اخلاق، روح سیاست نبوی است
۱۳۹۲/۰۱/۰۷

گفت‌و‌گو با دکتر علیرضا صدرا

همانگونه که خود پیامبر(ص) هم در حدیثی اشاره کرده‌اند، مهم‌ترین انگیزه و فلسفه بعثت ایشان را می‌توان به کمال‌رسانی و گسترش اصول اخلاقی و انسانی دانست.
نگاه به سیره پیامبر(ص) این مسئله را به اثبات می‌رساند. بنابراین می‌توان اخلاق را بنیان همه امور در اسلام دانست. به این معنا که اقتصاد، اجتماع و سیاست باید بر وفق اخلاق سامان خود را پیدا کنند. نقل است که فردی نزد پیامبر(ص) آمد و از حضرت خواست تا نیکی و بدی را برای وی تعریف کند. پیامبر به قلب آن مرد اشاره کرد و سه بار گفت از قلبت بپرس. این روایت و روایت‌های مشابه نشان می‌دهند که از دیدگاه پیامبر، اخلاق یک دسته اصول جدا از انسان نیست و بنابراین پیوندی تنگاتنگ با وی دارند. همانگونه که اشاره شد، سیاست هم نمی‌تواند از اخلاق برکنار باشد و شاید بتوان گفت هدف از سیاست توسعه اخلاق در روابط میان انسان‌هاست. در گفت‌وگویی که از پی می‌آید به ویژگی‌های اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی پیامبر(ص) پرداخته شده است
هنگامی که پیامبر(ص) به مدینه هجرت کردند، به گسترش ایده‌ها و مشی سیاسی خود پرداختند. بی‌تردید، سیاست‌ورزی پیامبر همراه با نوعی اخلاق بود که می‌توان از آن به اخلاق سیاسی پیامبر(ص) تعبیر کرد. این اخلاق سیاسی چه ویژگی‌هایی داشت و اصولا چرا پیامبر(ص) به آن اهمیت می‌دادند؟
اخلاق پیامبر(ص)، اخلاق سیاسی متعالی بوده و سیاست وی سیاست اخلاقی متعالی به‌شمار می‌آید. بنا‌به‌گفته قرآن، رسالت پیامبر(ص) برای بشارت و رحمت و هدایت بشری است. خود حضرت می‌فرمایند من برای تکمیل و تمامیت مکارم اخلاقی برانگیخته شده‌ام؛ انی‌بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. نیز گفته شده که اخلاق پیامبر(ص)، اخلاق قرآن و قرآنی است. مراد از اخلاق قرآنی، اخلاق خدایی و خدایگونگی است که اخلاق متعالی و مکارم اخلاقی و تعالی اخلاقی به شمار می‌آید. این اخلاق در مقابل اخلاق فرعونی و به‌اصطلاح خدایگانی (ادعای خدایی و «انا ربکم اعلایی») قرار می‌گیرد. از تعبیر نبوی(ص) و علوی(ع) تا بیان بلند و سنت برجسته حضرت امام خمینی(ره) اساسا اخلاق، سیرت سیاست است و سیاست صورت اخلاق. به بیان دیگر اخلاق زیرساخت راهبردی و روح و حتی قلب سیاست محسوب می‌شود و سیاست ساختار و قالب اخلاق به‌شمار می‌آید.
یعنی ما سیاست می‌ورزیم تا اخلاقی‌تر عمل کنیم؟

اصلا سیاست تخلق به اخلاق الهی و به تعبیر امام خمینی(ره) سیاست زمینه‌ساز تحقق فضیلت که اخلاق باشد، است. حتی به تعبیر ملاصدرا که دیانت و به تبع آن اخلاق و عرفان را روح سیاست و سیاست را جسد و جسمانیت دیانت، اخلاق و عرفان تلقی کرده؛ «حکمت(هم) اقتدا به خدای تعالی در سیاستش است». به بیان قرآنی همانگونه که رسالت انبیا که در نظر امام شغل آنها سیاست بوده، دو کارکرد عمده است(«یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»): اول موانع را از سر راه بر می‌دارد و دوم زمینه‌های ظهور و بروز خلاقیت‌ها و از جمله فضایل اخلاقی را فراهم می‌سازد. با همه تعبیرهایی که درباره انسان گفته شده است؛ بسان انسان موجودی ابزار ساز، حیوانی مدنی و حتی جانداری خردورز و ... در حقیقت انسان موجودی اخلاقی است.
