مهندسی فرهنگی و چالش های فراروی آن
۱۳۹۲/۰۳/۰۶

آیا شاکله فرهنگ ایرانی – اسلامی در بستری نوین جریان یافته است ؟

آیا بذر سخنان مقام معظم رهبری پیرامون مهندسی فرهنگ به بارنشسته و صورت محقق به خود یافته است ؟

آیا سُنبه فرهنگ داخلی آنقدر پر زور شده است که بتواند امواج تعارض افکن فرهنگ مهاجم را در خود امحاء نماید ؟

شاید پسندیده تر آن باشد که تنها به طرح چند سئوال فوق بسنده نموده و در پی پاسخگویی نیز نباشیم که دیدن چنته ای نه چندان پرو پیمان از دستاورد موجود نمایاننده تلاش هایی جسته و گریخته و فاقد انسجام ، برنامه و طراحی اندیشمندانه در اینخصوص می باشد.

     واقعیت آن است که آنچه امروز در معرض دید و قضاوت نقادانه و ژرف اندیشانه قرار گرفته تنها تصویر اسکلت و چارچوبی ناقص از منویات رهبری در مطرح نمودن موضوع راهبردی «مهندسی فرهنگی» است. بازنگری نوشتارها و گفتارهای موجود پیرامون موضوع مهندسی فرهنگی، گویای این واقعیت است که تاکنون بار مباحث تئوریک و مفهوم شناسی بر وجه اجرایی آن تغلیب داشته است. و بیش از این حرکتی فرا رونده که ناظر به عملیاتی شدن مضامین مطرح شده باشد به چشم نمی خورد.

به همین جهت تنها فروماندن در محاق گفتار و نظریه و دلخوش نمودن به بسط نظری مقوله مذکور ، تحول و شکوفایی منظور نظر طراح را در پی خواهد داشت.

نظری گذرا بر تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی – ایرانی بیانگر آن است که در زمانهای سلف ،این فرهیختگی برجسته، آبشخور بسیاری از جوامع و ملل دیگر بوده است. اما دلایلی چند که این مقال را جای پرداختن بدانها نیست سبب گردید که رفته رفته گرد غفلت بر پویندگی ، سرزندگی و تعالی فرهنگ نشسته و از مکانت فرهنگ غالب به جایگاه تمدن مغلوب درآید. به گونه ای که اکنون آماج تهاجم و تک های متعدد قرا رگیرد. این غفلت البته مسبوق به سالیانی متمادی است و در محاق سی ساله پس از پیروزی انقلاب محدود و احصاء نمی گردد.

     کاوش و نگرش و در راستای ضرورت این معنا و(پویندگی فرهنگی) مصدق و موید متدهای بکار رفته نمی باشد. در تعلیل این انحطاط و پسماندگی تنها بر عوامل بیگانه نظر و تاکید ورزیدن و اطلاق تسامح گونه جمیع مشکلات بر این فقره، رها وردی منتج به نتیجه در بر نخواهد داشت. کما اینکه رهبر معظم انقلاب همواره بر لزوم توجه به خطر تهاجم فرهنگی بیگانگان تاکید ورزیده اند اما همپایه این قاعده ، قید دیگری نیز مضاف گردیده و آن بازنگری و بازقرائت شاکله فرهنگ و یا به عبارت دقیقتر مهندسی فرهنگی می باشد. این معنا و گزینه ،ناظر بر دامن زدن به حرکت و نهضتی جدید در عرصه فرهنگ اسلامی – ایرانی است. بدون شک دلیل واضح و معطوف به حقیقت در نفوذ و تهاجم بیگانه در بدنه فرهنگ ،وجود زمینه و روزنه های منبعث از ضعف فرهنگ می باشد. بنابراین استدلال ، عوامل بیرونی هرگاه امکان ورود و گشایشی را در پوسته این مضمون پیدا کنند لحظه ای درنگ نخواهند کرد. به همین جهت شاید توصیف این معنا به مصراع « خواجه در بند نقش ایوان است» صحیح و صادق نباشد اما بواقع چندان دور از مؤلّفه مزبور نیز نیست.

