تعریف هویت : هویت در فرهنگ لغت چنین تعریف شده است . هویت یعنی حقیقت شئی یا شخص که مشتمل برصفات جوهری او باشد. شخصیت. ذات ، هستی و وجود منسوب به او .
اریکسون که نام او با هویت یایی تداعی می شود. معتقد است که عمده ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش است و برای رسیدن به هویتی کم و بیش باثبات. نوجوان باید نیازها و آرزوها و توانایی های خود را به شکل تازه ای سازماندهی کند تا از طریق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.
اریکسون بر این مسئله تاکید می کند که طرد شدن از طرف دیگران یا اجتماع. ممکن است باعث شود که نوجوان نتواند در خود احساس هویت پیدا کند.
================================ بخش اول
به اعتقاد جیمز مارسیا. هویت یک نوع سازمان درونی خودجوش و پویاست که از توانایی ها ، باورها و تجارب گذشته فرد نشأت می گیرد. وی چهار نوع هویت را به شرح ذیل از هم متمایز کرده است.
1- هویت کسب شده : این گروه از جوانان. بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معینی ،تعهدات لازم را در خود ایجاد نموده اند. این گروه معمولا انعطاف پذیرند و با فکر و درایت عمل کرده و از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند.
2- هویت پیش رس : این گروه بدون داشتن تجربه به بحران نوجوانی ، نسبت به اهداف خاصی که دیگران و به ویژه والدین از قبل تدارک دیده اند. احساس تعهد پیدا کرده اند. مثل انتخاب رشته. نوع شغل و همسر و حتی سب زندگی آنان توسط دیگران تعیین شده است. آنان معمولاً انعطاف ناپذیر و معتقد به اعتقادات خانوادگی و مرسومات و قوانین اجتماعی بوده و از مراجع قدرت پیروی می کنند.
3- هویت خویشتن یاب : این گروه هنوز در جهت کسب هویت تلاش کرده و همواره در حالتی دوگانه و متعارض به سر می برند. معمولا مضطرب ، پرحرف و رقابت طلب هستند و با والدین غیر همجس رابطه نزدیکی دارند.
4- ابهام هویت : این گروه هیچ نوع بحران را تجربه و یا سپری نکرده و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمی کنند و روی هم رفته افرادی بی خیال ، سطحی و ناخرسند و تنها هستند.
سی فوت صاحب نظر دیگری است که همچون اریکسون هویت را در نقابل با فقدان نقش تبیین می کند. و کراچر از صاحب نظران این رشته در تعریف هویت می نویسد : هویت یعنی توازن میان خود و دیگران برقرار کردن و در جای دیگری آن را همچون یک مرحله در چرخه زندگی می پندارد. و در برخی فرهنگ ها . هویت را مترادف با « شخصیت » و « اصلیت » آورده اند در حالی که این دو کاملا مترادف با یکدیگر نیستند. هویت ، معنا و مفهومی گسترده تر از شخصیت دارد. زیرا شخصیت فقط در مورد انسان به کار می رود و مورد استعمال برای غیر انسان ندارد در حالی که هویت ، مفهومی عامی است که انسان و غیر انسان و از جمله اشیا را نیز شامل می شود.
« کیستی شناسی » یا « شناسایی هویت خویشتن » هسته مرکزی نظریه رشد شخصیت را در مکتب اریکسون تشکیل می دهد . او همانند « مارگرت مید » . مهمترین وظیفه و هدف نوجوانان را جستجو در راه یافتن هویتی پرمعنی می داند.
من کیستم ؟ این سئوالی است که ذهن هر فردی به ویژه جوانان و نوجوانان را به خود مشغول می دارد و به دنبال همین سئوال است که در جستجوی خویشتن و کسب هویت تلاش می کند. البته این سئوال به یکباره در نوجوان بروز نمی کند. بلکه ریشه آن در دوران طفولیت وجود داشته و در جریان رشد. به تدریج وجود خود را از دیگران متمایز می سازد.
هویت یابی در دوران نوجوانی به موازات رشد فیزیکی ، شناختی عاطفی و اجتماعی اهمیت خاص می یابد. بسیاری از نوجوانان با شور زیادی از خود سئوال می کنند که جایگاه اجتماعی من کجاست ؟ شغل آینده من چیست ؟ رشته تحصیلی من چه خواهد بود ؟ سرانجام با چه کسی ازدواج خواهم کرد و نهایتاً ارزشهای اخلاقی و فلسفی من چه خواهند بود ؟
باید موضوع هویت را از این منظر نیز بنگریم که آیا اهمیت آن در حدی هست که بتوان به عنوان یک نیاز اساسی بدان پرداخت؟
اریک فروم ، جامعه شناس و روانکاو آلمانی معتقد است : فرق انسان با حیوان ابتدا در نیازهای اختصاصی اوست. از این رو شناخت او بدون آشنایی با این نیازها میسر نخواهد بود. این نیازها بدین قرار است : نیاز به تعالی. نیاز به وابستگی . نیاز به هویت ( همانندی) نیاز رجوع به اصل. و نیاز به وسایل راه یابی. از این مقوله ها ، نیاز به هویت ، و...که با این بحث ارتباط می یابد. را توضیح خواهیم داد :
نیاز به هویت. او می گوید : « هر فرد آدمی مایل است به اینکه هویت خاصی داشته باشد. از اینروی می کوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد . در عین حال می خواهد فردی باشد ممتاز ، و برای رسیدن به این مقام خود را به شخص یا گروهی از اشخاص نسبتاً مبرز و ممتاز . مرتبط می کند یا به اصطلاح ، خویشتن را با آنها همانند می سازد یابه واسطه امتیاز و تشخصی که آن فرد یا آن گروهها دارند تا حدی صاحب سخنان و امیتاز گردد . »
زندگی مشحون از اسرار ، لطائف و حکمتهایی است که غالب انسانها به اصل آن نمی رسند. پاسکال می گوید : « متولد شدم ، ندانستم برای چه ؟ زندگی کردم ، ندانستم چگونه زندگی کنم ؟ اکنون می میرم و نمی دانم چرا ؟ و هم او می گوید : » انسان از عجیب ترین موجودات طبیعت است. از جسم اطلاعات کافی ندارد ، روح را نمی شناسد و از ارتباط جسم و روح چیزی نمی داند اجتماع جسم و روح او را متحیر می کند. در صورتی که خود او مولود آن است.
