مرحوم طالقانی یکی از برجستهترین شخصیتهایی است که قبل و بعد از انقلاب در راه اسلام مبارزه و خدمت کرد. وی، به گفتة امام خمینی(س) دو ویژگی بارز داشت: یکی روحیه مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم که از عنفوان جوانی تا وقتی که دارفانی را وداع کرد انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و، در نتیجه، چند بار به زندان افتاد. و دیگری، به تعبیر امام، «روحانی خدمتگزار» بود «اگر این مقاومت و مخالفت با دست جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است. یک شخصی که به واسطه روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را که هم مشاهده کنند مردم او را به عنوان نایب پیغمبر میشناختند.» و باز، به تعبیر امام خمینی(س)، وی «عالم عامل» بود، یک عالمی که به درد مردم میرسید.
در این مقاله ما برآنیم که علت محبوبیت وی در بین اقشار مختلف مردم، با اشارهای به ابعاد مختلف ویژگی شخصیتی او بر اساس سالشمار زندگی وی بپردازیم.
سید محمود علایی طالقانی در سال 1326ﻫ . ق «اسفند1289ﻫ . ش» در روستای گلیرد طالقان دیده به جهان گشود. سید محمود در پنج سالگی وارد مکتبخانه شد و در نزد ملا سید تقی اورازانی قرآن را فرا گرفت. در سال دوم خواندن موش و گربه عبید زاکانی را نزد شیخ کربلایی ورکشی شروع کرد. سپس مقدمات را در تهران در نزد پدر خواند و در ده سالگی راهی قم شد. در قم ابتدا به مدرسه رضویه رفت، بعد از آن وارد مدرسه فیضیه شد. در آنجا درس لمعه مخصوصاً باب صلواﺓ را نزد آقای مرعشی، مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانی خواند و مدتی هم از جلسه درس مرحوم سید محمد حجت استفاده میکرد. علاوه بر ایشان، با مرحوم شیخ تقی اشراقی و مرحوم میرزا خلیل کمرهای، که به قول طلاب آن روز روشنفکر بودند، نیز معاشرت داشته سپس به نجف رفته و در آنجا از درس خارج آیتالله اصفهانی و حاج شیخ محمدحسین غروی و آقا ضیاءالدین عراقی استفاده کرده و از آقای اصفهانی اجازه اجتهاد گرفته و بعد از مدتی به ایران بازگشته است. بعد از بازگشت، از مرحوم آیتالله حائری نیز به اخذ اجازه اجتهاد نائل شد و از آقای مرعشی و قمی اجازه حدیث گرفت و بعد از رحلت آیتالله حائری به تهران آمد (1318). طالقانی در هنگام تحصیل که علوم حوزوی را نزد اساتید حوزه میگذراند شاهد دو نوع رفتار سیاسی از روحانیان عالی رتبه آن زمان بود. از یک سو ملاحظه میکرد که استاد خود یعنی شیخ عبدالکریم حائری یزدی در برابر استبداد زمان خویش، یعنی حکومت رضاخان، سکوت کرده و وظیفهاش را جز حفظ و گسترش حوزه علمیه نوپای آن زمان چیز دیگری نمیداند و از سوی دیگر مشاهده میکند روحانیانی مانند شیخ محمد خیابانی، نورالله اصفهانی، آقا محمدتقی بافقی، و سید حسن مدرس به مبارزه با عنصر استبداد و طاغوت در جامعه میپردازند. با دقت در رفتار این دو گروه، راه گروه دوم را بر میگزیند. وی در سالهای 1318- 1317ﻫ . ش به تهران بازمیگردد و پس از بازگشت به تهران، از آنجا که آیتالله میرزا خلیل کمرهای از اساتید فلسفه و حکمت ایشان از قم به تهران منتقل شده بود، به حلقه درس ایشان میپیوندد و دروس قم را در تهران نزد ایشان ادامه میدهد. وی از همان آغاز ورود به تهران با نوشتن مقاله و سخنرانی موجب جذب جوانان میشود. خود وی دلیل آمدنش به تهران را برای تثبیت عقاید ایمانی جوانان میداند. سید محمود در کودکی و جوانی شاهد مبارزات پدر و شهید آیتالله مدرس و دیگر علمای بیدار با رضاخان بوده است. و با این مشاهدات و تجربیات و مطالعات در اجتماع چاره درد را بازگشت به قرآن و نهج البلاغه میبیند و خود در این راه پیشقدم میگردد و برای جوانان جلسات تفسیر قرآن برپا میکند. قرائت جدیدی از قرآن ارائه میدهد و آن را از سر طاقچه ها به صحنه اجتماع میآورد؛ چون، به باور او، قرآن برای تفکر و تدّبر و عمل است، نه برای صرف خواندن و تیمّن و تبرّک جستن. ایشان در این باره میگویند:
این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام باید بر همة شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام، که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنبالهرو شده. کتابی که سند دین و حاکم بر همة امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سر حد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است...
