در ادوار تاریخ بشر، همواره افرادی بودهاند که با رفتار، شیوه زندگی و عملکردی که در طول حیاتشان داشتهاند، نامشان را در صفحه قطور تاریخ ثبت و درج نموده و از این روی در میان مردم و نسلهای بعد از جایگاه، احترام و شأن و مرتبت والایی برخوردار شدهاند و به همین خاطر مردم همواره از آنها به نیکی یاد مینمایند و آنها را به عنوان الگو و سرمشق قرار میدهند. نمونه بارز آن را در جریان جنگ تحمیلی شاهد بودیم. زمانی که خبر شهادت چند فرزند را در جبهههای جنگ به مادران میدادند. آنها این جمله را تکرار میکردند که خون ما که رنگین تر از خون حضرت امالنین نیست ایشان در یک واقعه و تنها در صحرای کربلا چهار فرزند خویش را در راه خدا فدا کرد.
در ادوار تاریخ بشر، همواره افرادی بودهاند که با رفتار، شیوه زندگی و عملکردی که در طول حیاتشان داشتهاند، نامشان را در صفحه قطور تاریخ ثبت و درج نموده و از این روی در میان مردم و نسلهای بعد از جایگاه، احترام و شأن و مرتبت والایی برخوردار شدهاند و به همین خاطر مردم همواره از آنها به نیکی یاد مینمایند و آنها را به عنوان الگو و سرمشق قرار میدهند. نمونه بارز آن را در جریان جنگ تحمیلی شاهد بودیم. زمانی که خبر شهادت چند فرزند را در جبهههای جنگ به مادران میدادند. آنها این جمله را تکرار میکردند که خون ما که رنگین تر از خون حضرت امالنین نیست ایشان در یک واقعه و تنها در صحرای کربلا چهار فرزند خویش را در راه خدا فدا کرد.
با بیان این جمله مادران چند شهید داده مشخص شد که موضوع بحث ما در رابطه با چه شخصیتی است. شخصیتی که با ولایتمداری، اوج گذشت و فدارکاری در راه مولا و سرور خویش حضرت امام حسین (ع) به عنوان الگو سرمشق بانوان مسلمان قرار گرفت.
اگر چه در واقعه کربلای حسینی آنچه که رخ داده سراسر درس و عبرت است. در این راستا، اتفاقاتی که پس از این حادثه و به دنبال و تبع از آن واقع شد نیز نوعی درس و آموزههای خاص برای ما میباشد که میبایست در این برهه از زمان که از حساسیت زیادی برخوردار بوده و بسیار مثمر ثمر نیز میتواند واقع شود توسط اندیشمندان و محققان در رهنمونسازی و هدایت جامعه اسلامی مورد بازتعریف و احیاء قرار گیرد.
کاروان کربلا بعد از اربعین به سمت مدینه حرکت کرد. امام سجاد (ع) به محض نزدیک شدن به مدینه دستور داد تا بشیر خبر آمدن کاروان را به اطلاع مردم مدینه برساند. بشیر هم سوار بر اسب شد و در حالی که پرچم سیاه در دست داشت به شهر مدینه رفت و از مردم این شهر خواست تا در کنار قبر پیامبر (ص) جمع شوند و خبر حادثه کربلا را به اطلاع مردم برساند. مردم مدینه به خصوص آنهایی که از نزدیکان آنها در کاروان امام حسین(ع) بودند سراغ عزیزانشان را از بشیر میگرفتند. در این میان، بشیر زن مجلله و رشیدهای را دیدند در حالی با خویش زمزمه: "واحسینا واحسینا " میکرد به طرف او میآید. بشیر فهمید که این زن امالبنین است و در این فکر بود که چگونه خبر شهادت چهار فرزندش را به او بدهد. آنچه که در این صحنه بسیار مایه عبرت و درس برای همه ماست. این نکته مهم بود امالنین به محض دیدن بشیر در ابتدا هیچ خبری از پسرانش نگرفت. و اولین کارش اطلاع یافتن از امام حسین(ع) بود و به بشیر گفت: از حسین چه خبر؟، بشیر هم گفت عون تو در کربلا شهید شد. سپس ام البنین گفت تمام بچههایم فدای یک تار موی امام حسین، از حسین چه خبر، بشیر گفت جعفر تو در کربلا شهید شد باز دوباره امالبنین گفت از حسین چه خبر بشیر گفت عباس تو هم شهید شد. امالبنین فرمود من از حسین سئوال میکنم تو از بچههایم میگویی از حسین چه خبر، به محض اینکه بشیر خبر شهادت امام حسین(ع) را داد امالبنین گفت مگر عباس من آنجا نبود که حسین شهید شد. بشیر هم جریان رشادتها و فدارکاری و قطعه و قطعه شدن پیکر حضرت ابولفضل را به امالبنین داد امالبنین هم سریع رو به کربلا کرد و گفت: عباس من شیرم حلالت. یعنی رضایت و حلال کردن کردن شیرش را در میزان وفاداری و استقامت و جانفشانی فرزندش در رکاب امامش دانست.
با این بیان در مییابیم که همیشه ظرف و مظروف باید با هم همآهنگ و قابل درک باشند. اگر حضرت عباس(س) و سه برادر بزرگوار دیگر ایشان، چنین ظرفیت بالایی در دینمداری و ولایت پذیری دارد، زمینهساز و تقویت کننده چنین احساسی نسبت به امام، نتیجه آموزه و درسهایی است که حضرت امالبنین(س) مادر بزرگوار ایشان به آنان داده است. چنین مادری برازنده و شایسته چنین فرزندی است.
محمد علی موظف رستمی