اظهارات بالا ، اهمیت طرح موضوع هویت را بیش از پیش متقن و مبرهن می سازد. از جهت تعریف عملیاتی هویت می توان چنین گفت که اگر آدمی برای پرسشهای زیر پاسخهای مطمئن و متقاعد کننده ای بیابد در حقیقت هویت خویش را باز یافته است:
- بداند جایگاه ، منزلت و مرتبت او دقیقاً چیست ؟ و چه تعریف دارد ؟
- آگاه باشد که چه پیوندها ، رشته ها و ارتباط هایی او را به خود و جهان خارج از خود متصل می سازد ؟
- درک کند که چه نقشها ، وظایف و مسئولیتهایی در قبال خود و دیگران بر عهده دارد ؟
- شناخت واقع بینانه ای از توقعاتش نسبت به خود و دیگران به دست آورد .
- و در نهایت نسبت خود را به گذشته ، حال و آینده به درستی بداند.
و در کلام حضرت علی (ع) آمده است : ( رحم الله من علم من این . وفی این والی این ) آن کسی که بداند از کجا آمده ، در کجاست و به کجا رهسپار خواهد شد مشمول رحمت الهی خواهد بود.
مولانا در این ارتباط می فرمایند : روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم.
از واژگانی که به هویت نزدیک است و غالباً مترادف با آن به کار می رود. «خود» می باشد. ضرورت دارد ضمن تعریف آن ، انواع خود را نیز مورد ملاحظه قرار دهیم : مورفی در تعریف مفهوم خود می گوید : خود ، عبارت است از احساسات و ادراکاتی که هر کسی از کل وجود خویشتن دارد. این مفهوم سبب می شود که آدمی با وجود تغییرات و تحولاتی که در طول زمان روی می دهد ، پیوسته احساس دوام و استمرار نماید.
آلفرد آدلر ، معتقد است که خود چیزی جز سبک مخصوص زندگی هر فرد نیست.
امروزه به دلیل پیچیدگی مناسبات اجتماعی ، گسترش سیستم های ارتباطی ، ظهور تبلیغات متنوع ، نظام تعلیم و تربیت متفاوت و گسترده ، پیشرفت قابل ملاحظه علوم در زمینه های مختلف ، نفوذ و تداخل فرهنگ های یک جامعه و یا جوامع دیگر نسبت به هم ، آموزش های متفاوت و در عین حال گاه متضاد در نظام خانواده و مدارس. تغییرات شدید زیست محیطی در کره خاکی و ... دگرگونی بسیار عظیمی را بر رفتار آدمیان و در نتیجه بر شخصیت افراد داشته است در کلان شهرها این تغییرات رفتاری و شخصیتی به وضوح نمایان است.
محیط حاکم بر جهان امروز با اینکه پیشرفت های قابل ملاحظه و در عین حال غرور آفرین و تحسین برانگیزی را در زمینه های متفاوت در پی داشته است. اما به علت ایجاد نیازهای جبری که افراد در چنین
محیطی احساس می کنند ، دارای شخصیت های چندگانه شده اند. منظور از این حالت این است که عموم افراد ، احساس های واضح ومشخصی از خود ندارند.عدم وجود یک احساس شخصیت مشخص در یک فرد،مطمئناً تغییرات نا متناسب رفتاری را به دنبال خواهد داشت که اثر آن به خود فرد ، خانواده واجتماع بر می گردد.
استاد شهید مطهری در تعبیرات مربوط به واژه خود دو مفهوم خود زیانی و خود فراموشی را چنین توضیح می دهند:قرآن کریم گاهی تعبیرات خاصی در باره برخی از آدمیان به کار می برد.به عنوان مثال میفرماید:«همانا خود را باخته ومعبودهای دروغین از دستشان رفته است » ویا میفرماید:« بگو زیان کرده وسرمایه باخته آن است که خویشتن را زیان کرده وخود را باخته است » ومعتقدندکه انسان هر غایا انحرافی را که انتخاب کند در حقیقت او را به جای خود واقعی گذاشته است یعنی ناخود را خود پنداشته است ودر نتیجه خود واقعی را فراموش می کند واز دست می دهد ومی بازد.هدف وغایت انحرافی داشتن تنها موجب این نیست که انسان به بیماری خود گم کردن مبتلا شود، کار به جایی می رسد که ماهیت و واقعیت انسان مسخ می گردد ومبدل به آن چیز می شود.
شهید مطهری در ادامه بحث،دومفهوم دیگر یعنی خودیابی وخدایابی را چنین توضیح میدهند:« از یافتن خود علاوه بر این دو جهت یک شرط دیگر هم دارد و آن شناختن و بازیافتن علت و خالق و موجد خود است. یعنی محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود به درستی درک کند و بشناسد. علت واقعی هر موجود مقدم بر وجود او است. از خودش به خودش نزدیکتر است.
حافظ می گوید :
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد.
حضرت امیر المومنین (ع) در تعبیری عمیق و شگفت می فرمایند :
«تعجب می کنم از کسی که در جستجوی گمشده اش بر می آید و حال آنکه خود را گم کرده و در جستجوی آن بر نمی آید.»
الکسیس کارل معتقد است : «فایده عملی خودشناسی احیا و نوسازی خویشتن است.»
درک هویت خود مستلزم تقابلی روانی – اجتماعی است . به عبارت دیگر نوجوان و جوان باید بین آن تصوری که از خود دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد. هماهنگی ایجاد کند ، نوجوان زمانی به احساس هویت دست می یابد که ارزشهای خود را انتخاب و نسبت به اهداف یا افراد خاصی احساس وفاداری کند.
