استاندارد ( Standard) در لغت به نمونه ، قاعده ، اصل ، مقیاس ، نمونه ی تصویب شده و هر چیزی که از طرف عموم به عنوان مبنایی برای مقایسه پذیرفته شود معنی شده است ( فرهنگ فارسی عمید ).
روابط پیچیده ی اجتماعی و یا پیچیدگی ساختارهای اجتماعی در عصر جدید،سکانداران و متفکران فقرات و عناصر مختلف فرهنگ را بر آن داشت تا قالبی قابل قبول و تثبیت شده از رویکرد مورد نظر خویش را ارایه دهند. ساختار و سامانه ای که ناظر به الگویی کامل و البته نسبی به گونه ایکه معیار و مقیاسی برای سنجش سایر نمودها و نمونه های هم خانواده آن حوزه باشد.
به عنوان مثال در حوزة سیاست،ساختار و چارچوب و استانداردی برای تحزّب و تشکیلات حزبی تعریف شد که به شکل نسبی(و البته نه ساکن و مانا،راهنمای سایر اجتماعاتی باشد که در پی تحزّبگرایی اند و یا در بخش صنعت ،مدلها و مقیاسهای استاندارد قابل قبولی را ارایه نمودند و یا در حوزه اقتصاد ، مکاتب اقتصادی استاندارد ( و البته متناسب با نظامها و ارزشهای حاکمه ی خویش ) بوجود آوردند.
جهان غرب پس از گذار از دوران سلطه کلیسا در قرون وسطی و رویکرد دین گریزانه و علم جویانه افراطی ، در ارایه الگو و استاندارد در حوزه فرهنگ نیز به تفریط گرایید به گونه ایکه فقدان اولویت دین و فرهنگ در مقایسه با اولویت اقتصاد و صنعت و سیاست نتیجه ای جز نسخ و سلب هویت فرهنگی آنان نداشت. تمایل به پلورالیسم و تکثرگرایی و ایجاد مکتب پست مدرنیسم آنچنان آنان را در خلسه و نشئه ای از بی هویتی فرو برد که حتی بناهای عظیم فکری متفکران متقدم خود را نیز ویران نموده و دین را از پایه و اساس ، مانع و رادعی برسر راه پیشرفت علم تلقی نمودند.
اکنون غرب فاقد هویت و اصالت فرهنگی است و بواسطة همین نقطه ضعف فاحش ، درصدد است تا دکترین بی فرهنگی خویش را به سایر جوامع نیز تسرّی بخشد. بر همین اساس آنان در زمینه های صنعتی و اقتصادی استانداردها و مقیاسهای قابل قبول فراوانی تولید نموده اند اما در حوزه فرهنگ بواسطة ضعف ماهوی قابلیت چنین امر مهمی را ندارند و یا اینکه تحت تأثیر مکاتب فکری اشاعه دهندة تز تکلیف گریزی و آزادی فردی بی حد و حصر و حذف قیود ارزشی اجتماعی ، کارکردی را برای حوزه مدیریت فرهنگی قائل نیستند به همین جهت با دامن زدن به آنارشیسم فرهنگی و خلط مباحث مختلف فکری ، دینی و عقیدتی در پی زمامداری در این حوزه بسیار مهم و سرنوشت سازند. رهبر معظم انقلاب از فرهنگ به عنوان شکل دهندة به ذهن و رفتار عمومی جامعه یاد می کنند و چنین توضیح می دهند که :« حرکت جامعه بر اساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیریهای یک جامعه بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آنها حاکم است» بنابر این طبیعی است که کشورهای غربی که خواستار تفوق همه جانبه و جامع الاطراف بخصوص در حوزه اقتصاد و صنعت می باشند صورت بندی هجمه های خود بر اقالیم مورد نظر را بر اساس جهت دهی به افکار و اندیشه ها و نوع تصمیم گیریهای آنان و در مخلص کلام سیطرة فرهنگی آنان قرار می دهند و به همین جهت غالب جوامعی که دارای حکومتهای فاقد اهلیت و اعتماد به نفس می باشند در برابر اینگونه فتنه گریها،مشی و روش فتور و سستی و انقیاد را پیشه خود می سازند اما ایران اسلامی در دوران پس از انقلاب هر چند که ممکن است در زمینه های اقتصادی و صنعتی