رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در یک نگاه
۱۳۹۲/۰۱/۰۵

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، در مکه به دنیا آمد. پیش از تولد، پدر و درشش سالگى، مادرش را از دست داد و تا هشت سالگى تحت سرپرستى جدّش عبدالمطلب بود و پس از مرگ جدش، در خانه عمویش، ابوطالب زندگى کرد. در سیزده سالگى، همراه عمویش به شام، سفر کرد و در همین سفر، شخصیت، عظمت و بزرگوارى خود را نشان داد. یک بار نیز به درخواست خدیجه دختر خویلد سفرى تجارى به شام نمود و با تجارتى پرسود به مکه بازگشت. در ۲۵ سالگى با خدیجه کبری (علیها السلام) ازدواج نمود که حاصل آن چهار دختر و دو پسر بود. «۱»
آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود، تا اینکه به حکم آیه «وَ انْذِرْ عَشیرَتَکَ الْاقْرَبینَ» «۲» رسالت خویش را آشکار ساخت و دعوتش را از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید را به گوش همه مردم رساند. سران قریش، به مخالفت برخاسته، به آزار آن حضرت پرداختند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سیزده سال در مکه مردم را به اسلام فراخواند و در برابر همه مخالفتها و شکنجه‏هاى روحى و جسمى مشرکان مقاومت کرد و لحظه‏اى عقب‏نشینى ننمود تا اینکه ناگزیر از هجرت شد و با دعوت و حمایت مردم مدینه به سوى آن شهر رفت و مدت ده سال در آنجا به تبلیغ دین خدا همت گمارد.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) در این مدت به تشکیل حکومت اسلامى اقدام کرد و مزاحمتهاى کفار، مشرکان و یهودیان سبب بروز جنگهاى فراوان میان او و دشمنانش گردید. آن حضرت در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حج در مکه و سپس ابلاغ امامت امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در غدیر خم به مدینه بازگشت و در بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجرى، در سن ۶۳ سالگى رحلت نمود و در شهر مدینه و در خانه خویش به خاک سپرده شد.
نقش پیامبر (صلی لله علیه و آله) در پیشبرد اسلام‏
خداوند، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را به پیامبرى برگزید تا در ادامه رسالت انبیاى پیشین به هدایت مردم بپردازد و سنت هدایت بشر از سوى خداوند را استمرار بخشد. آن حضرت همانند همه پیامبران الهى در راه خدا کوشید و در طى ۲۳ سال رسالت خود، علاوه بر مردم شبه جزیرة العرب مردم دیگر سرزمینها را به اسلام فراخواند و زمینه گسترش اسلام را فراهم ساخت به طورى که پس از وفات آن حضرت، طولى نکشید که سرزمینهاى بسیارى توسط مسلمانان فتح شد و دایره گسترش اسلام اکثر نواحى خاور میانه را در برگرفت.
در بررسى عوامل گسترش اسلام در میان مردم حجاز، عوامل چندى را مى‏توان برشمرد، اما به طور مسلّم، از مهم‏ترین و پر اهمیت‏ترین این عوامل، شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود.
آن حضرت با اخلاق کریمه خود توانست دلها را به سوى اسلام جذب کند. برخوردهاى آن حضرت، دوستان و یارانش را مجذوب‏تر و دشمنانش را سرافکنده و خجل مى‏ساخت.
خداى متعال از سجایاى اخلاقى پیامبر با تعبیر «خُلق عظیم» یاد کرده و مى‏فرماید:
«وَإِنَّکَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ». (قلم: ۴)
« و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى».
و در آیه دیگر به تأثیر غیر قابل انکار اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جلب قلوب و جذب پیروان اشاره دارد:
« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ....» (آل عمران: ۱۵۹)
« به [برکت‏] رحمت الهى، در برابر آنان [: مردم‏] نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند».