بحران هویت :
در جوامع سنتی ، هویت مسئله و معضل نبود و بحران هویت معنی نداشت. چرا که هویت افراد در جوامع سنتی به سادگی تعیین شدنی و تاریخ گذشته ، روشنگر هویت موجود افراد بود. اما در جوامع مدرن امروزی . بر عکس تعریفهای ثابت هویت منفجر شده اند و درون جوان ، هویتهای گوناگون با یکدیگر به تعارض درآمده اند.
برخی از صاحبنظران در توصیف بحران هویت چنین اظهارنظر کرده اند : جدی ترین بحرانی که یک شخص با آن مواجه می شود ، در خلال شکل گیری هویت رخ می دهد. این بحران بدان جهت جدی است که عدم موفقیت در رویارویی با آن پیامدهای بسیاری دارد. شخصی که فاقد یک هویت متشکل است در خلال زندگی بزرگسالیش با مشکلات متعددی مواجه خواهد شد اریکسون معتقد است که برای هر فردی امکان دارد بحران هویت روی دهد و منحصر به دوره نوجوانی یا جوانی نیست و از نگاهی دیگر بحران هویت اینگونه تعریف شده است : « عدم موفقیت یک نوجوان در شکل دادن به هویت فردی خود ، اعم از اینکه به علت تجارب نامطلوب کودکی و یا شرایط نامساعد فعلی باشد. بحرانی ایجاد می کند که » بحران هویت یا گم گشتگی نام دارد.
آشفتگی هویت :
فرد درخلال مرحله شکل گیری هویت احتمال دارد شدیدتر از هر زمان دیگر چه در گذشته و چه در آینده از نوعی سردرگمی و آشفتگی نقشها یا همان چیزی که اریکسون . ( آشفتگی هویت ) می نامد ، رنج ببرد. این حالت سبب می شود وی احساس کند منزوی ، تهی ، مضطرب و مردد شده است. احساس می کند که باید تصمیمهای مهمی بگیرد لیکن قادر به انجام دادن این کار نیست. احساس می کند که جامعه به او فشار می آورد تا تصمیمهایی اتخاذ کند اما او مقاومت می کند.
در طی آشفتگی هویت ، فرد ممکن است احساس کند به جای آنکه در حال پیشرفت باشد دچار پسروی است.
دوگانگی و تضاد عموم افراد را – چه آنانی که محرک و اثر گذارند و چه کسانی که اثر پذیرند – تحت سیطره خود قرار داده است. تضادهای متنوع که به علت پیچیدگی هایشان ، آدمی را در گزینش صحیح ناتوان و عاجز ساخته است.
تضادها به علت ماهیت روانشناختی خاصی که دارند ، اگر منجر به سنتز درست و مشخص نگردند ، اضطراب ، و یا گذشت زمان افسردگی را در پی خواهند داشت. این حالات روحی آشفته و وضعیت های از هم گسیخته شخصیت انسانی در شهرها و بخصوص کلان شهرها به آسانی قابل درک و آشکار است.
اختلال هویت :
مشخصه اصلی این پدیده پریشانی درونی ( ذهنی ) شدیدی است که مشتمل بر ناتوانی فرد در تطبیق دادن وضعیت خویش با احساس شخصی قابل قبول و منطقی به طور نسبی می باشد. درباره تنوع مسایلی که به هویت مربوط می شود . تردیدهایی وجود دارد ولی عمدتا شامل مواردی از قبیل :
- هدفهای درازمدت.
- انتخاب خط مشی زندگی.
- الگوهای دوستی.
- رفتار و هدایت جنسی.
- تعیین هویت مذهبی.
- ارزشهای اخلاقی.
- وفاداری های گروهی می باشد.
این آشفتگی نتیجه اختلال ذهنی دیگری همچون اختلال عاطفی اسکیزوفرنی یا نظیر آن نیست.
تردیدی که درباره اهداف درازمدت وجود دارد ممکن است به منزله ناتوانی در انتخاب یا تطبیق فرد با الگوی زندگی تلقی شود. به عنوان مثال ، ممکن است کسی خود را وقف موفقیتهای مادی یا خدمت به اجتماع یا تریبی از هر دو نماید.
باید اذعان داشت که فرایند بحران اصطلاحاً زمانی به کار می رود که شرایط خاصی بر جامعه حاکم گردد و زمینه و میزان تحمل پذیری جامعه از حد قابل قبول خود گذر نماید. در واقع اگر نمودار و شاخص بردباری آحاد جامعه در موضوعی خاص مانند : اشتغال ، اقتصاد ، بیکاری و .... چنان بالا رود که حدی بالاتر از آن متصور نباشد می گوئیم بحران اشتغال یا بیکاری یا .... به وجود آمده است.
- این تغییر رویه که باعث ایجاد بحران می گردد ، خود علل و عواملی متفاوت و گوناگونی دارد بررسی و تجزیه و تحلیل بحران خاص دقیقاً وابسته به شناخت این سلسله علل و عوامل می باشد ریشه یابی و رفع عوامل بحرانها عموماً به رفع و دفع بحران یا کاهش آن نائل می شود. بنابراین مهمترین وظیفه متولیان و مسئولان امور ، نخست این است که عامل و اسباب افزایش بحران زایی را مورد مطالعه و بررسی نماید. تا نهایتاً با ارائه راهکارهای هدفمند و ارائه برنامه های مدون و پیشگیرانه زمینه های کاهش و رفع این عوامل را مشخص نماید ، تا با اجرای آنها از سوی دست اندرکاران امور ، بحران به حالت نرمال و عادی باز گردد و خطر احتمال آن مرتفع شود.