مجال چندانی برای خودنمایی و نوزایشی چشمگیر نداشته و این خود البته ناشی از التزام استقلال فکری و فرهنگی و قطع وابستگی کامل و به تبع آن وابستگی اقتصادی و صنعتی از نظام سلطه جهانی بوده است ؛ اما با داشتن رهبرانی دینمدار و خوش فکر همچون امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه ای که علیرغم تمام فشارهای جهانی ، مقتدرانه در برابر هجمه های بی محابا جهان غرب بمنظور استحالة فرهنگی و فکری و در نتیجه سیاسی ، اقتصادی و صنعتی ایران و ایرانی ایستاده اند ، بر آن بوده اند تا بتدریج روح خودباوری و اعتماد به نفس را در کالبد آحاد مردم وارد نمایند ؛ به همین جهت کارگزاران فرهنگی نمی بایست و نمی توانند سهل انگارانه و مذبذب مآبانه در مسیر موج عمیق تهاجم بی فرهنگی قرار گیرند و مواضعی سست و فاقد صلابت وغیر هدفمند اتخاذ کنند. بر همین اساس، ارایه مدل استاندارد در حیطه ی ابزارها ،مدیریت ها ویا حتی شاخصه های فرهنگی به باور مؤلف این نوشتار رویه ای استراتژیک و راهبردی در جهت پویایی فرهنگ از سویی و خنثی سازی ترفندهای مغالطه آمیز در این حوزه اندیشه ساز و معنا جوی می باشد.
آیا وجود مرکزیت و محوریتی که با ایجاد مقوله و بحث استاندارد و مقیاس و معیارسنجش در خصوص ابزارها و شاخصه های مختلف فرهنگی ، وظیفه ای نظارتی و حمایتی بر تمامی نهادهای داعیه دار فرهنگ و فرهنگ سازی نقشی تعالی بخش را در این خصوص ایفا نماید و چارچوب و ساختار هر یک از عناصر مذکور و نیز مسیر حرکت رو به رشد را برای آنها ترسیم سازد ضروری نمی باشد؟بدون شک تحقق چنین ایده ای در راستای بحث مهندسی فرهنگی است که توسط مقام معظم رهبری مطرح و مورد تأکید قرار گرفت.که در نتیجه: اولاً : فقدان سازواری میان مؤلفه های متعدد فرهنگی را از بین خواهد برد و ثانیاً : کار بستی مشخص برای هر یک از ابزارهای فرهنگی ایجاد خواهد نمود و بدین ترتیب از تشتّت و پراکنده کاری در این زمینه جلوگیری می نماید . هر چند که شورای فرهنگ عمومی زیر نظر شورایعالی انقلاب فرهنگی چند سالی است که فعالیتهای ارزنده ای را در این خصوص آغاز نموده اما بنظر می رسد که این حوزه خود نیز دچار پراکنده کاری است به گونه ایکه تاکنون برونداد استنتاجات آن به عنوان نمودار و معیاری جهت سنجش فعالیتهای فرهنگی عرضه نشده است . فعالیتهای این مجموعه بیانگر آن است که جامعه اسلامی را از نهادینه سازی مقیاسهای فرهنگی گریزی نیست . فضای فرهنگی جامعه نبایستی و نمی تواند تحت سیطره آراء و عقاید شخصی قرار گیرد. نتیجه چنین رویکردی مطمئناً تذبذب و سردرگمی نسلهای جوان است که از این رهگذر ، رهزنان مسیر حساس و پرخطر فرهنگ،منافع بسیار برده اند. اکنون سؤال اینجاست که آیا یکبار برای همیشه نمی بایست به این فضای باری به هر جهت فرهنگی پایان داد و اولاً یک مرکز یا متولی مشخص و ساختارمند سکاندار امر استاندار سازی ابزار،مدیریت وشاخصه های فرهنگی و در نتیجه ایجاد ساختاری استاندارد در فضای فرهنگی کشور شود و ثانیاً : هر یک از سازو کارهای فرهنگی به شکل مو شکافانه مورد بررسی همه جانبه قرار گرفته و حدود و میزان استاندارد آن مشخص شود تا همه کارگزاران و نهادهای فرهنگی دست آویزی مشخص و معیاری معین در حیطه کاری خویش داشته باشند و بدین ترتیب از تشتّت،بی برنامه گی و پراکنده کاری در حوزه فرهنگ جلوگیری بعمل آید.