امیرمؤمنان (علیه السلام) در توصیف شخصیت آن حضرت مى‏فرماید:
«هرکس بدون آشنایى قبلى او را مى‏دید، هیبتش او را فرا مى‏گرفت و هر کس با او معاشرت مى‏کرد، دوستدار او مى‏شد.» «۱» در برخورد با اصحاب خویش، به طور مساوى نسبت به آنها بذل توجه مى‏کرد و همواره خوش‏رو و متبسّم بود. او خشن، سنگدل، تندخو، دشنام‏گو، عیب‏جو و پرمزاح نبود. «۲» عفو و گذشتش نسبت به هر کس که ظلم به او کرده بود، نزد همه شهرت داشت. او حتى «وحشى» قاتل عمویش حمزه را بخشید و ابوسفیان با آنهمه سابقه شرارت علیه اسلام را مورد عفو قرار داد. با افراد چنان رفتار صمیمى داشت که هر فردى گمان مى‏کرد پیامبر نهایت علاقه و دوستى را با او دارد و او را بر دیگران ترجیح مى‏دهد. ترجیح عفو و گذشت بر انتقام، وفادارى بر عهد و پیمان حتى با دشمنان، تفکر، تدبیر و دوراندیشى در مسائل، تواضع و فروتنى بسیار، رعایت نظافت و پاکیزگى، رعایت ادب در برخورد با دیگران، احترام به افکار یاران و مشورت با آنان، پرهیز از دنیاطلبى و دنیادوستى و ... تنها نمونه‏هایى از اخلاق بسیار پسندیده آن حضرت بود که هر یک به گونه‏اى سبب جلب افراد به آیین اسلام مى‏گردید.
اما جنبه دیگرى از رفتار آن حضرت که سهم بسیار والایى در گسترش اسلام داشت، تلاش بى‏وقفه و خستگى‏ناپذیر آن حضرت، همراه دلسوزى فراوان براى هدایت افراد به اسلام بود.
خداوند متعال در توصیف هدایتگرى آن حضرت مى‏فرماید:
«لَقَدْجَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ».(توبه: ۱۲۸)
«به یقین رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.
و نیز در آیه دیگرى به آن حضرت دلدارى مى‏دهد که این اندازه بر خود سخت‏گیر مباشد، چرا که از شدت غم هدایت نیافتن افراد مى‏خواهد قالب تهى کند:
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى‏ آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً». (کهف: ۶)
«گویى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند».
آن حضرت، هرگز در راه دعوت به اسلام، از خود سستى نشان نداد و هرگز حاضر به مسامحه با دشمنان نگردید و پیشنهاد آنان براى عبادت یکساله خدایان و عبادت سال دیگر براى خداوند را به صراحت رد کرد و در موردى دیگر فرمود:
«اگر خورشید را در دست‏ راست من و ماه را در دست چپم بگذارند که دست از دعوت بردارم هرگزچنین نخواهم کرد تا زمانى که خداوند این دین را همه جا ظاهر سازد یا من در این راه از میان روم.» «۳»
البته در کنار عوامل یاد شده، حمایت از محرومین و مستضعفین نیز در سیره آن حضرت، نقش ویژه‏اى در نفوذ حرکت آن جناب داشت. موضع‏گیرى پیامبر در حمایت از محرومان و پابرهنگان مکه، که جامعه‏اى دو قطبى شده بود و جمعیتى به عنوان رئیس و ثروتمند بر دیگران تفوق داشتند و بسیارى را به بردگى گرفته بودند، سبب شد که قشر عظیمى از مردم در باطن به پیامبر (صلی الله علیه وآله) علاقه‏مند شده و در انتظار فرصتى بمانند تا به اسلام بگروند. از نظر پیامبر (صلی الله علیه وآله)، ملاک برترى فقط تقوا بود که در قرآن مجید نیز بدان تصریح شده «۴» و همین زمینه‏ساز جذب توده‏هاى فقیر و مستضعف به سوى آن حضرت بود.
