکان خوبی پیش آمد و به دلیل اوجگیری و اختلاف رژیم ایران و عراق، شرایط مناسبی برای مبارزات ما فراهم شده بودند، از جمله امکان بهره گیری از موج رادیویی و امکانات آموزشی نظامی و تسلیحات و از این قبیل، که البته ما تنها از امکانات رادیویی،آن هم به توصیه مرحوم حاج آقا مصطفی، استفاده کردیم. در آن دوران من در حجره مرحوم سید نجف نشسته بودم و داشتم برنامه رادیویی را که قرار بود اجرا کنم، تنظیم می کردم که جوانی آمد که او را از قبل می شناختم. او آقای تراب حق شناس بود. قبلا در قم تحصیل می کرد. از خانواده حق شناس جهرمی بود. خانواده شناخته شده و محترمی بودند. ایشان در قم، هم دبیرستان می رفت و هم علوم اسلامی را تحصیل می کرد و ما با هم دبیرستان می رفت و هم علوم اسلامی را تحصیل می کرد و ما با هم آشنا بویم. عموزادگانش در مدرسه مرحوم سید، اتاق داشتند و ایشان هم به آنجا رفت و آمد داشت و ما ایشان را در آنجا می دیدیم. بعدها ایشان به دانشگاه تهران رفت و لیسانس زبان گرفت. گاهی می آمد قم و بر می گشت. در آن دوران یک بار ما در مدرسه سید نشسته بودیم که یکی از مرتبطین با جریان نهضت آزادی به نام آقای عدنانی آمد. ایشان از بازاریانی روشن و متدین بود و بعدها از نهضت آزادی جدا شد. آمد و گفت که، «آقای طالقانی به مناسبت نیمه شعبان در زندان یک سخنرانی ایراد کرده اند که بسیار سازنده و خوب است و ما می خواهیم آن را چاپ کنیم..» عنوان سخنرانی «آینده بشریت در مکتب ما» بود. ما به چاپخانه صحفی مراجعه کردیم و این متن را چاپ کردیم. من تاریخ چاپ را 15 خرداد گذاشتم که یک حرکت سمبولیک هم انجام داده باشیم. این را آورده بودند که تصحیح کنیم و برای چاپ برود که آقای حق شناس آمد. متن را دید و او هم عبارتی را اصلاح کرد. ما چنین ارتباطی با تراب داشتیم و همدیگر را می شناختیم. آن جزوه چاپ شد و آقای عدنانی، آن را به تهران برد و دوستان بسیار خوشحال شدند. به هر حال عرض می کردم که در نجف، در اتاق خودم نشسته بودم و داشتم برنامه رادیویی را تنظیم می کردم که آقای حق شناس وارد شد. آمد و گفت که، «من از یک آقای طالقانی، یک پیام برای تو و یک نامه برای «آقا» دارم.» چون در آن ایام خیلی ها تغییر موضع داده بودند، تراب نشانه ای از طرف مرحوم طالقانی آورده بود که من مطمئن شوم. خیلی ها بودند که حتی یک سال قبل، آنها را دیده بودیم که در جریان مبارزه بودند، اما در این فاصله، تغییر موضع داده بودند. آقای طالقانی در آن پیغام به ملاقتی که ما در اعتراض به مراجعه آقایان به دارالتبلیغ نزد ایشان به زندان رفته بودیم، اشاره کرده بودند و من مطمئن شدم که تراب از سوی ایشان آمده است. این نوع احتیاط ها لازم بود، چون ساواک خیلی پیچیده عمل می کرد. رفتم خدمت مرحوم امام (ره) و ماجرا را گفتم و عرض کردم، « از طرف آقای طالقانی جوانی آمه که من او را از قبل می شناسم و می گوید که از طرف آقای طالقانی و آقای زنجانی برای شما پیغامی آورده است.» امام (ره) تراب را خواستند و رفتیم. تراب یک نعلبکی آب خواست. آوردند و او با پنبه ای که احتمالا آغشته به ماده ای بود، پنبه را خیس کرد و برگی از تقویمش را مرطوب کرد و پیغام ها ظاهر شدند و امام (ره) خط آقای طالقانی را خواندند. پیغام درباره بنیانگزاران سازمان مجاهدین بود و آقای طالقانی آن آیه قرآنی را نوشته بودند که «انهم فتیه امنوا بربهم...» تعبیر زیبایی که در آیه 13 سوره کهف هست که «مردانی که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما آنها را بصیرت در دین افزودیم.» این جوان هایی هستند که در عصر بیدادگری روز به این تشکیلات پناه برده اند و اشاءالله منشأ خیر خواهند بود و الان گرفتارند و نیاز به کمک دارند. امام (ره) هم به دستخط آقای طالقانی و هم به دستخط آقای زنجانی اعتماد کردند، چون هر دو بزرگوار نشانی هایی از قرار داده بودندن که امام (ره) مطمئن شدند که دستخط از جانب آنهاست. اینکه بعدها چه پیش آمد و چه شدند، بماند.
خاطره دیگر این است که یک روز من داشتم پرتوی از قرآن را مطالعه می کردم. بعد آن را بردم خدمت امام (ره). ایشان با علاقه آن را مطالعه کردند و ؟ آن را تحسین و از من هم بسیار تقدیر کردند که این کتاب را در اختیارشان قرار داده بودم. بعد فرمودند، «من بنای تفریظ نوشتن بر چیزی ندارم، ولی اگر چنین قصدی داشتم، بر این کتاب تفریظ می نوشتم. شما این کتاب را حتما بده مصطفی بخواند، چون دارد تفسیر می نویسد و این کتاب، کمکش می کند.» این قضایا بود تا پیروزی انقلاب که من مرحوم طالقانی را در روز استقبال از حضرت امام (ره) و در فرودگاه زیارت کردم.

