برساحل قرآن
1-دغدغه آینده فرزندان
سوره بقره آیات 124 تا133
«124» وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ
رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ
وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ«125» وَ إِذْ
جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ
إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا
بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ «126» وَ إِذْ
قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ
الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ
کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ
الْمَصِیرُ«127» وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ
إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ«128»
رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً
لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ
الرَّحِیمُ«129» رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا
عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ«130» وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ
إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا
وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ«131» إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ
أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ«132» وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ
بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا
تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ«133» أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ
حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی
قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ
إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارِ
ابراهیم، او را با حوادث گوناگونى آزمایش کرد و او به خوبى از عهده آزمایش برآمد.
خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از
فرزندان من نیز (امامانى قرار بده)، خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمىرسد
(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند). و (به
یادآور) هنگامى که خانه (ى کعبه) را محل رجوع و اجتماع و مرکز امن براى مردم قرار
دادیم (وگفتیم:) از مقام ابراهیم، جایگاهى براى نماز انتخاب کنید و به ابراهیم
واسماعیل تکلیف کردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و معتکفان وراکعان و ساجدان،
پاک و پاکیزه کنید. و (بیاد آور) هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگارا! این (سرزمین)
را شهرى امن قرارده و اهل آن را، آنان که به خدا و روز آخرت ایمان آوردهاند، از
ثمرات (گوناگون) روزى ده. (اما خداوند) فرمود: به آنهایى که کافر شوند (نیز)
بهرهى اندکى خواهم داد. سپس آنها را به قهر به سوى عذاب آتش مىکشانم و چه بد،
سرانجامى است. و (بیاد آور) هنگامى که ابراهیم، پایههاى خانه (کعبه) را با
اسماعیل بالا مىبرد (ومىگفتند:) پروردگارا از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانایى.
(ابراهیم واسماعیل همچنین گفتند:) پروردگارا! ما را تسلیم (فرمان) خود قرارده واز
نسل ما (نیز) امّتى که تسلیم تو باشند قرارده و راه وروش پرستش را به ما نشانده
وتوبهى ما را بپذیر، که همانا تو، توبهپذیر مهربانى.
پروردگارا! در میان آنان پیامبرى از خودشان
مبعوث کن تا آیات تو را بر آنها بخواند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و (از مفاسد
فکرى، اخلاقى و عملى) پاکیزهشان نماید، همانا که تو خود توانا و حکیمى. کیست که
از آئین ابراهیم روى بگرداند، مگر کسى که خود را (فریب داده و) بىخردى کند؟ و
همانا ما او را در این جهان برگزیدیم و قطعاً او در جهان دیگر (نیز) از صالحان
است. (بخاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگار ابراهیم به او گفت: تسلیم شو.
گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم. و
ابراهیم و یعقوب، فرزندان خود را به همان آئین سفارش نمودند (وگفتند:) فرزندان من!
خداوند براى شما این دین (توحیدى) را برگزیده است. پس (تا پایان عمر بر آن باشید
و) جز در حال تسلیم (و فرمانبردارى) نمیرید. آیا شما (یهودیان) هنگامى که مرگ
یعقوب فرا رسید، حاضر بودید؟! آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من چه مىپرستید؟
گفتند: خداى تو وخداى پدرانت ابراهیم واسماعیل واسحاق، خداوند یکتا، وما در برابر
او تسلیم هستیم.
نکتهها:
1-حضرت ابراهیم علیه السلام در بین انبیا،
جایگاه ومنزلت خاصّى دارد. نام آن بزرگمرد، 69 مرتبه ودر 25 سوره قرآن آمده و از
او همانند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان اسوه و نمونه براى بشریّت
یاد شده است. در برخى از آیات، آن بزرگوار در ردیف اخیار، صالحان، قانتان،
صدّیقان، صابران و وفاکنندگان شمرده شده است. در بزرگداشت این پیامبر بزرگ، خداوند
تعابیر خاصّى بکار برده وحتّى یکى از اسرار حج را یادآورى وزنده نگهداشتن
ایثارگرىها واز خودگذشتگىهاى حضرت ابراهیم علیه السلام گفتهاند. آن مرد الهى،
در عرصههاى گوناگون با انحراف و شرک مبارزه کرد؛ برهان و استدلال او در مقابل
ستارهپرستان و ماهپرستان، مبارزه عملى او با بتپرستان، احتجاج او در برابر نمرود
و سربلندى او در آزمایشات دیگر، از او انسانى اسوه ونمونه ساخت که خداوند او را به
مقام امامت نصب نمود.
2-در قرآن حدود بیست مرتبه مسئله آزمایش و
امتحان مطرح شده واز سنّتهاى الهى است.هدف آزمایش؛ آزمایش براى آگاه شدن خداوند
نیست، زیرا او از پیش همه چیز را مىداند، این آزمایشها براى ظهور و بروز
استعدادهاى نهفته و تلاش و عمل انسانهاست. اگر انسان کارى نکند، استحقاق پاداش
نخواهد یافت.
ابزار آزمایش؛ تلخىها و شیرینىهاى زندگى، همه
ابزار امتحان هستند. گاهى افرادى با شداید و مصایب آزمایش مىشوند و برخى دیگر با
رفاه، و ناگزیر همه مردم حتّى انبیا مورد امتحان قرار مىگیرند. این امتحانات و
آزمایشها براى رشد و پرورش مردم است.
ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشى که موفّق
مىشد، به مقامى مىرسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبىاللهى
رسید. و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبرى مردم
منصوب گردید.
« کافى، ج 1 ص 175.»
مراد از «کلمات» در آیه، امتحانات سنگین است که
حضرت ابراهیم از همهى آنها پیروز بیرون آمد. نه عمو، نه همسر و نه فرزند هیچکدام
نتوانستند مانع او در راه انجام وظیفه شوند. با آنکه ابراهیم تحت سرپرستى عمویش
آزر بود، امّا با بتپرستى او و جامعهاش به مبارزه برخاست و بتشکن بزرگ تاریخ
گردید و آنگاه که از سوى خدا مأموریّت یافت، همسر و فرزندش را در صحراى مکه ساکن
نموده و براى تبلیغ به نقطهاى دیگر برود، بىهیچ دلبستگى، آنها را به خدا سپرد و
رفت. همچنین فرمان ذبح فرزندش اسماعیل آمد، رضاى خدا را بر هواى دل ترجیح داد و
کارد بر گلوى فرزند نهاد. امّا ندا آمد که قصد ما کشتن اسماعیل نبود، بلکه امتحان
ابراهیم بود.
3-حضرت ابراهیم علیه السلام، مقام امامت را
براى نسل خود نیز درخواست نمود، پاسخ آمد که این مقام عهدى است الهى که به هر کس
لایق باشد عطا مىشود. در میان نسل تو نیز کسانى که شایستگى داشته باشند، به این
مقام خواهند رسید. چنانکه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از نسل ابراهیم علیه
السلام است و به این مقام رسید، ولى کسانى که دچار کوچکترین گناه و ستمى شده
باشند، لیاقت این مقام را ندارند.
4-حضرت ابراهیم علیه السلام تنها پیامبرى است
که مشرکان و یهودیان و مسیحیان، همه خود را پیرو راه او مىدانند. در این آیه ضمن تجلیل از
ابراهیم علیه السلام، به طور غیر مستقیم به همه مىفهماند که اگر به راستى او را
قبول دارید، دست از شرک برداشته و همانند او تسلیم محض اوامر الهى باشید.
5-این آیه یکى از آیاتى است که پشتوانه فکرى و
اعتقادى شیعه قرار گرفته است که امام باید معصوم باشد و کسى که لقب ظالم بر او صدق
کند، به مقام امامت نخواهد رسید.
این آیه، مقام امامت را «عَهْدِی» گفته است، پس آیه؛ «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» « بقره 7 40» یعنى اگر شما به امامى که من تعیین کردم
وفادار بودید و اطاعت کردید من نیز به نصرت و یارى که قول دادهام وفا خواهم کرد.
6-بعد از اشاره به مقام والاى ابراهیم علیه
السلام در آیهى گذشته، به یادگار او یعنى کعبه اشاره نموده ومىفرماید: کعبه را
براى مردم «مَثابَةً»
قرار دادیم. کلمه «مثابة» از ریشه «ثوب» به معناى بازگشت به حالت اوّل است. کعبه
محلّ بازگشت و میعادگاه همه مردم است، میعادگاهى امن و مقدّس.
مقام ابراهیم جایگاهى است با فاصله تقریبى 13
متر از کعبه، که بر حاجیان لازم است بعد از طواف خانه خدا، پشت آن دو رکعت نماز
بگزارند و در آنجا سنگى قرار دارد که حضرت ابراهیم براى بالا بردن دیوارهاى کعبه،
بر روى آن ایستاده است و آن سنگ فعلًا در محفظهاى نگهدارى مىشود.
7-در آیات قبل، حضرت ابراهیم علیه السلام براى
ذریّهى خویش درخواست مقام امامت نمود، امّا خداوند در جواب فرمود: این مقام و
مرتبت به افراد ظالم نمىرسد. در این آیه حضرت ابراهیم، رزق دنیا را تنها براى
مؤمنان درخواست کرد، امّا خداوند این محدویّت را نمىپذیرد واز اعطاى رزق مادّى به
کفّار امتناع نمىورزد. یعنى رزق مادّى مهمّ نیست، لذا به اهل و نااهل هر دو داده
مىشود، امّا مقامات معنوى و اجتماعى و رهبرى، بسیار مهم است وبه هر کس واگذار
نمىشود.
8-از آیات و روایات متعدّد استفاده مىشود که
خانه کعبه، از زمان حضرت آدم بوده و حضرت ابراهیم علیه السلام آنرا تجدید بنا
نموده است. چنانکه آن حضرت در موقع اسکان همسر و فرزندش در سرزمین مکّه مىگوید: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ
ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» « ابراهیم، 37.»
خداوندا بعضى از خاندانم را در این سرزمین خشک و بدون زراعت، در کنار خانهى تو
سکونت دادم. بنابراین در زمان شیر خوارگى حضرت اسماعیل علیه السلام نیز اثرى از
کعبه وجود داشته است. و در سورهى آل عمران « آلعمران، 96»
نیز از کعبه به عنوان اوّلین خانه مردم یاد شده است. در آیه مورد بحث نیز سخن از
بالا بردن پایههاى خانه بدست ابراهیم علیه السلام است و این تعبیر مىرساند که
اساس خانه کعبه، قبلًا وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام آنرا بالا
بردهاند. حضرت على علیه السلام نیز در خطبه قاصعه « نهجالبلاغه، خطبه 192.» مىفرماید: خداوند تمام مردم را از زمان حضرت آدم تا ابد،
با همین کعبه و سنگهاى آن آزمایش مىنماید.
9-ابراهیم واسماعیل علیهما السلام در کار مساوى
نبودند. در حدیث مىخوانیم: ابراهیم بنّایى مىکرد واسماعیل سنگ به دست پدر
مىداد. وشاید به سبب همین تفاوت، میان نام آن دو بزرگوار فاصله گذاشته است. «یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ
الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ»
10-با آنکه حضرت ابراهیم واسماعیل هر دو در
اجراى فرمان ذبح، عالىترین درجه تسلیم در برابر خدا را به نمایش گذاردند، امّا با
این همه در این آیه از خداوند مىخواهند که مارا تسلیم فرمان خودت قرارده. گویا از
خداوند تسلیم بیشتر و یا تداوم روحیّه تسلیم را مىخواهند.
کسى که فقط تسلیم خدا باشد، نه در برابر عموى
بتتراش تسلیم مىشود و نه در برابر بتها به زانو مىافتد و نه از طاغوتها پیروى
مىکند.
11-این آیه، دعایى دیگر از حضرت ابراهیم علیه
السلام را بازگو مىکند که بیانگر عظمت فوقالعاده روح، و ترسیم کنندهى سوز و
اخلاص درونى اوست. با آنکه خود در حال حیات و از پیامبران برجسته الهى است، براى
نسلهاى آینده دعا مىکند که پروردگارا! در میان مردم و ذریّه من، پیامبرى از
خودشان مبعوث کن.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است
که فرمودند: «أنا دعوة ابى ابراهیم»، من نتیجه اجابت دعاى پدرم ابراهیم هستم که
فرمود: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ
فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ»
11-با آنکه در دعاى ابراهیم علیه السلام تعلیم
بر تزکیه مقدّم شده است، امّا خداوند در اجابت این دعا، تزکیه را مقدّم داشته تا
به ابراهیم هشدار دهد که تزکیه، با ارزشتر است و تعلیم در مرتبه بعدى است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ
وَ الْحِکْمَةَ»
12-در آیات قبل، گوشههایى از اهداف و شخصیّت
حضرت ابراهیم بیان گردید. این آیه با توجّه به تابناکى وپاکى چهره ابراهیم وآئین
او مىپرسد، چه کسى جز افراد نادان وسفیه از ابراهیم واهداف او اعراض مىکند؟!
آئین او به قدرى ارزش دارد که پیامبر صلى الله علیه و آله مفتخر است که راه او راه
ابراهیم است. ابراهیم کسى است که در منطق، کافر را مبهوت مىکند: «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ» « بقره، 258.» و در شجاعت یک تنه همه بتها را مىشکند: «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» « انبیاء، 58.» قرآن او را حلیم معرّفى مىنماید ودر صبر و
توکّل نیز نمونه و سرآمد است تا آنجا که درون آتش افکنده مىشود بىآنکه واهمهاى
داشته باشد. در سخاوت گوساله چاقى را براى مهمانان کباب مىکند. در تسلیم، کودک و
همسر خود را در بیابان بى آب و گیاه مکه رها کرده و آنگاه که او به سن نوجوانى
مىرسد، به امر خداوند کارد بر گلوى او مىگذارد. آرى، انسان تنها با فریب دادن
خرد خویش مىتواند از ادیان الهى گریزان باشد. «سَفِهَ نَفْسَهُ»
13-ابراهیم علیه السلام در دعایى از خداوند
خواست که: «أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»
« شعراء، 83.» خداوند دعاى او را استجابت کرده و مىفرماید: ابراهیم در
آخرت از صالحان است.
کسى که راه ابراهیم را که براى نسل بشر، مرکز
امن، رهبر معصوم، رزق فراوان، توفیق اسلام و تسلیم، قبول توبه و سعادت از خدا طلب
مىکند، رها کرده و به دنبال دیگران برود، سفیه و نادانى بیش نیست!!
14-در فرهنگ قرآن، به افرادى که حقائق را
نادیده انگاشته و کفران نعمت کنند، سفیه گفته مىشود. چنانکه به بنىاسرائیل به
جهت بهانههاى بى موردى که دربارهى تغییر قبله مىگرفتند، سفیه گفته شده است: «سَیَقُولُ السُّفَهاءُ» در ذیل آیهى «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ
أَمْوالَکُمُ»
نیز از امام علیه السلام نقل شده است که فرمود: کسى که شراب بخورد، سفیه است.چنین
شخصى به جاى نوشیدنىهاى مفید و حلال، به سراغ آشامیدنى مضرّ و حرام مىرود. آرى،
کسانى که راه حقّ را رها نموده و بىراهه مىروند، سفیه هستند و آن کس که در
انتخاب رهبر و مکتب، قدم درست بردارد عاقل است. در حدیث مىخوانیم: عقل همان چیزى
است که به وسیله آن خدا عبادت شود وگرنه شیطنت است.
پیامها:
1- پیامبران نیز مورد آزمایش الهى قرار
مىگیرند. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ»
2- براى منصوب کردن افراد به مقامات، گزینش
وآزمایش لازم است. «إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ ... بِکَلِماتٍ»
3- منشأ امامت وراثت نیست، لیاقت است که با
پیروزى در امتحانات الهى ثابت مىگردد. «فَأَتَمَّهُنَّ»
4- پستها ومسئولیّتها باید تدریجاً و پس از
موفّقیّت در هر مرحله به افراد واگذار شود. «فَأَتَمَّهُنَّ ...»
5- امامت، انتصابى است نه انتخابى. امام باید
حتماً از طرف خداوند منصوب شود. «إِنِّی جاعِلُکَ»
6- امامت، عهد الهى میان خدا و مردم است. «عَهْدِی»
7- از اهمّ شرایط رهبرى، عدالت و حسن سابقه
است. هرکس سابقه شرک وظلم داشته باشد، لایق امامت نیست. «1» «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»
8- شخصیّت حضرت ابراهیم، شخصیّتى جهانى است. در
آیه قبل، ابراهیم را امام براى همهى مردم قرار داد و در این آیه کعبه را میعادگاه
همه مردم قرار داده است. «جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ»
9- جامعه نیازمند امام و امنیّت است. در آیهى
قبل فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» و در این آیه مىفرماید: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً
لِلنَّاسِ وَ أَمْناً»
10- کسى که در راه خداوند حاضر شود خود و همسر
و فرزندش را تسلیم نماید، باید تمام سرها در جاى پاى او براى خداوند به خاک برسد.
«مصلّى»
11-چون خانه از خداست؛ «بَیْتِیَ» خادم آن نیز باید از اولیاى او باشد. «طَهِّرا بَیْتِیَ»
12-زائران بیتاللّه را همین کرامت بس که
ابراهیم و اسماعیل، مسئول طهارت و پاکى آن بیت براى آنها بودهاند. «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ ...»
13- عبادت با طهارت، پیوند دارد. «طَهِّرا ... وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»
14- عبادت و نماز به قدرى مهم است که حتّى
ابراهیم و اسماعیل براى انجام مراسم آن مأمور پاکسازى مىشوند. «طَهِّرا بَیْتِیَ ... الرُّکَّعِ
السُّجُودِ»
15-مسجدِ مسلمانان باید پاکیزه و رغبتانگیز
باشد. «طَهِّرا ...
الرُّکَّعِ السُّجُودِ»
16- انبیا علاوه بر ارشاد وهدایت، به نیازهاى
مادّى مردم همانند امنیّت ومعیشت نیز توجّه داشته وبراى آن تلاش ودعا مىکنند. «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً»
17-بهرهمندى از نعمتها، زمانى لذیذ و گوارا
است که در فضاى امن، آرام و بىاضطراب باشد. «آمِناً وَ ارْزُقْ»
18- در دعا، دیگران را فراموش نکنیم. به جاى
«وارزقنا» فرمود: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ»
19- سنّت الهى آن است که به همه مردم اعم از
مسلمان و کافر، رزق دهد و این سنّت حتّى با دعاى ابراهیم علیه السلام خدشه بردار
نیست. «وَ مَنْ کَفَرَ
فَأُمَتِّعُهُ»
20-بهرهمندى در دنیا، نشانهى لطف خداوند به
انسان نیست. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ»
21- در کمک رسانى به همنوع، کارى به مکتب او
نداشته باشید. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ»
22-کامیابىهاى مادّى هرقدر باشد، نسبت به
نعمتهاى آخرت اندک است.«قَلِیلًا»
23-بانیان کارهاى نیک را فراموش نکنیم. «إِذْ یَرْفَعُ» «اذ» یعنى گذشته را یاد کن.
24- در مسیر اهداف الهى، کار بنّایى و کارگرى
نیز عبادت است. لذا از خداوند قبولى آنرا مىخواهند. «یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ ...
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»
25-کار مهم نیست، قبول شدن آن اهمیّت دارد.
حتّى اگر کعبه بسازیم، ولى مورد قبول خدا قرار نگیرد، ارزش ندارد. «رَبَّنا تَقَبَّلْ»
26-کارهاى خود را در برابر عظمت خداوند، قابل
ذکر ندانیم. حضرت ابراهیم نامى از کار و بنایى خود نبرد و فقط گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»
27- در روایات آمده است: از شرایط استجابت و
آداب دعا، ستایش خداوند است. ابراهیم علیه السلام دعاى خود را با ستایش پروردگار
همراه ساخته است. «إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»
28-به کمالات امروز خود قانع نشوید، تکامل و
تداوم آنرا از خدا بخواهید. «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ»
29- توجّه به نسل و فرزندان، یک دورنگرى
عاقلانه و خداپسندانه است که حاکى از وسعت نظر و سوز وعشق درونى است وبارها در
دعاهاى حضرت ابراهیم آمده است. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا»
30- راه و روش بندگى را باید از خدا آموخت
وگرنه انسان گرفتار انواع خرافات و انحرافات مىشود. «أَرِنا مَناسِکَنا»
31- تا روح تسلیم نباشد، بیان احکام سودى
نخواهد داشت. در اینجا ابراهیم علیه السلام ابتدا از خداوند روح تسلیم تقاضا
مىکند، سپس راه و روش عبادت و بندگى را مىخواهد. «وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ ...
أَرِنا مَناسِکَنا»
32- نیاز به توبه وبازگشت الطاف الهى، در هر
حال وبراى هر مقامى، ارزش است. «تُبْ عَلَیْنا» «التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»
33-نیاز به رهبر آسمانى، از اساسىترین نیازهاى
جامعه بشرى است. اگر قرنها قبل براى آن دعا مىشود، نشان دهندهى اهمیّت و ارزش و
نقش آن است.
«یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ ... وَ ابْعَثْ
فِیهِمْ»
آرى، بالا بردن دیوارهاى کعبه بدون حضور رهبر معصوم و الهى، بتخانهاى بیش از آب
درنمىآید.
34- هدف از بعثت پیامبران، تعلیم و تزکیه مردم
بر اساس کتاب آسمانى است.«یَتْلُوا ... یُعَلِّمُهُمُ ... یُزَکِّیهِمْ»
35-علم ودانش زمانى نتیجه مىدهد که همراه با
بینش و حکمت، و همراه با تزکیه و تقوا باشد. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ
وَ یُزَکِّیهِمْ»
36-سفیه کسى است که منطق، مکتب، رهبر و راه حقّ
را نادیده گرفته و به دنبال هوسهاى خود یا دیگران رهسپار شود. «سَفِهَ نَفْسَهُ»
37- مقامات و الطاف الهى، بدون دلیل به کسى
واگذار نمىشود. اگر خداوند ابراهیم را برمىگزیند، به خاطر روحیّهى تسلیم پذیرى
او در برابر خداست.«أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ»
38- در فکر سلامت عقیده وایمان نسل وفرزندان
خود باشیم و در وصایاى خود تنها به جنبههاى مادّى اکتفا نکنیم. «وَصَّى ... فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ
أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»
39- راه حقّ، همان راه اسلام و تسلیم بودن در
برابر خداوند است. انبیا همین راه را سفارش مىنمودند. «وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ
یَعْقُوبُ»
40- خداوند در میان همه راهها، راه دین را براى
ما برگزیده است. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ»
41- حسن عاقبت ومسلمان مردن مهم است. «فَلا تَمُوتُنَّ
إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»
42- گرچه زمان ومکان مردن به دست ما نیست، ولى
مىتوانیم زمینهى حسنِ عاقبت خود را از طریق عقیده وعمل درست ودعا ودورى از گناه
و افراد فاسد، فراهم کنیم. «فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»
43- حسّاسترین زمانِ زندگى، لحظهى مرگ است و
حسّاسترین مسئله، موضوع دین وعقیده و حسّاسترین مخاطب، نسل انسان است. «إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ
قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ»
44- موعظه در آستانهى مرگ، آثار عمیقى دارد. «إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ
قالَ»
45- پدران باید نسبت به آیندهى دینى فرزندان
خویش، توجّه داشته باشند. حتّى فرزندان انبیا در معرض خطر بىدینى هستند. «ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی»
1-
حقوق خانواده
بقره 215 تا225
«215» یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ
قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ
الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ
فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ«216» کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ
لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ
تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا
تَعْلَمُونَ«217» یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ
قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ
الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ
الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى
یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ
دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا
وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ «218» إِنَّ
الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ
أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ «219»
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ
مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما
ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ
لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ «220» فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ یَسْئَلُونَکَ
عَنِ الْیَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ
فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ
اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ «221» وَ لا تَنْکِحُوا
الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ
لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ
لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ
إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ
وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ«222» وَ
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی
الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ
فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ
التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ «223» نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ
فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا
اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ
«224» وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً
لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ
اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «225» لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی
أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ
حَلِیمٌ
از تو مىپرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: هر
مالى که (مىخواهید) انفاق کنید، براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و
در راه ماندگان باشد. و (بدانید) هر کار خیرى که انجام دهید، همانا خداوند به آن
آگاه است. جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى که براى شما ناخوشایند است و چه بسا چیزى
را ناخوش دارید، در حالى که خیر شما در آن است و چه بسا چیزى را دوست دارید، در
حالى که ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) مىداند و شما
نمىدانید. (اى پیامبر!) از تو دربارهى جنگ در ماه حرام سؤال مىکنند، بگو: جنگ
در آن ماهها (ذىالقعدة، ذىالحجة، محرم و رجب، گناهى) بزرگ است، ولى بازداشتن
(مردم) از راه خدا وکفر ورزیدن به او و (بازداشتن مردم از) مسجدالحرام و اخراج
ساکنانش از آنجا، (گناهش) نزد خداوند بزرگتر است. (زیرا ایجاد) فتنه، از قتل
بالاتر است. (مشرکان) پیوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از دینتان
برگردانند، و هر کس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمال آنان در
دنیا و آخرت تباه مىشود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
همانا کسانى که ایمان آوردهاند و کسانى که
مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد کردهاند، آنها به رحمت پروردگار امیداوار هستند و
خدا آمرزنده و مهربان است. از تو درباره شراب و قمار مىپرسند، بگو: در آن دو
گناهى بزرگ است و منافعى (مادّى) نیز براى مردم دارند. (ولى) گناه آن دو از سود
آنها بزرگتر است. (همچنین) از تو مىپرسند که چه انفاق کنند؟ بگو: افزون (بر نیاز
خود را)، خداوند اینچنین آیات را براى شما روشن مىسازد تا شاید اندیشه کنید. (تا
اندیشه کنید) در دنیا و آخرت. و از تو درباره یتیمان مىپرسند، بگو:
اصلاح امور آنان بهتر است و اگر زندگى خود را
با زندگى آنان بیامیزید (مانعى ندارد،) آنها برادران (دینى) شما هستند. خداوند،
مفسد را از مصلح باز مىشناسد و اگر خدا مىخواست شما را به زحمت مىانداخت، (و
دستور مىداد در عین سرپرستى یتیمان، زندگى و اموال آنها را بکلّى از اموال خود
جدا سازید، ولى خداوند چنین نمىکند.) همانا او عزیز و حکیم است.
وبا زنان مشرک، ازدواج نکنید تا ایمان آورند
وقطعاً کنیز با ایمان از زن (آزاد) مشرک بهتر است، اگرچه (زیبایى یا ثروت یا
موقعیّت او) شما را به شگفتى درآورد. و به مردان مشرک، زن ندهید تا ایمان آورند
وقطعاً برده با ایمان از مرد (آزاد) مشرک بهتر است، هر چند (زیبایى و موقعیّت و
ثروت او) شما را به شگفتى وادارد. آن مشرکان (شما را) به سوى آتش دعوت مىکنند، در
حالى که خداوند با فرمان و دستورات خود، شما را به بهشت وآمرزش فرا مىخواند و
آیات خویش را براى مردم روشن مىکند تا شاید متذکّر شوند.
و از تو درباره حیض (ایام عادت ماهانه زنان)
سؤال مىکنند، بگو: آن مایهى رنج و آزار است، پس در حالت قاعدگى از (آمیزش با)
زنان کنارهگیرى کنید، و با آنها نزدیکى ننمایید تا پاک شوند. پس هنگامى که پاک
شدند (یا با غسل کردن طاهر شدند)، آنگونه که خداوند به شما فرمان داده با آنها
آمیزش کنید. همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را نیز دوست دارد.
زنان شما کشتزار شمایند، هرجا وهرگاه که
بخواهید، به کشتزار خود درآیید (وبا آنان آمیزش نمائید) و (در انجام کار نیک) براى
خود، پیش بگیرید واز خدا پروا کنید وبدانید که او را ملاقات خواهید کرد، وبه
مؤمنان بشارت ده.
براى نیکى کردن و پروا داشتن واصلاح بین مردم،
خدا را دستاویز سوگندهاى خود قرار ندهید. همانا خداوند شنوا و دانا است.
خداوند، شما را به خاطر سوگندهاى لغو (که بدون
قصد یاد کردهاید،) مؤاخذه نمىکند، امّا به آنچه دلهاى شما (از روى اراده و آگاهى
واختیار) کسب کرده، مؤاخذه مىکند وخداوند آمرزنده وحلیم (بردبار) است.
نکتهها:
1-در این آیه دو بار کلمه «خیر» بکار رفته است:
یکى انفاق خیر؛ «أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ»
ودیگرى کار خیر؛ «تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ» تا
بگوید افراد بىپول نیز مىتوانند با عمل و کار خود، به خیر برسند.
2-در حدیث مىخوانیم: «لاصدقة و ذو رحم محتاج» « بحار، ج 77، ص 59.» در
صورت نیازمندى بستگان، نوبت صدقه به دیگران نمىرسد.در انفاق، رعایت اهمّ و مهمّ،
اطلاع کامل و موازین عاطفى مورد نظر است.
3-انفاق پنج گونه است: « تفسیر مواهبالرّحمن، ج 3، ص 264.»
1. انفاق واجب. مانند زکات، خمس، کفّارات، فدیه
ونفقه زندگى که برعهده مرد است.
2. انفاق مستحبّ. مانند کمک به مستمندان،
یتیمان و هدیه به دوستان.
3. انفاق حرام. مانند انفاق با مال غصبى یا در
راه گناه.
4. انفاق مکروه. مانند انفاق به دیگران با وجود
مستحقّ در خویشان، که ثوابش کمتر است.
5. انفاق مباح. مانند انفاق به دیگران براى
توسعه زندگى. زیرا انفاق براى رفع فقر، واجب یا مستحبّ است.
4-اکراه از جنگ، یا به خاطر روحیّهى رفاهطلبى
است ویا به جهت انسان دوستى و رحم به دیگران ویا بخاطر عدم توازن قوا و برترى دشمن
است. قرآن مىفرماید: شما آثار و نتایج جهاد را نمىدانید و فقط به زیانهاى مادّى
و ظاهرى آن توجّه مىکنید، در حالى که خداوند از اسرار و آثار امروز وفرداى کارها
در ابعاد مختلفش آگاه است.
جنگ با همهى سختىهایى که دارد، آثار مثبت و
فوایدى نیز دارد. از جمله: توان رزمى بالا مىرود. دشمن جسور نمىشود.
روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه بوجود
مىآید. قدرت و عزت اسلام و مسلمانان در دنیا مطرح مىشود. امدادهاى غیبى سرازیر
مىگردد. روحیّهى استمداد از خدا پیدا مىشود. اجر و پاداش الهى بدست مىآید.
روحیّهى ابداع و اختراع و ابتکار بوجود مىآید.
5-در تفاسیر شیعه وسنى آمده است: رسول اکرم صلى
الله علیه و آله شخصى را به نام عبداللّه بن جحش به همراه هشت نفر با نامهاى براى
کسب اطلاعات از کفّار و مشرکان فرستاد، امّا بعد از ملاقات، درگیرى پیش آمد و در
این بین رئیس گروه مقابل کشته شد و دو نفر از آنان به اسارت درآمده و اموالشان
مصادره گردید.
این حادثه در اوّل ماه رجب که از ماههاى حرام
است واقع
شده بود، در حالى که این گروه گمان کرده بودند که آخر جمادىالثانى است، نه اوّل
رجب. به هر حال این قتال اشتباهاً در اوّل رجب صورت گرفت و کفّار این موضوع را
دستاویز قرار داده و شایع کردند که مسلمانان احترام ماههاى حرام را نگه
نمىدارند.
در برابر این تبلیغات دشمنان، قرآن جواب مىدهد
که گرچه جنگ در ماه حرام واقع شده،ولى این قتال به اشتباه از سوى مسلمانان صورت
گرفته است، در حالى که شما مشرکان به عمد مرتکب گناهانى شدهاید که مجازات آنها به
مراتب از قتال در ماه حرام بیشتر است.بنابراین شما با داشتن سابقهى آن همه جنایت
ورسوایى وارتکاب گناهان بزرگ، نباید این عمل اشتباه را دستاویز قرار دهید.
6-امید بدون عمل، آرزویى بیش نیست. چنانکه در
آخرین آیه سورهى کهف مىخوانیم: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا
یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» هرکس امید به لقاى پروردگار و رسیدن به مقام قرب را دارد،
پس باید عمل خالصانه انجام دهد. آرى، «رجاء»، آن امیدى است که انسان مقدّمات رسیدن
به آنرا فراهم کند. براى امیدوار بودن به الطاف الهى، اسلام زمینههایى را فراهم
کرده است:
1- یأس و ناامیدى از گناهان کبیره است. « زمر، 53.»
2- خداوند مىفرماید: من نزد گمان بندهى مؤمن
هستم، اگر گمان خوب به من ببرد به او خوبى مىرسانم. « کافى، ج 2، ص 72.»
3- انبیا و فرشتگان، به مؤمنان دعا و براى آنان
استغفار مىکنند.
« غافر، 7؛ ابراهیم، 41.»
4- پاداش الهى چندین برابر است. « بقره، 261.»
5- راه توبه باز است. « نساء، 18.»
6- گرفتارىهاى مؤمن، کفّارهى گناهان او محسوب
مىشود.
« بحار، ج 81، ص 176.»
7- خداوند توبه را قبول کرده و سیّئات را به
حسنات مبّدل مىسازد.
« فرقان، 70.»
7-این آیه در پاسخ پرسش آنها مىفرماید:
شرابخوارى و قماربازى، گناهان بزرگى هستند، گرچه ممکن است منافعى داشته باشند.
چنانکه عدهاى از راه کشت انگور یا شراب فروشى و گروههایى با دایر کردن قمارخانه،
ثروتى بدست مىآورند. در کتابهاى علمى وتربیتى، آثار وعوارض منفى شراب و قمار به
تفصیل بازگو شده است.
در اینجا فهرستى از آنچه در تفسیرنمونه در باب
زیانهاى شراب وقمار آمده است، مىآوریم:
1. کوتاه شدن عمر.
2. عوارض منفى در کودکان. مخصوصاً اگر آمیزشى
در حال مستى صورت گیرد.
3. گسترش فساد اخلاقى وبالا رفتن آمار جنایات
از قبیل: سرقت، ضرب وجرح، جرائم جنسى و افزایش خطرات و حوادث رانندگى. از یکى از
دانشمندان نقل شده است که اگر دولتها نیمى از شراب فروشىها را ببندند، ما نیمى
از بیمارستانها و تیمارستانها را مىبندیم.
قمار نیز از جمله عوامل هیجان، بیمارىهاى
عصبى، سکتههاى مغزى و قلبى، بالا رفتن ضربان قلب، بى اشتهایى، و رنگ پریدگى و ...
است. همچنان که بررسى کنندگان، سى درصد آمار جنایات را مرتبط با قمار دانستهاند.
در ضمن قمار، در شکوفایى اقتصادى نقش تخریبى داشته و نشاط کار مفید را از بین
مىبرد. در بعضى از کشورهاى غیر اسلامى نیز در
سالهایى قمار را ممنوع و غیر قانونى اعلام
کردهاند. مثلًا انگلستان در سال 1853، شوروى در سال 1854 و آلمان در سال 1873
قمار را ممنوع اعلام کردند.
8-سؤال دوّمِ مردم دربارهى انفاق است که
مىپرسند چه چیزى را انفاق کنند؟ آیه در جواب مىفرماید: «عفو» را! عفو در لغت
علاوه بر گذشت و آمرزش به معناى حدّ وسط، مقدار اضافى، و بهترین قسمت مال آمده است
و هر یک از این معانى نیز با آیه سازگار است و ممکن است مراد از عفو، همهى این
معانى باشد. یعنى اگر خواستید انفاق کنید، هم مراعات اعتدال را نموده و همهى
اموالتان را یکجا انفاق نکنید تا خود نیازمند نشوید و هم در موقع انفاق، از بهترین
اموال خود بدهید. چنانکه قرآن در جاى دیگر مىفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى
تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
«1» به نیکى نمىرسید مگر از
آنچه دوست دارید انفاق کنید.
9-در تفاسیر آمده است که تحریم شراب به صورت
تدریجى بوده است. زیرا اعراب، گرفتار شراب بودند و لذا آیات، به تدریج آنها را
آماده پذیرش تحریم نمود. ابتدا این آیه نازل شد:
«تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً
حَسَناً»
«2» از انگور، هم نوشابهى مست
کننده و هم رزق نیکو بدست مىآید. یعنى شراب، رزق حسن نیست. بعد این آیه نازل شد: «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ
لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
ضرر شراب و قمار براى مردم، بیشتر از منفعت آنهاست. و سپس این آیه نازل شد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ
سُکارى»
«3» به هنگام نماز نباید مست
باشید. و در خاتمه حرمت دائمى و علنى بیان شد؛ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ ...
رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» شراب و قمار ... نجس و از اعمال شیطان هستند.
10-در تفاسیر آمده است: وقتى آیه دهم سوره نساء
نازل شد، که خوردن مال یتیم، خوردن آتش است، افرادى که در منزل یتیمى داشتند به
اضطراب افتادند. برخى یتیمان را از خانه بیرون کردند وبعضى ظرف وغذاى یتیم را جدا
نمودند به طورى که براى یتیم و صاحبخانه مشکلاتى بوجود آمد. آنان به حضور پیامبر
صلى الله علیه و آله رسیده و از رفتار با یتیمان سؤال نمودند، پیامبر جواب داد:
اصلاح امور یتیمان، از رها کردن آنهابهتر است، نباید به خاطر آمیخته شدن اموال
آنان با اموال خودتان، ایتام را رها کرده و از مسئولیّت اداره آنها شانه خالى
کنید، آنان برادران دینى شما هستند و مخلوط شدن اموال آنان با زندگى شما، در صورتى
که هدف، حیف و میل اموال آنها نباشد مانعى ندارد و بدانید خداوند مفسد را از مصلح
باز مىشناسد.
11-ازدواج با همسران غیر مؤمن، مىتواند تأثیر
منفى بر تربیت فرزندان و نسل آینده انسان بگذارد، چنانکه ممکن است آنها عامل
جاسوسى براى بیگانه باشند. گرچه آیه دربارهى ازدواج با غیر مسلمانان است، ولى هر
نوع معاشرتى که ایمان انسان را در معرض خطر قرار دهد ممنوع است.
12-درباره برخورد با زنان در ایام حیض، یهود
بسیار سختگیر و نصارى بىتفاوتند. در تورات مىخوانیم: هرکس زن را در حال حیض لمس
کند، تا شام نجس است. رختخواب آن زن نجس و هر کجا بنشیند نجس است. هرکس بستر او را
لمس کند باید لباس خود را بشوید. و هرکس چیزى را که او بر آن نشسته لمس کند باید
خود را بشوید و تا شام نجس است. و اگر مرد با او هم بستر شود تا هفت روز نجس است.
و اگر روزهاى بیشتر از قاعده خون ببیند، نجس است.
در مقابل این حکمِ سخت تورات، نصارى حتّى آمیزش
جنسى را در ایّام حیض جایز مىدانند.
امّا اسلام، راه میانه و اعتدال را برگزیده و
در ایّام حیض، تنها آمیزش جنسى را ممنوع دانسته است، و هرگونه معاشرت و نشست و
برخاست با زنان هیچگونه مانعى ندارد.
زن در ایام عادت حیض به لحاظ جسمى، آمادگى
آمیزش جنسى ندارد و کسالت و اختلال مزاج که براى زن پیش مىآید، او را نسبت به
آمیزش بىنشاط مىسازد. همچنین در این ایام که رحم زن در حال تخلیه خون است،
آمادگى پذیرش نطفه را ندارد و طبق اظهار نظر دانشمندان پزشکى، ممکن است انتقال
آلودگىهاى خون از مجراى مرد، او را براى همیشه عقیم سازد.
13-در این آیه، زنان به مزرعه و کشتزارى تشبیه
شدهاند که بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه، گل فرزند را به
بوستان بشرى تقدیم مىکنند. همچنان که انسان، بدون کشت و مزرعه از بین مىرود،
جامعه بشرى نیز بدون وجود زن نابود مىگردد.
زنان وسیلهى هوسبازى نیستند، بلکه رمز بقاى
نسل بشر هستند. پس لازم است در آمیزش جنسى، هدف انسان تولید یک نسل پاک که ذخیره
قیامت است باشد و در چنین لحظات و حالاتى نیز هدف مقدّسى دنبال شود. جملهى «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» هشدار مىدهد که از راههاى غیر مجاز، بهره
جنسى نبرید و به نحوى حرکت کنید که در قیامت سرافراز باشید و اولاد و نسلى را
تحویل دهید که مجسمهى عمل صالح و خیرات آن روز باشند.
14-در تفاسیر متعدّد از جمله مجمعالبیان و
روحالبیان در شأن نزول این آیه آمده است که میان داماد و دخترِ یکى از یاران
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به نام عبداللّهبن رواحه اختلافى پیش آمد، او
سوگند یاد کرد که براى اصلاح کار آنها هیچ دخالتى نکند. آیه نازل شد و اینگونه
سوگندها را ممنوع ساخت.
سوگند را وسیلهاى براى توجیه وفرار از
مسئولیّت خود قرار ندهید وبه هر مناسبتى از خداوند ونام مقدّس او خرج نکنید، این
کار خود نوعى جرأت و بىادبى است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «لاتحلفوا باللّه
صادقین و لا کاذبین» نه راست
و نه دروغ، به خدا سوگند یاد نکنید.
پیامها:
1- نوع انفاق و مورد و راه آن را باید از مکتب
وحى آموخت. «یسئلونک»امام سجاد علیه السلام در دعاى مکارمالاخلاق از خداوند
مىخواهد که او را در انفاق کردن هدایت کند. «و أصب بى سبیل الهدایة للبر فیما
انفق منه»
2- بهترین مورد انفاق، والدین و بستگان هستند. «فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ ...»
