زنان دینگستردرتاریخ اسلام
ز.آیتاللهی
۱۳۹۱/۱۱/۲۱
"بسمه تعالی"
زنان دینگستر درتاریخ اسلام
ز.آیتاللهی
مقدمه
خودسازی و اصلاح جامعه دو توصیهی بسیار مهم در آئین مقدس اسلام است. درواقع، برای رسیدن به کمال هم به اصلاح شخصی نیاز داریم و هم به اصلاح اجتماعی؛ یعنی علاوه بر کسب کمالات فردی باید به محیط و زیستبوم خود نیز توجه کنیم و اسلام به هردوی این موارد توجه زیادی دارد. طی طریق و کسب کمال جز با امربهمعروف و نهیازمنکر حاصل نمیشود. بهدلیل اهمیت این فریضه، خداوند در یازده آیهی قرآن، مردم را به امربهمعروف و نهیازمنکر سفارش کرده است. خداوند خطاب به زنان و مردان امت اسلامی میفرماید: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، باید از شما امتی دعوت کننده به خیر و بازدارنده از زشتیها باشد. اهلبیت(علیهمالسلام) نیز مکرراً این واجب الهی را به مردم گوشزد نمودهاند. پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) کسی را که در مقابل بدیها و پلیدیها سکوت میکند، بیدین و منفور نزد خداوند معرفی کرده است و میفرمایند: «إِنَ اللَّهَ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ.... اَلذی لا یَنْهی عَنِ المُنْکَر»، همانا خداوند، مؤمن ضعیفی که دین ندارد، یعنی مؤمنی که از منکرات باز نمیدارد، را دشمن میدارد. امربهمعروف و نهیازمنکر در قرآن و روایات محدود به جنسیت نیست و زنان و مردان هردو مخاطبان این فریضهی الاهی هستند. برای مثال خداوند میفرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»، مردان مؤمن و زنان با ایمان، برخی ولیّ برخی دیگر میباشند. امربهمعروف و نهیازمنکر مینمایند. زن وامربهمعروف برای تغییر افکار و آرمانهای امت و تغییر مسیر جامعه، همیشه انسانهای کمشماری هستند که در هدایت از دیگران سبقت میگیرند و راهنمای راه دیگران میشوند. هریک از آنان به راهنمای امت تبدیل میگردند و سایر مردم نیز در پی آنان بهسوی قرب الهی گام بر میدارند. در جامعهی شیعی، این گروه شیعیانی هستند که میکوشند در پیروی از امامان معصوم(علیهمالسلام) ثابتقدم باشند و همگان را نیز بدان راه فرابخوانند؛ زیرا طریق هدایت راه میانهای است که معیار سنجش آن نیز قول و فعل معصوم است. در تاریخ تشیع، در کنار مردان، زنان بزرگی نیز وجود دارند که برای اصلاح جامعه کوشیدهاند و در این راه از جان مایه گذاشتهاند. نام دهها تن از این بانوان در کتابهای حدیثی ذکر شده است. حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: همواره چهل نفر از امت من میباشند که قلبهایشان بر قلب ابراهیم(علیهالسلام) [منطبق] است و آنان سبب دفع فتنه و عذاب از اهل زمین میگردند. به این گروه ابدال گفته میشود. آنان به دلیل نمازها یا روزهها یا صدقههایشان به این مقام خاص نرسیدهاند، بلکه در پرتو سخاوت و ارشاد مسلمانان به این مرتبه دست یافتهاند. در این کلام شریف، بیان میشود که این افراد از انسانهای کمیاب روزگارند. نکتهی قابل توجه آنکه، در حدیثی دیگر، این مضمون اینگونه بیان میشود: «ابدال چهل مرد و چهل زن میباشند.... که هرگاه برخی از آن زنان میمیرند، برخی دیگر جایگزین آنان خواهند شد». این کلام تأکیدی دیگر بر نقش زنان در هدایت امت است. نمونه هایی ازصدر اسلام تاریخ صدر اسلام آکنده از نقش فعال سیاسی زنان است؛ زنانی که اسوهی آنان حضرت فاطمه(سلاماللهعلیه) است. در تاریخ، خطبههای بلیغ این بانو، در حمایت از مقام ولایت، جاوید مانده است؛ همانگونهکه خطابههای پرارزش دختر او، زینب کبری(سلاماللهعلیه)، نیز در دربارهی ابن زیاد و یزید، اثری ماندگار در تاریخ اسلام گذاشت. بهدلیل آشنایی بسیاری با این خطبهها از ذکر آنها صرفنظر میکنیم و به تلاش زنان دیگر در این مقطع اشاره میکنیم. پیش از بررسی اسامی باید به این نکته اشاره کنیم که در عصر رسالت یا امامت، همواره فیض فیاض الهی