----------------------------------------------------------------
به عنوان مثال اکنون در کشور ، سالیانه دهها همایش و گردهمایی برگزار می شود که هر یک ساختار ، پارامترها و شاکله خاصی را دارا بوده و هر کارگزار فرهنگی تعریف خاص خود را از عنصر «همایش» دارد اما در صورت وجود نهاد متولی استاندارد سازی فرهنگی و تعریف پارامترها و فاکتورهای تشکیل دهنده ی یک همایش معتبر و قابل قبول ، فواید بیشماری همچون :
الف) صرفه جویی در وقت
ب) صرفه جویی در هزینه کرد
ج) پرهیز از سردرگمی و بی برنامه گی
هـ) تسریع در پیشبرد برنامه
و) پرهیز از موازی کاری
ز) تمرکز فکری بر روی چارچوب مورد نظر
د) افزایش کیفی برنامه
د) صورت بندی منطقی آیتم ها
د) همه پسندی و مقبولیت برنامه و ....................
را در بر خواهد داشت.
با این اوصاف و وجنات آیا تلاش معجل در شالوده افکنی چنین نهادی که در بطن و متن خویش ساماندهی سامانه عظیم فرهنگ را عهده دار خواهد شد ضروری و اجتناب ناپذیر نمی نماید.؟
استاندارد و مدیریت فرهنگی :
قدر مسلم آن است که در حوزه های مختلف اقتصادی ، صنعتی ، نظامی و آموزشی ، شاخصه ها و معیارها و بعبارت بهتر استاندارد معین و مشخصی جهت احراز پست مدیریت وجود دارد به گونه ایکه تنها در صورت اکتساب چنان ملاکهایی و احراز فاکتورهای مرتبط با گزینه مورد نظر و اثبات شایستگی و توانمندی فرد در آن حوزه و نیز دارا بودن سوابق تجربی و علمی قابل قبول،امکان تصدی پستهای مدیریتی وجود دارد اما متأسفانه در عرصه فرهنگ اینگونه مدارج و صورتبندی منطقی و موازین متقنی جهت انتخاب و انتصاب مدیران فرهنگی وجود ندارد و شاید نابسامانی و وجود داعیه های شخصی و سلیقه ای که فاقد پشتوانه علمی و تجربی است و عدم وجود مکانیسم و ساختار مشخص در بکارگیری ابزارهای فرهنگی و عدم انسجام راهبردی در این حوزه ، همه و همه به نوعی و به وجه غالب به این معضل قابل تأمل باز می گردد. چگونه می توان فردی را که فاقد سوابق نوشتاری و گفتاری قوی و قابل قبول فرهنگی و پژوهشی است و یا اینکه از تجارب و احاطه بارزی در این حوزه برخوردار نیست بر اریکه تصمیم سازی این عرصه حساس و سرنوشت ساز که با افکار و اندیشه ها و آراء تمامی افراد یک جامعه وابستگی کامل و تام دارد نشاند و شاهد فقر و واپسگرایی در تولیدات فرهنگی و تغییرات و تطورات ناهمگون و غیرکارشناسانه ، اعمال سلیقه های شخصی و غیرعلمی و یا اتخاذ مواضعی تکلیف گریزانه در این زمینه بود.؟ بر همین اساس و با چنین رویکردی نهاد متولی استاندارد سازی فرهنگی می تواند معیارها و ملاکها و پارامترهای لازم جهت احراز پستهای حساس مدیریت فرهنگی را صورتبندی و تدوین نموده و مرجع معتبر در خصوص اظهار نظر و تغییر صلاحیت و گزینش مدیران محسوب گردد.آیا حوزه بسیار حساس و ایدئولوژی پرور و جهت بخش فرهنگ شایسته چنین تلاش وتوجّهی نمی باشد ؟