     آیا نظریه « مهندسی فرهنگی » معطوف به ترمیم روبنای فرهنگ است و یا رویکردی نوین به زیر ساختها ؟

مطمئناً طبع آسان پسند برخی از سکانداران فرهنگی، قید اول را بر تخریب و بازسازی سازه های موجود مرجح می داند. دشواری ابتناء و شروعی دوباره در پی شکافتن لایه های نامتجانس و ناهماهنگ فرهنگ رفته و موجود کاری بس گرانسنگ و گرانمایه در تاریخ این مرز و بوم کهن است و باقیات و صالحاتی ماندگار محسوب خواهد شد.

     جدای از گفتار فوق باید اذعان نمود که رهیافت علی الاطلاق و اسلوب و قاعده مشخصی که معطوف به تعریف واضح و روشن و نیز نمونه اجرایی و ارائه راهکارهای مناسب در مسیر تنقیح فرهنگی باشد به چشم نمی خورد.و این نقص و خلأ ناظر به دلایلی چند می باشد که بصورت مختصر مورد اشاره قرار خواهد گرفت :

1- ضعف ارتباط شورایعالی انقلاب فرهنگی و بدنه اجرایی فرهنگی :

     نیازی به تذکار و تشریح این مهم نیست که معمار اصلی فرهنگ نظام اسلامی ، در حال حاضر رهبر معظم انقلاب می باشند که علاوه بر عرضه دیدگاهها و نظرات و رهبافتهای فکری خویش در قالب گفتارهای عام و سخنرانیهای مناسبتی ، سرفصلهای حرکت ، پویش و جهش های فرهنگی را نیز در قالب نظریات خاص به مجموعه شورایعالی انقلاب فرهنگی به عنوان سیاستگذار و قرارگاه نظریه پردازی فرهنگی کشور ابلاغ می فرمایند. و پس از آن همه نگاههای دستگاههای فرهنگی و مرتبط با فرهنگ به مجموعه فرهیختگانی است که در شورای مذکور ، دست اندرکار تفسیر، تعریف و پردازش سیاستهای کلی فرهنگ می باشند.

     نکته قابل تامل و تاسف در این زمینه ، عدم اتصال حلقات و مطاوی این زنجیره مطول و مسلسل است که آن را به ضعف ارتباط سر و بدنه می توان توصیف نمود. بنابراین و به رغم زحماتی که شورای مذکور در اتخاذ استراتژی و راهبردهای همسو با ارزشهای دینی در بدنه فرهنگ کشور متحمل می شوند. بدلیل همان ضعف ارتباط و اتصال ، بسیاری از مصوبات این شورا شکل اجرایی نمی یابد.

2- عدم تشکیل کارگروه ویژه :

     با توجه به اهمیت و وجهه ساختارگرای بحث مهندسی فرهنگی، لزوم تشکیل کار گروهی تخصصی که از ظرف زمانی متناسب با موضوع برخوردار بوده و فرصت کافی و وافی در جهت انجام مباحث ذیربط ، نظرسنجی از ارگانهای فرهنگی و فرهیختگان صاحب نظر و رأی صائب و استوار، مبادله اطلاعات ، ارائه تعاریف و قالبهای متأمّل و مستدل را داشته باشد کاملاً ضروری بنظر می رسد.