بهواسطهی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) یا امامان(علیهالسلام) بهسوی مردم جاری بوده است و مؤمنان مخلص به تبعیت از پیامبر خود بهدنبال طی طریق بهسوی کمال بودهاند و در این امر مقدس، زنان بهاندازهی مردان، مسئول بودهاند. سفانه طائی: ازجمله زنان بزرگی که راهبر جاهلان گمراه بوده است، سفانه دختر حاتم طایی است. او راهنمای برادر خود، عدی، میگردد و سبب مسلمانی برادرش میشود. بعدها، عدی از اصحاب خاص و حامیان پرتوان حضرت علی(علیهالسلام) میگردد. زنان معترض به ماجرای قلم و کاغذ: در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)، به تصریح برخی مورخان، عمر مانع وصیتکردن پیامبر میشود. در این هنگام، برخی از زنان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) اعتراض میکنند که چرا از دستور سرپیچی میکنید؛ اما او آنان را مسخره و کلامشان را بیاثر میکند. نکتهی قابلتأمل این است که زنان ندای اعتراض به اولین انحرافات سیاسی را سر دادند. ام سلمه: او از زنانی است که در صدر مؤمنان و راهنمایان جامعه قرار دارد. او پس از شهادت همسرش، با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ازدواج میکند تا در جوار ایشان به مقام قرب الهی نایل آید. از عایشه دربارهی مقام و منزلت ام سلمه نقل شده است: «جبرییل در خانهام با سلمه بیشتر نازل میشد». ام سلمه سعی میکرد معارف پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را بهخوبی دریابد و به ذهن و روح خود بسپارد. تعداد احادیث نقلشدهی ام سلمه از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را بالغ بر 378 حدیث دانستهاند. اهتمام او بر دریافت معارف آنقدر بوده است که میگویند هرگاه مشغول کاری در خانه بود، چون صدای آن حضرت(صلیاللهعلیهوآله) را میشنید، با عجله کار را بر زمین میگذاشت و برای شنیدن کلام حضرت میشتافت. ام سلمه خود میگوید: روزی نزد زن آرایشگری مشغول آرایش موهایم بود که شنیدم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «ایها الناس»، با شتاب برخاستم تا کلام ایشان را بهوضوح بشنوم، آرایشگر به من گفت: تو چرا برخاستی؟ پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود ایها الناس! من به او گفتم: از تو در تعجبّم؛ مگر ما جزو مردم نیستیم؟ آنگاه شنیدم که پیامبر میفرماید: «ای مردم! هنگامی که من در کنار حوض کوثر باشم شما را در دستههایی میآورند. درحالیکه راههای گوناگون شما را از یکدیگر متفرق کرده است. پس من شما را ندا میدهم که بهسوی این راه بشتابید؛ اما منادی ندا در میدهد: آنها پس از تو راه خود را تغییر دادند. سپس من میگویم که پروردگار شما را دور کند. در زمانهای که یاران صمیمی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در مقابل انحرافات لب فرو بسته بودند، ام سلمه با یادآوری این کلام امت را هشدار میداد. ام سلمه نزدیکان خود را چنان تربیت کرد که اهل ولایت گردند. او فرزندش عمربن ابی سلمه را با حبّ علی(علیهالسلام) بزرگ کرد و با شروع اولین جنگ علیه ولی خدا، پسرش را جهت حمایت از علی(علیهالسلام) به جبههی نبرد اعزام کرد. عمربن ابی سلمه در همهی جنگهای حضرت امیر(علیهالسلام) شرکت کرد و آن حضرت نیز او را به جهت فضایلش حاکم بحرین نمود. دختر ام سلمه، درّه، نیز در دامان مادر چنان تربیت یافته بود که از فقیهترین زنان عصر خود بود و دختر دیگرش زینب نیز از کسانی است که در مقابل مخالفان علی(علیهالسلام) از رهبری آن حضرت دفاع میکرد. کنیز ام سلمه به نام نضیرة نیز از زنانی است که نام او در تاریخ با عنوان زن اهل ولایت ثبت شده است. پس از درگذشت پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله)، حکومت وقت برای بهفراموشیسپردن سخنان پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) در فضیلت علی(علیهالسلام)، از این توجیه استفاده کرد که گسترش احادیث پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) سبب غفلت مسلمانان از قرآن میشود؛ لذا در این دوران نوشتن احادیث پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) ممنوع شد. در چنین برههای از تاریخ، ام سلمه مکرراً احادیث پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) را در فضایل حضرت علی(علیهالسلام) به مردم گوشزد کرد. حداقل دوازده حدیث از ام سلمه دراینباره در کتابهای روایی ضبط شده است؛ برای نمونه احادیثی چون حدیث ثقلین و غدیر. در اولین روزهای غصب خلافت، آنگاه که حضرت زهرا(سلامالله) در مسجد و در اعتراض به غصب فدک، خطبهای بلیغ ایراد کرد، خلیفهی غاصب بر منبر رفت و به تنها بازماندهی پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) جسارت کرد. در میان سکوت همگان، ام سلمه جوانمردانه برخاست و فریاد برآورد: «آیا به بانویی چون فاطمه چنین سخنی گفته میشود؟ سوگند به خدا که او در میان انسانها از زنان بهشتی است. او در دامن انبیاء تربیت شده و به بهترین شیوه پرورش یافته است. آیا گمان میکنید که پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) ارث خود را بر او حرام کرده، به او نگفته است؟ حال آنکه خداوند فرمود: «وانذر عشیرتک الاقربین» (خویشان نزدیکت را انذار کن). او بهترین زنان، مادر سرور جوانان و معادل دختر عمران و همسر شیر پهلوانان است و پدر او، خاتم پیامبران الهی است... آهسته بروید چرا که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) جلوی دیدگان شماست و شما بر خداوند وارد میشوید. وای بر شما! بهزودی خواهید دانست». این کلام متهورانهی ام سلمه قطع مقرری یکسالهی او را از بیتالمال به همراه داشت. در زمان تخلفات خلیفهی سوم نیز او نزد عثمان رفت و خلیفه را نصیحت کرد و چون مادری صبور، خطاب به خلیفه گفت: «فرزندم! چرا میبینم که امت از توکناره میگیرند و از تو انتقاد مینمایند؟... آتشی را که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خاموش ساخته است، تو بر نیفروز.» ام سلمه هرگاه به فردی جاهل و دور از حقیقت برخورد میکرد، با ذکر احادیث نبی(صلیاللهعلیهوآله)، با استدلال یا گاه با استفاده از موقعیت امالمومنینبودن خویش میکوشید او را بیدار و آگاه سازد. نقل شده است که زنی از انصار به نام حسرة بهدنبال اهل بیت(علیهمالسلام) میگشت تا حق آنان را ادا و با آنان تجدید عهد کند. غاصبان خلافت به او گفتند که اهل بیت فقط در زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بر سایر مسلمانان حق داشتند. ام سلمه پس از آگاهی از این واقعه، حسرة را راهنمایی کرد و به او گفت: «آگاه باش که این کلام حقیقت ندارد و حقوق اهل بیت تا ابد بر مسلمانان واجب میباشد، پس بکوش تا در ادای حق آنان کوتاهی نکنی.، اسماء: او نیز از دیگر زنانی است که در زمانهی ممنوعیت نوشتن و نقل احادیث، کوشید احادیث پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را که بر امامت و ولایت علی(علیهالسلام) دلالت میکرد برای دیگران نقل کند. ازجمله، حدیث منزلت که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: ای علی تو برای من به منزلهی هارون هستی برای موسی، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد بود. ام ایمن: او زنی است که پس از شهادت همسر اولش، شاهد شهادت همسر دومش نیز بود و پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) او را «زنی از اهل بهشت» نامید. او در حمایت از حضرت زهرا(سلامالله)، درجریان غصب ظالمانهی فدک، بر مالکیت حضرت زهرای مرضیه(سلامالله) گواهی و شهادت داد؛ باوجودآنکه میدانست چنین شهادتی خطراتی برای او به همراه دارد. مخالفان بعد از غصب خلافت، تلاش زیادی برای غصب فدک کردند؛ زیرا فدک پشتوانهی مالی امام(علیهالسلام) بود. در زمانی که خلیفهی اول و دوم، علی(علیهالسلام) را با تهدید به بیعت وادار میکرند، ام ایمن و ام سلمه جلو