3- انفاق به خویشان، مایهى استحکام پیوندهاى
خانوادگى، و انفاق به دیگران، سبب جبران کمبودهاى مالى و عاطفى نیازمندان و برطرف
نمودن اختلاف طبقاتى است. «فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ
السَّبِیلِ»
4- اسلام، به طبقهى محروم توجّه خاصّى دارد. «الْمَساکِینِ»
5- عمل صالح، هرگز ضایع نمىشود. خواه آشکار
صورت گیرد یا مخفیانه، کم باشد یا زیاد. «فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»
6- ایمان به آگاهى خداوند از عمل ما، بهترین
تشویق است. «فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»
7-جنگ و جهاد در راه دین، مایهى خیر است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ ... وَ هُوَ
خَیْرٌ لَکُمْ»
8- تسلیم فرمان خدایى باشیم که بر اساس علم
بىنهایت به ما دستور مىدهد، گرچه ما دلیل آنرا ندانیم. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا
تَعْلَمُونَ»
9- مسجد الحرام واهل آن، احترام ویژه دارند. «الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ
أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ»
10- سلب امنیّت، مهمّتر از قتل است. «وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»
11- لازم است آرزوها، هدفها و تلاشهاى دشمن
خود را بشناسیم. «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ»
12- هجوم دشمن، توجیه کنندهى کفر و ارتداد شما
نیست. «وَ لا یَزالُونَ
یُقاتِلُونَکُمْ ... وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ ...»
13-دشمنان، همواره در کمین هستند وارتداد و کفر
وپشت کردن به دینتان را مىخواهند وبه غیر آن راضى نمىشوند. آنها دنبال پیروزى
موقت نیستند، بلکه مىخواهند فرهنگ ومکتب شما را از بین ببرند. «حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ»
14-حسن عاقبت، ملاک ارزش است. چه بسا مسلمانانى
که کافر مردهاند. «فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ»
15- ارزش ایمان و عقیده تا جایى است که اگر
ایمان رفت، اعمال صالح نیز حبط مىشود. «مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ ... حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»
16- رتبهى ایمان، مقدّم بر عمل است. «آمَنُوا ...* هاجَرُوا وَ جاهَدُوا»*
17- امید به لطف پروردگار، مشروط به ایمان،
هجرت و جهاد است. «آمَنُوا ... هاجَرُوا وَ جاهَدُوا ... أُولئِکَ یَرْجُونَ»
18- چون بنده امیدوار به رحمت خداوند است،
خداوند نیز اعلام مىکند: آمرزنده و مهربان است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ
غَفُورٌ رَحِیمٌ»
19- ارزش هجرت و جهاد آن است که در راه خدا و
براى او باشد. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»
20- شراب و قمار، هر دو عامل فساد جسم و روح و
مایهى غفلت هستند. لذا در قرآن در کنار هم مطرح شدهاند. «الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ»
21-از اندیشه و امنیّت، پاسدارى کنید. با تحریم
شراب، از عقل و فکر، و با تحریم قمار، از آرامش و سلامتى روحى و اقتصادى پاسدارى شده است. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ ... وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
22- در برخوردها، انصاف داشته باشید. بدىهاى
دیگران را در کنار خوبىهاى آنها ببینید. آیه از منافع شراب وقمار چشم نمىپوشد
وموضوع را به نحوى مطرح مىکند که قدرت تعقّل و تفکّر در انسان زنده شود. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ
لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
23-در محرّمات گاهى ممکن است منافعى باشد. «مَنافِعُ لِلنَّاسِ»
24-در جعل قوانین باید به مسئله اهمّ ومهمّ
توجّه کرد. «مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
25- آشنایى با فلسفه احکام، گامى به سوى پذیرش
آن است. «إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
26- دنیا وآخرت را سطحى ننگرید و در آن فکر
کنید. «تَتَفَکَّرُونَ فِی
الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»
27- رها کردن کار یتیمان، مصلحت نیست، بلکه به
نیّت خیر و با چشم برادرى معاشرت نمودن با آنان مصلحت است. «قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»
28- هرگونه اصلاح در وضعیّت
یتیمان، ارزش است. کلمه «اصلاح» به صورت مطلق آمده تا شامل همهى اصلاحات اعمّ از
اصلاح مالى، علمى، عملى، تربیتى و دینى بشود.
«إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»
29- نه افراط و نه تفریط، نه به نام اصلاح،
اموال ایتام را بخورید و نه از ترس فساد، آنان را رها کنید که خداوند مصلح و مفسد
را مىشناسد. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»
30- اگر بدانیم خداوند افکار ونیات ما را
مىداند، فساد و خلاف نمىکنیم. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ»
31- تکلیفِ فوق طاقت در اسلام نیست. «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ»
32- آسانگیرى دستورات، کارى حکیمانه است. «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ
عَزِیزٌ حَکِیمٌ»
33- مسلمانان، حقّ پیوند خانوادگى با کفّار را
ندارند. «وَ لا تَنْکِحُوا»
34- در انتخاب همسر، ایمان اصالت دارد و ازدواج
با کفّار ممنوع است. «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ»
35-در ازدواج، فریب جمال، ثروت و موقعیّت
دیگران را نخورید. «وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ ... وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ»
36- غرائز باید در مسیر مکتب کنترل شود. «حَتَّى یُؤْمِنَّ ... حَتَّى یُؤْمِنُوا»
37- پدر، حقّ ولایت بر ازدواج دخترش دارد. در
مسئله داماد گرفتن، به پدر خطاب مىکند که دختر خود را به مشرکان ندهید. «لا تَنْکِحُوا»
38- اوّل ایمان، بعد ازدواج. فکر نکنید شاید
بعد از ازدواج ایمان بیاورند. «حَتَّى یُؤْمِنَّ ... حَتَّى یُؤْمِنُوا»
39- از نفوذ عوامل مشرک در تاروپود زندگى
مسلمانان، جلوگیرى کنید و توجّه به خطرات مختلف این نوع ازدواجها داشته باشید. «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»
40- همسر مشرک، زمینه ساز جهنّم است. «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»
41- عمل به دستورات الهى، راه رسیدن به بهشت
است. «وَ اللَّهُ یَدْعُوا
إِلَى الْجَنَّةِ»
42- مغفرت، با توفیق و اذن الهى است. بر خلاف
مسیحیّت که آمرزش را بدست بزرگان خود مىدانند. «وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»
43- انسان، واقعیات را به طور فطرى در مىیابد.
بیان احکام فقط براى یادآورى است. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»
44- نزدیکى با همسر هم حدّ ومرزى دارد. «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»
45- همسر باید مراعات همسر را بکند. اکنون که
او در ناراحتى است، شما کامگیرى نکنید. «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»
46- آمیزش جنسى باید همراه با رعایت بهداشت
باشد. «حَتَّى یَطْهُرْنَ»
47- در آمیزش با همسر، باید احکام الهى مراعات
شود. «فَإِذا تَطَهَّرْنَ
فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ»
48- توبه و برگشت از لغزش، راه محبوبیّت نزد
خداوند است. «یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»
49- همسر مناسب همچون مزرعهى مناسب است و
سلامت بذر، شرط تولید بهتر است. «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ»
50- بذر و زمین، هر دو در تولید نقش مهمّى
دارند. زن و مرد نیز در بقاى نسل آینده نقش اساسى دارند. «حَرْثٌ لَکُمْ»
51- غرائز نیز باید جهت خدایى بگیرند. اگر هدف
از آمیزش، فرزندانى پاک و ذخیره قیامت باشد، آن نیز رنگ الهى مىگیرد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
در صحیح بخارى آمده است: اولیاى خدا در آمیزش
قصد مىکنند که صاحب فرزندانى جهادگر شوند.
52- اگر نسل پاک تحویل دهید، خودتان بهرهمند
خواهید شد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
53- زن، نه کالاست و نه منشأ تاریکى، بلکه او
بنیانگذار آبادىها و سرمایهگذار تاریخ و فرستنده هدایاى اخروى است. «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ، قَدِّمُوا
لِأَنْفُسِکُمْ»
54- در مسائل جنسى، تقوا را مراعات کنید. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ ... وَ اتَّقُوا
اللَّهَ»
55- ایمان به آخرت، بهترین وسیلهى رسیدن به
تقوا مىباشد. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ»
56- احترام نام خداوند و مقدّسات باید حفظ شود. «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً
لِأَیْمانِکُمْ»
57-سوگند، نباید مانع انجام کار نیک واصلاح
میان مردم قرار گیرد. «لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ»
58- مسئولیّت انسان، وابسته به اراده و انتخاب
اوست. خداوند لغزشهایى را که در شرائط غیر عادّى از انسان صادر شود، مىبخشد. «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ»
59- انگیزه و نیّت، ملاک ثواب وعقاب است. «کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ»
60- یکى از جلوههاى حِلم ومغفرت الهى، گذشت از
خطاهاى غیر عمدى انسان است. «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ ... غَفُورٌ حَلِیمٌ»
2-
مدیریت خانه
نساء 1تا12
یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ
الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ
مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ
بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً «1» وَ آتُوا
الْیَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا
تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً «2» وَ
إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ
النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا
فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنى أَلَّا تَعُولُوا «3» وَ
آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ
نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً «4» وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ
الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها وَ اکْسُوهُمْ وَ
قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً «5» وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا
بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ
أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ
کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ
بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا
عَلَیْهِمْ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً «6» لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ
الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ
وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً «7» وَ
إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ
فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً «8» وَ لْیَخْشَ
الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ
فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً «9»
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ
الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ
سَعِیراً «10» یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ
الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما
تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ
مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ
وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ
فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ
وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً «11» وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ
أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ
فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ
دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ
فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ
وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ
امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ
کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ
یُوصى بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ
عَلِیمٌ حَلِیمٌ «12»
اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، آن کس که
شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از (جنس) او آفرید و از آن دو، مردان و
زنان بسیارى را (در روى زمین) پراکنده ساخت واز خدایى که (با سوگند) به او از
یکدیگر درخواست مىکنید، پروا کنید. و (نسبت) به ارحام نیز تقوا پیشه کنید (وقطع
رحم نکنید) که خداوند همواره مراقب شماست. و اموال یتیمان را به آنان (باز) دهید و
اموال بد (خودتان) را با اموال خوبِ (یتیمان) تبدیل نکنید و اموال آنان را با
اموال خود نخورید، همانا این (تصرّفاتِ ظالمانه) گناهى بزرگ است. و اگر مىترسید
که عدالت را دربارهى (ازدواج با) دختران یتیم مراعات نکنید، (از ازدواج با آنان
صرفنظر نمایید و) با زنان دلخواه (دیگر) ازدواج کنید، دوتا، سهتا، یا چهار تا.
پس اگر ترسیدید که (میان همسران) به عدالت رفتار نکنید، پس یک همسر (کافى است) یا
(به جاى همسر دوّم از) کنیزى که مال شماست (کام بگیرید، گرچه کنیز هم حقوقى دارد
که باید مراعات شود) این نزدیکتر است که ستم نکنید. و مهر وکابین زنان را به صورت
هدیه و با رغبت بدهید و اگر با میل و رغبت خویش چیزى از آن را به شما بخشیدند،
آنرا حلال وگوارا مصرف کنید.
و اموال خود را که خداوند وسیلهى برپائى زندگى
شما قرار داده، به دست سفیهان ندهید (ولى) رزق و مخارج آنان را از درآمد آن بدهید
و آنان را بپوشانید و با آنان سخن شایسته و نیکو بگویید.
و یتیمان را بیازمایید، تا هنگامى که به (سنّ
بلوغ و ازدواج) برسند، پس اگر در آنان رشد (فکرى) یافتید، اموالشان را به ایشان
برگردانید و آن را به اسراف و شتاب، از (بیم) اینکه بزرگ شوند (و اموالشان را از
شما بگیرند) مصرف نکنید.
وهر (قیّم وسرپرستى) که بىنیاز است، عفّت به
خرج دهد (و از گرفتن
حقالزّحمهى امور یتیمان چشم بپوشد) وآن که
نیازمند است، به مقدار متعارف (در برابر نگهدارى از مال یتیم) مىتواند ارتزاق کند.
پس هرگاه اموالشان را به آنان ردّ کردید، (افرادى را) بر آنان گواه وشاهد بگیرید.
(این گواهى براى حفظ حقوق یتیمان است، وگرنه) خدا براى محاسبه کافى است.
براى مردان، از آنچه پدر و مادر ونزدیکان، (پس
از مرگ) بر جاى گذاشتهاند سهمى است و براى زنان (نیز) از آنچه پدر ومادر و
خویشاوندان بر جاى گذاشتهاند، سهمى است، خواه (مقدار مال) کم باشد یا زیاد، سهمى
معیّن و مقرّر.
و اگر هنگام تقسیم (ارث)، خویشاوندانى (که ارث
نمىبرند) ویتیمان و مستمندان حاضر شدند، پس چیزى از آن مال به آنان روزى دهید و
با آنان پسندیده سخن بگوئید.
و کسانى که اگر پس از خود فرزندان ناتوانى به
یادگار بگذارند، بر (فقر آینده) آنان مىترسند، باید (از ستم درباره یتیمان مردم
نیز) بترسند. از خداوند پروا کنند و سخنى استوار گویند. همانا، آنان که اموال
یتیمان را به ستم مىخورند، در حقیقت، آتشى را در شکم خود فرو مىبرند و بزودى در
آتشى افروخته وارد خواهند شد.
خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش
مىکند، براى پسر مانند سهم دو دختر است، پس اگر وارثان از جنس زن و بیش از دو نفر
باشند، دو سوم میراث، سهم آنان است و اگر یکى باشد، نصف میراث از آنِ اوست. و براى
هر یک از پدر و مادرِ (میّت)، یک ششم میراث است، اگر میّت، فرزندى داشته باشد.
امّا اگر فرزندى نداشته و پدر ومادر، تنها وارث او باشند، مادر یک سوم مىبرد (و
باقى براى پدر است) و اگر متوفّى برادرانى داشته باشد، مادرش یک ششم مىبرد. (البتّه
تقسیم ارث) پس از عمل به وصیّتى است که او (متوفّى) سفارش کرده یا پرداخت بدهى
اوست. شما نمىدانید پدران و پسرانتان، کدامیک برایتان سودمندترند. این احکام، از
سوى خدا واجب شده است، همانا خداوند دانا و حکیم است.
و براى شما (مردان) نصف ارثى است که همسرانتان
به جا گذاشتهاند، اگر آنان فرزندى نداشته باشند، (هر چند از شوهر دیگر)، ولى اگر
براى آنان فرزندى باشد، سهم شما یک چهارم از میراث است، البتّه پس از عمل به
وصیّتى که کردهاند یا اداى دَینى که دارند و (امّا اگر شوهر از دنیا رفت) سهم
زنان یک چهارم از چیزى است که به جا گذاشتهاید، البتّه اگر فرزندى نداشته باشید،
ولى اگر فرزندى داشته باشید (اگر چه از همسر دیگر) سهم همسران یک هشتم از چیزى است
که بر جاى نهادهاید. (این تقسیم) پس از عمل به وصیّت یا پرداخت دینى است که دارید
و اگر مرد یا زنى که از او ارث مىبرند کلاله باشد (یعنى والدین و فرزندى نداشته
باشد) و براى او برادر و خواهر باشد، براى هر یک از آنان یک ششم است و اگر آنان
(خواهر و برادر) بیش از یکى باشند، همه آنان در یک سوّم، به تساوى شریکند،
(البتّه) پس از انجام وصیّتِ میّت یا اداى دینِ او، بىآنکه وصیّت، ضرر به وارث
داشته باشد. این، سفارشى از سوى خداست و خداوند، دانا و بردبار است.
نکتهها:
1-بعضى مردان، دختران یتیم را براى تکفّل و
سرپرستى به خانه مىبردند، بعد هم با آنان، با مهریهى کم ازدواج کرده و به آسانى
هم آنان را طلاق مىدادند. آیه نازل شد که اگر از بىعدالتى بیم دارید، با زنان
دیگر ازدواج کنید. آیهى قبل، دربارهى رعایت عدالت در اموال یتیمان بود، این آیه،
فرمان عدالت در ازدواج با دختران یتیم است.
2-دربارهى حکمتِ تعدّد زوجات، مىتوان به
موارد زیر اشاره کرد:
الف: تلفات مردها در جنگها و حوادث بیشتر است
و زنانى بیوه مىشوند.
ب: جوانان، کمتر حاضرند با بیوه ازدواج کنند.
ج: همهى زنان بیوه و بىهمسر، تقواى کافى و
قدرت کنترل خود را ندارند.
د: زنان در هرماه، مدّتى عذر دارند و مسائل
زناشویى تعطیل است.
نتیجه آنکه براى حفظ حقوق بیوهها طبق شرایطى
مرد مىتواند همسر دوم بگیرد تا
مشکل هر دو طرف حل شود.
3-سؤال: در این آیه مسئله بىعدالتى به صورت مشکوک
بیان شده است: «إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا»، امّا در آیهى 129 همین سوره مىفرماید: «لَنْ تَسْتَطِیعُوا» که شما قدرت آن را ندارید، این دو آیه را
چگونه مىتوان جمع نمود؟
پاسخ: در مسائل مادّى مانند لباس، مسکن، خوراک و همخوابى باید
عادل باشید و اگر مىترسید عادل نباشید برنامه دیگرى را براى خود تنظیم کنید، ولى
در آیه 129 مىفرماید:
شما هرگز قدرت بر عدالت ندارید که مراد عدالت
در علاقه و تمایلات قلبى است چون علاقه در اختیار انسان نیست تا بتواند آن را
یکسان تقسیم کند. این پاسخ با استفاده از حدیثى از امام صادق علیه السلام مىباشد.
4-کلمهى «نِحْلَةً» به گفتهى راغب اصفهانى، از «نحل» به معناى
زنبور عسل است. چون زنبور عسل به مردم عسل مىبخشد و توقّعى هم ندارد، به هدیه هم «نِحْلَةً» گفته مىشود.
البتّه بعضى مفسّران «نحلة» را به معناى «دَین»
گرفتهاند. یعنى مهریّه، دَین و بدهى قطعى مرد است.
در حدیث آمده است: بهترین اموال خویش را براى
سه مصرف قرار دهید: 1. مهریّه.
2. حج. 3. کفن. اگر بهترین اموال را صرف مهریّه
کنید، فرزندان شما صالح مىشوند.
«1»
5-چون در جاهلیّت و بعضى اقوام، مهریه زن را
پدر یا بستگان مىگرفتند، خداوند در قرآن، ابتدا نام گیرنده را برد و فرمود: «وَ آتُوا النِّساءَ» مهریه را به خود زن بدهید و نفرمود: «و اتوا
صدقات النساء» مهریه زنان را بپردازید، تا گیرنده هر که بتواند باشد.
6-به گفتهى روایات، خوردن مال یتیم، هم بازتاب
دنیوى دارد و هم اخروى. در دنیا خسارت به اولاد مىرسد، که در این آیه مطرح شده و
در آخرت، عذاب دوزخ دارد که در آیهى بعد مطرح شده است. «1»
7-در رسیدن به خیر یا شرّ، میان نسلها ارتباط
است، زیرا آثار عمل محدود به عمر ما نیست، شرّ کار پدر به فرزند مىرسد و به عکس
اولاد از آثار کار نیک پدر بهرهمند مىشود.
داستان موسى و خضر و مرمّت دیوارى که گنج
یتیمانى در آن بود، از نمونههاى آن است. قرآن مىفرماید: «کانَ أَبُوهُما صالِحاً» «1»
8-گرچه دریافتى ارث زن نصف مرد است، ولى
بهرهگیرىاش دو برابر مرد است. فرض کنید مقدار موجودى 30 سهم باشد که دختر 10 و
پسر 20 سهم مىبرد، ولى دختر به خاطر آنکه تعهّدى ندارد، سهم خود را پسانداز
مىکند و براى مخارج زندگى از سهم پسر که 20 سهم بود بهرهمند مىشود. پس نیاز خود
را از سهم مرد تأمین کرده و سهم خود را ذخیره دارد.بنابراین دختر در گرفتن نصف
مىگیرد، ولى در بهرهگیرى کاملًا تأمین است.
در حدیثى از امام جواد علیه السلام آمده است:
هیچگونه هزینه فردى واجتماعى بر عهده زن نیست، علاوه بر آنکه هنگام ازدواج مهریه
مىگیرد، ولى مرد هم مهریه مىدهد، هم خرج زن را عهدهدار است. زن بىهیچ
مسئولیّتى سهم ارث دریافت مىکند وحقّ پسانداز دارد ولى در بهرهگیرى، از همان
سهم مرد بهره مىگیرد.
«1»
9-احکام ارث، در تورات نیز بیان شده «2» و در انجیل آمده است که مسیح گفت: من نیامدهام تا احکام
تورات را تغییر دهم.عرب جاهلى، زنان و کودکان را از ارث محروم مىکرد، ولى اسلام
براى هریک از فرزند وهمسر، متناسب با نیازهاى آنان سهم الارث قرار داد.
