ابوذر زمان در آئینه توصیف امام راحل
۱۳۹۲/۰۶/۱۸
این مسئله بسیار طبیعی است که شخصیت هایی مثل جنابعالی که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بی امان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نموده اند. در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند. آزادی امثال جنابعالی بر خلاف منطق شاه و موازین دولت اوست. فشار ارادة آهنین ملت به طوری اعصاب شاه را خرد کرده است که دیوانه وار دست به جنایات ننگ آوری زده که روی تاریخ را سیاه نموده است و به طوری که مستحضر هستید، دست به جنایات تعجب آوری زده! در شهرستان ها دسته های ناشناس از کولی ها و اجیرها با چماق و قداره و پشتیبانی قوای انتظامی به جان مردم افتاده و جنایاتی را به بار آورده اند و می آورند. دولت که باید حافظ نظم باشد ؛ قوای انتظامی او، به صورت مخرب و قوای تخریبی درآمده است. در عصر ما، در کشور بی پناه ما، منطق ها و لغت ها جای خود را عوض کرده اند. فضای باز سیاسی، همان اختناق ها و سانسورهای همه جانبه است؛ تمدن بزرگ، وحشیگری های بدتر از قرون وسطاست، دولت آشتی با مسلسل و توپ و تانک و اخیرا با چماق و قداره، مردم را به تباهی کشیده است ؛ اصلاحات ارضی، کشاورزی را ساقط نمودن است؛ استقلال، وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب است؛ فریادهای مرگ بر این سلطنت پهلوی، شاهد دوستی و علاقه به رژیم است.
پیام امام خمینی(ره) به آیت الله طالقانی پس از آزادی از زندان، 11 آبان 57

*******
 

انا لله و انا الیه راجعون
فمنهم من فضیً نحبهً و منهم من ینتظر. عمر طولانی این عیب را دارد که انسان هر روز عزیزی را از دست می دهد و به سوگ شخصیتی می نشیند و در غم برادری و فرو می رود. مجاهد عظیم الشان و برادر بسیار عزیز حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و در ملاء اعلی با اجداد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه، آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبسی و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزلة ابوذر بود ؛ زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود، برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکارن بود و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائلة ارجمند و بازماندگان او، این ضایعة بزرگ را تسلیت می دهم. رحمت بر او و بر همة مجاهدان راه حق. والسلام علی عبادالله الصالحین.
پیام امام خمینی(ره) به مناسبت رحلت آیت الله طالقانی، 19 شهریور 58

*******
 

مرحوم مجاهد بزرگوار آقای طالقانی، پس از عمری مجاهدت و پاسداری از اسلام، به رحمت خداوند پیوست و ما را سوگوار کرد. تکلیف پاسداری از اسلام به عهدة همة ماست.
پیام امام خمینی(ره) برای انتصاب امام جمعه تهران ، 21 شهریور 58

*******
 

مرحوم طالقانی رفتند و روسفید رفتند. باید گفت که ایشان یک عمر خدمت کردند و جهاد کردند و رفتند و ما باید ببینیم که چه کنیم تا برویم.
بیانات امام خمینی(ره) در دیدار با مربیان قرآن کاشمر ، 22 شهریور 58