به نظر می رسد استعمال کلمه بحران برای موضوع زیبای هویت در جامعه فعلی ایران چندان شایسته و متناسب نباشد ،زیرا معمولا جامعه ای که دارای اصالت و فرهنگ غنی و ممتاز در تاریخ و تمدن خویش در ادوار گذشته است . هیچگاه نمی تواند عاری از هویت و اصالت ویژه خود گردد و به اصطلاح دچار بحران هویت شود.
کشور ما دارای هویتی چندین و چند هزار ساله بوده و همواره در زمینه های فکری ، اقتصادی ، اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و ... در میان سایر ملل دارای برجستگی و امتیاز خاصی بوده و هست. چنین هویتی ریشه در عمق خاک و جغرافیای سرزمین ما دارد و نمی توان برای مقطع خاصی از دوران ، عنوان بحران ، را به کار برد. زیرا استعمال چنین واژه ای که بار منفی فرهنگی در پی دارد. ظلم و ستمی مضاعف بر فرهنگ و تمدن بارور و همیشه زنده این مرز و بوم می باشد.
از این نظر برای کاستی ها و ضعفهای موجود در زمینه هویت دینی و جمعی ما تنها می توان به عدم توانایی در باروری و به فعل در آوردن استعدادها و پتانسیل های بالقوه و فطری و طبیعی موجود در فرهنگ و تمدن این پهنه وسیع اشاره نمود.
هرگاه ملتی نتواند از تمام ظرفیتها و استعدادهای بالقوه و موجودیت و اصالت فرهنگی خاص خود بهره برداری بهینه و استفاده صحیح به عمل آورد و میزان ظرف و مظروف آن ناشناخته و غیر مستعمل باقی مانده و مظروف همیشه در ظرف خود قرار نداشته یا کافی برای آن نباشد ، می تواند اعتقاد داشت که چنین جامعه ای رو به زوال و انحطاط و شکست نهاده است.
برعکس ملتی را می توان ، سعادتمند و شکوفا و بالنده دانست که حداکثر استفاده از فرصتهای زمانی و مکانی و تاریخی خود را در عرصه فرهنگی یا اقتصادی و یا اجتماعی و سیاسی و ... بنماید و همخوانی و مطابقت لازم را در بستر نیازها و خواسته های نسل معاصر خود با امکانات شایسته و بایسته فراهم آورد.
بهترین گزینه یا کلمه ای که به نظر می رسد تناسب بیشتری با این موضوع داشته باشد ، به کارگیری عنوان «دگرنگری هویت» بجای بحران هویت می باشد.
تعریف دگرنگری :
دگرنگری در واقع همان برداشت ناصحیح و ناصواب از نوع نگاه به چیستی شناسی یک ملت و به روز کردن برون دادهای فرهنگی درخشان و تمدن ساز در ادوارگذشته و دوره های پرفروغ تاریخ بوده است. اصلاح نگره های منفی جوانان نسبت به چیستی و هویت جامعه نباید توام با برخوردی تحکم آمیز باشد ، بلکه با استدلال و منطق و گفتمان صورت گیرد و مهمترین کار در این زمینه شناخت مشخصات و ویژگیهای جوانان می باشد. هر زمانی که جامعه ، بویژه قشر جوان در حوزه تفکر و اندیشه دچار کاستی و رکود و رخوت گردد. کم کم ریشه های دگرنگری نضج پیدا کرده اگر این نگرش اصلاح نگردد دگراندیشی شروع به رشد و نمو می کند و در نهایت شخص از درون تهی می گردد و به اصطلاح دچار بحران هویت می گردد .
شناخت و برآوردن این نیاز و به روز کردن آنها و جامعه عمل پوشاندن به آرزوها و انتظارات جامعه و پاسخگویی موثر و سریع و منطقی در گفتار و فراهم آوردن بسترهای مناسب فرهنگی در حوزه اندیشه و تعقل می تواند از مهمترین راهکارهای ثابت و عمیق ، جهت نیل به سعادت و شکوفایی و دوام و قوام بنیانهای عقیدتی ، فرهنگی و اقتصادی و ... جامعه باشد.
قوام و پایداری هر جامعه نیز وابسته به انسجام و همبستگی و برقراری ارتباط عقلانی میان فرهنگ و تمدن و تاریخ گذشته و جامعه نوین و معاصر می باشد. در واقع تعامل و تبادل صحیح و ظریف بدون انحراف از باورهای نخستین میان سنت و مدرنیته. اهداف ما را در برقراری این انسجام و وحدت ویک رنگی و همبستگی گروهی تسهیل می بخشد.
به هر میزان که دولتها و حکومتها بتوانند ، این انسجام و همبستگی جمعی را با برقراری ارتباط عقلانی میان فرهنگ و تمدن گذشته و باورهای دنیای نوین و معاصر، گسترش داده و افزایش دهند و نسل معاصر را به مطالعه سرگذشت نسل پیشین و عبرت گیری از آن ، ترغیب نمایند . به همان میزان در شناخت عوامل و ریشه های بحران زایی و بسترهای بحران خیز و آسیب شناسی دگرنگری هویت و فرهنگ ، موفق بوده و نیل به سعادت و رستگاری پایدار و ابدی را آسان خواهند ساخت.
بحران شناخت :
اما آنچه درباره بحران هویت جوانان گفته می شود ، باید اذعان داشت که جوانان ما دچار بحران هویت نشده اند . بلکه این بحران شناخت است که گریبانگیر نسل جوان گشته است. بحران شناخت به خاطر عدم شناخت صحیح از ظرفیتهای موجود و عدم هماهنگی میان این ظرفیتها با میزان در خواستها و انتظارات ایجاد شده است . مهمترین عامل در ایجاد این بحران « گسست فرهنگی » می باشد.