10-رسیدن ارث به فرزند، انگیزهى فعّالیت بیشتر
است. اگر انسان بداند که اموالش به فرزندش نمىرسد، چندان تحرّک از خود نشان
نمىدهد. در فرانسه، هنگامى که قانون ارث لغو شد، فعّالیتهاى اقتصادى ضعیف شد.
11-بیشتر بودن سهم فرزندان متوفّى از والدین او
شاید براى آن است که والدین، سالهاى پایانى عمر را مىگذرانند ونیاز کمترى دارند.
اگر متوفّى برادر نداشت، سهم مادر یک سوم، و اگر داشت یک ششم، و باقى براى پدر
است. شاید بدان جهت که مخارج برادران متوفّى معمولًا به عهدهى پدر است، نه مادر.
امام صادق علیه السلام فرمود: پرداخت بدهى میّت
برانجام وصیّت او مقدّم است
«1» چنانکه اگر وصیّت او خلاف
شرع باشد نباید عملى شود.
«2»
12-شخصى از اینکه زنش دختر زاییده بود، نگران
بود. امام صادق علیه السلام این قسمت از آیه را براى او تلاوت فرمود که: «لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ
نَفْعاً»
«3»
در آیه گذشته، ارث فرزندان و والدین مطرح بود،
در این آیه، ارث زن و شوهر و برادر و خواهر مادرى مطرح است. البتّه احکام ارث را
باید به کمک روایات اجرا کرد، چون فروع و شاخههاى زیادى دارد، که در آیات قرآن
نیامده است.
13-لفظ «کَلالَةً»
دوبار در قرآن آمده است؛ یکى در این آیه و دیگرى در آخرین آیهى همین سوره. این
کلمه در لغت به معناى احاطه است، فامیلى که انسان و فرزند انسان را احاطه
کردهاند. «اکلیل»، نیز تاجى است که سر را احاطه مىکند. کُلّ، عددى است که اعداد
دیگر را احاطه کرده است.
این کلمه در بحث ارث دو معنى دارد:
1- برادران و خواهرانِ مادرى میّت، که در این
آیه به کار رفته است.
2- برادران و خواهرانِ پدر و مادرى یا پدرىِ
میّت، که مراد آیه آخر است.
14-گرچه پرداخت بدهى، بر انجام وصیّت مقدّم
است، لکن چون در عمل، انجام وصیّت سختتر است، خداوند در آیه، اوّل عمل به وصیّت
را آورده، بعد پرداخت بدهى را.
«1»
در حدیث آمده است: وصیّت به ثلث مال، زیاد است،
سعى کنید وارثان شما بهرهى بیشترى از ارث ببرند، تا همه بىنیاز باشند. و ضرر
رسانى در وصیّت از گناهان کبیره است.
و عمل به وصیّتى که به ضرر وارث باشد الزامى
نیست. «2»
اگر مردى چند همسر داشت، یک هشتم یا یک چهارم
ارث، میان آنان به طور یکسان تقسیم مىشود.
دیون و بدهىهاى متوفّى، هم شامل دیون الهى
است، مثل: حج، خمس، زکات و کفّاره، و هم شامل دیون مردمى است.
پیامها:
1- آغاز سورهى خانواده، با سفارش به تقوا شروع
شده است، یعنى بنیان خانواده، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است. «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا»
2- خلقت و تربیت انسان، هر دو به دست خداست، پس
پروا و اطاعت هم باید از او باشد. «اتَّقُوا
رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»
3- همهى انسانها از یک نوعند، پس هر نوع
تبعیض نژادى، زبانى، اقلیمى و ...ممنوع است. «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»
4- زن و مرد در آفرینش وحدت دارند و هیچکدام از
نظر جنسیّت بر دیگرى برترى ندارند. «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها»
5- همهى انسانها در طول تاریخ، از یک پدر و
مادرند. بَثَّ مِنْهُما رِجالًا
...
روایات دربارهى ازدواج فرزندان آدم دو نوع
است، آنچه با قرآن هماهنگ است، روایاتى است که مىگوید: فرزندان آدم با یکدیگر
ازدواج کردند.
6- در مسائل تربیتى، تکرار یک اصل است. اتَّقُوا رَبَّکُمُ ... اتَّقُوا اللَّهَ
7- اموال یتیمان را باید به آنان پس داد، هرچند
خود ندانند یا فراموش کنند. «آتُوا الْیَتامى أَمْوالَهُمْ» 2- اسلام، حامى طبقهى محروم و ضعیف است. «الْیَتامى»
8- کودکان یتیم، حقّ مالکیّت دارند. «أَمْوالَهُمْ»
9- ممانعت، تبدیل وکاستن از مال یتیم، گناه
بزرگ است. «إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً»
10- اسلام، حامى محرومان، به ویژه یتیمان و
بالاخص دختران یتیم است، آن هم در مسألهى عفّت و زناشویى و پرهیز از سوء استفاده
از آنان .... فِی الْیَتامى
11-لازم نیست براى ترک ازدواج با یتیمان، یقین
به بىعدالتى داشته باشیم، احتمال و ترس از آن هم کافى است. «إِنْ خِفْتُمْ»
12- در انتخاب همسر، مىتوان سراغ ایتام رفت،
مگر آنکه خوف بىعدالتى باشد.إِنْ خِفْتُمْ
... فَانْکِحُوا
13- در انتخاب همسر، تمایل قلبى یک اصل است. «طابَ لَکُمْ»
14- اسلام، با تعدّد همسر براى مرد، با شرایطى
موافق است. فَانْکِحُوا
... مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ
رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ
... فَواحِدَةً
15-تعدّد زوجات، هم محدود به چهار همسر است و هم
مشروط به مراعات عدالت است.
«2» فَانْکِحُوا ... رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ ... فَواحِدَةً
16- پرداخت مهریّه به زن حقّ او و الزامى است. وَ آتُوا النِّساءَ ...
17-مهریّه، نرخ زن نیست، بلکه نشانهى صداقت
مرد در علاقه و دوستى به همسراست. «صَدُقاتِهِنَّ»
18- زن، مالک مهریهى خود است و با وجود زن پدر
و بستگان زن، حقّ گرفتن مهریهى او را براى خود ندارند. «آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ»
19-مهریّه، بهاى زن نیست، بلکه هدیهى مرد به
همسرش مىباشد. «نِحْلَةً»
20- زن، در گرفتن یا بخشیدن
مهریه، آزاد و مستقل است. «فَإِنْ طِبْنَ
لَکُمْ»
21- زنان تحت تأثیر عواطف همهى مهر خود را
نبخشند. «شَیْءٍ مِنْهُ»
22- سفیه، از تصرّف در مال خود ممنوع است. «لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ»
23- مالى که سبب برپا ماندن جامعه است، نباید
در اختیار سفیه باشد. أَمْوالَکُمُ الَّتِی
... قِیاماً
24-حاکم شدن سفیه حتّى بر اموال خود، ضربهى
اقتصادى به جامعه است و جامعه نست به اموال شخصى افراد حقّ دارد. «أَمْوالَکُمُ» به جاى «أموالهم»
25-در برخوردها، باید به مصالح اقتصادى جامعه و
رشد فکرى افراد توجّه کرد، نه عواطف و ترحّمهاى گذرا. «لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ»
26- مال و ثروت، قوام زندگى و اهرم نظام است. «جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً»
27- سرمایه نباید راکد بماند. باید اموال
یتیمان و سفیهان هم، در مدار تولید و سوددهى قرار گیرد و از درآمدش زندگى آنان
بچرخد، نه از اصل مال.«وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها» به
جاى «منها»
28- به ابعاد روحى و شخصیّت محرومان باید توجّه
کرد. «قُولُوا لَهُمْ
قَوْلًا مَعْرُوفاً»
29- یتیمان را پیش از بلوغ، از نظر رشد
اقتصادى، آزمایش کرده و با کارآموزى و یاددادن روش داد و ستد انان را رشد دهید. وَ ابْتَلُوا الْیَتامى ...
30- یتیم، زیر نظر ولىّ خود، حقّ تصرّف در مال
خود را دارد. لازمهى عمل به «وَ ابْتَلُوا»،
آن است که یتیم زیر نظر ولىّ خود تصرّف کند، تا آزمایش شود.
31- براى در اختیار داشتن سرمایه، علاوه بر
بلوغ جنسى، بلوغ اقتصادى و اجتماعى هم لازم است. «إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ
آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
32- در سپردن اموال یتیم به او، حدس و گمان
کافى نیست. باید اطمینان به رشد داشته باشید. «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
33- مالکیّت، همواره همراه با جواز تصرّف نیست.
یتیم مالک هست، امّا تا رشد نیابد، حقّ تصرّف ندارد. «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
34-افراد متمکّن، خدمات اجتماعى را بدون
چشمداشت انجام دهند. «مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»
35- در گرفتن حقّالزّحمه، حدّ متعارف را در
نظر بگیرید. «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»
36- هم اموال یتمیان را حفظ کنید، هم با شاهد
گرفتن و جلوگیرى از اختلافات و تهمتهاى آینده، آبروى خود را حفظ کنید. «فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»
37-گواهى مردم، براى حفظ عزّت دنیاست و گواهى
خدا براى عزّت آخرت.«وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً»
38-گواه گرفتن در جامعه، نزاع را خاتمه مىدهد،
ولى حساب قیامت همچنان پابرجاست. «وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً»
39- زنان همانند مردان حقّ ارث دارند و دین،
حافظ حقوق آنان است. لِلرِّجالِ نَصِیبٌ
... لِلنِّساءِ نَصِیبٌ
40- خویشاوندى که نزدیکتر است، در ارث
مقدّمتر است. «الْأَقْرَبُونَ»
41- تقسیم عادلانهى میراث، مهمّ است، نه مقدار
آن. «قَلَّ مِنْهُ أَوْ
کَثُرَ»
42- سهم ارث، تغییر ناپذیر است. «نَصِیباً مَفْرُوضاً»
43- به نگاهها، حضورها وتوقّعات طبیعى محرومان
توجّه کنید. «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ»
44- اموال ارثى را مخفیانه تقسیم نکنید، تا
امکان حضور دیگران هم باشد. «حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى»
45- در تقسیم ارث، علاوه بر افرادى که سهم
مشخّص دارند، به فکر فقرا و محرومان و یتیمان نیز باشید. نَصِیباً مَفْرُوضاً ... فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ 4- با هدایاى مالى و زبان شیرین، از کینهها و
حسادتها، پیشگیرى و پیوندهاى خانوادگى را مستحکمتر کنید. «فَارْزُقُوهُمْ ... قُولُوا»
46- هدایاى مادّى، همراه با محبّت و عواطف
معنوى باشد. «قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً»
47-باید خود را جاى دیگران گذاشت، تا دردها را
بهتر درک کرد. با یتیمان مردم چنان رفتار کنیم که دوست داریم با یتیمان ما آنگونه
رفتار شود. «تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً»
48- هرکه آتشى روشن کند، دودش به چشم خودش
مىرود. ظلم امروز به ایتام مردم، به صورت سنّت در جامعه در مىآید و فردا دامن
یتیمان ما را هم مىگیرد. «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا ...»
49- یتیمان، در کنار لباس وخوراک، به محبّت و
عاطفه و ارشاد هم نیاز دارند.«وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً»
50- چهرهى واقعى خوردن مال یتیم در دنیا، به
صورت خوردن آتش در قیامت آشکار خواهد شد. «یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ... یَأْکُلُونَ ... ناراً»
51- حضور در منزل ایتام و خوردن از مال آنان،
در صورتى که مایهى ضرر و زیان به آنان نباشد، اشکالى ندارد. «یَأْکُلُونَ ... ظُلْماً»
52- اسلام، آیین فطرت است. آن گونه که وجود
فرزند، تداوم وجود والدین است و خصوصیّات و صفات جسمى و روحى آنان به فرزند منتقل
مىشود، اموال هم باید به فرزندان منتقل گردد. «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ»
53- وصیّت که حقّ خود انسان است، بر حقوق
وارثان مقدّم است. «مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ»
54-حقوق مردم، بر حق وارثان و بستگان مقدّم
است. «مِنْ بَعْدِ ...
دَیْنٍ»
55- در تفاوت سهم ارثِ بستگان، حکمتهایى نهفته
است که ما نمىدانیم. سهم ارث، بر اساس مصالح واقعى بشر استوار است، هرچند خود
انسان بىتوجّه باشد. «لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً»
56-علم و حکمت، دو شرط ضرورى براى قانونگذارى
است. احکام ارث، بر اساس علم و حکمت الهى است. «فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ ... عَلِیماً
حَکِیماً»
57- پرداخت بدهى مردم، آن قدر مهم است که در
این دو آیه، چهار بار مطرح شده است. مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ
... أَوْ دَیْنٍ در احادیث آمده است: در قیامت، تمام گناهان
شهید بخشیده مىشود، مگر دَین و بدهى او. «1»
58- داشتن فرزند- اگر چه از همسر دیگر- سهم هر
یک از زن و شوهر را به نصف کاهش مىدهد، تا فرزندان نیز از متوفّى سهم ببرند، خواه
فرزند دختر باشد یا پسر. «فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ»
59- در وصیّت کردن، باید حال وارثان را مراعات
کرد، تا به آنان زیان نرسد. «غَیْرَ مُضَارٍّ»
60- تقسیم الهى ارث، هم عالمانه است و هم اگر
تخلّف کردید، خداوند در قهر خود حلیم است و شتابى ندارد. «وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ
عَلِیمٌ حَلِیمٌ»
4-روابط والدین وفرزندان
یوسف 4تا18
إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ
إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ
لِی ساجِدِینَ «4» قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ
فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ «5» وَ
کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ
یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلى آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلى
أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
«6» لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ «7» اقْتُلُوا
یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا
مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ «9» قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ
وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ
کُنْتُمْ فاعِلِینَ «10» قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلى یُوسُفَ وَ
إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ «11» أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ
إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «12» قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ
أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ «13» قالُوا
لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ «14»
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ
أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ
«15» وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ «16» قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا
نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما
أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ «17» وَ جاؤُ عَلى قَمِیصِهِ
بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ «18»
آنگاه که یوسف به پدر خویش گفت: اى پدر! همانا
من (در خواب) یازده ستاره با خورشید و ماه دیدم، آنها را در برابر خود سجدهکنان
دیدم. (یعقوب) گفت: اى پسر کوچکم! خوابت را براى برادرانت بازگو مکن که برایت
نقشهاى (خطرناک) مىکشند. همانا شیطان، براى انسان دشمنى آشکار است. و اینگونه
پرودگارت تو را برمىگزیند و از تعبیر خوابها (و سرانجام امور) تو را آگاه
مىسازد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام مىکند. همان گونه که پیش از این
بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد.همانا پرودگارت داناى حکیم است. به تحقیق در
(داستان) یوسف و برادرانش نشانههایى (از حاکم شدن اراده خداوندى) براى جویندگان
است. (برادران به یکدیگر گفتند:) یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى دور بیافکنید
تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از انجام طرح (با توبه) گروهى شایسته باشید.
گویندهاى از میان آنان گفت: یوسف را نکشید و اگر قصد این کار را دارید، او را به
نهانخانه چاه بیفکنید تا بعضى کاروانها (که از آنجا عبور مىکنند) او را
برگیرند. گفتند: اى پدر تو را چه شده که ما را بر یوسف امین نمىدانى، در حالى که
قطعاً ما خیرخواه او هستیم؟! او را فردا با ما بفرست تا (در صحرا) بگردد و بازى
کند و قطعاً ما نگهبانان (خوبى) براى او خواهیم بود. (یعقوب) گفت: همانا اینکه او
را ببرید مرا غمگین مىسازد و از این مىترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل
باشید. (فرزندان یعقوب) گفتند: اگر گرگ او را بخورد، با آنکه ما گروهى قوى هستیم،
در آن صورت ما زیانکار (و بىکفایت) خواهیم بود.
پس چون او را با خود بردند وهمگى تصمیم گرفتند
که او را در مخفىگاه چاه قرار دهند، (تصمیم خود را عملى کردند) وما به او وحى
کردیم که در آینده آنها را از این کارشان خبر خواهى داد، در حالى که آنها (تو را)
نشناسند. و (بعد از انجام نقشه خود) شب هنگام گریهکنان نزد پدرشان آمدند.
گفتند: اى پدر! ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف
را نزد وسایل خود (تنها) گذاشتیم، پس گرگ او را خورد و البتّه تو سخن ما را هر چند
راستگو باشیم باور ندارى. و پیراهن یوسف را آغشته به خونى دروغین (نزد پدر)
آوردند. (پدر) گفت:
چنین نیست، (که یوسف را گرگ دریده باشد)، بلکه
نفسِتان کارى (بد) را براى شما آراسته است. پس صبرى جمیل و نیکو لازم است و خدا را
بر آنچه (از فراق یوسف) مىگویید، به استعانت مىطلبم.
نکتهها:
1-داستان حضرت یوسف، با رؤیا شروع مىشود. به
گفته علامه طباطبایى در تفسیرالمیزان، داستان یوسف با خوابى شروع مىشود که او را
بشارت مىدهد و نسبت به آیندهاى روشن امیدوار مىسازد تا او را در مسیر تربیت
الهى صابر و بردبار گرداند.
2-به جز بنیامین، دیگر برادران او از مادر
جدایى بودهاند. حضرت یعقوب نیز فرزند حضرت اسحاق و او فرزند حضرت ابراهیم علیهم
السلام است.
«1»
3-خواب اولیاى الهى، متفاوت است؛ گاهى نیازمند
تعبیر است، مثل خوابِ حضرت یوسف و گاهى به تعبیر نیاز ندارد، بلکه عین واقع است.
مانند خواب حضرت ابراهیم که مأمور
مىشود تا اسماعیل را ذبح
کند.
4-در داستان زندگى حضرت یوسف، آیات و نشانههاى
زیادى از قدرتنمایى خداوند به چشم مىخورد که هر کدام از آنها مایهى عبرت و پند
براى اهل تحقیق و جستجو است؛ از آن جمله است: 1. خواب پر راز و رمز حضرت یوسف. 2.
علم تعبیر خواب. 3. تشخیص و اطلاع یافتن یعقوب از آینده فرزند خود. 4. در چاه بودن
و آسیب ندیدن. 5. نابینا شدن و دوباره بینا شدن حضرت یعقوب علیه السلام. 6. قعر
چاه و اوج جاه. 7. زندان رفتن و به حکومت رسیدن. 8.
پاک بودن و تهمت ناپاکى شنیدن. 9. فراق و وصال.
10. بردگى و پادشاهى. 11. زندان براى فرار از گناه. 12. بزرگوارى و عفو سریع
برادران خطاکار.
در کنار این نشانهها، سؤالهایى قابل طرح است
که پاسخ هر کدام روشنگر راه زندگانى است؛
1. چگونه حسادت، انسان را به برادرکشى
مىکشاند؟!
2. چگونه ده نفر در یک خیانت، هم رأى و هم
داستان مىشوند؟!
3. چگونه یوسف با بزرگوارى از مجازات برادران
خیانتکار خود، صرف نظر مىکند؟!
4. چگونه انسان با یاد خدا، زندان را بر لذّت
گناه ترجیح مىدهد؟
5-این سوره، در زمانى نازل شد که پیامبر اکرم
صلى الله علیه و آله در محاصره شدید اقتصادى و اجتماعى قرار گرفته بود و این
داستان براى حضرت، مایهى دلدارى شد که اى پیامبر! اگر بعضى بستگانت ایمان
نیاوردند ناراحت مباش، برادران یوسف او را به چاه انداختند!.
6-«عُصْبَةٌ» به گروه متحد و قوى مىگویند زیرا با وحدت و
همبستگى همچون «اعصاب» یک بدن، از همدیگر حمایت مىکنند.
7-دو نفر از پسران حضرت یعقوب، (یوسف و
بنیامین) از یک مادر و بقیه از مادرى دیگر بودند. علاقه پدر به يوسف، به دلیل
خردسال بودن یا به دلیل کمالاتى که داشت، موجب حسادت برادران شده بود. آنها علاوه
بر حسادت با گفتن: «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ»
نشان دادند که دچار غرور و تکبّر شده و در اثر این غرور و حسد، پدر را متّهم به
اشتباه و انحراف در مهر ورزى به فرزندان مىکنند.
8-افرادى در جامعه، به جاى آنکه خود را بالا
ببرند، بزرگان را پایین مىآورند. چون خود محبوب نیستند، محبوبها را مىشکنند.
9-فرق است میان تبعیض و تفاوت. تبعیض؛ برترى
دادن بدون دلیل است. ولى تفاوت؛ برترى بر اساس لیاقت است. مثلًا نمرههاى یک
معلّم، تفاوت دارد، ولى این تفاوت حکیمانه است، نه ظالمانه.
علاقهى حضرت یعقوب به یوسف، حکیمانه بود نه
ظالمانه، ولى برادران یوسف، این علاقه را بىدلیل پنداشتند و گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»
گاهى علاقه زیاد، سبب دردسر مىشود؛ یعقوب،
یوسف را خیلى دوست داشت و همین امر موجب حسادت برادران و افکندن یوسف در چاه شد.
