جهان خارج تحت تاثیر تحولات و پدیدههای مختلف، متفاوت فهمیده میشود و این دریافتهای متنوع به نوع نگاه و نگرش و شعاع فهم افراد بستگی تام دارد. ما چیزی را بهتر میفهمیم که بدانیم ضد یا اضداد آن چیست؟ (یعنی شناخت یک تصور از روی تصورات ضد آن یا شناخت تصدیقی از روی اضدادش). در نقطه مقابل، دانستن یک نظریه در یک میدان و بیخبر ماندن از نظریات دیگر انسان را از فهم عمیق همان نظریه نیز محروم خواهد کرد و درک تیرهای به او خواهد داد. با این مقدمه به این نکته میرسیم که نقد و انتقاد چگونه میتواند شعاع دید و بینش انسان را در سیطره تفکرات و اندیشههای وی در زمینههای مختلف فردی و اجتماعی، گسترش دهد.
اما نکته مهم این است که انسانها عموماً به هنگام مواجهه با مقوله نقد و انتقاد چه واکنش و عکس العملی را از خود بروز میدهند و دیگر اینکه باز نمود این ساز و کار در بستر گزارههایی همچون اجتماع، سیاست، علم، دین، هنر، ادبیات و مدیریت چگونه خواهد بود.
نظر و عقیده فرد هر چقدر هم که صحیح باشد اگر در معرض بحث و نقد قرار نگیرد عیار و صحت و سقم آن عیان نخواهد شد. در طرف مقابل، افرادی که نظری مخالف نظر ما دارند ما را وا میدارند که بیندیشیم که دلایل صحت و درستی آن نظر چیست. بالنهایه دستاورد نقد آن است که هر اعتقاد و نظریهای را در بوته بحث و استدلال و تجزیه و تحلیل قرار خواهد داد. و در این صورت است که نور شمعگونه حقیقت به اشعهای خورشیدوش مبدل خواهد گردید و شعاع و گستره آن بسی افزونتر از گذشته خواهد شد.
گرایشها و نگرشهای هر فرد انسانی مسبوق به بسیاری از دریافتها و پارامترهایی است که در اعماق ضمیر ناخودآگاه وی مضبوط بوده و مکانیسم خودآگاه را علیالاطلاق تحت تاثیر خود قرار میدهد.
این فاکتورها بخشی ژنتیکی و پارهای نیز باز نمود خاطرات و اعمال و افکار و نیات جاری و ساری در پیشینه هر فرد است؛ به گونهای که نمیتوان منکر رسوخ غیر محسوس این عوامل بر روابط فردی و اجتماعی اشخاص شد.
بر همین اساس، آدمی از الگوهای فرهنگی خاصی متاثر است که بدون شک بر تصمیمگیریهای وی چه در زمینه سیاستگذاری در عرصه زندگی شخصی و چه در تعاطی و تبادل افکار در بستر اجتماع تاثیرگذار خواهد بود. و در همین ارتباط بسیاری از انسانها در چنبره گزارههایی همچون تعصب، خودشیفتگی، عادت و ترس، گرفتار و محصورند و همین اوصاف، کنش و جهش بشریت را در بستر رشد و تعالی و البته نه الزاماً کمال، دچار کندی و فترت خواهند نمود.
قدر مسلم این است که دانستن بیشتر به فهمیدن بهتر منتهی خواهد شد و در بهتر فهمیدن یک امر واحد اگر بجای آنکه یک نور بر آن بیندازیم، ده نور بیفکنیم و آن را از ده روزن نگاه کنیم جوانب آن را بهتر میبینیم و میفهمیم. اطلاعات بیشتر، مجاری افزونتری هستند برای برداشتن گامی بیشتر.
جانمایه کلام این نوشتار آن است تا بگوید جامعهای میتواند در سبیل رشد و تعالی قدم بردارد که همه اعضای آن در وهله نخست با فرهنگ صحیح پرسش و پرسشگری و نقد، آشنا باشند و از سوی دیگر نظام حاکم بر جامعه، زمینه و بستر بکارگیری این ساز و کار را در ارتباط با هریک از افراد فراهم آورد. براستی اگر امکان سئوال کردن وجود نداشته باشد ارتباط انسانها با دنیای پیرامونشان چگونه خواهد بود؟ اگر هر فرد، امکان تاثیرگذاری و تأثیرپذیری از محیط اطراف خود را نداشته باشد آیا میتوان او را انسانی آزاد و صاحب اختیار دانست؟
اگر ما خوب پرسیدن و درست نقد کردن را بیاموزیم و از سویی امکان این امر برایمان فراهم شود آنگاه پرسشها میتوانند زندگی ما را متحول سازند. اگر خوب پرسیدن را یاد بگیریم و بتوانیم از آن به درستی استفاده کنیم قادر خواهیم بود نقاط مبهم و تاریک فرا راه خود را روشن نماییم.