آمدند و گفتند: «ای آزاد شده چه زود حسادت خود را بر آل پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) ظاهر کردید». عمر دستور داد تا آن دو را از مسجد خارج کردند و گفت: «ما را با زنان کاری نیست». فاخته یا ام هانی: او نیز از معدود زنانی است که با شجاعت تمام احادیثی از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نقل کرد که گواهی بر امامت علی(علیهالسلام) بود. ازجمله احادیث نقلشده از ام هانی حدیث ثقلین و حدیث غدیر است. ام مسطح: او زن با ایمان دیگری است که وقتی ابوبکر و عمر علی(علیهالسلام) را مجبور به بیعت کردند، شتابان بر سر قبر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) رفت و با خواندن اشعاری به این فاجعه اعتراض کرد. میمونه: از دیگر زنانی است که در هدایت مردم تلاش بسیار کرد. در سال هفتم هجرت، زمانی که مکه هنوز در تسلط کفّار و مشرکان بود و در آن فضا هیچکس جرأت ابراز ایمان نداشت، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با جلب موافقت کفّار، به همراهی تعدادی از مسلمانان در سفری کوتاه به مکه آمدند تا ظرف سه روز مناسک حج را بهجا آورند. میمونه که شیفتهی مقام معنوی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود، علیرغم اختناق شدید در مکه، دوستی خویش را به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ابراز داشت و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) او را که به مرحلهی عظیمی از معرفت رسیده بود، به عقد ازدواج خویش درآوردند. عصر خلافت امام علی(علیهالسلام) پس از وفات پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) امت اسلام گمراه شدند و بهدنبال دیگران رفتند. پس از چندی، حوادث روزگار به آنان فهماند که عدم تبعیت از رهبری چه عواقبی بهدنبال دارد؛ لذا با رهبریِ بر حق علی(علیهالسلام) بیعت کردند، هرچند این بیعت نیز چندان استوار نبود؛ زیرا گمراهی سابق بر ذهن مردم تأثیر منفی گذاشته بود. افزونبرآنکه محرومشدن از طعم لذیذ درهم و دینار و غنایم دنیایی نیز باعث مخالفت دیگرباره با علی(علیهالسلام) شد. درایندوره، برخی از بانوان سرافراز به کمک امام(علیهالسلام) شتافتند. میمونه: در این موقعیت نیز میمونه، این زنِ صاحب معرفت، هادی و راهنمای زنان و مردان گمراه زمان خود شده بود. جری بن کلیب عامری میگوید: وقتی علی(علیهالسلام) عازم جنگ صفین شد، من از کوفه به مدینه آمدم تا خود را از معرکهی جنگ لشکر علی(علیهالسلام) و معاویه دور بدارم. وقتی امالمؤمنین (میمونه) از این رفتار من مطلع شد، ابتدا به من یادآوری کرد که فراموش مکن تو با علی(علیهالسلام) بیعت کردهای و سپس به من هشدار داد: «فارجع الیه فکن معه فواللّه ما ضلّ و لا ضلّ به»، ای جری! بهسوی علی بازگرد؛ قسم به خدا، علی هرگز به جز راه حق نپیموده است و هیچکس با پیروی از او گمراه نخواهد شد. میمونه ازجمله زنان پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) است که ایشان در وصف او و دو خواهرش فرمودند: این سه خواهر هر سه مؤمنه میباشند. عایشه در شأن او میگوید: «میمونه، باتقواترین زنان پیامبر بود». سوده همدانی، بکاره هلالیه، زرقاء دختر عدی بن غالب، ام البراء، عکرمة، ام الخیر بارقیه: اینان از زمرهی زنانی هستند که در زمان حکومت حضرت علی(علیهالسلام) و پس از ضعف روحیهی سپاه بهجهت جنگهای پیاپی، با خطابههای حماسی یا با اشعار خویش، روحی تازه در جانها میدمیدند و سپاهیان را به حمایت جوانمردانه از مولا ترغیب میکردند. خطابهها و اشعار هریک از این زنان بسیار فصیح و طولانی است که معرفت و فضل آنها را نشان میدهد. بهجهت اختصار، از ذکر آنها چشم میپوشیم. دوران اقتدار معاویه پس از شهادت امیرمؤمنان(علیهالسلام)، مسلمانان بهسوی امام حسن(علیهالسلام) رو و با ایشان بیعت کردند. ولی بیعتکنندگان با امام حسن(علیهالسلام) همان کسانی بودند که به