چنانکه علاقه زلیخا به یوسف، به زندانى شدن یوسف انجامید.
لذا زندانبان که شیفته اخلاق یوسف شده بود،
وقتى به او گفت: من تو را دوست دارم.
یوسف گفت: مىترسم این دوستى نیز بلائى بدنبال
داشته باشد.
10-انسان در برخورد با نعمت، چهار حالت دارد:
حسادت، بُخل، ایثار، غبطه. اگر پیش خود گفت: حال که ما فلان نعمت را نداریم،
دیگران هم نداشته باشند، حسادت است. اگر گفت:
فقط ما برخوردار از این نعمت باشیم ولى دیگران
نه، این بُخل است. اگر گفت: دیگران از نعمت برخوردار باشند، اگر چه به قیمتى که ما
محروم باشیم، این ایثار است. اگر گفت: حالا که دیگران از نعمت برخوردارند، اى کاش
ما هم بهرهمند مىشدیم، این غبطه است.
11-امام باقر علیه السلام فرمودند: من گاهى به
بعضى از فرزندانم محبّت مىکنم و آنها را روى زانوانم مىنشانم در حالى که استحقاق
این همه محبّت را ندارند، تا مبادا علیه سایر فرزندانم حسادت بورزند و ماجراى یوسف
تکرار شود.
«1»
12-انسان، نیازمند تفریح و ورزش است و چنانکه
در این آیه مشاهده مىشود قوىترین منطقى که توانست حضرت یعقوب را تسلیم خواسته
فرزندان کند، این بود که یوسف نیاز به تفریح دارد.
در روایات آمده است: مؤمن باید زمانى را براى
تفریح و بهرهبردارى از لذّتهاى حلال اختصاص دهد تا به وسیلهى آن، بر انجام سایر
کارها موفّق گردد.
نه تنها دیروز، بلکه امروز و حتّى آینده نیز به
نام ورزش و بازى، جوانان را از هدف اصلى جدا و در غفلت نگه خواهند داشت. بازىها
را جدّى مىگیرند تا جدّىها بازى تلقّى شود.
استکبار و توطئهگران، نه تنها از ورزش
سوءاستفاده مىکنند، بلکه با هر نام پسندیده و مقبول دیگرى نیز، اهداف شوم خود را
تعقیب مىکنند.
به نام دیپلمات خطرناکترین جاسوسها را به
کشورها اعزام مىکنند. به نام مستشار نظامى، توطئهگرى مىکنند و به اسرار نظامى
دست مىیابند. به نام حقوق بشر، از مزدوران خود حمایت مىکنند. به نام دارو، براى
مزدوران خود اسلحه مىفرستند. به نام کارشناس اقتصادى، کشورهاى ناتوان را ضعیف نگه
مىدارند. به نام سمپاشى، باغها و مزارع را از بین مىبرند و حتّى به نام
اسلامشناس، اسلام را وارونه جلوه مىدهند.
13-سؤال: صبر بر مقدرات الهى زیباست، ولى صبر بر ظلمى
که در حقّ کودکى مظلوم روا شده، چه زیبایى دارد که یعقوب مىگوید: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»؟
پاسخ: اولًا یعقوب از طریق وحى مىدانست که
یوسف زنده است.
ثانیاً اگر یعقوب حرکتى مىکرد که ظن و گمان
آنها را بیافزاید، برادران بر سر چاه رفته، یوسف را از بین مىبردند.
ثالثاً نباید کارى کرد که راه توبه حتّى بر
ظالمان به کلّى بسته شود.
پیامها:
1- فرزندان، باید به درایت و دلسوزى پدر اعتماد
و در مسائل زندگى با او مشورت کنند. «قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ»*
2- پدر را به اسم صدا نزنیم. «یا أَبَتِ»
3- والدین به خوابهاى فرزندانشان توجّه کنند. «یا أَبَتِ»
4- حضرت یوسف در ابتدا، تعبیر خواب نمىدانست و
لذا براى تعبیر رؤیایش از پدر استمداد کرد. «یا أَبَتِ»
5- گاهى رؤیا وخواب دیدن، یکى از راههاى
دریافت حقایق است. «إِنِّی رَأَیْتُ»
6- در فرهنگِ خواب، اشیا، نماد حقایق مىشوند.
(مثلًا خورشید نشان پدر و ماه تعبیر از مادر و ستارگان نشان برادران است.) رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً ...
7- خوابِ اولیاىِ خدا، واقعى است. «رَأَیْتُ» در این آیه «رَأَیْتُ» تکرار شده است تا بگوید حتماً دیدم و گمان
نشود ماجرا خیالى بوده است.
8-گاهى در نوجوان، استعدادى هست که بزرگترها را
به تواضع وامىدارد.«ساجِدِینَ»
9- فرزندان را با مهربانى مورد خطاب قرار دهید. «یا بُنَیَّ»*
10- پدر و مادر بایستى رابطهاى صمیمانه با
فرزندان داشته باشند تا فرزندان بتوانند سخن خود را با آنان مطرح کنند. «یا بُنَیَّ»*
11-خطر حسادت در محیط خانه و جامعه را به
فرزندان گوشزد کنیم. یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ
...
12- از کودکى و در خانواده رازدارى را به
فرزندان بیاموزیم. «یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ»*
13-کتمان فضایل به خاطر جلوگیرى از حسادتها،
کارى بایسته است. «لا تَقْصُصْ»*
14-با پى بردن به استعداد یک فرزند، آن را با
سایر فرزندان مطرح نکنیم. «لا تَقْصُصْ»*
15- در معرّفى افراد تیزهوش و نابغه، باید
احتیاط کرد. «لا تَقْصُصْ»*
16- پیشگیرى بهتر از درمان است. (نگفتن خواب به
برادران، نوعى پیشگیرى از تحریک حسادت است) «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا»*
17- در خانواده انبیا نیز، مسایل ضد اخلاقى
همچون حسد و حیله میان فرزندان مطرح است. یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا
...
18- زمینههاى حسادت را شعلهور نکنید. لا تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا
19- حسادت، موجب نادیده گرفته شدن حقوق حتّى
حقّ خویشاوندى مىگردد.لا تَقْصُصْ
... فَیَکِیدُوا*
20- افشاى اسرار و برخى اخبار، ممکن است بسیار
گران تمام شود. لا تَقْصُصْ
... فَیَکِیدُوا*
21- لازم است والدین، از روحیات فرزندانشان
نسبت به هم آگاه باشند تا بتوانند اعمال مدیریّت کامل نمایند. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً»
22- کید وحیله، کارى شیطانى است. فَیَکِیدُوا ... إِنَّ الشَّیْطانَ
23- شیطان با استفاده از زمینههاى درونى بر ما
سلطه مىیابد. (حسادت برادران، زمینه را براى بروز دشمنى شیطان نسبت به انسان
فراهم ساخت.) فَیَکِیدُوا
... إِنَّ الشَّیْطانَ
لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ
24- شیطان دشمن انسان است، حتّى اگر پیامبر
زاده باشد. «إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»*
25- از کودکى، شیطان را به کودکان معرّفى و نقش
او را بیان نمایید. «إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»*
26-پیامبران، برگزیدگان خداوند هستند. «یَجْتَبِیکَ»
27- چون یوسف علیه السلام برگزیده و ... بود به
انواع گرفتارىها مبتلا شد تا گوهر وجودش در گرفتارىها نمایانده شود. «یَجْتَبِیکَ» (البلاء للولاء ...)*
28-ارزش انسان به سن و سال نیست، ممکن است کسى
از نظر سنى کوچکتر ولى از نظر خصلتها و ارزش والاتر باشد. (چنانکه یوسف از
برادران خودکوچکتر بود) «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ»*
29-اولیاى خدا از یک خواب، آینده افراد را
مىبینند. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ»
30-علوم مهم و دانشهاى کلیدى و اساسى را نباید
به هر کس آموخت؛ اوّل باید افراد لایق را گزینش کرد و سپس علوم را در اختیار آنان
قرار داد. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ»*
31- علم، اولین هدیه الهى به برگزیدگان خود
است. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ
وَ یُعَلِّمُکَ»
32- انبیا، شاگردان بلاواسطه خداوند هستند. «یُعَلِّمُکَ»
33- از جمله راههاى ارتباط با غیب، تعبیر رؤیا
و خواب است. «یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ»*
34- علم و هدایت و لیاقت یک فرد علاوه بر خود
او براى خانواده و خویشاوندان او نیز نعمت و موهبت الهى است. «عَلَیْکَ وَ عَلى آلِ یَعْقُوبَ»*
35- انتخاب انبیا، بر اساس علم و حکمت الهى
است. یَجْتَبِیکَ ... عَلِیمٌ حَکِیمٌ
36- قبل از بیان داستان، شنونده را براى شنیدن
و عبرت گرفتن آماده کنید. لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ
...
37- حسد، مرز خانواده و عواطف خویشاوندى را نیز
درهم مىشکند. «لَقَدْ کانَ فِییُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ»
38- پرسش و طرح سؤال از جمله راههاى رسیدن به
حقیقت است. «آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ»*
39- تا تشنهى شنیدن و عاشقِ آموختن نباشیم، از
درسهاى قرآن استفاده کامل نمىبریم. «لِلسَّائِلِینَ»
40- داستانهاى قرآن، پاسخ سؤالهاى زندگى مردم
را مىدهد. «لِلسَّائِلِینَ»
41-حسادت موجب مىگردد افراد بزرگسال سن و
شخصیّت خود را فراموش کرده و با کودکان کینه توزى کنند. (با توجّه به اینکه یوسف
کوچکتر بود، بزرگترها به او حسادت ورزیدند) لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ إِلى أَبِینا*
42-اگر فرزندان احساس تبعیض کنند، آتش حسادت در
میان آنان شعلهور مىشود. «أَحَبُّ إِلى أَبِینا مِنَّا»
43- عشق وعلاقه به محبوب شدن، در نهاد هر
انسانى وجود دارد. انسانها از کمتوجّهى وبىمهرى به خود، رنج مىبرند. «أَحَبُّ إِلى أَبِینا»
44-حضرت یعقوب به همه فرزندان محبّت داشت. «أَحَبُّ إِلى أَبِینا مِنَّا» (برادران مىگفتند: یوسف محبوبتر است، یعنى
ما نیز محبوب هستیم)*
45- زور وقدرت، محبّت نمىآورد. (برادران قدرت
داشتند، ولى محبوب نبودند) لَیُوسُفُ
... أَحَبُ ... وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ
46-گروهگرایى، اگر بدون رهبرى صحیح و
خداپسندانه باشد، عوامل سقوط را سریعتر فراهم مىکند. ( «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» نشان انسجام است، ولى انسجامى رها وبدون رهبرى
صحیح)*
47- انسان براى ارتکاب خطا و گناه، اوّل خود را
توجیه و کار خود را تئوریزه مىکند. (برادران هم خود را متّحد و قوى مىدانند، «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» و هم پدر را منحرف، «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ» و با این دلیل، حسادت خود را توجیه مىکنند.)*
48- جوانان نوعاً خود را عقل کل دانسته و به
نظرات پدران کمتر اهمیّت مىدهند.«نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»*
49- معیارهاى نادرست، نتایج نادرست به دنبال
دارد. (اگر معیار فقط قدرت و تعداد شد، نتیجهاش نسبت انحراف به اقلّیت مىشود.) «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»*
50- خودخواهان عوامل ناکامى را به جاى آن که در
خود جستجو کنند به دیگران نسبت مىدهند. «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (به جاى آنکه بگویند ما حسودیم، گفتند: پدر ما
منحرف است)*
51- حسادت، مرز نبوّت وابوّت (پیامبرى وپدرى)
را نیز مىشکند و فرزندان به پیامبرى که پدرشان است، نسبت انحراف و بىعدالتى مىدهند. «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»
52- فکر خطرناک، انسان را به کار خطرناک
مىکشاند. لَیُوسُفُ
... أَحَبُ ... اقْتُلُوا
53-احساس تبعیض در محبّت از طرف فرزندان، آنها
را تا حدّ برادرکشى سوق مىدهد. (گرچه شدّت علاقهى پدر به یوسف بى دلیل نبود،
بلکه به خاطر کمالات او بود، ولى برادران احساس تبعیض کردند و خیال کردند علاقهى
بىدلیل است و همین احساس، آنان را به توطئه وادار کرد) أَحَبُّ إِلى أَبِینا ... اقْتُلُوا*
54- از منظر کوته نظران، حذف فیزیکى رقیب
بهترین راه است. «اقْتُلُوا یُوسُفَ»*
55-گناهکاران یکدیگر را در انجام گناه وسوسه
کرده و از همداستانى با یکدیگر نیرو مىگیرند. (برادران به یکدیگر دستور بکشید و
بیفکنید مىدادند) اقْتُلُوا
... أَوِ اطْرَحُوهُ*
56- حسودان گمان مىکنند که: از دل برود هر
آنچه از دیده برفت. اقْتُلُوا یُوسُفَ
... یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ
أَبِیکُمْ
(برادران گمان مىکردند اگر پدر یوسف را نبیند، از فکر یوسف بیرون خواهد رفت و
تمام فکرش در ما متمرکز خواهد شد)*
57- با اینکه قرآن راه کسب محبوبیّت را ایمان و
عمل صالح معرّفى مىکند؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ
الرَّحْمنُ وُدًّا»،
«1» امّا شیطان، راه محبوب شدن
را برادرکشى ترسیم مىکند. اقْتُلُوا
... یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ
أَبِیکُمْ
58- شیطان با وعدهى توبه در آینده، راه گناه
امروز را باز مىکند. «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ»
59- سخن از توبه قبل از انجام گناه، فریب دادن
وجدان و گشودن راه گناه است.
(برادران به یکدیگر مىگفتند: شما یوسف را
نابود کنید بعد با توبه از افراد صالح مىشویم) «تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً
صالِحِینَ»*
60-گاهى نهى از منکر یک فرد مىتواند نظر جمع
را عوض کند و بر آن تأثیر بگذارد. (یکى گفت: نکشید، ولى نظر جمع را تغییر داد) «قالَ قائِلٌ»*
61- مرعوب اکثریّت و همرنگ جماعت نشویم. (یک
نفر بود، ولى همرنگ جماعت نشد) «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا»*
62-اگر نمىتوان جلو منکر را به کلى گرفت، هر
مقدار که ممکن است باید آنرا پایین آورد. لا تَقْتُلُوا ... وَ أَلْقُوهُ
63- مشورت در کار ناپسند نیز راهگشا است، تا چه
رسد در کارهاى خوب. (براى کشتن برادر مشورت کردند) لا تَقْتُلُوا ...*
64- براى مبارزه با فساد، گاهى دفع افسد به
فاسد لازم است. (او را نکشید، در چاه بیندازید) «لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی
غَیابَتِ الْجُبِّ»*
65- در کنار نهى از منکر، جایگزین ارائه کنیم.
(اگر گفتیم این کار را نکنید، پس بگوییم چکار کنند) لا تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ*
66-کسانى که پوچترند، ادّعا وتبلیغات بیشترى
مىکنند. «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»
67- فریب هر شعارى را نخورید و از اسمهاى بى
مسمّى بپرهیزید. (خائن نام خود را ناصح مىگذارد) «لَناصِحُونَ»
68-دشمن براى برطرف کردن سوءظن، هرگونه
اطمینانى را به شما ارائه مىدهد.«إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»
69- از روز اوّل، بشر به اسم خیرخواهى فریب
خورده است. شیطان نیز براى اغفال آدم و حوا گفت: من خیرخواه شما هستم. «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما
لَمِنَالنَّاصِحِینَ»
«1» «إِنَّا لَهُ
لَناصِحُونَ»
70-تفریح فرزند باید با اجازهى پدر باشد. «أَرْسِلْهُ»
71- جوان، نیازمند تفریح و ورزش است. «یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ»
72-برادران از وسیلهاى مباح و منطقى براى
فریبدادن سوءاستفاده کردند.أَرْسِلْهُ
... یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ
73-اگر پدر و مربّیان دلسوز براى اوقات فراغت و
تفریح و بازى کودکان و نوجوانان برنامهریزى مناسب داشته باشند، دیگران نمىتوانند
از این فرصت سوءاستفاده کنند. (برادران یوسف از نیاز یوسف به ورزش سوء استفاده
کردند) «یَرْتَعْ وَ
یَلْعَبْ»*
74-در بازى و تفریح کودکان مواظب باشیم آسیب
نبینند. «لَحافِظُونَ»*
77-گاه اصرار زیاد بر یک موضوع نشان دهنده نقشه
و توطئه است. (در آیه قبل «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ» و
در این آیه «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»)*
78- فراق و جدائى حتّى براى انبیا حزن آور است. «لَیَحْزُنُنِی»*
79-گاهى بزرگترها از روى تجربه و آگاهى، احساس
خطر مىکنند، امّا جوانها به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخى مىگیرند. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» (پدر نگران، ولى فرزندان مغرور قدرت خود
بودند.)
80- اگر کسى مسئولیّتى را بپذیرد و خوب انجام
ندهد، سرمایه، شخصیّت، آبرو و وجدان خود را در معرض خطر قرار داده و زیانکار خواهد
بود. «لَخاسِرُونَ»
81- اتّفاق نظر و اجماع گروهى از انسانها،
نشانهى حقانیّت نیست. «أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ»
82-گاهى میان طرح و نقشه تا عمل، فاصله است.
(طرح برادران، پرتاب یوسف در چاه بود، «أَلْقُوهُ»
ولى در عمل، یوسف را در چاه قرار دادند. «یَجْعَلُوهُ»)
83- امداد الهى، در لحظههاى حساس به سراغ
اولیاى خدا مىآید. «فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ»
84- بهترین وسیلهى آرامش یوسف در دل چاه،
الهام خدا نسبت به آینده روشن است. «أَوْحَیْنا إِلَیْهِ»
85- یوسف در نوجوانى، شایستگى دریافت وحى الهى
را دارا بود. «أَوْحَیْنا إِلَیْهِ»
86- امید، بهترین سرمایه براى ادامه زندگى است.
ما به یوسف وحى کردیم که در آینده از چاه نجات پیدا مىکنى و برادران را از کارشان
شرمنده خواهى کرد) «أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا»*
87- توطئهگران، از نقش احساسات و زمان، غفلت
نمىکنند. «عِشاءً»
88- گریه، همیشه نشانهى صداقت نیست. به هر
گریهاى اطمینان نکنید. «یَبْکُونَ»
89- دروغ، دروغ مىآورد. برادران براى توجیه
خطاى خود، سه دروغ پىدرپىگفتند: مسابقه رفته بودیم، یوسف را نزد وسایل گذاشتیم،
گرگ او را خورد.«نَسْتَبِقُ، تَرَکْنا، فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ»
90- دروغگو اصرار دارد که مردم او را صادق
بپندارند. «وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ»*
91-مراقب جوسازىها باشید. «بِدَمٍ کَذِبٍ»
92- فریب مظلوم نمایىها را نخورید. (یعقوب،
فریب پیراهن خونآلود و اشکها را نخورد بلکه گفت: امان از نفس شما.) «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»
93- شیطان و نفس، گناه را نزد انسان زیبا جلوه
مىدهند و انجام آن را توجیه مىکنند. «سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»
94- یعقوب علیه السلام مىدانست یوسف را گرگ
نخورده، لذا از برادران استخوان ویا بقایاى جسد را مطالبه نکرد. «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»*
95- حوادث دو چهره دارد: بلا و سختى، «بِدَمٍ کَذِبٍ» صبر و زیبائى. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»*
96- در حوادث باید علاوه بر صبر وتوانایى
درونى، از امدادهاى الهى استمداد جست. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ»
97- بهترین نوع صبر آن است که علیرغم آنکه دل
مىسوزد و اشک جارى مىشود، خدا فراموش نشود. «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ»
98- تحمّل توطئه فرزندان علیه برادر خود، سخت و
درد آور است، لذا باید از خدا براى تحمّل آن استمداد کرد. «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ»*
99- حضرت یعقوب با جملهى «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما
تَصِفُونَ» به
جاى «عَلى ما فَعَلْتُمْ»، به برادران فهماند که مدّعاى آنان باور کردنى
نیست.*
5-حقوق والدین
اسراء23تا34
وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا
إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ
أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ
لَهُما قَوْلًا کَرِیماً «23» وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ
وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً «24» وَ اخْفِضْ لَهُما
جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی
صَغِیراً «24» رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ
فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً «25» وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ
الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً «26» إِنَّ
الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ
کَفُوراً «27» وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ
تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً «28»
وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى
عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «29»
إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ
بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً «30» وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ
إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً
کَبِیراً «31» وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا
«32» وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ
مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی
الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً «33» وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا
بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ
الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا «34»
پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به
پدر و مادر نیکى کنید.اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان
«اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.و از روى
مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو
رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربیت کردند.
پروردگارتان به آنچه در درون شماست، آگاهتر
(از خودتان) است. اگر صالح باشید، قطعاً او آمرزنده توبه کنندگان است.