بی‌تردید اخلاق انسانی، فرای اخلاق طبیعی بوده و مراد اخلاق اختیاری، ارادی-تدبیری بوده و به‌اصطلاح اخلاق مدنی، اجتماعی- سیاسی است، مثلا تندخویی اخلاق طبیعی و به‌اصطلاح مادرزادی(و فیزیولوژیک) بوده اما صبوری، اخلاقی مدنی است. اخلاق مدنی نیاز به تعلیم نظری و تادیب یا تربیت عملی و به‌اصطلاح تمرین و تکرار و ریاضت و خودداری از انجام و تکرار و هنجاری‌شدن رذایل و واداری به انجام فضایل و تکرار و نهادینگی (تُمّکن و استقرار) و به‌اصطلاح هنجارسازی دارد. اخلاق فرعونی همان اخلاق طبیعی و حیوانی و درندگی و به‌اصطلاح سبعی نفسانی بشری بوده که بر تمام منش درونی فرعون حاکم شده و در کنش و روش او بازتاب یافته و متجلی شده است. حال آنکه اخلاق پیامبر(ص) اخلاق انسانی و الهی فاضله و توحیدی متعالی است. در واقع خود حضرت برای تحقق عملی و حاکم‌کردن عینی چنین اخلاقی ظهور کرده تا اسوه حسنای کمال، جلال و جمال خدایی باشد(«و لکم فی رسول‌الله اسوه حسنا»).
این اخلاق متعالی درست در برابر اخلاق ماکیاولیستی خدعت و فریب است؛ ضد‌اخلاق فرویدیسمی و اپیکوریستی لذت‌طلبی و سود و سوداگرایانه تک‌ساحتی نامتعالی کاپیتالیستی است. در مقابل و مقابله با اخلاق داروینیستی سلطه‌طلبان تنازعی قرار دارد که حاصل آن اخلاق و منش سیطره‌جویانه درونی، سلطنتی ‌ و استکباری یا امپریالیستی است. از سوی دیگر، اخلاق دیگری به نام اخلاق هندوییسم وجود دارد که رهبانیت را ترویج می‌کند، نه‌تنها مدنی یعنی سیاسی و اجتماعی نبوده بلکه درونی و در حقیقت درون‌گریزی و تارک دنیایی است. حال آنکه اخلاق اسلامی که اخلاق توحیدی، متعادل و متعالی تعادل‌بخش و تعالی‌آفرین است درست در برابر همه این اخلاق‌ها قرار می‌گیرد. اینها بیشتر شبه‌اخلاق بوده یا اخلاق غیرتوحیدی، شرک‌آلود دوگانگی (دوآلیستی) تک‌ساحتی تا تنازعی نامتعادل و نامتعالی غیر یا ضد‌توحیدی‌ هستند، اخلاق ظنی یا پنداری و یا پندار اخلاق و نیز اخلاق توهمی یعنی کاذب و دروغین و توهم اخلاقند. حال آنکه اخلاق قرآنی، نبوی و علوی و امامی تا مهدوی (عج‌الله) یعنی اخلاق اسلامی و همان اخلاق انسانی، فاضله و متعالی و حتی متعادل توحیدی است.
اخلاقش عین سیاست و روح و شبکه هنجاری شاکله راهبردی و ساختاری آن است. اخلاق فعال و در صحنه است. حال آنکه مثلا مسیحت گونه‌ای اخلاق انفعالی گریز به اسم پرهیز و گاه سیاست‌ستیزی و فرار (اسکیپیسم) از اجتماع و سیاست را ترویج می‌کند. چنان که حتی عمدتا کلیساهای جامع مسیحی در کوه‌ها و جاهای دوردسترس و پرت و در غارات و مغارات قرار گرفته‌اند، حال آنکه مساجد جامع اسلامی درست در وسط شهرها جای دارند. میدان نقش جهان اصفهان الگوی خوبی از این مسئله را نشان می‌دهد: یک سوی این میدان مسجد و مرکزیت عبادت و خودسازی است، سوی دیگر مقر حکومتی(کاخ) عالی‌قاپو و مرکز سیاست و دولت است، در ضلع دیگرش مدرسه و مرکزیت و مرجعیت علمی دینی جای دارد و بازار نیز به‌عنوان مرکزیت تجاری و اقتصادی در سویی دیگر قرار گرفته است.