نقش روحانیت در کاهش نگره های منفی به هویت :
درخصوص نقش روحانیت ، در مقابله با این گسست فرهنگی و بحران شناخت ، با نگاهی به گذشته در می یابیم که روحانیت شیعه در طول تاریخ ، همواره نقش تحول آفرین و فرهنگ سازی داشته است. حضور پر رنگ و معنوی روحانیت در میان عامه مردم به ویژه نسل جوان ، عامل بسیار مهمی در حرکتهای انقلابی بوده است. به طوری که نقش روحانیت شیعه برجسته تر از سایر اقشار ، نظیر روشنفکران و دانشگاهیان به نظر می رسد. بارزترین نماد آن حرکت آفرینی و هماهنگی میان روحانیت و نسل جوان در پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی ایران تبلور یافته است.
حضرت امام خمینی (ره) به عنوان مرجعیت شیعه و اسوه روحانیت . عامل اصلی و شکل دهنده این انقلاب بوده است. چنانچه ایشان در سال 1342 خود به این موضوع اشاره کرده و فرموده اند : ( سربازان من در گهواره ها هستند ) این سخن بدرستی نقش حساس و حضور همه جانبه اقشار نوجوان و جوان را در ایجاد هماهنگی با روحانیت شیعه آشکار می سازد.
دقیقاً پس از گذشت 15سال ، همان اندیشه های حضرت امام خمینی (ره) در به صحنه کشاندن قشر جوان علیه ظلم و تباهی رژیم ستم شاهی و تحول دینی نوین موثر افتاد و حتی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ، نیز این ارتباط معنوی دو سویه در جنگ تحمیلی رژیم بعثی و دوران ارزشمند دفاع مقدس تجلی و استمرار یافت. در این دوران حماسی غالب نیروهای جبهه های جنگ از میان نیروهای جوان بودند که در قالب گردانهای بسیجی راهی جبهه ها گشتند.
همچنین آمار شهدا و مجروحین جنگ نشانگر آن است که جوانان بیشترین سهم را در تحکیم و تثبیت و استمرار ارزشهای راستین دوران دفاع مقدس داشته اند و مهمترین عامل ایجاد این تعامل و ارتباط دو سویه میان روحانیت و اقشار جوان بوده اند.
همه این برکات در سایه تفکر نوینی بود که حضرت امام راحل (ره) در عمل و گفتار خویش تبیین نمودند.
عامل دیگر در این راهبرد ، نقش خطیر و روشنگر روحانیت و مبلغین بود که با استمرار تفکر حضرت امام (ره) راه را برای دستیابی به اهداف انقلابی دفاع مقدس گشود. در واقع روحانیت با تاسی از فرمایشات امام ، در دوران نهضت بزرگ انقلاب اسلامی و میدان جهاد و دفاع مقدس ، جوانان ایران اسلامی را به ایفای نقش حماسی در این میادین دعوت نمود و با برقراری ارتباط معنوی و روحانی میان خود و این قشر پرتوان ، حماسه های پرشور تاریخی آفرید.
شناخت کامل این دو قشر یعنی روحانیت به عنوان مرجع فکری و عقیدتی و قشر جوان به عنوان نیرویی مومن ، فعال ، پویا با نشاط ، از روی ایمان و تعبد با تکیه بر آموزه های دینی و مذهبی زمینه ساز آفرینش این حماسه ها گشت. جوانان ، روحانیت را به عنوان هادی و هدایتگر و نماد راستین عالم اسلامی و متکی بر علم و عمل ، که در برابر ظلم و ستم و تجاوز تا مرز شهادت سینه سپر کرده بود. و در خط مقدم جبهه مقاومت و نبرد علیه متجاوزین دین و کیان اسلامی قرار دارد. باز شناخته و با حمایت و پشتیبانی بی دریغ خود ، همقدم با آنان ، حرت و خیزش نوینی را علیه دشمنان دین و مملکت خود آغاز کرده و به انتها رساندند که می بینیم هنوز این حرکت در عرصه ها و جبهه های دیگر ادامه و استمرار یافته است.
با این همه علیرغم اتخاذ چنین شیوه موثر و کارآمدی از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و استمرار این منش از سوی مقام معظم رهبری که همواره بر حضور جوانان پرشور و اقشار و اصناف مختلف جامعه در حرکتهای انقلابی و فرهنگی تاکید و اهتمام ورزیده اند.
رویکردی نوین در حوزه فرهنگ و تلاش جهت بازپروری مفاهیم دینی و بازگشت به هویت اسلامی ، بی شک ناشی از عوامل متعددی است که بخش مهمی از این مسئولیت به وظایف خطیر و حساس روحانیت باز می گردد . چرا که هر گاه روحانیت در بستر تحول دینی ، قد برافراشته و رهبری و قیادت جوانان و سایر اقشار را در مقابله با تهاجم بیگانگان بر عهده گرفته است. نتایج و ثمرات افتخارآمیزی برای این کشور به ارمغان آورده است.
بسترهایی که روحانیت می تواند با بهره گیری از آن در جهت تثبیت و تقویت در بین جوانان و نوجوانان استفاده نماید به طور اجمال شامل موارد زیر است :
1- تریبونهای عمومی و وسایل ارتباط جمعی رادیو – تلویزیون – مطبوعات کثیرالانتشار.
2- مساجد،منابر و خطبه های نماز جمعه از طریق وعظ، خطابه و سخنرانی.
3- مراکز دانشگاهی و آموزش عالی از طریق تدریس دروس معارف اسلامی و مدارس و آموزشگاهها با زمینه سازی قبلی در مناسبتهای خاص مذهبی و مالی .
در این راستا لازم است موارد زیر مورد ملاحظه قرار گیرد :
اول : ایجاد بستری مناسب جهت پرورش اندیشه و ایجاد تفکر عقلانی برای استحکام و مقاوم ساختن فکر و ذهن اقشار جوان ، در مقابله با هجمه تبلیغاتی و رسانه ای بیگانگان علیه مبانی دینی و اعتقادات مذهبی مردم.