حقّ خویشاوند و بیچاره و در راه مانده را ادا
کن و هیچ گونه ریخت و پاش و اسرافى نکن. همانا اسرافکاران برادران شیطانهایند و
شیطان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس بود. و اگر به انتظار رحمتى از پروردگارت که
به آن امیدوارى، از آنان اعراض مىکنى، پس با آنان سخنى نرم بگو.
و نه دست خود را به گردنت بسته بدار (که هیچ
انفاقى نکنى) و نه آن را کاملًا باز گذار که (چیزى براى خودت نماند و) سرزنش شده و
حسرت خورده (به کنجى) نشینى. همانا پروردگارت براى هر کس بخواهد، روزى را گشاده یا
تنگ مىسازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست. فرزندان خود را از بیم
تنگدستى نکشید. این ما هستیم که آنان و شما را روزى مىدهیم. یقیناً کشتن آنان
گناهى است بزرگ! به زنا نزدیک نشوید، که کار زشت و راه بدى است.
وکسى را که خداوند، (قتل او را) حرام کرده است
نکشید، مگر به حقّ. وهر کس مظلوم کشته شود، قطعاً براى ولىّ او تسلّط (و اختیار
دیه یا قصاص) قرار دادهایم، پس نباید در کشتن (و قصاص) زیادهروى کند، چرا که آن
(ستمدیده به طور عادلانه) یارى و حمایت شده است.
و به مال یتیم، جز به بهترین راه (که به نفع
یتیم باشد) نزدیک نشوید، تا آنکه به حدّ بلوغ ورشدش برسد. (که آنگاه اموالش را به
او بر مىگردانید) و به پیمان وفا کنید، که (در قیامت) از عهد و پیمان سؤال خواهد
شد.
نکتهها:
1-در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار
سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:
پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت
آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مىکند
و سبب مىشود که فرزندان نیز به ما احسان کنند. در احادیث آمده است: حتّى اگر تو
را زدند، تو «افّ» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان
را به نام صدا نزن، کارى مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش
از آنکه از تو چیزى بخواهند به آنان کمک کن.
2-مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مىداد،
پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّى حقّ
یکى از نالههاى زمان زایمان را ادا نکردى.
3-از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله سؤال شد:
آیا پس از مرگ هم احسانى براى والدین هست؟ فرمود: آرى، از راه نماز خواندن براى
آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهىهایشان و احترام
دوستانشان.
4-مردى از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر
را خواست و پرسش نمود، پدر پیر گفت: روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم کمک
مىکردم، امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمىکند. رسول خدا صلى الله علیه و
آله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنى نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن
فرزند فرمود:
«انت و ما لک لا بیک» تو
و دارایىات از آنِ پدرت هستید.
5-در حدیث آمده است: حتّى اگر والدین فرزند خود
را زدند، فرزند بگوید: «خدا شما را ببخشد» که این کلمه همان «قول کریم» است.
6-احسان به والدین، از صفات انبیاست. چنانکه در
مورد حضرت عیسى علیه السلام، توصیفِ «بَرًّا بِوالِدَتِی» ودر مورد حضرت یحیى
علیه السلام «بَرًّا بِوالِدَیْهِ» آمده
است.
7-والدین، تنها پدر و مادر طبیعى نیستند. در
برخى احادیث، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام پدر
امّت به حساب آمدهاند. همچنان
که حضرت ابراهیم، پدر عرب به حساب آمده است. «مِلَّةَ أَبِیکُمْ
إِبْراهِیمَ»
8-اگر والدین توجّه کنند که پس از توحید
مطرحند، انگیزهى دعوت فرزندان به توحید در آنان زنده مىشود. «قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا
إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
9-«تبذیر» از ریشهى «بذر» به معناى ریخت و پاش
است. مانند آنکه براى دو نفر مهمان، غذاى ده نفر را تهیه کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس چیزى را در
غیر مسیر طاعت خدا مصرف کند، مبذّراست. «1» آن
حضرت در پاسخ به این سؤال که آیا در مخارج حلال نیز اسراف وجود دارد؟
فرمودند: بلى، زیرا کسى که دارایى خود را چنان
بخشش کند که چیزى براى خود نگذارد، در مصرف حلال اسراف کرده است.
10-پس از نزول این آیه، پیامبر اکرم صلى الله
علیه و آله بدنبال مراد خداوند از «ذَا الْقُرْبى» بود.
خداوند به او وحى کرد که «فدک» را به فاطمه علیها السلام بدهد و آن حضرت «فَدک» «3» را به فاطمه بخشید. امّا پس از آن حضرت، فدک را از اهلبیت
به ناحقّ گرفتند واهلبیت براى گرفتن حقّ خود همواره به این آیه استناد مىکردند. . فدک، مزرعهى بسیار بزرگى بود که بدون جنگ
در اختیار پیامبر قرار گرفت. آن حضرت باتوجّه به محبوبیّت، عصمت، زهد، امانت ودقّت
اهلبیت علیهم السلام وپشتیبانى اقتصادى براى تبلیغ خط وراه آنان وفقرزدایى از
امّت، آن را در اختیار اهلبیت علیهم السلام گذاشت. امّا پس از رحلت پیامبر ابوبکر
آن را گرفت، سپس عمربن عبدالعزیز آن را باز گرداند، باز غصب کردند و در زمان مأمون
برگردانده شد و باز هم غصب کردند. دربارهى فدک، بحثهاى تاریخى، حقوقى و سیاسى
فراوانى است که در ذیل این آیه در تفاسیر آمده که از همهى آن مباحث، صرف نظر
مىکنیم.
11-مفسّران شیعه وسنّى مانند طبرى، با الهام از
روایات، مىنویسند: امام سجاد علیه السلام در دوران اسارت وقتى همراه قافله اسرا
به شام رسید، در مقام محاجّه با آنان که اسراى اهلبیت را بىدین و خارجى
مىخواندند، با استناد به این آیه فرمودند: مراد از «ذَا الْقُرْبى» ما هستیم!
12-قرآن دربارهى نحوهى سخن گفتن با مردم،
دستورهایى دارد، از جمله اینکه با آنان سخنى نرم، ملایم، آسان، استوار، معروف و
رسا گفته شود. «قَوْلًا مَیْسُوراً»، «قَوْلًا لَیِّناً» «قَوْلًا کَرِیماً» «قَوْلًا سَدِیداً» «قَوْلًا
مَعْرُوفاً» «قَوْلًا بَلِیغاً»
13-زنى پسر خود را نزد پیامبر صلى الله علیه و
آله فرستاد واز آن حضرت پیراهنش را به عنوان تبرّک درخواست کرد. پیامبر تنها
پیراهن خود را داد و چون لباس دیگرى نداشت، براى نماز از خانه بیرون نیامد. این
آیه نازل شد تا پیام دهد که سخاوت، آن نیست که یکتا پیراهن خود را بدهى.
14-در روایتى دیگر آمده است: مقدارى طلا، نزد
پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند، پیامبر در همان زمان همه
را انفاق کرد. روز بعد فقیرى از حضرت درخواستى
کرد. حضرت چیزى نداشت که به او بدهد. مرد فقیر حضرت را سرزنش کرد. پیامبر صلى الله
علیه و آله از اینکه چیزى نداشت تا به او کمک کند اندوهناک شد که این آیه نازل شد.
15-خداوند در آیه 151 سورهى انعام، کشتن
فرزندان را به خاطر فقر مىداند، «لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ» ولى در این آیه، کشتن را به خاطر ترس از فقر
مىشمرد، «خَشْیَةَ إِمْلاقٍ» در
آنجا در مورد فقر مىفرماید: «نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ» ما زندگى شما و فرزندانتان را تأمین مىکنیم، در اینجا در
مورد ترس از فقر مىفرماید: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ» رزق بچههایتان و خودتان با ماست. چون هیجانِ ترس بیشتر
است، خداوند اوّل اولاد را بیمه مىکند، سپس خود انسان را، تا هیجان کاهش یابد. شاید سرّ این تفاوت
در این باشد که چون گرسنگى الآن است و ترس از فقر براى آینده، لذا در صورت اوّل
مىفرماید: ما هم اکنون خود شما و فرزندانتان را رزق مىدهیم، ولى در مورد ترس از
آینده مىفرماید: نگران نباشید ما فرزندانتان و خودتان را روزى مىدهیم.
16-رابطهى نامشروع جنسى (زنا)، مفاسد و
زیانهاى فردى، اجتماعى و خانوادگى فراوانى را بدنبال دارد و لذا در اسلام حرام
شده است و در قرآن کریم، در کنار شرک، قتل «
«الذین لایدعون مع اللّه الهاً آخر و لایقتلون النفس التى حرّم اللّه الا بالحق و
لایزنون» فرقان، 68.» و سرقت « «... اذ جاءک المؤمنات یبایعنک على ان لایشرکن باللّه و
لایسرقن و لایزنین ...» ممتحنه، 12.
آمده است. گوشهاى از مفاسد زنا از این قرار است:
1- سرچشمهى بسیارى از درگیرىها، خودکشىها،
فرار از خانهها، فرزندان نامشروع، بیمارىهاى مقاربتى و دلهره براى خانوادههاى
آبرومند است.
2- زناکاران چون براى شهوترانى سراغ یکدیگر
مىروند، میانشان انس و الفت عمیق و آرامش نیست.
3- زناکار، طرف مقابل را شریک زندگى نمىداند،
وسیلهى اطفاى شهوت مىداند.
4- زنا، سبب کاهش تشکیل خانواده از طریق ازدواج
و موجب به وجود نیامدن ارتباطهاى فامیلى و قطع صلهىرحم است. چون باز شدن راه
زنا، بىرغبتى به ازدواج را در پى دارد.
5- در زنا، احساس تعهّد و تکلیف نسبت به بقاى
نسل و تربیت کودک نیست و احساس پدرى و مادرى از میان مىرود.
6- زنا، نظام ارثبرى را بر هم مىزند و وارث
واقعى معلوم نمىشود.
7- سبب از بین رفتن شخصیّت و هویّت انسانى
مىشود و موجب مرگهاى زودرس مىگردد.«یذهب بالبهاء و یعجل الفناء»
8- چون ارتکاب زنا، بدون زحمت و خرج نیست،
زناکار براى ارضاى هوس خود، به سراغ گناهان زیادى مىرود. مثلًا گاهى براى کامیابى
خود، به تهمت، ارعاب و دزدى دست مىزند و حتّى مرتکب قتل مىشود.
9- در جامعه، فرزندان نامشروع و بىهویّت پدید
مىآید، که زمینهى بسیارى از مفاسد و جرائم است و مصداق روشنى براى فحشا است.
17-اسلام براى پیشگیرى از زنا، برنامههایى
ارائه داده است، از قبیل:
1- ممنوعیّت اختلاط زن و مرد در بعضى مکانها.
2- ممنوعیّت خلوت مرد با زن نامحرم.
3- حرمت زینت زن براى نامحرمان. 4- حرمت نظر به
نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهیز از فکر زنا و تماشاى عکسهاى تحریک کننده.
5- مجازات شدید براى زناکار.
6- توصیه به ازدواج و پایینگرفتن مهریّه.
7- نکوهش از ازدواج دیر هنگام.
8- عبادت شمردن همسردارى و تلاش براى خانواده.
18-«فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» یعنى در قصاص بیش از قاتل رانکشید و یا او را
مثله نکنید، چنانکهدر جاهلیّت چنین رسمى وجود داشته است.
قتل نفس و آدمکشى از گناهان کبیره است. هر کس
در غیر مورد قصاص یا فساد، کسى را بکشد، گویا همهى مردم را کشته است، «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ
أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» و کیفر چنین قتلى
دوزخ ابدى است. «مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها» این کیفر، براى کسى
که اسلحه بکشد و تهدید به قتل کند و به عنوان مفسد و محارب شناخته شود، نیز ثابت
است.
19-در روایات یکى از مصادیق «ولى»، حضرت مهدى
علیه السلام شمرده شده که انتقام جدّ عزیزش امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. «فَقَدْ جَعَلْنا
لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»
حمایت خداوند از مظلوم و سپردن حقّ قصاص به
ولىّ دم، هم عامل بازدارنده از آدمکشى است و هم بازدارنده از اسراف در قصاص. «جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»
20-قرآن دربارهى حفظ حقوق یتیم و مراعات حال
او و رسیدگى و تکفّل امور یتیمان سفارش فراوان کرده است. ولى چون احتمال لغزش مالى
و سوء استفاده کردن از اموال یتیمان بسیار است، لذا هشدار بیشترى لازم است، به
گونهاى که از نزدیک شدن به آن نیز نهى شده و تصرّف ظالمانه در اموال یتیمان،
خوردن آتش شمرده شده است.
وقتى این آیه نازل شد، مسلمانان از حضور بر سر
سفرهى ایتام کناره گرفتند و آنان رامنزوى ساختند. آیهى دیگرى نازل شد که مراد از
نزدیک نشدن، سوءاستفاده است، والّا افراد مصلح نباید به بهانهى تقوا، یتیمان را
رها کنند. «وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ
الْمُصْلِحِ»
در حدیث مىخوانیم: مراد از عهد و پیمانى که
مورد سؤال است، محبّت و دوستى و اطاعت از علىّ علیه السلام است.
پیامها:
1- توحید، در رأس همهى سفارشهاى الهى است. «قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا
إِیَّاهُ»
2- خدمتگزارى و احسان به پدر و مادر، از اوصاف
موحّد واقعى است. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
3- فرمانِ نیکىبه والدین مانند فرمانِ توحید،
قطعى ونسخنشدنى است. «قَضى»
4- احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از
خداوند آمده است تا نشان دهد این کار، هم واجب عقلى و وظیفهى انسانى است، هم واجب
شرعى. «قَضى رَبُّکَ أَلَّا
تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
5- نسل نو باید در سایهى ایمان، با نسل گذشته،
پیوند محکم داشته باشند.«أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
6- در احسان به والدین، مسلمان بودن آنها شرط
نیست. «بِالْوالِدَیْنِ
إِحْساناً»
7- در احسان به پدر و مادر، فرقى میان آن دو
نیست. «بِالْوالِدَیْنِ
إِحْساناً» 8-
نیکى به پدر ومادر را بىواسطه وبه دست خود انجام دهیم. «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
9- احسان،
شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکّر، مراقبت و امثال اینها
مىشود. «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
10- هرچه نیاز جسمى وروحىِ والدین بیشتر باشد،
احسان به آنان ضرورىتر است. «یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ»
11- پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم،
بلکه نزد خود نگهداریم. «عِنْدَکَ»
12- هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب. إِحْساناً ... قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً
13- فرزند در هر موقعیّتى که هست، باید متواضع
باشد و کمالات خود را به رُخ والدین نکشد. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ»
14- تواضع در برابر والدین، باید از روى مهر و
محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى، یا براى گرفتن اموال آنان. وَ اخْفِضْ لَهُما ... مِنَ الرَّحْمَةِ
15- فرزند باید نسبت به پدر مادر، هم متواضع
باشد، هم برایشان از خداوند رحمت بخواهد. وَ اخْفِضْ
... وَ قُلْ رَبِّ
ارْحَمْهُما
16- دعاى فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است،
وگرنه خداوند دستور به دعا نمىداد. وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما
...
17- گذشتهى خود، تلخىها و مشکلات دوران کودکى
وخردسالى را که بر والدین تحمیل شده است از یاد نبرید. «کَما رَبَّیانِی صَغِیراً»
18- انسان باید از مربّیان خود تشکّر وقدردانى
کند. «ارْحَمْهُما کَما
رَبَّیانِی»
19- انگیزه ما در هر کار ودر خدمت به والدین
زیر نظر اوست. رَبُّکُمْ أَعْلَمُ
...
20- اگر دل و درون، صاف و صالح باشد، دَر توبه
باز است. تَکُونُوا صالِحِینَ
... لِلْأَوَّابِینَ
غَفُوراً
21- اگر از روى نادانى برخورد نامناسبى با
والدین داشتهایم، با توبه مىتوانیم رحمت خدا را جلب کنیم. صالِحِینَ ... غَفُوراً
(با توجّه به آیهى قبل)
22- در انفاق، باید اولویّتها را در نظر گرفت.
اوّل والدین، سپس فامیل، بعداً فقرا و ابنالسبیل. آتِ ذَا الْقُرْبى ...
23-خویشاوندان، به گردن ما حقّ دارند وما منّتى
بر آنان نداریم. «آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»
24-خویشاوندى، فقر و در راه ماندگى سبب پیدایش
حقوق ویژه است. «آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ»
25- در انفاق باید اعتدال را رعایت کنیم و از
حد نگذریم. آتِ
... وَ لا تُبَذِّرْ
26- ریخت و پاش و مصرف بىمورد مال، حرام است. «وَ لا تُبَذِّرْ»
27- انسان در مصرف مال و ثروت خود به هر شکلى
آزاد نیست. «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً»
28- مصرف مال و دارایى در غیر مورد آن، کارى
شیطانى ونوعى ناسپاسى است.الْمُبَذِّرِینَ
... إِخْوانَ الشَّیاطِینِ
29- مبذّر و اهل ریخت و پاش باید تحقیر شود، نه
آنکه مورد تقدیر و احترام قرار گیرد. «إِخْوانَ الشَّیاطِینِ»
30-مؤمن با مؤمن برادر است، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» و اسرافکار با
شیطان. إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ ... إِخْوانَ الشَّیاطِینِ
31-تبذیر، نشانهى کفران و ناسپاسى است، نه
نشانهى سخاوت و بخشندگى.الْمُبَذِّرِینَ
... لِرَبِّهِ کَفُوراً
32- پیامبران نیز گاهى دستشان براى کمک به
دیگران خالى است. «ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها»
33- باید به رحمت الهى امیدوار بود. «رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ»
34-ما از خدا طلبکار نیستیم، آنچه هم بدهد از
رحمت اوست. «رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ»
35-تلاش وامید باید در کنار هم باشد وهیچکدام
به تنهایى کافى نیست. ابْتِغاءَ
... تَرْجُوها
36-مؤمن در جستجوى امکانات براى رسیدگى به
محرومان است. «ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ»
37- اگر نیاز مالى کسى را برطرف نکردیم، لااقل
دل او را با سخن شایسته به دست آوریم. «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً»
38- به فقرا وعدهاى بدهید که بتوانید عمل کنید
و مشکلزا نباشد. «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً»
39- مؤمن باید از بخل دورى کرده وبه دیگران کمک
نماید. «لا تَجْعَلْ یَدَکَ
مَغْلُولَةً»
40- اسلام مکتب اعتدال و میانهروى حتّى در
انفاق است. «لا تَجْعَلْ لا تَبْسُطْها»
41- نتیجهى ولخرجى و زیادهروى در انفاق،
خانهنشینى و ملامت و حسرت است. «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»
42-اسلام، هرگز به ذلّت و خوارى مسلمانان راضى
نیست و از هر عملى که آنان را به ذلّت کشاند، نهى کرده است. لا تَجْعَلْ ... لا تَبْسُطْها ... فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً
43-کمى و زیادى رزق به دست خداست. «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ
یَقْدِرُ»
44- از ترس فقرِ خود، بخل نورزید و براى نفى
فقر دیگران تمام اموال خود را یکجا نبخشید، که روزى بدست خداست و فقر برخى حکیمانه
است. لا تَجْعَلْ یَدَکَ ... إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ
45-کودک، حقّ حیات دارد و والدین نباید این حق
را از او بگیرند. «لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ»
46- فقر و تهیدستى حتّى در قوىترین عواطف
انسانى تأثیرگذار است. «لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ»
47- توجّه به ضمانت الهى، مانع گناه است. لا تَقْتُلُوا ... نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ
47- خداوند از پدر ومادر مهربانتر است، به او
سوءظنّ نبرید. «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ»
48-رزق به دست خداست و زیادى نفرات و جمعیّت
بىاثر است، پس فرزند عامل فقر نیست. «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ»
49-گاهى رزق وروزى ما در سایهى روزى فرزندان
است. «نَرْزُقُهُمْ وَ
إِیَّاکُمْ»
50- فرزندکشى و سقط جنین، گناه و جنایت است، چه
پسر باشد، چه دختر.لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ
... خِطْأً کَبِیراً
51- گناهان یکسان نیستند، گناهان صغیره و کبیره
داریم. «خِطْأً کَبِیراً»
52- جاذبه بعضى گناهان به حدّى است که نزدیک
شدن به آن هم خطر دارد.«لا تَقْرَبُوا»
53-نه فقط زنا، بلکه از مقدّمات زنا هم باید
پرهیز کرد. (گاهى یک نگاه، تلفن، نامه و تماس، زمینهى ارتباطهاى نامشروع مىشود.) «لا تَقْرَبُوا»
54- هر انسانى حقّ حیات دارد، حتّى غیر مسلمانى
که با مسلمانان سر جنگ نداشته باشد، مصونیّت جانى و مالى دارد. لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ ...