دکتر صاحبالزمانی در مورد وی چنین میگوید: «آیتالله طالقانی را میتوان کاشف جدید قرآن به عنوان یک منبع الهام سیاسی در تاریخ معاصر ایران نامید.»
مرحوم طالقانی بعد از سقوط رضاخان در شهریور 1320 «کانون اسلام» را برای نشر معارف قرآن و سنت تأسیس میکند. در خاطرات بازرگان در این باره آمده است:
فعالیت منظم من در زمینههای اجتماعی و مذهبی، در سال 1321 در کانون اسلام آغاز شد و در آنجا بود که برای اولین بار با آقای طالقانی آشنایی و ارادت پیدا کرده، یک همکاری صمیانه مداوم پیدا کردیم. حضرت آقای طالقانی با شیوه روشن و اصیل و مؤثری تفسیر قرآن میگفتند و دائماً عدهای از دانشجویان و جوانان و اینجانب از محضرشان بهرهمند میشدیم.
کانون اسلام محل معارضه و برخورد افکار اشخاص بود: از افسر ارشد ارتش، مهندس، و صاحبمنصب عالیرتبه وزارت پست و تلگراف گرفته تا دانشیار و آموزگار و دانشجو دانشآموز و کاسب دکاندار.
پس از واقعه آذربایجان در سال 1325 طالقانی از طرف انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه مسلمین و جامعه روحانیت آن زمان، جهت بررسی حوادث آذربایجان، راهی آن دیار گردید. وی حدود ده شبانهروز در زنجان و آذربایجان به تحقیق و تفحص درباره مسئله دموکراتها و حمله ارتش به آن مناطق میپردازد و پس از آن گزارشی مفصل از حوادث و وقایع ارائه میدهد.
وی سلسه سخنرانیهایی نیز در جهت ارشاد مردم به اسلام و قرآن ترتیب میدهد و مجلهای به نام دانشآموز از طرف کانون اسلام منتشر میشود. در همین سالهاست که آیتالله طالقانی، پس از تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان (که ظاهراً نخستین تشکل اسلامی در تاریخ دانشگاههای ایران است) در دانشگاه تهران، انجمن اسلامی مهندسین، و تشکیل فدائیان اسلام به وسیله شهید سید مجتبی نواب صفوی، از سخنرانان و فعالان و همکاران صدیق و وفادار آنان میگردد و تا آخر عمر در این مسیر به حرکت نوین اسلامی خود ادامه میدهد. انجمن ماهانه دینی مرکز دیگری بود که طالقانی در آنجا با جوانان ارتباط داشت. از سال 1339 تا 1341 فعال بود و در هر ماه یک سخنرانی علمی و روشنگرانه در آنجا ایراد میکرد. این انجمن روحانیون روشنفکر آن دوره بودند و در سخنرانیها بر موضوعات مابه الابتلا و کاربردی انگشت مینهادند. استاد مطهری و دکتر محمدابراهیم آیتی از ارکان این انجمن بودند و حاج احمدعلی بابایی از ادارهکنندگان آن بود. استاد مطهری درباره جلسات انجمن ماهانه دینی میگوید:
این جلسات هرچند نتوانست به حیات خود ادامه دهد اما منشأ خیرات و برکات معنوی فراوانی شد و موجب یک سلسله اصلاحات و جنبشهایی، در سطحی وسیعتر و گستردهتر، در کار مسائل تبلیغی و ارشادی اسلامی گردید.