از نگرش سازمان مجاهدین نسبت به مرحوم آیت الله طالقانی نکاتی را ذکر کنید.
 

نکته ای را که می خواهم بگویم بیانگر آغاز تفکر التقاطی در سازمان مجاهدین است. آنها نسبت به آقای طالقانی، بسیار ابراز ارادت و مودت و همبستگی می کردند و ایشان را حتی به سران نهضت آزادی مقدم می دانستند و ایشان را پیشروتر و روشنفکر تر ارزیابی می کردند. منتهی در اعتقاد به مقام فقهی ایشان، متزلزل بودند. من در دورانی که در عراق با سازمان، ارتباط تشکیلاتی برقرار کردم، گاهی به خانه های تیمی آنها می رفتم تا کار فکری و تشکیلاتی انجام دهیم. در آنجا اوقات فراغت را به مطالعه می گذراندم. من مالکیت در اسلام آقای طالقانی را به عنوان کتاب درسی که قرار است درباره آن بحث کنیم، می خواندم. آنها گفتند که، «این مباحث، دیگر نباید مطرح شوند و موقعی که آقا اینها را می نوشته اند، ذهنشان طور دیگری بوده.» و با این توجیهات، مانع از مطالعه کتاب شدند. من حقیقتا از همان موقع احساس کردم که اینها به برداشت های اصیل مذهبی، حتی آنجایی که با قلم و فکر آقای طالقانی هم مطرح شده است، اعتقاد مبنایی ندارند. از همان جا بود که در ذهن من تردید نسبت به اصالت و صداقت این جریان پیدا شد، رشد کرد و سرانجام منجر به قطع ارتباط تشکیلاتی من از بدنه سازمان شد.