مسائل را تنها از یک بعد دیدن و سوار بر سفینه تعصب و جزمیت در بحر پرتلاطم زندگی به پیش رفتن، فرجامی ناخوش در پی خواهد داشت:
خشک کامی و تعصب خامی است
تا جنینی کار، خون آشامی است (مولوی)
تنها به نظر و عقیده خود متکی بودن و مطلقگرایی صرف، حاصلی جز بینصیب و بیبهره ماندن از انبوه بینشها و نگرشها و ایدهها نخواهد داشت. چرا که به اراده خداوند تبارک و تعالی همه انسانها صاحب عقول و اندیشهاند و به زبان ساده و عامیانه نیز گفته شده که «هر سری فکری دارد.»
نقد و ناقد
1- تعریف نقد
نقد (critic) به معنای سره کردن و نیز ظاهر ساختن عیوب و یا محاسن کلام و انتقاد (criticism) از مصدر باب افتعال به معنای عیبجویی، موشکافی و نکتهسنجی بر همین منوال، نقاد کسی را گویند که سره کننده و جدا کننده خوب از بد است. (فرهنگ فارسی عمید)
انسان بالفطره کمالجوی و کمالخواه است و به هنگام رویارویی با عیوب و نواقص، فرآیند تعقل و عقل کمالگرا سیگنالهای هشدار دهنده، مبنی بر وجود مانع ساتع مینماید. به عبارت واضحتر نقد هدایت انسان به مسیر کمال و یا همان صراط مستقیم است. بر همین اساس شاید بتوان ارسال پیامبران از سوی خداوند را در همین راستا محسوب نمود. اگر نقد نوعی هدایت مخاطب به راه راست و طریق مستقیم است پس موعظه حسنه و تذکار را نیز میتوان نوعی نقد محسوب نمود. خداوند متعال در قرآن کریم در آیه 125 سوره مبارکه نحل خطاب به پیامبر گرامی اسلام فرموده است:
ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین.
بخوان به سوی راه پروردگار خویش با حکمت و پند نیکو و در ستیز با ایشان بدانچه نیکوتر است مجادله نما. همانا پروردگار تو داناترست بر آنکه گم شده است از راه او و اوست داناتر به هدایت شدگان.
2- چرا باید انتقاد کرد؟
الگو گرفتن از این تذکار الهی و به کار بستن آن در خلال فرآیندهای مختلف اجتماعی در واقع مشابه همان چیزی است که ما از آن به مقدمه نقد تعبیر مینماییم. چرا که نقد به معنای سره کردن و جدا ساختن و ظاهر و عیان نمودن عیوب و محاسن است و دستیابی به چنین راهبردی بدون بهرهمندی از قوه عقول آدمیان امکان پذیر نمیباشد؛ همان چیزی که به تصریح آیه مورد بحث، پیآمد آن موعظه خواهد بود.
بیان نواقص و کاستیها و عیوب در جهت بهینه ساختن در واقع همان نقد یا موعظه حسنه است و در ادامه پروردگار سبحان از مجادله با عبارت «و جادلهم بالتی هی احسن» سخن به میان آورده است و با چنین تعبیری بر آن است تا نحوه و شیوه وعظ و اندرز و یا به تعبیر بهتر، شیوههای صحیح نقد و انتقاد را بیان فرماید.
شاید بتوان گفت که نقد عمدهترین حربه نظری برای ایجاد تحول و تغییر در جهان و ساختار زندگی است. نقد به روشهای مختلف میکوشد تا تنها به توضیح آنچه که هست اکتفا نکند بلکه میکوشد تا مخاطب خود را از چارچوب تنگ و بسته و حقیر آن بالاتر بکشد و در ورای آن گذار، مسیر تکامل تاریخ را نظارهگر باشد. گرایشهای رشد یابنده و نطفههای بالنده آن را دریابد و زایش و رویش آن را آسانتر و تند پوتر سازد.