با توجه به اینکه امروزه ایران اسلامی پایگاه و مظهر حکومت دینی به شمار می آید. بیگانگان و افراد وابسته به فرهنگ غرب با تبلیغ عقاید و فرهنگ سکولاری شبهه در ناتوانی دین برای اداره جامعه می کوشند ، خاستگاه دینی و ایمانی جوانان را مستقیما مورد حمله قرار داده و تضعیف نمایند. وظیفه کلیه متولیان امور دینی و عالمان مذهبی و مبلغان حقیقی و معتقدان به فرهنگ اصیل اسلامی است که با طرح دیدگاههای فکری و عقیدتی به صورت نوین، جذاب، دقیق و کارآمد ، به چالش و مقابله با این هجمه وسیع و گسترده بپردازند و از راه عقلانی و استدلال منطقی این توطئه و ترفند را نیز همچون گذشته خنثی سازند.
برنامه ریزی و طراحی فکری روحانیت در حوزه اندیشه و تفکر دینی باید به گونه ای باشد که ضمن آشنایی و آموزش جوانان درخصوص مبانی دینی ، به صورتی کارآمد و تاثیرگذار به شبهات و القائات بیگانگان پاسخهای مناسب داده شود. لازم است در کلیه برنامه ها و عملکرد خود،نیازها و مقتضیات فکری روز جوانان مطمح نظر قرار گیرد. زیرا میزان موفقیت ما در این چالش بزرگ ، دقیقاً به نوع عملکرد و مواجهه و شیوه ارائه برنامه ها و سیاستهایمان بستگی دارد.
بنابراین مهمترین رسالت روحانیت و حوزویان ، ارائه برنامه های راهبردی و علمی در زمینه های آموزش مسائل دینی و عقیدتی است که اولاً تناقضی با آموزه های علمی روز جوانان در کسب علوم کلاسیک نداشتهباشد ثانیاً تقویت کننده آموزه های علمی و نوین با حفظ مایه های دینی و مذهبی و سنتی و با استفاده از متون و ابزار و شیوه های روز باشند.
دوم : عملیاتی کردن شیوه های نوین و کارا و موثر توسط روحانیون و علما و مدرسان حوزه های علمیه و گزینش شیوه های جذاب و ثمربخش ، جهت اراه برنامه ها و طرحهای قابل اجرا در زمینه آموزه های دینی و عقیدتی.
سوم : آسیب شناسی و بررسی دقیق و علمی از عوامل زمینه ساز دگرنگری هویت در بین اقشار جامعه بویژه نوجوان و جوان صورت گیرد.
چهارم : ارایه راه کارهای عملی و سهل الوصول برای دستیابی سریع به عوامل تقویت کننده و تثبیت هویت.
پنجم : ایجاد ارتباط دو سویه و تعامل منطقی با جوانان با استفاده از شیوه های جذاب و منشهای خردگرایانه.
ششم : شناسایی و تقویت زمینه های مشارکت فعال و حضور شاداب نوجوانان و جوانان در طراحی و برنامه ریزی فعالیتهای ویژه اجتماعی ، سیاسی و ...
در حال حاضر،عوامل خاصی که در بروز و ظهور انقلاب و پیروزی و حفظ آن موثر بوده است ، بنا به دلایلی کمتر این عوامل مورد توجه قرار می گیرد. و جامعه امروز ما نیازمند آن است که زمینه ایفای نقش بهینه جوانان در سطوح مختلف جامعه فراهم گردد. ایفای نقش بهینه جوانان در سطوح مختلف جامعه فراهم گردد. چنانچه پیش از این عوامل وحدت آفرین و وفاق میان اقشار جوان و روحانیت سنتی را مورد بازنگری ، بازشناسی و پژوهش همه جانبه قرار می دادیم و راههای توسعه و گسترش این پروسه را در دیگر ابعاد زندگی اجتماعی که نقش آفرین حرکتهای انسان ساز و تعالی بخش روحیه معنوی در میان آحاد جامعه است. بسط و گسترش می دادیم . امروز شاهد کم رنگ شدن ارزشها و ایجاد دگرنگری در هویت و فرهنگ متعالی جامعه خود نبودیم.
به نظر می رسد جهت برون رفت از این فضای نامطلوب گزینه ها و ساز و کارهای نوینی را برای ایجاد ارتباط موثر معنوی میان دو قشر جامعه یعنی روحانیت و جوانان ، باید در نظر گرفته و به عنوان راهکاری مناسب پیشنهاد نمود.
در اینجا بر چهار اصل اساسی که در واقع به عنوان پیش زمینه طرحی گسترده در این راستا مفروض و قابل ارائه می باشد ، تاکید می کنیم :
1 – اصل بازنگری :
مدخل این اصل بر این فرض استوار است که با رجوع مجدد به گذشته درخشان و تابناک فرهنگ اسلامی می توان ، عوامل موثر در ارتباط میان روحانیت و جوانان را باز شناخت و پس از بررسی در منابع گذشته حقایق نهان و آشکار را مورد توجه قرار داد. تا پس از اشراف بر واقعیتهای قابل درک ، تعالی فرهنگی گذشته ، رموز موفقیت و کارایی روحانیت در عرصه تبلیغ دین کشف گردد و ضمن بررسی کارشناسانه تمام جوانب، این منابع سرشار را در زمان حاضر ، متناسب با مقتضیات و نیازهای روز جامعه ، به کار گرفت.
خوشبختانه تاریخ گذشته ما سرشار از حضور روحانیون و عالمان دینی است که بر پایه کتاب خدا و سنت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ، در عرصه علم و عمل و تخلّق به اخلاق الله سرآمد عصر خود بوده اند و مردمان عصر خود را نیز تحت تاثیر قرار داده و با جاذبه فوق العاده خویش که حاصل آگاهی و دانش دینی بوده است ، در هر دوره تحولی اساسی را در فرهنگ و آداب و سنن و هویت جامعه خود به وجود آورده اند. محافل و کلاسهای درسی آنان همواره مملو از عاشقان و طالبان و دانشجویان علاقمند به کسب معارف و علوم قرآنی و دینی بوده است و چه در عرصه علم و چه در حیطه عمل اسوه و الگوی جوانان و مردمان عصر خود بوده اند و مردم با تبعیت از آنان در همه ابعاد زندگی خود به زندگی و جامعه خود هویت و مفهومی متعالی بخشیده اند.