چه سالی بود؟
 

سال 50 بعدها نکات دیگری هم در برخوردهای نیروهای سازمان مجاهدین، برجسته شدند. مثلا یکی از نیروهای آنها در عراق، مرتضی خاموشی بود که بعدها در درگیری کشته شد. موقعی که می خواستیم در رادیو برنامه اجرا کنیم، می دیدم که او مثلا عرفات را می گوید، «رفیق عرفات» که حرکت تندروانه چپگرایانه و بچگانه ای بود. از همان موقع احساس می کردم که افکار التقاطی پر رنگ مارکسیستی دارد در سازمان بروز می کند. بنیانگزاران سازمان مجاهدین آدم های معتقدی بودند، ولی بعدها سازمان به مسیر التقاط و انحراف افتاد و نتوانست بنیان های اولیه خود را حفظ کند. به هر حال عرض می کردم که برای اولین بار، آقا را در فرودگاه ملاقات کردم. ملاقات های بعدی ما در ایامی بود که عرفات به عنوان اولین بازدید کننده خارجی به ایران آمد تا پیروزی انقلاب را تبریک بگوید. طبیعتا وقتی خبر شدیم، من و دکتر قاضی و جمعی دیگر از دوستانی که در دفتر امام در مدرسه رفاه بودیم، به رودگاه رفتیم و از او استقبال کردیم. عرفات به مدرسه رفاه آمد و خدمت امام رسید و بعد ملاقات ها شروع شدند و به اتفاق عرفات، خدمت آقای طالقانی رفتیم. ملاقات سازنده و خوبی بود. ملاقات های دیگری هم بودند. گاهی آقای طالقانی به مدرسه رفاه تشریف می آوردند، خدمت امام می رسیدند و خصوصی باهم صحبت می کردند. در بین گروه هائی که آمدند، گروهی هم از صحرا بودند که خدمت امام آمدند و آقای طالقانی هم حضور داشتند. دوران اقامت من در ایران پس از پیروزی انقلاب چندان طولانی نبود، چون من در خرداد سال 58 به عراق رفتم. در آنجا خطبه های نماز جمعه ایشان را به دقت گوش می کردم و برایم بسیار آموزنده بود. گاهی که از عراق می آمدم، به دستبوس ایشان می رفتم و حضورشان را درک می کردم و حضور در نماز جمعه هایی را که ایشان خطبه ایراد می کردند، جزو افتحارات ما بود. در آن ایام اولیه، حتی تلویزیون ایران را در عراق می توانستیم ببینیم که من نمازهای جمعه را در آنجا تعقیب می کردم.

از روزهای رحلت مرحوم طالقانی چه خاطره ای دارید؟
 

در رحلت ایشان در سفارت ایران در عراق، دفتری را به عنوان رئیس شورای انقلاب فرهنگی باز کردیم و نماینده وزارت خارجه آن موقع عراق، عبدالحسین جمالی، آمد و دفتر را امضا و بسیار هم از شخصیت ایشان تجلیل کرد.

از ویژگی های شخصیتی ایشان چه مواردی را به یاد دارید؟
 

من به عنوان یک طلبه و یک روحانی، هر زمان که محضر آیت الله طالقانی را درک می کردم، از خصلت های مردمی و انسانی ایشان درس می گرفتم. فوق العاده متواضع و فروتن بودند، در عین حال نسبت به پدیده های منفی، همچون ظلم و ستم با خشونت و قاطعیت مثال زدنی برخورد می کردند. هیچ وقت تحمل ناروایی بر مردم را نداشتند. هیچ وقت یک امر نکوهیده ناپسندی را که در نتیجه آن جفا و ستمی بر کسی روا شود، تحمل نمی کردند. گذشت ایشان، تواضع و فروتنی ایشان، حالت خاکی بودن ایشان، ویژگی های خاصی بودند که برای هر کسی که برای اولین بار با ایشان ملاقات می کرد، خاطره انگیز و آموزنده بود و من هیچ وقت آن خاطرات را فراموش نمی کنم. شیرین ترین خاطرات من در زندگی، ملاقات هایی بود که با ایشان در زندان داشتم و دادگاهی بودکه ایشان را در آنجا به محاکمه می کشیدند. و پس از پیروزی انقلاب، در کنار بسیاری از رزمندگان و مبارزین و مجاهدین جهان که به ایشان سر می زدند و از ایشان الهام می گرفتند، در خدمت ایشان بودیم. سفر عرفات و سفر سران پولیساریو و کسان دیگری که می آمدند. جلسات درس و تفسیر قرآن ایشان، جلسات با قرآن در صحنه که با زیبای خاصی مطالب را بیان می کردند. خاطره اولین نماز جمعه را که آقای دکتر جلالی در مقاله ای نوشته بود و ما در روزنامه اطلاعات چاپ کردیم. به هر حال امیدوار هستیم که روح ایشان شاد باشد و ما توفیق داشته باشیم که یاد و راه ایشان به همان شایستگی که مطلوب ایشان هست، ادامه بدهیم.