55- خودکشى حرام است. «لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ
اللَّهُ»
56- از نظر اسلام، کشتن افراد، در مواردِ حق
(همچون قصاص، دفاع، ارتداد، لواط یا زناى محصنه) جایز است. «إِلَّا بِالْحَقِّ»
57- مظلوم، هر که باشد باید مورد حمایت قرار
گیرد. مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً ... مَنْصُوراً
58- قرار دادن حقّ قصاص، براى حمایت از مظلوم
است. «جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ
سُلْطاناً»
59-
اولیاى مقتول داراى حقّ قصاص و کشتن قاتل هستند. «جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»
60- در قصاص باید خشم و غضب مهار شود و عدالت
مراعات گردد. «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»
اسلام حتّى براى متجاوزان به جان انسانها، عدالت را شرط دانسته است. اولیاى
مقتول، حقّ ندارند به عنوان قصاص، بیش از یک نفر را بکشند و از قانون قصاص سوء
استفاده کنند.
61- قاتل را مُثله نکنید و در نوع و کیفیّت
قصاص، ناجوانمردى نکنید. «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»
62- اسلام، پشتیبان محرومان، ضعیفان و یتیمان
است. «لا تَقْرَبُوا مالَ
الْیَتِیمِ»
63- هر جا احتمال سوءاستفاده باشد، باید بیشتر
سفارش کرد.
«1» «لا تَقْرَبُوا مالَ
الْیَتِیمِ»
64-جاذبهى مال به قدرى زیاد است که نزدیک شدن
به آن هم گاهى گناه و حرمت را در پى دارد. «لا تَقْرَبُوا»
65-کودکان، حقّ مالکیّت دارند. «مالَ الْیَتِیمِ»
66- در تصمیمگیرىهاى مالى، باید منافع و
مصالح یتیمان مراعات شود. «إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»
67- تصرّف نابجا و حیف و میل اموال یتیمان،
ممنوع است. لا تَقْرَبُوا
... إِلَّا بِالَّتِی هِیَ
أَحْسَنُ 9
68- زمان واگذارى مال یتیم به خود او، وقتى است
که به بلوغ فکرى و اقتصادى و جسمى برسد. «حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»
69- به پیمانها- هرچه و با هر که باشد- وفادار
باشیم. «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ»
70- توجّه به مسئولیّت، انسان را از گناه باز
مىدارد. «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا»
6-خانه پارسایان
مریم 1تا32
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کهیعص «1» ذِکْرُ رَحْمَتِ
رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا «2» إِذْ نادى
رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا «3» قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ
اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا «4» وَ إِنِّی
خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ
لَدُنْکَ وَلِیًّا «5» یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ
رَضِیًّا «6»یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ
نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا «7»قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ
کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا «8» قالَ
کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ
لَمْ تَکُ شَیْئاً «9» فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى
إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا «11» قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی
آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا «10» یا
یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا «12» وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیًّا
«13» وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا «14» وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ
یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا «15» وَ اذْکُرْ فِی
الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا 16 فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا
إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا «17» قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ
بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا «18» قالَ
إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا «19» قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی
بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا «20» قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ
هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً
مَقْضِیًّا «21»
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً
قَصِیًّا «22» فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا
لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا «23» فَناداها مِنْ
تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا «24» وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ
النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا «25» فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ
قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی
نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا «26»
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً
فَرِیًّا «27» یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ
أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا «28» فَأَشارَتْ إِلَیْهِ
قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «29» قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ
جَعَلَنِی نَبِیًّا «30»
وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ
وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا «31» وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ
لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا «32»
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ
یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «33» ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ
قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «34»
کاف، ها، یا، عین، صاد. (در این سوره) یادى از
لطف پروردگارت نسبت به بندهاش زکریّا (به میان آمده است).
زمانى که پروردگارش را با ندایى پنهان خواند.
(خداوندا! به من جانشینى عطا کن) که وارث من و
دودمان یعقوب باشد و پروردگارا! او را پسندیده قرار ده.
(خداوند فرمود:) اى زکریّا! ما تو را بشارت
مىدهیم به پسرى که نامش یحیى است (و) قبلًا همنامى براى او قرار ندادهایم.
(زکریّا) گفت: پروردگارا! چگونه براى من پسرى
باشد در حالى که همسرم نازاست و من از پیرى، ناتوان شدهام؟
(زکریّا) گفت: پروردگارا! همانا استخوانم سست
شده، و (موى) سرم از شعلهى پیرى، سفید شده است و پروردگارا! من هرگز در دعاى تو
(از اجابت) محروم نبودهام. و همانا من براى پس از (مرگ) خود، از بستگانم بیمناکم
و همسرم نازا بوده است، پس از جانب خود جانشینى (فرزندى) به من عطا فرما. (زکریّا)
چنین گفت: امّا پروردگارت فرمود: این کار بر من آسان است، (زیرا) پیش از این من تو
را آفریدم در حالى که چیزى نبودى.
پس (زکریّا) از محراب عبادت به سوى مردم خارج
شد، آنگاه به آنان اشاره کرد که در صبح و شام خدا را تسبیح گویید.
(به زکریّا) گفت: پروردگارا! براى من نشانهاى
قرار ده. (خداوند) فرمود:نشانهى تو این است که سه شبانه روز قدرت سخن گفتن با
مردم را نخواهى داشت، (با اینکه سالم هستى.)
اى یحیى! کتاب (خدا) را با قدرت بگیر و در
کودکى به او حکمت (ونبوّت) دادیم.و نیز از جانب خود، مهربانى و پاکى به او دادیم و
او تقواپیشه بود.
و نسبت به پدر ومادرش نیکوکار بود و (نسبت به
مردم، زورگویى) سرکش و نافرمان نبود.
و سلامى (شایسته) بر او باد روزى که متولّد شد
و روزى که مىمیرد و روزى که زنده برانگیخته مىشود.
و در این کتاب، مریم را یاد کن، هنگامى که از
خاندانش جدا شد و در مکانى شرقى قرار گرفت.
آنگاه دور از دیگران براى خود پردهاى قرارداد،
در این هنگام ما (روحالقدس) روح خود را به سوى او فرستادیم، پس به شکل انسانى
راست قامت بر او نمایان شد.
(مریم به آن فرشته) گفت: همانا من از تو به
خداى رحمان پناه مىبرم، اگر پرهیزکارى (از من دور شو).
(فرشته) گفت: همانا من فرستادهى پروردگار توام
(و آمدهام) تا پسرى پاکیزه به تو بخشم.
(مریم) گفت: چگونه ممکن است براى من فرزندى
باشد؟ در حالى که نه بشرى با من تماس گرفته و نه من بدکاره بودهام.
(فرشتهى الهى) گفت: مطلب همین است. پروردگارت
فرمود: این کار بر من آسان است (که پسرى بدون پدر به تو عطا کنم) و تا او را براى
مردم نشانه و رحمتى از خود قرار دهیم و این کارى است شدنى و قطعى.پس مریم (به
عیسى) باردار شد و با وى در مکانى دور خلوت گزید.آنگاه درد زایمان او را به سوى
تنهى درخت خرمایى کشاند (تا تکیه دهد.از شدّت ناراحتى) گفت: اى کاش پیش از این
مرده و فراموش شده بودم.
پس (عیسى در شکم) از طرف پایین پایش وى را صدا
زد که (اى مادر!) غم مخور، همانا پروردگارت زیر (پاى) تو چشمهى آبى روان ساخت.و
شاخه این نخل را به سوى خود تکان ده، رطب تازه بر تو فرو ریزد.
پس (از آن رطب) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت
را (به داشتن فرزندى چون عیسى) روشندار، پس اگر کسى از آدمیان را دیدى، (که
درباره نوزاد مىپرسند، با اشاره به آنان) بگو: من براى خداوند رحمان، روزهى سکوت
نذر کردهام، بنابراین امروز با هیچ انسانى سخن نخواهم گفت.پس مریم در حالى که
نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مریم! به
راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شدهاى.اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت
(نیز) بدکاره نبود. پس مریم به سوى او (عیسى) اشاره کرد. گفتند: چگونه با کسى که
در گهوراه (و) کودک است سخن بگوییم؟
(عیسى به سخن آمد و) گفت: منم بندهى خدا، او
به من کتاب (آسمانى) داده و مرا پیامبر قرار داده است.و هر جا که باشم، خداوند مرا
مایهى برکت قرار داده و تا زندهام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است.و مرا نسبت
به مادرم نیکوکار قرار داده و (نسبت به مردم) ستمگر و سنگدل قرار نداده است.و درود
بر من روزى که زاده شدم و روزى که مىمیرم و روزى که زنده برانگیخته مىشوم.این
است عیسى، پسر مریم؛ (همان) گفتار درستى که در آن شک مىکنند.
نکتهها:
1-«کهیعص»، از حروف مقطّعه قرآن است که در آن اسرار و
رموزى نهفته ودر برخى دعاها خداوند را به این حروف سوگند مىدهیم ومىگوییم: «بحق کهیعص» چنانکه حضرت على علیه السلام در دعایى
فرمودند: «اللهم نسئلک یا کاف، ها، یا، عین، صاد». «1»
2-«نِداءً» به معناى خواندن با صدا و فریاد است و «خَفِیًّا» به معناى پنهانى است، نه آهسته، چون چنین
ندایى آهسته نمىشود، ولى پنهانى مىشود. شاید
دعاى پنهانى زکریّا به خاطر استهزاى مردم باشد که نگویند چرا این پیرمرد از خداوند
فرزند مىخواهد. «نِداءً خَفِیًّا» در
حدیث آمده است:
«خیر الدعاء الخفى»
بهترین دعا، دعایى است که پنهانى باشد.
3-نام «زکریّا» هفت مرتبه در قرآن آمده است، او
از انبیاى بنىاسرائیل و از فرزندان هارون، برادر موسى است.
4-در آیات قرآن، گاهى مراد از ارث، علم است: «وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ
الْکِتابَ»
«1» و گاهى حکومت: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» ولى هر جا که دلیل
خاصى نباشد، مراد از ارث، مال است. چنانکه در این آیات، مراد از «یَرِثُنِی»، فرزندى است که از پدر ارث مىبرد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: میراث خداوند از
بندهى مؤمن، فرزند صالحى است که پس از مرگ او، خدا را عبادت کند، آنگاه این آیه
را تلاوت فرمودند.
5-خداوند بر هر چیزى قادر و هر کارى براى او
آسان است. چنانکه در این آیه مىفرماید:«هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ» این کار بر من آسان است. در آیهى 22 حدید و 7
تغابن نیز مىخوانیم:«ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»* در
آیهى 20 و 106 بقره نیز آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»* در آیهى 45 کهف نیز مىفرماید: «وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ
مُقْتَدِراً»
خداوند بر همه چیز تواناست.
6-در تفاسیر مجمعالبیان و طبرى والمیزان،
دربارهى حضرت زکریّا آمده است: هنگام تلاوت آیات الهى و ذکر خدا، زبانش باز
مىشد، ولى هنگام گفتگو با مردم زبانش بند مىآمد.
7-«حکم» به معناى علم و فهم «1» و قدرت قضاوت «2»
آمده است و در تفسیر المیزان مىخوانیم: مراد از «حکم»، علم به معارف الهى و کنار
رفتن پردهى غیب است.
8-سه نفر در کودکى به نبوّت رسیدند: سلیمان،
عیسى و یحیى علیهم السلام و سه نفر نیز در کودکى به امامت رسیدند: امام جواد و امام
هادى وامام مهدى علیهم السلام
«3»
9-راه خدا همه چیزش رحمت است: خداى آن رحمان،
پیامبرش «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»
«4» و «حَناناً مِنْ لَدُنَّا»، کتابش «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» «5» ومردمش «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»
«6» است.
10-«زکات» به معناى صدقه، رشد، پاکى از گناه و
برکت آمده است. یحیى براى حضرت زکریّا، هدیهاى مبارک و نمونهى انسان پاک و رشد
یافته بود.
11-در این سوره، بارها به مسأله هبه کردن فرزند
از طرف خداوند اشاره شده است: در آیهى 19، هبهى عیسى به مریم و در آیهى 49،
هبهى اسحاق و یعقوب به ابراهیم و در آیهى 53، هبهى هارون به موسى و در آیهى 7،
بشارت فرزند به زکریّا مطرح شده است.
12-فرشتهى الهى، در قیاقهى بشرى نزد مریم
ظاهر شد، به او دمید و او حامله شد. آنگاه مریم به خاطر نگرانى از تهمت کسانى که
توجیه نبودند و یا براى اینکه زن باردار بیشتر نیاز به آرامش و فضاى آرام دارد، به
مکان دورى رفت.
دربارهى آن مکان و چگونگى باردار شدن مریم و
اوّلین کسى که از این ماجرا با خبر شد، در تفاسیر سخن فراوان است، ولى چون قرآن در
این موارد چیزى نفرموده است ما نیز بحثى نداریم، زیرا این اطلاعات در رشد فهم ما
نقشى ندارد.
13-گاهى بهترین برگزیدههاى خداوند، بیشترین
سختىها را کشیدهاند. برخى از مشکلات و سختىهایى که حضرت مریم تحمل کرد عبارت
است از:الف: تهمت و سوء ظنّ مردم ب: باردارى و زایمان در تنهایى و غربت ج: نداشتن محل استراحت و پناه بردن به کنار درخت خرما د: نگهدارى کودک بدون پدر با آن برخوردها و نگاههاى بد
مردم
14-بعضى گفتهاند: ندا کننده، جبرئیل بوده است،
امّا سیاق آیات نشان مىدهد که منادى، عیسى بوده است تا مادر سخن او را بشنود و
باور کند و بعد با خاطرى آسوده به مردم بگوید که پاکدامنى مرا از نوزاد در گهواره
بپرسید.
زنان هنگام زایمان و پس از آن نیاز به آرامش،
آب و غذاى مناسب دارند که در این آیات بدان اشاره شده است.
غذاى مورد سفارش قرآن و روایات براى زنى که وضع
حمل کرده است، خرماى تازه است.چنانکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند:
زنانى که زایمان کردهاند، اوّلین غذایشان رطب باشد. «1» و حضرت على علیه السلام مىفرماید: بهترین غذاى زن باردار،
خرماى تازه است و هیچ دارویى براى او بهتر از خرما مداوا نیست. «2»
15-امان از امتحان الهى! آن روز که مریم سالم
بود، مائدهى آسمانى برایش نازل مىشد، امّا امروز که باردار و بىکس است، باید
درخت خرما را تکان دهد تا غذایى بدست آورد.
روزهى سکوت حضرت مریم در برابر مردم، یا براى
این بود که آنان ظرفیّت جواب را نداشتند، یا گفتگوى با آنان، تأثیر منفى به دنبال
داشت و یا در ادامهى پاسخ وسخن گفتن، سؤالات و بهانههاى دیگرى را مطرح مىکردند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: روزه تنها به
امساک از خوردن و آشامیدن نیست و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.
16-حضرت مریم چون روزهى سکوت گرفته بود، به
خاطر وفاى به نذر به جاى سخن، اشاره کرد. «فَأَشارَتْ»
با اینکه اوّلین سخن عیسى علیه السلام دربارهى
بندگى خدا بود، ولى پیروان او غلوّ کرده، او را خدا و فرزند خدا دانستهاند!
از امام باقر سؤال شد که آیا حضرت عیسى در
گهواره نیز حجّت خدا بر مردم بود؟ حضرت فرمودند: عیسى علیه السلام نبىّ بود، امّا
مرسل نبود تا آنکه به سن هفت سالگى رسید، مقام رسالت نیز به او اعطا شد.
عیسى علیه السلام با یک جملهى کوتاه، هم تهمت
را از مادرش دور کرد، هم از آیندهى خود سخن گفت و هم به وظیفهى آیندهى مردم
اشاره کرد. إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ
... جَعَلَنِی نَبِیًّا
17-چیزى با برکت است که در آن منفعت زیاد،
تعلیم و تأدیب دیگران و با ثبات باشد؛ حضرت عیسى علیه السلام هم عمر با برکتى دارد
و تا بعد از ظهور امام زمان علیه السلام زنده است و هم پیروانش بسیارند و بر
کافرانى که در پى قتل آن حضرت بودند، پیروزند. «وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ
الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ» سرچشمهى خیرات و برکات، نیّتها، اهداف، حالات و خصلتهاى
درونى است. لذا بعضى انسانها هر جا که باشند مبارکند. «جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» و بعضى به خاطر مشکلات روحى و دورى از معنویّت،
در هر جا که باشند گرفتار خصلتهاى نارواى خویشاند و خیرشان به دیگران نمىرسد.
18-عیسى علیه السلام با کلمه «بِوالِدَتِی»، به پاکدامنى مادر و نداشتن پدر اشاره کرد. «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» و نفرمود: «بوالدى».
پیامها:
1- یادآورى نعمتهاى ویژه خداوند، عامل محبّت
الهى است. «ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ»
2- یاد اولیاى خدا یک ارزش است. ذِکْرُ ... زَکَرِیَّا
3- عبادت ودعا، زمینهى دریافت رحمت است. رَحْمَتِ رَبِّکَ ... إِذْ نادى رَبَّهُ
4- از نقش دعا در تحوّلات زندگى بشر غافل
نشویم. «إِذْ نادى» پیامبران نیز براى حل مشکلات خویش به دعا روى
مىآورند.
5- مؤمن هرگز احساس تنهایى نمىکند. «إِذْ نادى رَبَّهُ»
6- اگر خداوند بخواهد نداى مخفى بندگان خالص را
براى تاریخ علنى مىکند.«نِداءً خَفِیًّا»
7- دعاى پنهانى با ارزشتر است، چون به اخلاص
نزدیکتر است. «نِداءً خَفِیًّا»
8- در دعا از کلمهى «رَبِّ» استمداد بجوییم، رَبِ ... رَبِ
... رَبِ از ضعفهاى خود بگوییم، «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً» نعمتها و الطاف خدا را ذکر کنیم. «وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ
شَقِیًّا»
آنگاه حاجت خود را به زبان آوریم. «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»
9- مؤمن، هرگز از رحمت خدا مأیوس نمىشود.
(زکریّا در پیرى از خداوند فرزند مىخواهد) رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ ... لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا
10- انسان مأیوس، بدبخت وشقى است. «وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ
شَقِیًّا»
حتّى در سختترین شرایط، در دل مردان خدا یأس راه ندارد.
11- مردان خدا، از وارث بد مىترسند. «خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی»
12- در بینش الهى، اراده خداوند بر عوامل طبیعى
حاکم است. «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ»
13- با اینکه خداوند حاجات انسان را مىداند،
امّا در دعا و ناله، برکاتى مانند آرامش روحى، تواضع و عبودیّت دعاکننده و مدح و
ستایش خداوند نهفته است. إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ
... فَهَبْ لِی مِنْ
لَدُنْکَ وَلِیًّا
14- علاقه به جاودانگى و خلود، در فطرت بشر
وجود دارد و انسان دوست ندارد فراموش شده و ابتر باشد. «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»
15- گرچه یکى از نگرانىهاى انسان، بىفرزند
بودن است «خِفْتُ»،
ولى اولیاى خدا فرزند را بیشتر براى تداوم اهداف معنوى خود مىخواهند. «وَلِیًّا»
16- قداست نبوّت با خواستههاى فطرى و غریزى،
همچون فرزندخواهى منافاتى ندارد. «یَرِثُنِی»
17- مردان خدا حتّى در نیازهاى مادّى خود، به
ارزشهاى معنوى نیز توجّه دارند.یَرِثُنِی
... رَضِیًّا
18- اگر اولاد مورد رضایت خدا باشد، رحمت است. «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» در آیه 2 خواندیم: «ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ
زَکَرِیَّا»
19- براى صلاح و خوبى فرزند، حتّى قبل از
انعقاد نطفه، باید دعا کرد. «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا»
20-از خداوند، فرزند صالح بخواهیم. «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا»
21- نامگذارى را ساده ننگریم، بعضى از نامها
از جانب خدا نازل شده است.«نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى» (نام، نشانهى عقاید، فرهنگ، علاقهها،
وابستگىها، اهداف، آرمانها و دیدگاههاى انسان است.)