عالمانی نظیر : شیخ حسن طوسی ، خواجه نصیرالدین طوسی ، شیخ مفید ، علم الهدی ، ابن بابویه ، وعاظ کاشفی ، شیخ عبدالرازق لاهیجی ، شیخ محمود شبستری ، شیخ بهایی ، علامه مجلسی ، مرحوم میرداماد، ملاصدرا ع ملا هادی سبزواری ، جلال الدین اسد آبادی ، مرحوم بهاری ، شیخ جعفر شوشتری ، شیخ عبدالله انصاری ، علامه امینی و علامه تهرانی و علامه شهید مرتضی مطهری و حضرت امام (ره) و ... که مجموعه ای از ارزشها و مکارم و فضائل اخلاقی را در خود ذخیره داشته و با انتقال این معارف و حسنات و خصال نیکو که همه برگرفته از منبع پر فیض کتاب و سنت نبوی و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می باشد. خیل عظیمی از مشتاقان را از چشمه های سرشار علم و دانش و عمل خود سیراب نموده اند. چنین اوتاد و عالمانی افتخار هر ایرانی مسلمان هستند که بی تردید بازنگری زندگی و سیره علمی و عملی ایشان جوابگوی کلیه نیازهای فرهنگی امروز ما خواهد بود. به ویژه اگر این بازنگری همراه با شاخصه ها و پارامترهای لازم و متناسب با عرف رایج جامعه ما تعمیم و ترویج داده شود.
2 – اصل بازشناسی و خودیابی :
مهمترین اصل در این مرحله شناخت عوامل و پارامترهای مهم در ایجاد ارتباط دو سویه و نیز بررسی عوامل موثر و تاثیرگذار در تعامل بوجود آمده می باشد به هر میزان که این شناخت دقیق باشد اثربخشی آن نیز زیادتر خواهد بود ، و زمینه ساز بازشناسی خودیابی می باشد.
الف – آدمی باید به ضرورت خودیابی واقف شود تا تلاشی را در این مورد آغاز کند.
ب – برای خودیابی اولین گام خلوت شخصی داشتن و مراقبه دائمی است.
چنانچه خودیابی محقق شود ، خدا به عنوان موضوع اصلی و مورد علاقه آدمی مورد شناسایی واقع می شود.
د – التزام منطقی خودیابی و خدایابی اندیشه آدمی را متوجه این نکته می نماید که اگر چه شناخت خود ، وی را به شناخت خدا ، رهنمون می شود ولی شناخت خدا نیز عاملی است در جهت ایجاد انگیزه برای شناخت خویشتن.
3- اصل بازآموزی :
منظور از این اصل آن است که پس از شناسایی عوامل موثر در ایجاد ارتباط دو سویه میان روحانیت و جوانان ، نسبت به آموزش این معارف با استفاده از ابزار نوین و کارساز و شیوه های جدید و به روز ، اقدام اساسی به عمل آید.
آموزش پس از بازنگری می تواند موجب غنا و ارتقا کمی و کیفی ، حضور جوانان در عرصه های اجتماعی و تعامل و ارتباط دو سویه با روحانیون گردد. اصل ایجاد ارتباط میان آموزش سنتی و مدرن از آنجا که مهمترین شرط سازگاری آموزه های سنت و مدرنیته است ،می تواند گامی مفید در ثمربخشی آموزش مبانی و معارف دینی به شمار آید. منتهی با عنایت به این شرط که آموزشهای سنتی همواره نیازمند بازنگری و پالایش و بازسازی می باشند.
4- اصل بازپروری :
هر آموزش بدون توجه به شیوه های پرورشی ، نمی تواند قرین موفقیت باشد. روشهای تربیتی نوین که بر فرضیه های علمی استوار است ، بیشترین موفقیت را در پیشبرد برنامه های تربیتی داشته و بی تردید در زمینه های فرهنگی و هویت دینی نیز با اتکا بر همین پیش فرض می توان به نتایج قابل قبول و استانداردهای لازم دست یافت. منظور از بازپروری در اینجا پرورش افکار و ایده های جوانان با آموزه های دینی و معرفتی است.
چنانچه شیوه ها و ابزار نوین فرهنگی و تکنولوژی روز در کنار آموزه های سنتی قرار گیرد ؟ نتایج ارزنده ای در کاهش گسست میان قشر جوان و روحانیت به همراه خواهد داشت. بی تردید پرورش روح و روان جوانان با تکیه بر آموزه های سنتی و دینی ، جامعه جوان ، ما را در بازگشت به هویت فردی و دینی رهنمون خواهد بود.
با توجه به مطالب مطروحه باید گفت که جوان هم مثل هر گروه دیگری زبان خاص خودش را دارد و با آن زبان مسائل را بهتر درک می کند.
لذا باید دقت شود تا زبان مشترک را پیدا و با آن زبان با جوان صحبت کنیم. مسئله مهم در این رابطه، تقویت نقاط مثبت شخصیت جوان می باشد. زیرا جوانان تشنه محبت و شخصیت هستند . به عبارت دیگر ، برای تجلی بخشیدن به ارزشها و درونی ساختن آنها می بایست به سه نیاز عمده جوان توجه شود :
1 – محبت .
2 – احترام به شخصیت .
3 – مسئولیت پذیری در آنان توجه شود.