طالقانی در پی آن بود که دیوار میان روحانیان و دانشگاهیان را از میان بردارد و دو قشر را به هم نزدیک و در سرنوشت یکدیگر شریک کند. به گفته دکتر صاحبالزمانی آیتالله طالقانی همواره از بیخبری عمیق حاکم میان دانشگاه و روحانیت از احوال یکدیگر رنج میبرد. برای نمونه، متعجب و متأسف بود که چگونه دانشجویان دانشگاه تهران همواره به خاطر شهادت سه تن از دوستان خود در 16 آذر 1332 هر سال در ماه آذر و حتی ماههای قبل و بعد از آن در دانشگاه دست به اعتصاب و تظاهر میزنند؛ لیکن از شهادت و ضرب و شکنجه طلاب مدرسه فیضیه قم که خرداد 1342 اتفاق افتاد کوچکترین اطلاعی ندارند و حتی یکبار هم چند دقیقه اعلام سکوت نکردند.
به گفته دکتر کاتوزیان:
آیتالله طالقانی ... حق بزرگی به گردن ما دانشگاهیان دارد؛ برای اینکه از نخستین کسانی بود که میخواست بین دانشگاه و روحانیت پلی ایجاد کند و این دو مرکز علمی را به هم مربوط سازد، ارتباطی در سطح برابر، نه در سطح ولایت که یکی پیشرو باشد و یکی مقلد.
پس از کودتای 28 مرداد1332، محل فعالیتها و سخنرانیهای انجمن اسلامی دانشجویان تهران، در مسجد هدایت بود. همچنین انجمن اسلامی دانشجویان تهران در سال 1332 سخنرانیهای افشاگرانه خود را در مخالفت با انقلاب سفید شاه در مسجد هدایت برگزار میکرد. از اینرو مطهی مسجد هدایت را «دالان دانشگاه» میخواند و باهنر آن را «اولین مرکز هدایت جوانان و روشنفکران» میدانست و چمران آن را «کشتی نجات» میشمرد و هاشمی آن را «پایگاه بسیار مهمی برای مبارز و مبارزین» میخواند.
و نیز به نقل از دکتر شریعتی گفتهاند: «هر وقت از مشهد به تهران میآمدم، پیرمرد تنها پناهگاه و مایه امید ما بود که در گوشه مسجد هدایت، چون مرغ حق، مینالید.» همچنین به نقل از او گفتهاند: «در سالهای خفقان و ظلمانی پس از کودتای 28 مرداد 1332، تنها طالقانی و مسجد هدایت، چون منارهای در کویر، قامت فریاد بود.»
طالقانی در محرم 1382 (1341ش )، یک سخنرانی تحت عنوان «جهاد و شهادت» در انجمن اسلامی مهندسین ایراد کرد و در آن از روابط بهائیت و اسرائیل پرده برداشت و گفت:
امروز صهیونیسم پوست دوم استعمار است، اسرائیل هم یک قیافه دیگری در کشور ما گرفته و به صورت بهائیت در آمده است و در تمام وزارتخانهها و ارکان این دولت نفوذ دارد.
همزمان با این امور، او همچنین در مدرسه سپهسالار نیز به تدریس مشغول بود.