به عبارت بهتر، خصلت گذار از وضعیت فعلی و دستیابی به افقهای متعالی بارزترین و مهمترین خصلت نقد است. خصلت گذار از وضعیت فعلی به جایگاهی بهتر و پسندیدهتر در آینده از ویژگیهای مهم نقد است و در ارتباط با همین جنبه مترقی و دگرگونساز نقد است که آثار بزرگان اندیشه و خردورز از نوپویی و تحولگرایی سرشار برخوردار است.
همه انسانها در دیدن عیوب و بدیها و کاستیها و زشتیهای دیگران بینا و توانا هستند اما در دیدن و یافتن همین موارد پیرامون خود و زندگی خویش ناتوان میباشند. این امر متاثر از وجود و قوت صفت «خودبینی» و «خودخواهی» در وجود انسان است. استیلای این خصیصه بر رفتار و منش آدمی به درجهای از فربهی میرسد که همه عناصر اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار می دهد. با عنایت به مطالب فوق مشخص است که جایگاه نقد و انتقاد تنها در دیدن عیوب فردی خلاصه نمی شود و گسترهای بسیار وسیع و فراگیر را شامل میگردد.
3- نقش نقد و انتقاد در زندگی انسانها
واقعیت آن است که نقد شدن جزء ضرورتهای زندگی همه انسانها محسوب میشود. چون رشد و کمال و نیل به موفقیت در تمام مراحل زندگی منوط به دیدن نقایص و نیازها و کمبودها و تلاش در جهت مرتفع ساختن آنهاست. انسانها همگی بواسطه اتوپیایی که در ذهن خویش ترسیم نمودهاند به دنبال مدینه فاضلهای هستند که در آن همه افراد بشر از نظر عقل و اخلاق به منتهی درجه کمال رسیده باشند. خصلت نیاز به همجنس از سویی و نیز همپوشانی نقایص و نیازها از سوی دیگر، انسانها را متمایل به زیست اجتماعی مینماید. حیات انسانی درگذر تاریخی خود به سوی عقلگرایی و نمود عینی این ویژگی سیر می کند.
و این حاصل نشده است مگر در گذر از چالشها و کنشهای فراوان که در برهههای مختلف، گریبانگیر مسیر تکامل بشر بودهاند و آنچه در این میان به عنوان عنصر و عامل پویش و زایش متوالی و تسلسلوار خودنمایی میکند همانا کلیدواژه «نقد» است. همان ساز و کاری که هستها را به چالش کشیده و طرح و قالبی نوین را پیریزی مینماید. شاید بتوان در عبارتی ظریف، نقش نقد را بر حیات آدمی و فراز و فرودهای او در مسیر زندگی چنین بیان نمود: نقد همان مرکب راهوار اندیشه و خیال است که حیات او را در تمامی ابعاد، جانی تازه بخشیده و در درون جانها راهی تازه کاویده و بر تمام بیرنگیها، رنگی دلنشین میپاشد.
بر این وصف میتوان گفت که انتقاد نقش عمدهای در روابط اجتماعی ایفا میکند از نقدها میتوان برای ایجاد تحرک در اشخاص و نفوذ در شخصیت آنان بمنظور اصلاح، آموزش، بیان نیازها و خواستهها و یا محرکی برای پیشرفت استفاده نمود.
فرهنگ نقد به نوبه خود عامل بیداری و جرقه آگاه سازی جامعه بوده و با برخورداری از چنین ساز وکاری، عناصر مختلف اجتماعی شامل اقتصاد، سیاست، صنعت، قوانین و... بازتولیدی سازنده و جهشی و پویشی تکاملگرا خواهند داشت. همچنین نقد موجد اندیشه نوزایی در اندام وارههای مختلف اجتماع شده و تحقق جامعهای مردم سالار و تعقلگرا را که در آن نهادهای مختلف مدنی نظیر مطبوعات، احزاب، تشکلهای مختلف مردمی، ngoها (سمنها) و اتحادیهها کارکرد طبیعی و تاثیرگذار خود را داشته باشند میسر خواهد ساخت.
از سوی دیگر فرهنگ نقد با ایجاد روحیه خودباوری و اعتماد به نفس در نهاد جامعه، به رشد و بالندگی مادی و معنوی جامعه کمک نموده و زمینههای جمود فکری، دگماتیزم، استبداد و اتوریته را نزد لایههای مختلف اجتماع از بین خواهد برد.
همچنین نقد و نقادی اسباب نهادینهسازی خردورزی، علم باوری، کلاناندیشی مصالح ملی، نوگرایی سیاسی، همبستگی ملی و خودسازی جامعه را فراهم نموده و منحیثالمجموع زمینههای رشد عقلانی همهجانبه اجتماع را سبب خواهد شد.