آنچه در پی می آید، بخش هائی از خاطرات سال 58 آیت الله هاشمی رفسنجانی است که در آن به موضوعات مرتبط با آیت الله طالقانی پرداخته است. آقای هاشمی در این کتاب که با عنوان «انقلاب و پیروزی» منتشر شده، اطلاعات و تحلیل های خویش را درباره موضوعاتی چون «ماجرای دستگیری فرزندان آیت الله طالقانی»، «اقامه اولین نماز جمعه به امامت ایشان» و نیز «رحلت آیت الله طالقانی و واکنش برخی از گروه های سیاسی به آن» ارائه کرده است.
ماجرای دستگیری فرزندان آیت الله طالقانی
در کش و قوس بحث هایی که بین موافقان و مخالفان محاکمه و اعدام هویدا در جریان بود، اقدام خود سرانه گروهی از افراد کمیته در دستگیری فرزندان آیت الله طالقانی، به نام های ابوالحسن و مجتبی، در تاریخ 23 فروردین 1358، به بهانة ارتباط ایشان با گروه های سیاسی چپ، موجی از نگرانی و نارضایتی را به همراه آورد.
هر چند که اصل مسئله دستگیر این افراد با حضور و تلاش آقای مهدوی کنی، سرپرست کمیته های انقلاب و آقای دکتر یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب، در همان روز حل و فصل گردید، و با آزادی آنها، کل قضیه فیصله یافت،اما خروج غیر منتظره آیت الله طالقانی ازتهران و اعتراض قهرگونه وی به این حادثه و رفتن به نقطه نامعلومی که جز افراد خاص، کسی به ایشان دسترسی نداشت، بهانه ای به دست گروه های سیاسی مخالف، به ویژه منافقین، مجاهدین خلق، و چپگراها داد که با برگزاری راهپیمایی ها و گردهمایی های متعدد، بر شدت برخورد با نیروهای انقلاب ایجاد تنش و التهاب در جامعه بیفزایند. امام بلافاصله دستور بررسی مسئله را دادند و حاج احمد آقا برای دلجویی از آقای طالقانی از قم عازم تهران شد و با کشف محل انزوای آیت الله طالقانی، خود را به ایشان رساند. خود من به حاج احمد آقا تأکید کردم در این روزها دائما درکنار آقای طالقانی باشد ایشان را ترک نکند، زیرا بیم آن داشتیم که منافقین دور ایشان جمع شوند و با ایجاد مسائل تازه، هیاهو و جنجال دیگری به پا شود.
طبیعی است که موضوع در شورای انقلاب و دولت موقت هم مطرح شد و هر دو از وقوع این حادثه اظهار تأسف و بر جلوگیری ازتکرار آن تأکید کردند. در بحث و بررسی شورای انقلاب، اعضا، به سوء استفاده گروه های سیاسی چپ و منافقین از این حادثه اشاره کردند و ضمن گلایه از آیت الله طالقانی، خواستار فیصله یافتن موضوع شدند. بازگشت آیت الله طالقانی و ملاقات ایشان با امام در تاریخ 29 فررودین 1358 و سپس سخنرانی مفصلشان در مدرسه فیضیه قم، خصوصا آن قسمت که با تأکید کردند، «مخالفت با رهبری و شخص امام، مخالفت با دین اسلام است.» راه سوء استفاده بیشتر را بر منافقین و گروه های سیاسی مخالف بست.
با سخنان امام که در آن تأکید کردند، «کسانی که آرامش جامعه را به هم می ریزند، از کشورهای خارجی و به خصوص آمریکا دستور می گیرند و اگر دستشان برسد سر آقای طالقانی را {هم} می برند» و همچنین اعلامیه شورای نقلاب که در آن با تجلیل از آیت الله طالقانی، «زندان های بی ربط، تقبیح و گروه های سیاسی فرصت طلب، محکوم شده بودند.» و به مردم هشدار داده شده بود که مراقب باشند، «آلت دست نشوند»، شاهد عقب نشینی گروه های سیاسی و حاکم شدن آرامش نسبی بر جامعة ملتهب آن روزها شدیم.
این مسئله یک بار دیگر و این بار با حضور خود آیت الله طالقانی در جلسه مورخ 6 اردیبهشت 58 شورای انقلاب مطرح شد، در آن جلسه برخی از اعضا از جمله خود من با رعایت حال آیت الله طالقانی، برخی از انتقاداتی را که به واکنش ایشان در برابر این مسئله، وارد بود، مطرح کردیم و مجددا خواستار تلاش دولت و نیروهای انقلابی برای جلوگیری از تکرار این گونه وقایع شدیم.
نخستین نماز جمعه
نماز جمعه از جمله سنت های حسنة اسلامی است که اقامه آن در رژیم پهلوی تقریبا به فراموشی سپرده شده بود و به استثنای یکی دو شهر مذهبی و آن هم به صورتی کاملا محدود، در هیچ جای دیگر، نماز جمعه برگزار نمی شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، انتظار مردم این بود که این وضعیت تغییر کند. امام هم خودشان در این زمینه تأکید واصرار داشتند و منتظر فرصت مناسب بودند.