طالقانی و نهضت ملی
نهضت ملی ایران متشکل از دو طیف و گروه عمده سیاسی بود، طیفی که به ملیگراها مشهور بودند. گروه دیگر مذهبیها بودند که خود این گروه به دو دسته رادیکال و میانهرو تقسیم میشد؛ این سه گروه فعال، در آغاز نهضت، برای مبارزه با استبداد و استعمار وحدت رویه داشتند؛ ولی، در نهایت، گرفتار اختلاف و تفرقه گردیدند. عملکرد عمده طالقانی، علاوه بر حمایت از نهضت ملی، تلاش جهت ایجاد تفاهم و همدلی میان جناحهای مختلف نهضت بود؛ ولی این حمایت به گونهای نبود که وی خود را زیر چتر حمایتی رهبران نهضت قرار دهد. روحیة آزادمنشی و آزادیخواهانة وی، او را بر آن میداشت که همواره در راه استقلال و آزادی ملت ایران در مخالفت با استبداد و دیکتاتوری تلاش کند و اگر نهضتی شکل میگرفت از آن حمایت کند. از جمله فعالیتهای سیاسی طالقانی در زمان نهضت و دولت ملی مصدق، نامزدی وی در دوره هفدهم مجلس شورای ملی است. او از طرف اهالی مازندران به عنوان یکی از نامزدهای آن استان معرفی میگردد. به دلیل هم مرز بودن این مناطق با شوروی، نفود اندیشههای مارکسیستی به سادگی صورت میگرفت. از سوی دیگر نیز، رژیم شاه میخواست از منطقه شمال، نمایندگان مقبول دربار به مجلس راه یابند. طالقانی با نامزدی خود میخواست از یک طرف مانع گسترش حزب توده در آن منطقه گردد و از طرف دیگر مایل بود که نیروهایی که آرمانهای دینی و ملی دارند و خواستار مبارزه با استبداد هستند به مجلس راه یابند؛ ولی به علت درگیری بین طرفداران حزب توده و فئودالهای منطقه، که مورد حمایت دربار بودند، دولت ملی مصدق انتخابات این مناطق را لغو میکند؛ در نتیجه، وی از راهیابی به مجلس بازمیماند.
طالقانی پس از کودتای 28 مرداد1332، مسجد هدایت را به یکی از کانونهای مقاومت و مبارزه با استبداد تبدیل کرد. در کنار فعالیتهای فرهنگی و نشر فرهنگ و اصول راستین اسلامی، فعالیت و مبارزات خود با استبداد را سامان میدهد. و همراه با آیتالله زنجانی به نهضت مقاومت ملی میپیوندد. وی نحوه شکلگیری نهضت مقاومت ملی پس از کودتا را چنین شرح میدهد:
پس از شکست دولت مصدق، نهضت مقاومت ملی تشکیل شد. برای آنکه چراغ مبارزه خاموش نشود عدهای از فرزانگان، شخصیتهای ملی و دینی رهبری را بر عهده گرفتند. این نهضت ادامه پیدا کرد.
وی پس از کودتای 28 مرداد فدائیان اسلام را پناه داد. او، علاوه بر پناه دادن آنان در تهران، آنها را به طالقان و دیگر شهرهای ایران میفرستاد تا از گزند جوخة اعدام رژیم در امان باشند. وی به سبب پناه دادن فدائیان اسلام دستگیر و به طور موقت روانه بازداشتگاه میشود.
مرحوم طالقانی، وقتی همراه با همفکران خود یعنی مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی، دیدند که جبهه ملی خواست آنان را، که یک مبارزه اصولی و رادیکال با شاه و حکومت دستنشانده آمریکا و انگلیس بود برآورده نمیسازد، نهضت آزادی ایران را در اردیبهشت 1340 تأسیس کردند، سازمانی با آرمانی اسلامی برای مبارزه ملی ریشهای با استعمار و استبداد .