*******
 

نمی دانم من باید به شما تسلیت بدهم یا شما باید به من یا هر دو به هم ؟ من به شما تسلیت بدهم که پدر بزرگی را از دست داده اید و شما به من که برادر عزیزی را از دست داده ام و همه به ملت که خدمتگزاری را از دست داده و همه به اسلام که مجاهدی را از دست داده است. لکن ما از خدا هستیم از آنجا آمده ایم و به آنجا بر می گردیم.
انالله؛ ما از خداییم ؛ ما چیزی نداریم، هر چه هست از اوست، و به سوی او می رویم و باید ببینیم چطور از آنجا آمدیم و چطور در اینجا هستیم و چطور به آنجا می رویم.آیا در اینجا که هستیم، در خدمت حق تعالی و خدمت خلقیم ؟ مجاهده می کنیم در راه خدا، به صراط مستقیم ربوبیت مشی می کنیم یا انحراف داریم ؟ اگر انحراف داشته باشیم، چه به چپ و چه به راست، چه طرف چپ که تعبیر مغضوب علیهم شده است و چه طرف راست که تعبیر به ضالین شده است در مقابل طریق مستقیم و صراط مستقیم. اگر از این راه مستقیم رفتیم، از اینجا که حرکت کردیم راه مستقیم باشیم، یمین و شمال نباشد در کار، مستقیم حرکت کنیم از اینجا به لانهایت، سعادتمندیم و ملتی را سعادتمند کرده ایم و اگر چنانچه در بین ملت یک مقامی داشته باشیم، ملتی را منحرف می کنیم. مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود؛ مستقیم فکر می کرد، مستقیم عمل می کرد. انحراف به چپ و راست نداشت. نه غربزده بود و نه شرق زده، اسلام زده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است، لکن او پیوست به آنجایی که برای او تهیه شده است، مقامی که برای او تهیه شده است... ما احتیاج داشتیم به یک شخصی مثل آقای طالقانی. لکن اینطور نیست که وقتی آقای طالقانی بروند. ما شکست خورده باشیم. اسلام هست. پیغمبر هم رفت. فرمود وقتی وحی آمد که اگر پیغمبر کشته بشود و یا بمیرد، شما بر می گردید از دینتان ؟ اسلام هست. پیغمبرش هم می رود، امامش هم می رود، عالمش هم می رود، همه می روند و مملکت ما الان بحمدالله تعالی و امیدوارم که یک بیداری برای قشرهای مملکت ما پیدا شده و کشور ما پیدا شده، ملت ما یک بیداری پیدا کرده اند که دیگر خودشان دارند می روند‌، دیگر خودشان بیدار شده اند؛ دیگر خودشان راه می روند. و ما امیدواریم که ان شاءالله خداوند آن خدمتگزار را رحمت کند و همة ما را هم خدمتگزار قرار بدهد و ملت ما را هم از این بیدارتر کند که راه را برود.
و من تسلیت به خانم ها اول به آقایان ثانیا عرض می کنم و بدانید که من شریکم در این مصیبت و خداوند همة ما را در مصیبت و خداوند همة ما را در راه مستقیم هدایت کند.
بیانات امام خمینی(ره) در دیدار با خانواده آیت الله طالقانی، 22 شهریور 58

*******
 

ما برادری را از دست دادیم و ملت ما پدری را و اسلام مجاهدی را. همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سال های طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان شاءالله محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ می دهند عبرت هایی بگیریم و تعلیم هایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.
چرا در مرگ آقای طالقانی این انقلاب و این انفجار در مملکت ما در سایر ممالک حاصل شد ؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد ؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحلیل می کنیم و بعد خود ملت را میزان قرار می دهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک اتاق در بسته بنشینیم و فکر می کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم. ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم و ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را گذاشت ؟ چه بود در او و انگیزة ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفه ای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود. انسانی متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت این طور مردم را برانگیخت و این طور در سوگ نشاند همة طبقات را؟ هر یک از این اوصاف به تنهایی در خیلی ها هست و همچو مطلبی رخ نمی دهد. آنچه که ما از حال ملت و فریاد ملت می توانیم بفهمیم دو سه مطلب است که آن مطالب، موجب انفجار ملت ما و این تأثرات فوق العاده ملت ما شد. یکی این روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و به دنبال همین معنا، حبس های متعدد را متحمل و از حبسی به حبس دیگر منتقل می شد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که همة بدبختی های خودش را از این رژیم طاغوتی دارد از ارباب های او می داند؛ اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و قوه جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده، رنج برده و در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته ؛ تبعید رفته، اهانت شده است و شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، این طور مخالفت می کند، این ملت از او قدردانی می کند؛ لکن این تمام انگیزه نبود. این مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست ؛ لکن برای آنها این انفجار حاصل نشد.
مقاومت و مخالفت با دستگاه جبار را ضم به این بکنید که این روحانی است و این کار را می کند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطة روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم مشاهده کنند ؛ این انفجار حاصل می شود. شما آن وقت که ایشان را دفن می کردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛ شعار چه بود؟ انگیزه مردم از شعارشان پیدا می شود. نویسنده ها توی اتاق های دربسته ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزه های علمی و توهمی، غیر از انگیزه های واقعی محسوس است. چه می گفتند مردم ؟ چه شعار می دادند ؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی.» این نفس مردم بود. به عنوان نایب پیغمبر این را می شناختند، لکن نایب پیغمبر، هم در جهات معنوی و هم در مقاومت و هم در مخالفت با دستگاه ظلم و هم مخالفت با جباران، هم مقاومت در مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه اصلی شان «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را با آن کنده بودند و با آن خاک را بیرون آورده بودند، مردم با آن بیل و کلنگ چه می کردند؟ با آن عشقبازی می کردند، آن را می بوسیدند، حمله می کردند، بعضی به بعضی و این بیل و کلنگ را می بوسیدند ؛ چرا می بوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی مرد دمکراتی بود، بیل و کلنگش را می بوسیدند. به همان انگیزه ای که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را می بوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکری اش نبود؛ برای این بود که او را نایب پیغمبر خودشان می دانستند. این حضرت معصومه (س) را دختر امام خودشان می دانند که آستانش را می بوسند. آستانه هم یک خرده طلاست، یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا می بوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان می آیند، هیچ وقت می بوسند؟ این انگیزه و علاقه مردم به مبادی است. چرا «حجرالاسود» را می بوسند و لمس می کنند و به او تبرک می جویند؟ چرا دور یک خانه سنگی و گلی، میلیون ها مردم هر سال می روند و طواف می کنند؟ چون انگیزه، انگیزة الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد، احترام دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام الله» را درست کرده اند، می بوسید و به چشم می گذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم، باید برای خدا باشد. ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این می بوسیدند به انگیزة این بود که طالقانی، نایب پیغمبر ماست. خودشان هم فریاد می زدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی.» چرا این قدرت را می خواهید از دست بدهید؟ چرا این قدر، کم سلیقه و بد سلیقه هستید ؟ چرا این جوان هایی را که می خواهند به مملکتشان و خودشان خدمت بکنند؛ ‌از یک همچو قدرتی محروم می کنید؟ نمی بینید که یک پیرمرد هفتاد و چند ساله ای که هیچ قدرتی بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد، به آن معنا ندارد، ضعف پیری او را گرفته، نقاهت دارد، وقتی از دست می رود، یک همچو انقلابی در ایران و سایر کشورها بر پا و موجب تحیر غرب و شرق می شود ؟ این قدرت را چرا می خواهید از دست بدهید؟ چرا می شکنید این قدرت را ؟ چرا هر چیزی که می شود، از روی اسلام بر می دارید و می خواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟
ای ملت! این روشنفکران! ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند. شماها نمی توانستید. چرا هر روز این مظاهر الوهیت و قدرت خدایی را می بینید و بیدار نمی شوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این روشنفکران ما دارند؟ همة آنها را نمی گویم ؛ بعضی شان. بعضی شان این چه مرضی است که دراند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سرو سینه اش می کوبد و به عنوان «نایب پیغمبر» از یک کسی یاد می کند، وقتی می خواهند بنویسند می گویند آقای طالقانی مرد روشنفکری بود و از این جهت مردم این طور می کنند. تو هم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه هم نمی خوانند؟ این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، می خواهند مقابله کنند با دشمن های خودشان، می خواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند، از این قدرت استفاده کنند، بیایند متصل شوند به این دریای مواج. من نصیحتشان می کنم. فردا دانشگاه ما باز می شود و باز یک دسته ای که خودشان را روشنفکر می دانند و خودشان را برای اسلام، برای ملت چه می دانند و خدمتگزار می دانند، باز می ریزند و نمی گذارند که انگیزه های ملت آن طوری که هست شکوفا بشود.
بیانات امام خمینی(ره) در دیدار با اقشار مختلف مردم، 23 شهریور 58