این چهار عنصر همیشه در تفکر و تمدن توحیدی اسلامی با یکدیگر هستند(«المک و‌الدین توأمان»). اخلاق اسلامی، نظام و شبکه هنجاری و زیرساخت راهبردی این شاکله و ساختار مدنی است؛ هم بار معنوی داشته و هم بار علمی و فرهنگی و هم بار سیاسی و اقتصادی دارد. برآمد آن مدنی است. در اخلاق و منش و نظام ارزشی و بینشی پیامبری، آبادانی و عمران دنیا خود عبادت به‌حساب می‌آید و نه از سویی افراطی و تارک دنیا بوده(«لا رهبانیت فی‌الاسلام») و نه حریص به دنیاست («حب دنیا راس کل خطیئه»). پیامد اقتصادی این اخلاق توحیدی دوساحتی متعادل یا میانه و متعالی، نه خمودگی و بی‌انگیزگی بوده و نه در مقابل، آزپروری در جامعه؛ آنگونه که به تعبیر ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانیسم و روح سرمایه‌داری هم در اخلاق پروتستانی مسیحی و هم درنظریه و در نظام سیاسی- اقتصادی سرمایه‌داری می‌بینیم، به‌ترتیبی که امروزه بحران‌زایی ذاتی و درونزادی خود را نه‌تنها در سطح جهانی و بحران‌های بین المللی و جهانی بلکه در خود مراکز استکباری نیز بروز داده و می‌دهد.
در نگاه، نظریه و نظام سیاسی و اخلاقی اسلامی برعکس ضمن اینکه انگیزه فعالیت و کارایی بیشتری برای رساندن جامعه به سعادت ایجاد می‌کند، آن هم سعادتی که در آن سعید در آخرت بوده و دنیا مقدمه و مزرعه آخرت و تلاش در عمران آن عبادت و فرای آسایش و حتی آرامش دنیوی و در دنیا، پاداش اخروی و سعادت جاودان آن را در پی داشته و خواهد داشت («فی‌الدنیا حسنه وفی‌الاخره حسنه و قنا عذاب‌النار»). این اخلاق توحیدی و متعالی است. دنیا و آخرت آن از هم جدا نبوده و هم‌راستا هستند؛ یکی ظاهر و شهادت و ملک است دیگری باطن و غیب و ملکوت یا متعالی است. در این نگاه، نظریه و نظام دینی- مدنی سیاست هم در خدمت اخلاق و تعالی و مکارم آن قرار داشته و ابزار ترسیم عملی و تحقق عینی و به تعبیری عامل رفع موانع و ایجاد شرایط یعنی زمینه‌ساز‌ تخلق به اخلاق الهی و تشبه به صفات حسنای کمال جلال و جمال ربانی است. هم شایسته است اینگونه بوده و هم بایسته است این چنین باشد. در اخلاق پیامبرانه، اخلاق فردی و حتی شخصی و اخلاق جمعی و حتی اجتماعی تا جهانی در مقابل یکدیگر نیستند بلکه برعکس لازم و ملزوم هم بوده و مکمل هم‌ هستند.
به تعبیر امام سیاست متعالی، حضرت علی(ع) «رب المرء ان یسوس نفسه قبل جنده» (غررالحکم)؛ «شایسته است انسان نخست (اخلاق) نفس خود را سیاست(تربیت، تخلق و متعالی) کرده پیش از اینکه به سیاست سپاه (غیر و جامعه)خود بپردازد»؛ یعنی خودسازی و انسان‌سازی‌، مقدمه جامعه و جهان‌سازی‌ است. اخلاق اقتصادی، اخلاق سیاسی و اخلاق فرهنگی نیز بخش‌های سه‌گانه آن هستند. کمااینکه اخلاق فردی، جمعی، اجتماعی تا امتی و جهانی گستره‌های آنند. منش اخلاق، درونی و درون اخلاقی و بر مبادی نظام ارزشی و بر مبانی بینش بوده و کنش و روش اخلاقی بروز بیرونی و بازتاب و تجلی عملی و عینی خارجی آن است. اینها جملگی یک نظام به هم پیوسته و ساختار یگانه را در نگاه، نظام نظریه و نظریه نظام توحیدی اسلامی تشکیل می‌دهند. این چنین اخلاقی در عین حال حقیقی، یقینی و واقعی است. حال آنکه در غرب چنین توازنی میان فرد و اجتماع وجود ندارد و این دو در تضاد با یکدیگر هستند. در واقع اخلاق غربی از یک سو می‌خواهد آزادی فردی بیرونی (لیبرالیسم- اندیویدوآلیسم) تا شخص‌گرایی(پرسونالیسم) را برای اشخاص به ارمغان آورد و در همان حال آنها را اسیر سلطه درونی و نفسانی خویش می‌سازد. به تعبیر امام عدالت(ع) سلطه و استبداد شخص و شهوت بدتر از استبداد و سلطنت شاه است(غررالحکم) که یکی و نخست بسان جهالت مرکب بوده که انسان نمی‌داند و نمی‌داند که نمی‌داند بلکه فکر می‌کند که می‌داند و حتی گاه توهم داشته که دیگران نمی‌دانند و نمی‌فهمند. در نتیجه خروج از آن مشکل است. دیگری و دوم به‌مثابت جهالت بسیط است که آدمی نمی‌داند و می‌داند که نمی‌داند. بنا بر این راحت‌تر از شر آن رها می‌شود.