3- عدم استجلاب و استخبار از نظرات نخبگان :

     از جمله راهکارهای مهم و اساسی در زمینه سیاستگذاری پیرامون هر موضوع و مدیوم ، ارجاع و استعلام از اهل فن و صاحبان اندیشه و رای در آن محمل می باشد. دایره این اجماع و اقبال آن هنگام از وسعت و فراخ بیشتری برخوردار می شود که بحث در حیطه علوم انسانی و نظری قابل طرح و تسری باشد. خاصه آنکه بسیاری از اعضای محترم شورایعالی انقلاب فرهنگی از قامت و جایگاه اجرایی در سطح کلان کشور برخوردار بوده و عمده توان فکری خویش را مصروف حل مشکلات حوزه کاری خویش می سازند و قدر متیقّن آنکه حضور قلیل و کوتاه زمان آنان در شورای مزبور ، گرهی از مشکلات بعضاً کور و سخت گشای فرهنگ ما نمی گشاید . به همین جهت ایجاد رابطه ارگانیک و سازماندهی شده بین کار گروه متقدم الذکر و آگاهان و سرآمدان حوزه فرهنگ ، علاوه بر توسیع و استغنای دامنه مباحث ،بر تسریع و تجمیع به هنگام نیز تاثیر غیرقابل انکاری خواهد داشت.

4- فقدان مکانیسم کارآمد جهت اجرایی شدن مصوبات شورا :

     تبلور دستاوردها و بروندادهای مباحث مطروحه در حیطه شورا تنها در محاق نظریه پردازی و تقریر و تحریر بر اوراق و صفحات ، باقیمانده و رهیافتی به گستره اجرا نداشته است. آیا وقت آن نرسیده که ساز و کار گذار از مرحله بسط نظری به قواعد عملیاتی، مطمح نظر و خوانش متصدیان امر قرار گیرد ؟

5- برخی از مصوبات شالوده شکن ، مقاومت و سرگرانی های برخی از نهادها و دستگاههای فرهنگی را در پی داشته است. تغییر ، تطوّر و گونه گون شدنها همیشه بر مذاق بسیاری خوش نمی آید و سیره فرافکنی پیشه می سازند، خاصه آنکه این تحول و تغییر در زمینه بودجه و فعالیتها و برنامه های مستدام و مانوس باشد . این عدم همنوایی را می توان یکی از چالشهای قابل تامل در تحقق محور مورد نظر دانست.

6- یکی از موضوعات قابل طرح در این زمینه باز تدبیر و بازاندیشی پیرامون ایجاد مرکزیتی واجد صبغه علمی است که بتواند تکوین و نوزایش خرد مدارانه بحث مهندسی فرهنگی را بدوش کشد به همین جهت تشکیل دانشکده ، پژوهشکده و یا موسسه ای تخصصی در این زمینه می تواند در فهرست این خاستگاه قرار گیرد.

7- ظاهراً مسیر حرکت و پویش در مباحث مربوط به مهندسی فرهنگی به گونه ای بوده که بین دو حوزه سخت افزار و نرم افزار مربوط به آن حائل و مرز بندی ناخواسته ای بوجود آمده است که هیچ یک را دست آویزی جهت اتصال و برقراری ارتباط با دیگری وجود ندارد و تا زمانی که این فاصله از میان برنخیزد چشمداشتن به بروندادی قابل قبول دور از ذهن می نماید.

8- بار دیگر ذکر این نکته بواسطه اهمیت آن ضروری بنظر می رسد که علیرغم تمامی تلاشهای مثبت و قابل ستایشی که تاکنون در زمینه بحث مهندسی فرهنگی صورت پذیرفته اما هنوز تعاریف و تعابیری متقن و مکتفی که مستجمع خواسته ها و اغراض و اهداف مورد نظر باشد منظر تحقق نیافته است به عبارت واضحتر تاکنون مجموعه نظرات و تعاریف ارائه شده در قالب جامع الاطراف و مانع الاغیار بودن جای نمی گیرد و یا اینکه توافقی اجماعی در ارائه تعاریفی واحد که مورد تراضی و جمع الجمع بوده و از ادبیاتی یکسان در مفهوم شناسی عناصر ذی دخل برخوردار باشد وجود ندارد. آری هنوز هم برداشتها و گفته ها متکثرند و تفاسیر و تعابیر متعدد و متنوع ؛ و بجای اتخاذ موضعی متفق، هر کسی ساز خود را می نوازد. و تا براین منوال پیش برویم جایگاه بایسته ی این ایده بزرگ نمود روشنی پیدا نخواهد کرد.

