مقدمه:
تاکنون تعاریف متنوع و در خور توجهی از سوی اندیشمندانی با ملیت های مختلف، متناسب با شرایط و مقتضیات کشورهای متبوع خود، پیرامون مقوله " فرهنگ " ارائه شده است. این موضوع، بیانگر آن است که فرهنگ از چنان گستره و جامعیتی در حوزه فکر و اندیشه برخوردار است که جامع جمیع این تعاریف بوده و تمامی آن ها را در بر می گیرد. بر این اساس، متولیان امور فرهنگی چه در قرارگاه اصلی و چه در قرار گاه میانی و یا قرارگاه عملیاتی(صف و ستاد) می بایست واجد نگرشی نرم افزاری بوده و به بیان واضح تر نگره نرم افزاری آن ها بر دیدگاه سخت افزاری ایشان غلبه داشته باشد.
در واقع، همان گونه که بحث فرهنگ، تمامی لایه ها، سطوح و اقشار مختلف جامعه را در بر میگیرد بر همین اساس این دسته از مدیران (فرهنگی) نیز میبایست از نگاه مدیریتی کلان، جامع و همه جانبه نگر برخوردار باشند.
موضوع :
به نظر میرسد در حوزه مدیریت میانی حوزه فرهنگی کشور، به شدت به آنالیزورهای فرهنگی مجرب و کارآمد نیاز است. در این میان و در بوته قیاس میتوان گفت که وظیفه مدیران میانی فرهنگی نه بازیگردانی است نه بازیگری و نه سرمربی گری؛ بلکه می بایست بیشتر نقش و وظیفه یک آنالیزور را ایفا نمایند؛ چرا که سیاست های فرهنگی کشور از سوی دستگاه های سیاستگذار، تدوین و ابلاغ میگردد و به همین دلیل نیازی نیست تا مدیران میانی حوزه فرهنگی، اوقات خویش را به سیاستگذاری اختصاص دهند.و از سوی دیگر وظیفه اجرا و یا بازی کردن نیز از حیطه امور مرتبط با آنان خارج است؛ بازی گردانی نیز وظیفه مدیریت کلان دستگاه هاست. بنابر این آنچه که مدیریت میانی فرهنگ و در قرارگاه میانی میبایست بر عهده گیرد شناسایی جایگاه و نقش تأثیرگذار هر دستگاه فرهنگی(به تفکیک و در محدوده وظایف کلان و مأموریت های تعیین شده) است که ملازم دقت نظر و تحلیل و تعقیب مداوم و همیشگی است. که در نتیجه ضمن آنالیز و تجزیه و تحلیل موضوعات فرهنگی و نیز معضلات مبتلابه این حوزه، چگونگی برخورد و مواجهه با هر یک از این موارد را به اطلاع و سمع و نظر مدیران کلان فرهنگی برساند.
در این راستا توجه به چند نکته اساسی، در ارتباط با " مدیران میانی فرهنگی" بایسته است:
1- این دسته از مدیران توسط مدیران کلان به گونهای انتخاب شوند که درک صحیح و جامع الاطرافی از وضعیت فرهنگی کشور داشته باشند.
2- وظایف نهادها و دستگاههای فرهنگی و حتی غیر فرهنگی را به خوبی بدانند.
3- چگونگی به کارگیری و اجرای صحیح پیوست فرهنگی را بدانند.
4- توانایی و قابلیت همراه سازی و به کارگیری حوزه کارشناسی را داشته باشند (از آگاهی و بینش کافی در این زمینه برخوردار باشند)
5- قدرت تمییز و تشخیص حوزه سخت افزار از حوزه نرم افزار را دارا بوده که این امر خود، مستلزم وجود تجربه لازم در این زمینه می باشد.
نتیجه:
بنابراین، مدیران کلان دستگاه های فرهنگی میبایست پارامترهای فوق رادر انتخاب مدیران سطوح میانی مد نظر قرار دهند.
باید توجه داشت که در صورتی که مدیران میانی حوزه فرهنگ، ناخواسته به کارهای اجرایی و سخت افزاری، مشغول و معطوف شود هیچگاه نخواهند توانست به نحو مطلوب وظایف خود در حوزه نرمافزاری را به انجام رسانند. بدین معنی که مدیر میانی حوزه فرهنگی، حتی کار اجرایی و سخت افزاری را نیز می بایست با نگاه و نگرشی نرمافزاری و با هدف گام برداشتن در مسیر متعالی و مقصد مطلوب به انجام رسانند.
والسلام