بنابراین اخلاق نبوی ضد‌سلطه(«لست علیهم بمسیطر»)و ضد‌استبدادی(«لست علیهم بجبارین») بوده و مبین اخلاقی است که می‌توان از آن به اخلاق ولایی و حتی ولایت اخلاقی تعبیر کرد. ولایت در اینجا مانند رابطه پدر و فرزندی است. پدر مالک فرزندش نیست، او خادم فرزند در جهت رشد بیشتر وی است. پدر عاشق فرزندش است. او عشق را با عقل در می‌آمیزد. در سیرت و سنت ولایی و در ولایت اخلاقی؛ عقل و محبت تا مرز عشق و خدمت و خیرخواهی، با هم هستند.
به‌نظر شما عشق هسته بنیادین اخلاق نبوی یا ولایی را تشکیل می‌دهد؟
درست است. روح این اخلاق عشق و محبت است. شاکله این اخلاق عقل و حکمت است. خواجه نصیر بحثی درباره فضیلت محبت بر عدالت(یعنی اخلاق) در سیاست دارد. از نظر خواجه محبت بالاتر از عدالت است. به این دلیل که محبت همبستگی و چسبندگی پدید می‌آورد اما عدالت تعادل و توازن ایجاد کرده که در مناسبات بشری و در جامعه انسانی لازم بوده ولی کافی نیست. محبت بدون عدالت از اخلاق بی‌بهره است. می‌توان گفت گونه‌ای انفعال اخلاقی است. اخلاق مدنی براساس حکمت و عقلانیت، محبت و عشق می‌ورزد. عدالت، پایه محبت بوده و محبت بر پایه عدالت است. این اخلاق هم فردی و درونی و به‌اصطلاح انفسی است و هم بیرونی و اجتماعی و آفاقی است. همه ما این روایت را شنیده‌ایم که خدمت پیامبر رسیدند و کسی رو به ایشان کرد و گفت؛ بچه من خیلی خرما می‌خورد. او را از این کار نهی کنید. پیامبر(ص) گفتند برو فردا بیا. فردا که نزد پیامبر(ص) آمد، پیامبر(ص) رو به بچه کرد و گفت؛ پسرجان این قدر خرما نخور. از پیامبر(ص) پرسیدند که چرا دیروز همین توصیه را نکردی؟ پیامبر(ص) در جواب فرمودند؛ من دیروز خودم خرما خورده بودم و بنابراین نمی‌توانستم این کودک را از خرما‌خوردن نهی کنم. غرب با اخلاق دوگانه برخورد می‌کند؛ یعنی در محدوده شخصی ولو به ظاهر اهل مداراست؛ اما در عرصه بیرون و در برخورد با سایرین درنده‌خو است. در اخلاق سیاسی پیامبر(ص) مابین فرد و اجتماع پیوند و وحدت برقرار می‌شود. این همان اخلاق توحیدی است. در این اخلاق حتی شخص در خلوت خودش همانگونه رفتار می‌کند که در عرصه اجتماع باید رفتار کند. از این حیث، هیچ فاصله‌ای مابین آنها نیست. در این اخلاق حتی حیوانات جای دارند تا چه رسد به انسان. روایت داریم که پیامبر(ص) می‌گفتند که الاغ را سر کار فریب ندهید. روزی حضرت عیسی مسیح در مسیری خوکی را دید، گفت برو به‌سلامت. پرسیدند حتی نسبت به‌ خوک هم رحمت دارید؟ فرمود: من باید رحمت داشته باشم حتی اگر درباره خوکی باشد.