ضروری ترین مرحله کار با نوجوانان ، داشتن یک رابطه خوب ، مطلوب و انسانی است. پذیرش و رعایت اصول زیر به عنوان اصول برقراری رابطه انسانی با نوجوانان و جوانان می تواند زمینه ساز ورود به دنیای جوان و یاری رساندن به وی در تشکیل هویت مثبت و درونی ساختن ارزشهای مطلوب اجتماعی باشد :
1 – اصل پذیرش و احترام متقابل : یعنی محترم شمردن جوان ، احترام به حقوق او . پذیرش وی آن طور که هست ( نه آن طور که ما می خواهیم ) و توجه به نیازهای همه جانبه او .(به قول شهید رجایی کار فرهنگی را از آنجایی آغاز کنیمِ جوان می خواهد وبه آنجایی ختم کنیم که ما می خواهیم)
2 – اصل ایجاد امنیت روانی: یعنی ایجاد فضای سرشار از امنیت. محبت و آرامش به دور از هر گونه سرزنش و تحقیر در خانواده و محیط زندگی جوان.
3 – اصل برقراری ارتباط کلامی و عاطفی : توسط اعضای خانواده به ویژه والدین با نوجوانان و جوانان یعنی صمیمانه ، محرمانه و فعالانه به احساسات و حرفهای جوان گوش دادن و واکنش مناسب نشان دادن.
4 – رعایت اصل برخورد مثبت و عدم مقایسه : یعنی قبل از هر چیز توانایی های جوانان را تشخیص دادن و رفتارهای مثبت او را تقویت کردن و رعایت تفاوتهای فردی در برخورد با توانایی های آنان.
5 – رعایت اصل اعتدال : خودداری از افراط و تفریط در دادن آزادی و مسئولیت خانوادگی و اجتماعی به جوانان.
آثار و نتایج گسستگی هویت که نتیجه دگرنگری به هویت می باشد فراتر از آن است که در این مبحث بدان بپردازیم ولیکن از باب توجه نسل جوان و اطرافیانشان ، به برخی از مهمترین پیامدهای آن می پردازیم :
اریکسون معتقد است :
فردی که قادر به یافتن ارزشهای مثبت پایدار در فرهنگ مذهب یا ایدئولوژی خود نیست ، ایده آلهایش به هم می ریزد چنین فردی که از درهم ریختگی هویت رنج می برد نه می تواند ارزشهای گذشته خود را ارزیابی نماید و نه صاحب ارزشهایی می شود که به کمک آنها بتواند آزادانه برای آینده طرح ریزی نماید.
در بسیاری از افراد ، هنگامی که دچار بحران هویت می شوند احساس پوچی ، از خود بیگانگی ، تنهایی و غربت می کنند. حتی گاهی به دنبال « هویت منفی » می گردند هویتی درست برخلاف آنچه که اولیا و جامعه برای آنها در نظر گرفته است. بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگارانه نوجوان را می توان از این دیدگاه توجیه نمود.
« ناتانیل براندن » به عنوان یک روان درمانگر به این موضوع عمیقا توجه نموده و می نویسد : یکی از پیامدهای از خود بیگانگی ، احساس بیگانگی آدمی از دیگران است و این احساس که دیگر فردی از جامعه بشریت نیست و او غریب و تنهاست. انسان در جریان خیانت به مقام انسانی خود ، خویشتن را به یک موجود منفور و مطرود متافیزیکی بدل می کند و علم او به اینکه انسانهای دیگر بسیاری مرتکب همین خیانت می شوند وضع او را دگرگون نمی کند. چنین شخصی ،احساس تنهایی و جدایی می کند ، جدایی به واسطه غیر واقعی بودن هستی خویشتن و احساس ویرانی درونی ناشی از فقر روانی .
از جلوه های شایع و عام فقدان هویت ، می توان به دل مشغولی های بی هدف اشاره نمود. فردی که خود را گم کرده و نقشی موثر برای خویشتن نمی یابد و به همین جهت نیز احساس « درون تهی بودن » می کند، غالبا خود را به هر موضوعی که در دسترس بوده و نسبتاً علاقه او را برانگیزد ، مشغول نموده و بخش عظیمی از فرصتها و انرژیهایش را در آن زمینه صرف می کند.
در افرادی که به نحوی با مشکل « فقدان هویت » مواجهند ، معمولا عوامل تشکیل دهنده « هویت فردی » در خارج از شخصیت آدمی، متمرکز می شود و از بیرون ، چگونگی و میزان تکوین هویت را تنظیم و تعیین می کنند.
و در حقیقت عواملی که باید از درون وجود انسان ، رشد نموده و روند « هویت یابی » او را تسهیل و تسریع نمایند به بیرون از وجود او انتقال یافته و از کنترل فرد ظاهرا خارج می شود. در نتیجه چنین فردی در انتظار بسر می برد تا دیگران برای او تصمیم گرفته و شخصیتی برایش قائل گردند.
در اینگونه موارد ابتکار عمل برای نوسازی شخصیت بو بازآفرینی و تکامل هویت از دست جوان خارج می شود و سر رشته زندگی اش را به دیگران می سپارد. «والسلام»
محمد علی موظف رستمی
پی نوشت :
1 – فرهنگ لغت فارسی عمید – ج 2 – 4891
2 – جوان و بحران هویت – دکتر محمدرضا شرفی
3 – جوانان و بحران هویت – جعفر اسماعیل سرخ – روزنامه همشهری – دوشنبه 61 دی 1381 – ص 21
4 – نظریه های شخصیت – علی اکبر سیاسی – ص 51
5 – جندگانگی شخصیت – ابراهیم برزار – روزنامه همشهری روز دوشنبه 71511381
6 – سیری در نهج البلاغه – استاد مطهری – ص 792 و 992
7 – غرر الحکم و دررالکلم – ج 2 – ص 43
8 – انسان موجود ناشناخته نوشته الکیس کارل – تورجمه پرویز دبیری – ص 503
9 – مکتبها و نظریه ها در روانشناسی شخصیت – سعید شاملو – ص 84
10 – انسان بدون خویشتن نوشته براندن ناتانیل ترجمه جمال هاشمی – ص 92
11 – تضادهای درونی ما نوشته هورنای – کارن ( ترجمه محمدجعفر مصفا – ص 431 )