این فرصت با تثبیت اوضاع و آرامش نسبی در کشور و نیز با فرا رسیدن اولین ماه مبارک مضان بعد از انقلاب فراهم شد و امام نخستین فرمان اقامه نماز جمعه در تاریخ 3 مرداد 1358 به نام آیت الله سید محمود طالقانی صادر کردند. یک روز پس از این دستور، اولین نماز جمعه تهران باشکوه و عظمت خاصی و با حضور نزدیک به یک میلیون نفر در دانشگاه تهران، توسط آقای طالقانی اقامه شد.
در این روز سادگی و صفای مردم و شعارهای آنها و نیز سخنان انقلابی خطیب جمعه، به ویژه آنجا که گفت، «یا می میریم یا استعمار را دفن می کنیم.» و یا آنجا که به «دسیسه گرانی که کشور را به آشوب کشیده اند.» هشدار داد که «اگر به جای خود ننشینید، من پیرمرد، مسلسل به دست می گیرم و پشت تانک می نشینم و امام خمینی هم خواهند آمد.» بسیار تأثیرگذار و به یاد ماندنی بود.
رحلت آیت الله طالقانی
در حالی که هنوز چند روز از شروع فعالیت مجلس خبرگان قانون اساسی نگذشته بود، خبر رحلت آیت الله طالقانی در تاریخ 19 شهریور 1358، واقعة تلخ این ایام برای ما بود. پخش این خبر، ماتمی بزرگ را بر جان ملت نشاند. وجود ایشان در کنار امام، همیشه نقطه اتکا و امیدی بود. امام هم همواره نسبت به این مبارز بزرگ، حساسیت و توجهی ویژه نشان می دادند. پیام ها، ملاقات ها، ملاطفت ها و احترام های ایشان نسبت به وی، جایگاه بلند ایشان را نزد امام به نیکی نشان می داد. همچنین انتخاب ایشان به عنوان نخستین امام جمعه تهران، با توجه به محبوبیت و نفوذ کلامی که ایشان در مردم داشتند و استعداد عظیمی که در خطابه با بیانی شیرین ودلنشین داشتند، خطبه های نماز جمعة آن روزها را سرشار از کرامت های انقلابی و میراثی تاریخی برای شناخت طریق ضاله از صراط مستقیم می ساخت. البته آیت الله طالقانی در مبارزه با رژیم شاه از ما با سابقه تر بودند. از زمان رضاخان و سپس جبهه ملی، یعنی آن موقع ها که ما هنوز فعال نبودیم،ایشان در مبارزه بودند و بین ملیون و نیروهای مبارز سابق شناخته تر شده بودند. مسجدشان پایگاه بسیار مهمی برای مبارزه و مبارزین بود. ایشان هم در واقع مثل ما جزو جبهه پرخاش و در صف مقدم مبارزه بودند ؛ یعنی میدانداری و سخنرانی و حضور در میادین خطر بر عهده ایشان، آیت الله خامنه ای و من و جمعی دیگر از برادران، و فعالیت های فرهنگی و بر عهده آقای مطهری، آقای بهشتی و آقای باهنر و جمعی دیگر از دوستان بود. این یک تقسیم کار در بین ما در سال های آخر مبارزه شکل گرفت البته این بحث، مختص ما نبود، ولی ما چند نفر، چون به هم نزدیک بودیم، بین خودمان این تقسیم بندی را داشتیم.
ایشان از کسانی بودند که حرف می زدند و اعلامیه می دادند و این از دید رژیم مخفی نبود و شناخته شده بودند. سه سال آخر قبل از پیروزی انقلاب، در زندان با ایشان بودم. وجود ایشان در بند ما به اجتماعات و بحث های ما، کمک بسیاری می کرد و به جمع ما صفا می داد. پس از آزادی از زندان رژیم شاه، حضورمان در شورای انقلاب و همفکری و همراهی هایمان در سایر امور، دوستی ایشان و ما را بیش از پیش تقویت کرد.
با اعلام خبر رحلت آیت الله طالقانی، تهران و تمام شهرهای کشور سیاه پوش شدند و در ماتم و عزا فرو رفتند. امام هم بیانیه ای صادر کردند و ایشان را «ابوذر زمان» خواندند و گفتند، «او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود، برنده بود و کوبنده،مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزگاران بود و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام (بود)».
شورای انقلاب ریاست ایشان را بر شورا علنی کرد و دولت با اعلام عزای عمومی، فرصت حضور میلیون ها تن از مردم عزادار را در مراسم تدفین آیت الله طالقانی و خاکسپاری ایشان در بهشت زهرا فراهم ساخت.