این اخلاق چه تأثیری بر مناسبات سیاسی می‌گذارد و از چه مجرایی این کار را صورت می‌دهد؟
اشاره کردیم که این اخلاق توحیدی است و ولایت اساس آن به‌شمار می‌آید. این اخلاق دقیقا مقابل اخلاق سلطنت، یعنی اخلاق سلطه‌گری و سلطه‌پذیری قرار می‌گیرد. در اخلاق سلطه‌گری، سلطه‌گران خود را فرای حق و قانون و در واقع خود را منشأ آن می‌دانند. سلاطین و مستبدین خودرای و خودمحور و به‌ویژه خودکامه ظالم و جائر‌ می‌گفتند هر چه ما می‌گوییم عین حق، قانون و اخلاق است اما پیامبر(ص) می‌گفتند هر آنچه خداوند گفت و خود من هم تابع حکم خدا و اخلاق متعالی هستم(«ما علی غیرالبلاغ‌المبین»). این چنین اخلاقی(یعنی به‌اصطلاح نظام حسن و قبح‌) هم ذاتی بوده و هم درک آنها فطری است(«علم آدم الاسماء کلها» و «نفس و ما سوایها فالهما فجورها و تقویها»)این همان وحی، پیامبر و حجت درون است. وحی و پیامبر و حجت برون نیز برای تبیین و تفصیل یعنی تحدید به‌معنای تعیین حدود آنها آمده است. ‌عرف این چنین اخلاق ذاتی- فطری- شرعی است. اخلاق پیامبر اخلاق مالک و مملوکی نیست، اخلاق خادم و مخدومی است. چنان که حضرت امام پیامبرگونه می‌گوید «به‌من خدمتگزار بگویید بهتر است». سلطه و استبداد و خودخواهی، خودپسندی و خودرایی، خودمحوری و خودکامگی چه شخصی و فردی چه جمعی و حتی ملی یک کشور در دنیا، بدترین رذیلت بشری است بلکه منشأ نظری و مبدا عملی و عینی هرگونه شرارت و شقاوت بوده و است. در مقابل این شریعت است که ملاک روابط و مناسبات انسانی و اجتماعی قرار می‌گیرد.
شریعت نظام قانونی و نظام اخلاقی ماست. همه درک می‌کنند که عدالت ضروری بوده و زیباست اما حدود عدالت تابع وحی و دیانت و شریعت خداوندی است. ویژگی دیگر اخلاق توحیدی پیامبر این است که مخالف اخلاق زرمداری تنازعی داروینیستی و اخلاق فریب ماکیاولیستی است. نکته ظریفی وجود دارد: در اسلام مثل هندوئیسم و بودیسم و رهبانیت مسیحی ریاضت نداریم اما روزه داریم؛کما اینکه عفت که به تعبیری لذت حلال و حدودمند بوده داریم ولی لذت‌طلبی زاید و زیان آور نداریم. امام(ره) فرموده بودند که ملتی که روزه دارد از تحریم‌ها و تهدیدها نمی‌ترسد. اینها هر کدام نظام ارزشی، بینش و منشی و نیز کنش و روش و حقوق و قوانین خاص خویش را داشته یا ایجاب و ایجاد می‌سازند. اگر به جای اخلاق لذت و مصرف‌زدگی بی‌رویه (که در برخی موارد ما نیز متأسفانه بدان دچاریم) در جهان سرمایه‌داری خودداری روزه‌داری (اقتصادی حتی فرهنگی بلکه سیاسی) حاکم شود، بسیاری از مشکلات کنونی جامعه غرب رخت بر می‌بندد؛ کما اینکه برخی (نئو لیبرال‌ها و نومحافظه‌کاران) دولت رفاه و ناشی از اقتصاد سیاسی و سیاست‌های اقتصادی کینزی را منشأ نظری و مبدا عملی و عینی اهم این مشکلات می‌دانند چرا که اخلاق روزه‌داری اخلاق افراط و تفریط نیست، اخلاق اعتدال است.