آیتالله طالقانی دو هفته بعد از اعلام موجودیت نهضت آزادی بیانهای بدین مضمون منتشر میکند:
به یاری خداوند قهار و توانا ــ برادران و هموطنان عزیز، شما به چشم خویشتن وضع نکبتبار این سرزمین تاریخی و این کشور اسلامی را مینگرید و میبینید که در اثر سلطه غارتگران چگونه فقر مادی گریبانگیر اکثر مردم گشته، بدبینی و بداندیشی و پراکندگی چگونه بر سراسر این مملکت سایه گسترده. کسانی که برای شنیدن هر ندای حقی، «کر» و برای دیدن پرتو هر حقیقتی «کور» هستند نه به خود رحم میکنند و نه به مردم، تا جایی که مملکت را در معرض طوفان حوادث و بر لب پرتگاه مخوفی قرار دادند. چاره چیست؟ چگونه میتوان تا سقوط قطعی حیات معنوی و مادی کشور سکوت اختیار نمود یا فقط به بهانة لاابالیگری و سرباز زدن از هر مسئولیتی در انتظار فرج غیبی نشست؟ باید مردانی که محیط، آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احساس مسئولیت در آنان نمرده دور هم گرد آیند. راه صحیح و اصیل مبارزه بر علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانی را مشخص نمایند. با متانت، مآلاندیشی و با خلوص نیت و قلب، برای رضای خدا و مردم قدمهای قطعیتر و محکمتری بردارند تا راه آزادی و آزادمنشی را برای ملت ایران بگشایند. بحمدالله، جمعی که طی سالهای سخت ثبات قدم و پاکی نیت خود را ابراز داشته و در برابر تهدید و محرومیت و زجر و زندان خود را نباخته و در تعقیب هدفهای ملی برای نجات مملکت کوشیدهاند، در این هنگام خطیر به تشکیل نهضت آزادی ایران قیام نمودهاند. اینجانب، اگرچه از کوتاهی به انجام وظیفه خود نزد خدا و اولیاء اسلام و نیاکان بزرگوارم شرمسارم، ولی پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدین باقی مانده و به این سبب دعوت همکاری با بنیانگذاران نهضت آزادی را پذیرفتم.
انقلاب سفید
آیتالله طالقانی در دوم بهمن1341 ضمن بیان دیدگاهش در مخالفت با فئودالیسم و اینکه به داشتن گرایشهای سوسیالیستی مشهور است و با اصلاحات واقعی مخالف نیست، اعلام داشت که با این رفراندوم مخالف است.
با این رفراندوم، که نقشه جدید استعمار است، صد در صد مخالفت میکنیم. طبقة روشنفکر با این جریانات خلاف قانون موافق نیستند. در مملکتی که نه آزادی قلم و نه آزادی مطبوعات وجود داشته و قانون اساسی را زیر پا گذاشتهاند، چه رفراندومی؟ شما در هر چاپخانهای که بروید چند مأمور سازمان امنیت میبینید که در آنجا ایستادهاند و از طبع نشریههای جبهه ملی جلوگیری میکنند. هیئت حاکمة دروغگو و فاسد ما تبلیغات را در اختیار دارد، روزنامة فرمایشی و دستوری زیر نظر اوست و هرچه دلش خواست مینویسد و میگوید... رفراندوم بایستی در محیط آزادی صورت گیرد تا مردم بتوانند عقاید باطنی خود را آزادانه اعلام کنند و رأی دهند... الغاء ارباب ـ رعیتی که رفراندوم لازم ندارد... ما اگر واقعاً اصلاحات، به مفهوم واقعی، صورت گیرد با آن موافقیم، ولی نه با این خیمه شببازیها.
در سوم بهمن 1341، طالقانی و مهندس بازرگان و سپس دکتر سحابی دستگیر و زندانی شدند. چندی بعد نیز اعضای دیگری از نهضت آزادی دستگیر و به آنها ملحق شدند. هدف از دستگیری این عدّه و نیز اعضای جبهه ملی و عدهای از روحانیون این بود که در هنگام رفراندوم، مخالفان در صحنه نباشند.