*******
 

مسلم است نام آن فقید سعید به لحاظ خدمات ارزنده ای که به اسلام و مسلمین نموده اند و همچنین به خاطر مبارزات مداوم و مستمر آن مرحوم علیه جور و ستم و استبداد و استعمار شرق و غرب، در تاریخ آزادیخواهان و طالبان حق و عدالت ثبت خواهد شد.
پاسخ امام خمینی(ره) به پیام تسلیت حافظ اسد، 24 شهریور 58

*******
 

یک سال از رحلت شخصیتی ارجمند و عزیزی ارزشمند گذشت. یک سال از فقدان مردی گذشت که می توانست به انقلاب اسلامی و پیشرفت اهداف مقدس اسلام خدمت های ارزنده ای بکند. او می توانست بارفتار و گفتارش به اعصاب ناآرامی که موجب نگرانی ها و تفرقه ها می شوند آرامش بخشد.
مجاهد بزرگوار و عالم هوشیاری که از عنفوان جوانی تا آخرین لحظات زندگی در خدمت به اسلام و کشورهای اسلامی، متحمل رنج ها و حبس ها و فشارها بود و هیچ گاه از این زحمت ارزشمند و خدمت سودمند کناره گیری نکرد و به کوشش خود در راه هدف و انقلاب ادامه داد.
مرحوم مجاهد متعهد و مبارز عظیم الشان طالقانی عزیز به جوار اجداد عالیقدرش شتافت و ما نیز انشاءالله تعالی همان راه را خواهیم رفت.
از خداوند تعالی رحمت برای آن مجاهد محترم و صبر برای خاندان محترم ایشان خواستار است و امید است ملت عظیم ایران از خدمتگزاران به اسلام قدردانی کنند و سالروز معظم له را احترام نمایند.
پیام امام خمینی(ره) به مناسبت اولین سالگرد رحلت آیت الله طالقانی، 15 شهریور 59