در مورد موضعگیری مرحوم آیت الله طالقانی در قبال مرگ جمال عبدالناصر، مرگ مشکوک مرحوم تختی و گردآوری فطریه برای فلسطینیان چه تحلیلی دارید؟
 

این گونه برخوردها در دوران اختناق و رژیم ستمشاهی از ارزش بسیار والایی برخورد بودند و در روشنگری اذهان مردم در قبال جنایات رژیم و نیز ماهیت ضد امپریالیستی بعضی از سیاستمداران و مبارزان، نقش بسیار مؤثری داشتند. مرحوم طالقانی در دورانی دست به این اقدامات می زدند که فرد دیگری چنین جرئت و جسارتی را به خرج نمی داد. آیت الله طالقانی برای فداییان اسلام و شخص شهید نواب صفوی نیز پشتوانه محکمی بودند. بهترین تجلیلی که می توان از مرحوم طالقانی کرد، همانی بود که امام فرموند. «ابوذر زمان» لقبی است که شایستگی ایشان را به حق نشان می دهد. ما از بنیاد شهیدتقدیر می کنیم که دارد به شایستگی حق اسطوره های ارجمند تاریخ معاصر را ادا می کند. نکته دیگری که مایلم به آن اشاره کنم، سعه صدر و آزاد اندیشی مرحوم طالقانی در برابر شخصیت هایی چون مرحوم آل احمد بود که مدتها عمر خود را در تجربه اندیشه ها و نحله های فکری گوناگون سپری کرد واین آغوش باز و ایمان و اراده امثال مرحوم طالقانی بود که سبب بازگشت امثال مرحوم آل احمد شد.

به نظر شما علل به سکوت برگزار کردن نام وتجلیل آیت الله طالقانی توسط برخی از افرادی که ابزارهای تبلیغاتی در اختیار آنها بوده، چیست ؟
 

البته عظمت و بزرگی مرحوم آیت الله طالقانی و امثال ایشان تا بدان پایه است که در توان درک کسانی که حضور آنها در نیافته اند، نیست. نکته دیگری هم هست و آن اینکه عده ای در مقاطعی از نام ایشان سوء استفاده کردند. مثلا یادم هست که در اوایل انقلاب، عده ای از مرحوم دکتر شریعیت برای پرنگ کردن جنبه هایی که در انتقاد از روحانیت بود، مقاصد شخصی خود سوء استفاده می کردند و کل آثار ایشان راکنار گذاشتند و مشخصا روی این جنبه ها تکیه می کردند، به طوری که حضرت امام (ره) حساس شدند، ولی بعدها برای بهره گیری از آثار مرحوم شریعتی به ارشاد دستوراتی دادند. نام مرحوم آیت الله طالقانی هم در مقطعی به شدت مورد سوءاستفاده بعضی از گروهک ها قرار گرفت و البته خود ایشان هم به طعن و کنایه مواضع خود را در قبال آنان اعلام می کردند و گاهی هم عقاید آنان را به تمسخر می گرفتند. اما نکته مهم همین است که بزرگی و عظمت شخصیت ایشان به قدری است که کسانی که دوران حیات ایشان را درک نکرده اند، از درک این عظمت عاجزند. مهم آثار ایشان است. نمی دانم آثار ایشان به صورت جامع، گردآوری و چاپ شده یا نه ؟ آیا یاران ایشان در پی آن هستند که آثار ایشان را تنظیم و ویرایش و چاپ کنند؟ به اعتقاد من مهم ترین نکته، این است. تأسیس و تشکیل بنیاد حفظ آثار مرحوم طالقانی می تواند کمک بزرگی برای شناساندن ایشان به نسل هایی باشد که زمان ایشان را درک نکرده اند.