9- همانگونه که در بندهای متقدم نیز مورد اشاره قرار گرفت از مهمترین ساز و کارهای منجر به پیمایش صعودی روند شکل گیری ساختار مهندسی فرهنگی، بهره گیری از عقول و اندیشه های فرهیختگان و صاحبنظران و اساتید حوزه و دانشگاه می باشد چه بسیار شایستگانی که گر مجال اظهارنظر و ابراز وجود بیابند شکوفایی و تحولی خیره کننده در گستره عناصر متنوع فرهنگی نمود پیدا خواهد کرد. اما حلقه مفقوده این مفهوم و معنا آنجا رخ می نماید که بدانیم هیچ کاربست عملی جهت جذب و استجلاب این صاحبان اندیشه وجود ندارد.

10- شاید بتوان عدم سازواری و فقدان هارمونی و ساختار تشکیلاتی مناسب و متناسب شورایعالی انقلاب فرهنگی را با وظایف و ماموریتهای محوله از مهمترین علل و عوامل بازدارنده در تحقق سیاستهای کلان  فرهنگی محسوب نمود؛ کما اینکه در بندهای پیشین نیز مورد بحث و تاکید قرار گرفته و گفته شد که با تشکیل جلساتی هر از چندگاه و با حضور خیل افرادی که هر یک با مجموعه ای فربه از دغدغه های اجرایی حضور یافته و تمرکز لازم را درخصوص تصمیم گیری و تصمیم سازیهای سرنوشت ساز در حیطه فرهنگ را ندارند و یا اینکه از ساختار شخصیتی و سوابق فرهنگی مقبول و موجهی برخوردار نمی باشند چگونه می توان انتظار داشت که شاکله فرهنگ کشور تحت عنوان مهندسی فرهنگی به یکباره در مسیرتحول عمیق و فرا رونده قرار گیرد ؟

11- نکته دیگری که نباید مورد اغفال قرار گیرد این است که  اتخاذ تصمیم ها و سیاستهای واحد فرهنگی و تعمیم آن جهت اجرایی شدن به اغلب دستگاههای فرهنگی با ظرفیتها ، قابلیتها و ماموریتهای مختلف ،  نتیجه ای جز اجرای ناقص و فاقد انتظام و اکمال آن را در برنخواهد داشت. با این توضیح که هر مظروفی می بایست در ظرف خاص خود قرار گیرد.

12- ایراد و نقد دیگری که به دستگاههای متولی امر فرهنگ می توان وارد دانست عدم تکاپو واتخاذ راهبرد لازم و کافی و متناسب با ماموریتهای محوله و ظرفیتهای درون سازمانی است که در راستای پردازش و تبویب مباحث مربوط به آنها درخصوص نوسازی و پیرایش فرهنگی و در قالب طرح مهندسی فرهنگی می باشد. این تکاسل و فترت از عوامل کندروی و گذار طولانی مدت در این مبحث، قابل تامل است.

13- حسن ختام نوشتار خویش را به جملاتی از معمار بحث مهندسی فرهنگی ، رهبر فرزانه انقلاب قرین
می نمایم که خطاب به شورایعالی انقلاب فرهنگی فرمودند :

     « حالا باید نقشه فرهنگی کشور روی میز آماده باشد و باید روی آن بحث شده باشد تصمیم گیری شده باشد و نقشه کلان با راهها نه فقط چیزهایی که صرفاً آرزو و آمال است کاملاً کشیده شده و مشخص شده باشد. این حرف اصلی ما به شما دوستان است. گفتیم اینجا قرارگاه اصلی است و عقبه شما دبیرخانه وکمیته های اقماری و کارگروههای تخصصی است. و خطوط مقدم شما وزارتخانه های آموزش و پرورش – آموزش عالی و فرهنگ و ارشاد اسلامی و دستگاههای مختلف هستند. الآن باید نقشه مهندسی فرهنگی روی میز آماده باشد. »

 

 

                                                                         «والسلام»