در همین روز من به همراه آیت الله موسوی اردبیلی، برای دیدار با امام و عرض تسلیت، عازم قم شدیم. در این دیدار ابتدا امام متقابلا تسلیت گفتند و سپس مذاکرات مهمی در مورد فقدان آیت الله طالقانی و اثر آن در شورای انقلاب و سایر کارهای عمومی کشور صورت گرفت. من در خاتمة این دیدار و در گفتگو با خبرنگاران، مذاکره با امام را بسیار مفید و مؤثر دانستم و درگذشت ناگهانی آیت الله طالقانی را حادثه ای اسفبار و پرخسارتی برای کشورمان معرفی کردم و گفتم که انقلاب اسلامی دراین مرحله به وجود ایشان نیاز داشت و کسی را که بتواند جای ایشان را پر کند، نداریم.
با در گذشت آیت الله طالقانی، مسئولیت اقامه نماز جمعه تهران طبق فرمان امام، به آیت الله منتظری محول شد که البته چند ماه بعد و با توجه به اظهار علاقه آقای منتظری نسبت به اقامت در قم و انجام بحث ها و مذاکرات علمی در حوزه، حضرت امام، مسئولیت اقامة این نماز را در تاریخ 25 دی 135 به آیت الله خامنه ای سپردند.
فوت آیت الله طالقانی و گروه های سیاسی
آیت الله طالقانی در هنگام فوت حدود هفتاد سال داشت ؛ هر چند که سال ها مبارزه در راه آرمان های اسلامی و انقلابی و سال ها زندان، شکنجه و تبعید، چهره وی را رنجورتر و پیرتر نشان می داد.
در عزای آقای طالقانی تقریبا تمام گروه های سیاسی، اعلامیه های همدردی صادر کردند و مجالس عزاداری برپا داشتند. من در یکی از این مجالس سخنرانی کردم و با ذکر خاطراتی از ایشان گفتم، «حرف های ایشان و موضعگیری هایشان به مبارزه جهت می داد و در مردم نقش تعیین کننده داشت. ایشان به مبارزه اعتبار دارد و به این مبارزه ایمان داشت و سست نمی شد.»
اما در این میان سوء استفاده گروه های سیاسی مخالف، به ویژه منافقین و گروه های چپ از چگونگی فوت آقای طالقانی، تأسف ما را برانگیخت. آنها کوشیدند در سکته قلبی وی به این بهانه که ایشان بدون اظهار ناراحتی، ساعتی پیش از سکته با سفیر شوروی ملاقاتی طولانی داشته است، شک و شبهه ایجاد کنند و با متهم کردن نیروهای انقلابی به کوتاهی در حفظ سلامت آیت الله و با اظهار اینکه در هنگام سکته، وی در خانه تنها بود و حتی تلفن خانه اش قطع شده بود و وسیله ای برای بردن ایشان به بیمارستان هم وجود نداشته است، بر شدت شایعات بیفزایند. هدف آنها از ایجاد چنین جو ناسالمی، بهره برداری سیاسی برای ایجاد و گسترش ضدیت با شورای انقلاب و خصوصا با مجلس خبرگان بود و حتی اگر می توانستند، می خواستند علیه امام نیز موضعگیری کنند.
خوشبختانه حضور به موقع دولت و اعلام مرحوم دکتر کاظم سامی در صحت تشخیص سکته قلبی آیت الله طالقانی و نیز اعلام پزشکی قانونی مبنی بر اینکه هیچ نشانه غیر معمولی در جنازه ایشان دیده نشده است، این جو را فرو نشاند. سخنان قاطع امام در محکومیت این سوء استفاده ها و تأکید ایشان بر علاقه مندی مردم به وجهه روحانی و شخصیت دینی آیت الله طالقانی نیز بر آن همه هیاهوی بیهوده، خط بطلان کشید.
چندی بعد، مراسم چهلمین روز درگذشت ایشان نیز با حضور پرشکوه مردم برگزار شد. در یکی از این برنامه ها که در 27 مهر 1358 در دانشگاه تهران برگزار شد، من با گرامیداشت نام و خاطره ایشان، در پاسخ به منافقین و برخی از سیاسیون که با فوت آقای طالقانی برای انقلاب آیه یأس می خواندند. تأکید کردم، «ملتی که داعیه بقا و داوم انقلاب خود را دارد و می خواهد برای نسل های آینده بماند، نباید اساس نهضت خود را متکی به یک شخص نماید.» و افزودم، «این کاری است که اکنون در جامعه انقلابی ما از طرف دشمنان دیده می شود. برای جلوگیری از این موضوع راهی نداریم به جز اینکه خود را از اتکا به فرد جدا کنیم و به یک وحدت تشکیلاتی، متکی شویم.»
پی نوشت ها :
1- روزنامه اطلاعات، شنبه اول اردیبهشت 1358، شماره 115835.
2- صحیفه امام، جلد 9، ص 486.