علی(علیهالسلام) نیز پشت کرده بودند. پس از مدتی، برق زر معاویه، هوش از عقلشان برد و آنان در صف دشمن حضرت قرار گرفتند. با تسلیم شیعیان در مقابل معاویه، دشمن زخمخوردهی حضرت علی(علیهالسلام)، او تلاش زیادی برای محو تشیع کرد. برای مثال او لعن بر علی را اجباری و احادیث زیادی نیز جعل کرد. بسیاری از خطیبان، علی(علیهالسلام) را لعن میکردند تاجاییکه سیوطی میگوید: «در روزگار بنیامیه، بر هفتادهزار منبر، علی(علیهالسلام) را لعن میکردند. معاویه به کارگزاران خود نوشت: ببینید در میان شما چه کسانی شیعه و دوستدار علی است، ایشان را از بین ببرید و دلیل آن را، ولو با حدس و گمان، در زیر هر سنگی هست بیرون بکشید». باوجود این همه تهدید، برخی از شیعیان بیترسوهراس، ولایت خویش را بهطورعلنی اظهار میکردند و خطرات آن را نیز به جان میخریدند. غانمه بنت غانم: او در موقعیتی مناسب و در میان جمع بسیاری از مسلمانان سخنرانی کرد و با اشعاری طولانی و مفصل فضایل بنیهاشم، بهویژه حضرت علی(علیهالسلام) و حسنین(علیهماالسلام)، را برای مردم بیان کرد و به آنان هشدار داد که معاویه لایق امامت بر مؤمنان نیست. پس از سخنرانی، جاسوسان دولت بنیامیه به معاویه خبر دادند که این شیرزن چه گفته است. جاسوسان گفتند که او قصد دارد به مدینه بیاید و در آنجا نیز سخنانی کند. معاویه برای آنکه این زن از موضع حق خود دست بشوید و به او بپیوندد، سعی کرد تا با شیوهی همیشگیاش در جذب یاران امام(علیهالسلام)، او را با عطایای دنیوی بخرد. لذا دستور داد مجلس باشکوهی ترتیب دهند و جایگاه مناسبی برای غانمه در نظر بگیرند. وقتی غانمه به مدینه آمد، خدمتکاران معاویه او را به مجلس بردند و از او استقبال بسیار گرمی نمودند. غانمه در بدو ورود و برای آنکه به معاویه بفهماند که از جمله نامردمانی نیست که به طمع دنیا، به ولیّ خدا پشت کند، نهتنها به معاویه سلام نکرد، بلکه در جواب سلام وی گفت: «سلام بر مؤمنان و ذلت و خواری بر کافران». سپس، او فضایح بنیامیه و فضایل بنیهاشم را بیان کرد و چنان با تهور سخن گفت که معاویه برای ساکتکردن او قسم خورد که دیگر به علی(علیهالسلام) دشنام نخواهد داد. ام سلمه: او نیز در موسم ایام حجّ، به دشنامدهندگان هشدار میداد که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مکرر فرموده است: «هرکس علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده و هر کس به من دشنام دهد، خدا را دشنام داده است». علاوهبراین، او نامهای نیز برای معاویه نوشت و او را از عاقبت لعن علی بیم داد. بکاره هلالیه، سوده همدانی، ام الخیر بارقیه، ام البراء، زرقاء، دارمیه و عکرشه: اینان نیز برای افشاگری علیه معاویه و تنویر اذهان عمومی تلاش زیادی کردند. جروه: او زنی فاضلی بود و وقتی معاویه او را به دربارش احضار کرد، با شجاعت تمام از ظلم معاویه شکایت کرد و در مقام دفاع از علی(علیهالسلام) با دلی آرام و قلبی مطمئن گفت: بهخدا قسم! علی(علیهالسلام) در شرافت بدانجا رسید که نه قابل توصیف است و نه حتی قابل شناخت و معرفت. اروی: او دختر عموی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود. در ایام کهولت، نزد معاویه رفت و فضیحتهای بنیامیه را گوشزد کرد. او به معاویه گفت: «تو آنچه را غصب کردی که حق تو نبود... شما ازجمله کفّار به رسالت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بودید... و ما پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، در میان شما چون موسی در میان آل فرعون شدیم که فرعون پسرانشان را میکشت و زنان آنان را زنده باقی میگذاشت. پسرعموی پیامبر نیز در بین شما چون هارون بود که خطاب به موسی گفت: برادر بهدرستی این قوم مرا ضعیف نمودند و نزدیک بود که به قتل برسانند... آری ای معاویه! پایان کار ما بهشت است و نهایت راه شما دوزخ». منبع: دفتر مطالعات و پژوهشهای مرکز رسیدگی به امورمساجد