انگیزه راقم این سطور از پیش کشیدن بحث استاندارسازی فرهنگی و پافشاری بر این موضوع ، وضعیت اسفباری است که گاه در حوزه فرهنگی با آن روبرو هستیم به گونه ایکه برای هر محصول غذایی که حتی از وجهه ارزش چندانی هم برخوردار نیست ( مثلاً چبپس و تنقلات کودکانه ) معیارها و ملاکهایی را به عنوان استائدارد در نظر گرفته اند اما وقتی بحث به حوزه مسائل فرهنگی مرتبط می شود هیچ شاخصه و محور قابل اتکا و تعیین کننده ی حسن و قبحی برای محصولات فرهنگی وجود ندارد، تا آنجا که در موارد مورد نیاز که خطوط قرمز و حدود و ثغور ارزشها مورد هتک و هنجار شکنی قرار می گیرد بتوان با بهره گیری از آن ملاکها و چهارچوب ، زنگ خطر را به صدا در آورد و جامعه را نسبت به بروز و ظهور چنین پدیده های هنجار شکنی مورد خطاب هشدارگونه قرار داد .
این نقیصه هنگامی بیشتر خود را به رخ می کشد و چالش برانگیزتر می شود که ما خود را ام القرای جهان اسلام می دانیم و از این رهگذر داعیه جهانی شدن ایدئولوژی و مکتب و انقلاب خود را داریم اما آیا بدون داشتن ساختاری مشخص و دقیق و استاندار در حوزه فرهنگ و توجه به بحث مهندسی فرهنگی که توسط مقام رهبری مورد تاکید قرار گرفته است می تواند چنین داعیه ای داشت ؟
هنگامی که توسعه و جهانشمولی ایدئولوژی، مکتب و ارزشها،خود زیر شاخه ای از بحث کلان فرهنگ محسوب می شوند و افکار ، عقاید و جهت گیریهای یک ملت به فرهنگ آن ملت برمی گردد آیا می توان نسبت به این موضوع مهم و حیاتی توجه لازم را نداشت . چگونه می توان الگوی سایر جوامع و کشورهای تئوکرات شد در حالیکه هنوز ساختار و شاکله معینی برای عناصر و شاخصه های فرهنگی تعریف نشده است .
در زمانه ای که برای تمامی محصولات اقتصادی ، صنعتی ، کشاورزی ، نظامی و . . . یک معیار و استاندارد قابل قبول وجود دارد که درج یا عدم درج آن علامت بر روی آن محصول بر درجه ارزش آن تاثیر بسیاری دارد و مقبولیت یا عدم مقبولیت اجتماعی را برای آن در بر خواهد داشت و آحاد مردم نیز به این وسیله تکلیف خود را با آن محصولات مشخص می کنند در اینصورت آیا می توان برای مقوله بسیار مهم فرهنگ که با فکر و اندیشه و نظر و سرنوشت یک ملت سروکار دارد بی اعتنا بود و استاندارد خاصی را برای آن تعریف ننمود ؟
والسلام