22- مردان و زنان نازا، از لطف الهى مأیوس
نباشند. إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ
... عاقِراً ... عِتِیًّا
23- پسر یا دختر بودن فرزند، به دست خداست. «نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ»
24- قوانین طبیعى وعلل مادّى، هرگز قدرت خدا را
محدود نمىکند. «هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ»
25- تفکّر در خلقت و پدیدهها، هر شک و تردیدى
در قدرت خدا را برطرف مىکند. خَلَقْتُکَ
... وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً
26- انبیا در فکر رسیدن به مراحل بالاترى از
یقین بودند. ابراهیم از خدا نشانه مىخواهد که «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» «3» زکریّا نیز از خداوند نشانهاى خاص درخواست مىکند. «اجْعَلْ لِی آیَةً»
27- تمام حرکات ما با ارادهى الهى است، اگر او
نخواهد با سلامتى کامل هم قدرت سخن نداریم. «أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ»
28- مردان خدا، مکان خاصّى را براى عبادات خود
قرار مىدهند. «الْمِحْرابِ»
29- کسى که مردم را به عبادت دعوت مىکند، باید
خود نیز اهل عبادت باشد.«فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ»
30- وظیفهى انبیا، دعوت مردم به عبادت است. «فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا»
31- فرزنددار شدن پیرمرد از همسر نازا، نشانهى
منزّه بودن خداوند از هرگونه کاستى و ناتوانى است. «سَبِّحُوا»
32- عبادت زمانى ارزش دارد که دائمى باشد، نه
مقطعى و موسمى. «بُکْرَةً وَ عَشِیًّا»
33- رهبر باید در تحقّق بخشیدن به اهداف کتاب
آسمانى، صلابت داشته باشد.«یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ»
34- دیندارى باید با قدرت و جدّیت باشد. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ»
35-اگر خدا بخواهد، طفل را هم به مقام نبوّت
مىرساند. «آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»
36- لازمهى تبلیغ و تربیت، رأفت، محبّت و پاکى
است. «وَ حَناناً و زَکاةً»
37- سرچشمهى رأفت و مودّت، خداوند است. «مِنْ لَدُنَّا»
38- مقام و منصب، ما را از یاد والدین غافل
نکند، پیامبر هم باید نسبت به والدین نیکى کند. «وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ»
39- نیکى به پدر ومادر، نمودار تقواى الهى است. «کانَ تَقِیًّا وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ»
40- آن نیکى به والدین مورد ستایش است که در آن
هیچ گونه نافرمانى و سلطهجویى نباشد. «بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا»
41-سلام و درود فرستادن بر اولیاى خدا مخصوص
زمان حیات آنان نیست.سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ ...
42- سلام کردن، نشانهى کوچکى نیست، زیرا خداى
بزرگ هم سلام مىکند.«سَلامٌ عَلَیْهِ»، «سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ» «2» و «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» «3»
43- گرامیداشتِ روز تولّد و یادبود روز وفاتِ
اولیاى خدا، امرى قرآنى است.سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ ...
44- خواندن زیارتنامه که سلام بر اولیاى خدا
در طول زندگى آنهاست، امرى قرآنى است. سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ ...
45- کلید سالم زندگى کردن و سالم مردن و سلامتى
در قیامت، تقوا، نیکى به والدین و پرهیز از گناه و طغیان است. کانَ تَقِیًّا وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ
لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ ...
46- یکى از وظایف رهبران دینى، بزرگداشت الگوها
وشخصیتهای تاریخ است. وَ اذْکُرْ
...
47- تاریخ زنان قهرمان نیز همچون تاریخ مردان
بزرگ باید زنده نگه داشته شود.«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ» «2»
48- براى عبادت، مکان خلوتى را انتخاب کنیم. «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً»
49- عبادت، زمینهى نزول الطاف الهى است «فَاتَّخَذَتْ- فَأَرْسَلْنا»
50- جدا کردن وآویختن پرده در جایى که بانوان
عبادت مىکنند، یک ارزش است. «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً» مریم براى عبادت در گوشهاى از مسجد،پردهاى
آویخته بود. 6- جبرئیل نزد خداوند مقام والایى دارد. «رُوحَنا»
51- فرشتگان مىتوانند بدون آنکه تغییر ماهیّت
دهند، به شکلى در آیند که انسان آنها را ببیند. «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً»
52- تربیت باید گام به گام باشد. خداوند ابتدا
داستان تولّد یحیى را از پدر و مادرى پیر نقل کرد، سپس تولّد عیسى را بدون پدر
بیان فرمود. «فَتَمَثَّلَ لَها»
53- جبرئیل نزد غیر انبیا نیز مىرود. «فَتَمَثَّلَ لَها»
54- زن، مىتواند به مقامى برسد که فرشته با او
تماس بگیرد. «فَتَمَثَّلَ لَها»
55- بهترین پناهگاه، رحمت الهى است. «أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ»
56- استعاذه و پناه بردن به خداى متعال، یکى از
سفارشهاى خداوند به انبیا و سیرهى پیامبران و اولیاى الهى است. «1» «أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ»
57- خلوت کردن زن با مرد اجنبى خطرناک است. «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ»
58- تقوا، راه پاکدامنى وعامل بازدارنده از
گناه است. «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»
59- معرّفى خود براى رفع تهمت و نگرانى مردم،
لازم است. «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ»
60- فرزند داشتن ارزش ولى بالاتر از آن پاکى
فرزند است. «لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا»
61- زنا عملى منفور در تمام ادیان آسمانى است. «وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا»
62- چگونگى تولّد عیسى، اوّلین معجزهى آن حضرت
است. «وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً
لِلنَّاسِ»
63- هیچ کس نمىتواند مانع کار خداوند شود. «وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا»
64- گاهى انسان راز دلش را به خانوادهاش نیز
نمىتواند بگوید و آرزوى مرگ مىکند. «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا»
65- مردن، از زندگى با بدنامى بهتر است. «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا»
66- الهامات غیبى، راهگشاى انسان در هنگام
اضطراب است. «فَناداها»
67- براى زن پاکدامن، غمى به اندازهى غم تهمت
بىعفّتى نیست. «أَلَّا تَحْزَنِی»
68- براى زن باردار، هیجان و اضطراب مضر است. «أَلَّا تَحْزَنِی»
69- فرزند، عامل نور چشم و امیدوارى انسان به
الطاف است. «قَرِّی عَیْناً»
70- بهترین غذا آن است که با نوعى آرامش و شادى
همراه باشد. «فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً»
71- نذر، سابقهاى بس طولانى دارد و مىتوان
براى خارج شدن از برخى بنبستها به نذر متوسّل شد. «فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ»
72- در نذر قصد قربت لازم است و باید نام خدا
برده شود. «نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ»
73- گاهى باید در برابر حرف مردم سکوت کرد. «فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا»
74- قضاوت مردم معمولًا عجولانه وبراساس قرائن
ظاهرى است، نه واقعیّات.«لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا» (با دیدن نوزادى همراه مریم، به بدى او حکم کردند)
75- یکى از راههاى تربیت، توجّه دادن افراد به
نیکى و فضیلت نیاکان و خانواده است. یا أُخْتَ هارُونَ
...
76- از والدین وخانواده صالح، جز فرزند صالح
انتظار نیست. «یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ ... أُمُّکِ بَغِیًّا»
(صالح بودن پدر ومادر وخانواده در رفتار و کردار فرزند مؤثّر است.)
77- آنجا که خداوند بخواهد، کودکى در گهواره به
سخن مىآید وشایعات و فتنهها را مىخواباند. قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ ...
78- در معرّفى خود، قبل از هر چیز مُهر بندگى
خدا را بر خود بزنیم که این، بزرگترین افتخار است. إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ ... وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا
79- در نبوّت (و امامت) سن خاصى شرط نیست. فِی الْمَهْدِ ... جَعَلَنِی نَبِیًّا
80- امتیازات و برترىهاى خود را از خدا
بدانید. «جَعَلَنِی»
81- ستایش از خود، اگر براى فخر فروشى نباشد
مانعى ندارد. وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً
...
82- پیامبران، سرچشمهى خیر و برکت و آثار ابدى
هستند. «مُبارَکاً»
83- ارزشهاى معنوى، فوق زمان و مکان است. أَیْنَ ما کُنْتُ ... ما دُمْتُ حَیًّا
84- نماز و زکات از مشترکات ادیان آسمانى است. «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ»
85- رابطه با خدا (انجام نماز)، از رابطه با
محرومان (پرداخت زکات) جدا نیست.«بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ»
86- نماز و زکات، در طول عمر تعطیل بردار نیست «ما دُمْتُ حَیًّا»
87- کسى که به مادرش بى مهرى کند، به مردم نیز
رحم نخواهد کرد. «بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا»
88- پیامبران بدنبال استبداد و سلطهگرى بر
مردم نیستند. «لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا»
89- خط انبیا، تنها خطى است که از تولّد تا
معاد، از هر گونه انحراف سالم است.وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ ... أُبْعَثُ حَیًّا
90- در مواردى، تجلیل از خود جایز است. وَ السَّلامُ عَلَیَ ...
7-نشانه های خدا
روم 17تا27
فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ
حِینَ تُصْبِحُونَ «17» وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ
عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ «18» یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ
یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ
کَذلِکَ تُخْرَجُونَ «19» وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا
أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ «20» وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ
أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ
رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ «21» وَ مِنْ آیاتِهِ
خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ «22» وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ
بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ
لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ «23» وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ
طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ
مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ «24» وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ
تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ
الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ «25» وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ
یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «27»
پس خدا را تنزیه کنید به هنگامى که وارد شب
مىشوید و هنگامى که به صبح درمىآیید.و حمد و ستایش در آسمانها و زمین و هنگام
شب و هنگامى که ظهر مىکنید، مخصوص اوست. زنده را از مرده بیرون مىآورد، و مرده
را (نیز) از زنده بیرون مىکشد، و زمین را بعد از مرگش زنده مىکند، و شما نیز
(روز قیامت) این گونه بیرون آورده مىشوید.
و از نشانههاى الهى آن است که شما را از خاکى
(پست) آفرید، پس (به صورت) بشرى به هر سوى پراکنده شدید.
و از نشانههاى او آن است که از جنس خودتان
همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و میان شما و همسرانتان
علاقهى شدید و رحمت قرار داد؛ بى شک در این (نعمت الهى،) براى گروهى که
مىاندیشند نشانههاى قطعى است. و از نشانههاى الهى، آفرینش آسمانها و زمین، و
تفاوت زبانها و رنگهاى شماست؛ همانا در این امر براى دانشمندان نشانههایى قطعى
است.
و از نشانههاى الهى، خوابیدن شما در شب و روز،
و تلاش شما در کسب فضل پروردگار است؛ همانا در این امر براى گروهى که (حقایق را)
مىشنوند نشانههایى قطعى است.
و از نشانههاى الهى آن است که برق (آسمان) را
که مایهى بیم و امید است به شما نشان مىدهد و از آسمان، آبى مىفرستد که زمین را
بعد از مردنش زنده مىکند، همانا در این امر براى گروهى که مىاندیشند نشانههایى
قطعى است.
و از نشانههاى الهى آن است که آسمان و زمین به
فرمان او بر پاست؛ پس هرگاه شما را از زمین فرا خواند، ناگهان (از قبر) بیرون
مىآیید (و در صحنهى قیامت حاضر شوید).
و هر که در آسمانها و زمین است از آن اوست،
همه براى او فرمانبردارند.و او کسى است که آفرینش را آغاز مىکند، سپس آن را (باز
مىگرداند و) تجدید مىکند و این کار براى او (از آفرینش نخستین) آسانتر است، و
قدرت برتر در آسمانها و زمین مخصوص اوست؛ و او غلبهناپذیر و دانا به حقایق امور
است.
نکتهها:
1-بعضى معتقدند این آیات به اوقات نمازهاى
پنجگانه در صبح و ظهر و شام اشاره دارد.ممکن است جملهى «فَسُبْحانَ اللَّهِ» و جملهى «لَهُ الْحَمْدُ»، فرمان به تسبیح و حمد باشد که در قالب خبر
آمده است.
2-براى خارج شدن مرده از زنده و زنده از مرده،
مصادیق و نمونههاى زیادى در تفاسیر بیان شده است، از جمله: ایجاد انسان از نطفه و
ایجاد نطفه از انسان. فرزند مؤمن از والدین کافر و بالعکس، که همهى اینها نشانهى
قدرت مطلقهى خداوند در جهان و توانایى او در برپایى قیامت و حشر موجودات است.
3-در قرآن، یازده مورد تعبیر «وَ مِنْ آیاتِهِ» به کار رفته که هفت موردش در این سوره است.در
آیهى قبل، خروج مرده از زنده و بالعکس به طور کلّى و سربسته مطرح شد و این آیه
نمونهى آن مطلب کلّى است.
3-یاد خداوند مایهى آرامش دل و روح است، «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
الْقُلُوبُ» و همسر
مایهى آرامش جسم و روان. «أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»
4-در این آیه و آیات قبل، چهار تعبیر به چشم
مىخورد: «یَتَفَکَّرُونَ»، «لِلْعالِمِینَ»، «یَسْمَعُونَ» و «یَعْقِلُونَ».
براى عملى شدن این چهار تعبیر، چهار مرحلهى
طبیعى بیان شده است:
1. انسان در آغاز، فکر مىکند. «یَتَفَکَّرُونَ»
2. سپس مىفهمد و عالم مىشود. «لِلْعالِمِینَ»
3. کسىکه آگاه شد، حرفها را با دقّت گوش
مىدهد و نکته سنجى مىکند. «یَسْمَعُونَ»
4. در اثر شنیدن عمیق، به تعّقل و اندیشیدن
مىرسد. «یَعْقِلُونَ»
5-در این آیات، هم آفرینش انسان از خاک،
نشانهى قدرت الهى شمرده شد، «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» هم
مرگ و خروج انسان از قبر. «مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ»
6-خداوند در این آیه و پنج آیهى قبل، پانزده
مرتبه مردم را مخاطب قرار داده و نعمتهاى خود را برشمرده که این، یکى از شیوههاى
تبلیغ است.
پیامها:
1- با بیان سرنوشت خوبان و بدان، دیگران را به
خوبىها تشویق و از بدىها پرهیز دهیم. فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا ... وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا ...
2- تکذیب آیات و قیامت، از کفر و عناد انسان
سرچشمه مىگیرد. «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ»
3- سرنوشت انسان، در گرو عملکرد خود اوست. کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا ... فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ
4- در اوقات پنجگانهى نماز، ذات مقدّس الهى
نیز سبحان اللّه گفته است.فَسُبْحانَ اللَّهِ
...
5- بعضى زمانها، براى ذکر خداوند مناسبتر
است. «حِینَ تُمْسُونَ وَ
حِینَ تُصْبِحُونَ»
6- تنزیه خداوند و پاک دانستن او از عیبها، بر
ستایش او تقدّم دارد. «فَسُبْحانَ اللَّهِ- لَهُ الْحَمْدُ»
7- تسبیح و حمد، در همهى مکانها (آسمانها و
زمین) و همهى زمانها یک ارزش است. «تُمْسُونَ- تُصْبِحُونَ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
8- در معاد شک نکنید، زیرا کار خداوند میراندن
و برانگیختن است. (با ارائهى نمونهها، ابهامات و تردیدها را از بین ببرید.) یُحْیِ الْأَرْضَ ... کَذلِکَ تُخْرَجُونَ
9- بهترین راه خداشناسى، تفکّر در آفرینش است. وَ مِنْ آیاتِهِ ...
10- نشانههاى الهى قابل شمارش نیست، آنچه گفته
مىشود اندکى از بسیار است.«مِنْ آیاتِهِ»
11- در میان آفریدهها، انسان بارزترین آنهاست.
(آیاتى که دربارهى نشانههاى قدرت الهى است، از انسان شروع مىشود.) «مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ
تُرابٍ»
12-خودشناسى، مقدّمهى خداشناسى است. «مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ
تُرابٍ»
13- منشأ وجودى همهى انسانها خاک است.
(تفاخرهاى بىارزش را کنار بگذاریم.) «مِنْ تُرابٍ»
14- در خاک، حسّ و حرکت نیست، ولى در انسان هست
و این، نشانهى قدرت و عظمت پروردگار است. خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ... تَنْتَشِرُونَ
15- آفرینش، هدفدار است. «خَلَقَ لَکُمْ»
16- زن و مرد از یک جنس هستند. (بر خلاف
پارهاى عقاید خرافى و تحقیرآمیز که زن را موجودى پستتر یا از جنس دیگر
مىپندارند.) «مِنْ أَنْفُسِکُمْ»
17- همسر باید عامل آرامش باشد نه مایهى تشنّج
و اضطراب. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»
18- هدف از ازدواج، تنها ارضاى غریزهى جنسى
نیست، بلکه رسیدن به یک آرامش جسمى و روانى است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»
19- نقش همسر، آرام بخشى است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»
20- محبّت، هدیهاى الهى است که با مال و مقام
و زیبایى به دست نمىآید. «جَعَلَ»
(مودّت و رحمت، هدیهى خدا به عروس و داماد است.)
21- هر کس با هر عملى که آرامش و مودّت و رحمت
خانواده را خدشهدار کند، از مدار الهى خارج و در خطّ شیطان است. جَعَلَ بَیْنَکُمْ ...
22- رابطهى زن و مرد، باید بر اساس مودّت و
رحمت باشد. «مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»
(مودّت و رحمت، عامل بقا و تداوم آرامش در زندگى مشترک است.)
23- مودّت و رحمت، هر دو با هم کارساز است.
(مودّت بدون رحمت و خدمت، به سردى کشیده مىشود و رحمت بدون مودّت نیز دوام
ندارد.) «مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»
24- تنها اهل فکر مىتوانند به نقش سازندهى
ازدواج پى ببرند. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
25 آفرینش آسمانها و زمین، از نشانههاى قدرت
بىپایان الهى است. «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
26- تفاوت نژادها و زبانها، راهى براى
خداشناسى است. وَ مِنْ آیاتِهِ
... اخْتِلافُ
أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ
27- هر زبانى براى خود ارزش و اصالت دارد و
تغییر آن نه کمال است و نه لازم.(هیچ کس حقّ ندارد نژادها و زبانهاى دیگر را
تحقیر نماید.) وَ مِنْ آیاتِهِ
...اخْتِلافُ
أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ
28- یکسان بودن شکل و رنگ همهى انسانها با
ابتکار و نوآورى و بدیع بودن خداوند سازگار نیست. وَ مِنْ آیاتِهِ اخْتِلافُ
أَلْسِنَتِکُمْ
...
29- انسان عالم و فهمیده، از اختلاف رنگها و
زبانها به معرفت الهى مىرسد ولى جاهل، رنگ و زبان را وسیلهى تحقیر و تفاخر قرار
مىدهد. «لِلْعالِمِینَ»
30- نعمتهاى الهى را ساده ننگیریم؛ خواب نیز
یک نعمت بزرگ است. «وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ»
31- خواب، مقدّمهى تلاش است. مَنامُکُمْ ... وَ ابْتِغاؤُکُمْ
32-کار و تلاش براى کسب معاش، امرى پسندیده و
نشانهاى الهى است. وَ مِنْ آیاتِهِ
... ابْتِغاؤُکُمْ
33- اصل خواب براى شب است و خواب در روز، براى
استراحت جزیى است.«مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ»
34- فضل الهى گسترده است ولى تلاش ما براى کسب
آن لازم است. «ابْتِغاؤُکُمْ»
35- نعمتهایى که دریافت مىکنیم، به خاطر
استحقاق نیست، بلکه لطف و فضل الهى است. «مِنْ فَضْلِهِ»
36- بیم و امید، در کنار هم سازنده است. «خَوْفاً وَ طَمَعاً»
37- برقِ آسمان، بارش و سبز شدن زمین تصادفى
نیست، بلکه بر اساس یک برنامهى دقیق و حساب شده است. الْبَرْقَ ... یُنَزِّلُ
... فَیُحْیِی
38- نظام آفرینش، بر اساس اسباب و علل پایه
ریزى شده است. «فَیُحْیِی بِهِ»
39- پائیز و بهار، ریزش و رویش گیاهان، از
نشانههاى قدرت خداوند در آفرینش است. «فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»
40- خداشناسى باید بر اساس علم و فکر و تعقّل
باشد. «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ
یَعْقِلُونَ»
41- استوارى نظام آفرینش، نه تصادفى است و نه
به دست دیگران، به اراده الهى است. تَقُومَ
... بِأَمْرِهِ
42- پیدایش معاد، با اراده و دعوت خداوند انجام
مىگیرد. «دَعاکُمْ دَعْوَةً»
43- دعوت پیامبر خدا، مرده را زنده مىکند، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً» «1» تا چه رسد به دعوت الهى. «دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا
أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ»
44- ایمان به مبدأ، مقدّمهى ایمان به معاد
است. کسى که نظام هستى را بر پا کرد، شما را نیز پس از مرگ زنده مىکند. تَقُومَ السَّماءُ ... إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ
45- معاد، جسمانى است. مِنَ الْأَرْضِ ... تَخْرُجُونَ
46- پیدایش معاد، دفعى است نه تدریجى. «إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ»
47- در جهان بینى الهى، همهى هستى آگاهانه و
خاضعانه، تسلیم و سرسپردهى خداى متعال هستند. «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ»
48- خداوند در همه چیز یکتاست:در مالکیّت: «لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ» در عبادت: «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» در
خالقیّت: «هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ
ثُمَّ یُعِیدُهُ» در کمالات: «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى»
49- توجّه به آفرینش ابتدایى، کلید آشنایى با
معاد است. «یَبْدَؤُا- ثُمَّ یُعِیدُهُ»
50- مطابق فهم مردم سخن بگویید. (با این که
براى خداوند هیچ کارى سختتر و یا آسانتر از کار دیگر نیست ولى باز هم کلمهى «أَهْوَنُ» به کار رفته است.)
51- صفات خداوند از تصوّر و قلم و بیان انسان،
برتر است. «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى»
52- هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند مقایسه
نکنید. «وَ لَهُ الْمَثَلُ
الْأَعْلى»
53- مقتضاى حکمت وقدرت الهى، پیدایش معاد است. ثُمَّ یُعِیدُهُ ... هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