معجزه جاوید
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همچون سایر پیامبران الهى براى هدایت مردم، معجزات فراوانى از خود ارائه کرد؛ معجزاتى نظیر دو نیمه کردن ماه با اشاره انگشت، امر به آمدن درخت به نزدش و امتثال این دستور از ناحیه درخت، جارى نمودن شیر فراوان از پستان گوسفندى که شیر نمى‏داد، غذا دادن به جمعیت بسیار به واسطه غذاى کم، سیراب کردن گروه بسیارى از لشکریان اسلام به واسطه آبى که حتى یک نفر را هم سیراب نمى‏کرد، سخن گفتن حیوانات با آن حضرت و پاسخ آن جناب، شفاى بیماران و نیز صدور اخبار از آینده از آن حضرت. «۵» اما مهم‏ترین و اصلى‏ترین معجزه آن پیامبر گرامى، قرآن کریم بود. قرآن معجزه‏اى بود که خداوند بر ایشان نازل کرد و براى اتمام حجت بر مخاطبان پیامبر و نیز همه مردم جهان در همه زمانها، از آنها خواست که اگر مى‏توانند مانند آن و یا حداقل مانند بخشى از آن را بیاورند. در آیه‏اى مى‏فرماید:
« وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ‏ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ». (بقره: ۲۳- ۲۴)
«واگر در آنچه بر بنده خود نازل کردیم شک دارید، پس- اگر راست مى‏گویید- سوره‏اى مانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- فراخوانید. پس اگر نکردید- و هرگز نمى‏توانید کرد- از آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید».
و البته همین آیات خبر داده‏اند که مخالفان هرگز نمى‏توانند مانند آن را بیاورند. آیه دیگرى نیز اعلام نموده که اگر تمام مردم و همه جنیان به یارى هم بشتابند، نمى‏توانند همانندى براى قرآن بیاورند.«۶»
درباره جنبه‏هاى اعجاز این کتاب آسمانى، بحثهاى مفصل صورت گرفته که باید به کتب مربوطه مراجعه کرد.مسائلى از جمله فصاحت و بلاغت، اعجاز از جنبه آورنده آن که شخصیتى درس ناخوانده بود، هماهنگى میان آیات آن و عدم وجود اختلاف در آنها، خبرهاى غیبى و طرح مسائل دقیق علمى، نمونه‏هایى از جنبه‏هاى اعجاز این کتاب الهى هستند.
تفاوت اساسى میان این معجزه پیامبر اسلام و سایر معجزات پیامبران در امتیازات خاصى است که نسبت به آن معجزات دارد؛ به عنوان مثال معجزات سایر پیامبران نظیر شفاى بیماران و زنده کردن مردگان، تنها براى اثبات حقّانیت آنان بود و دیگر جنبه هدایتگرى و تربیتى نداشت. در حالى که قرآن با روح و روان انسانها سر و کار دارد و افکار بشرى را با عالى‏ترین اندیشه‏هاى الهى تغذیه مى‏نماید. همچنین معجزات پیامبران الهى فقط براى مردم زمان خود، آن هم عده‏اى محدود قابل رؤیت بوده است، اما دسترسى به قرآن براى همگان میسّر است و محدودیت زمانى و مکانى معجزات دیگر را ندارد و هر کس مى‏تواند در هر زمان و مکان این معجزه را شاهد باشد و به عبارت دیگر این معجزه‏اى پایدار و جاودانه است که در هر دوره و عصرى حقانیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) را اثبات مى‏کند.
پیامبر خاتم و جهانى بودن رسالتش‏
حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)، آخرین فرستاده و پیامبر الهى است که از سوى خداوند براى هدایت بشر مبعوث شده است. این موضوع از آیات و روایات فراوانى به دست مى‏آید. قرآن مجید به صراحت مى‏فرماید:
«مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍعَلِیماً(احزاب: ۴۰)
«محمد (صلی الله علیه واله) پدرهیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولى رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است».
منظور از «خاتم» مُهرى است که بر پایان نامه‏ها مى‏زنند و نویسنده پس از نوشتن مطالب لازم و مقاصد خود، پایان نوشتارش را مهر مى‏کند و بدین وسیله ختم آن را اعلام مى‏دارد.
خداى سبحان نیز که با جهانیان سخن مى‏گوید و از راه فرستادن وحى براى هدایت انسانها برنامه دارد، پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوت انبیا را با فرستادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، ختم و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مُهر کرده است، پس هرگز جا براى نبوت و رسالت دیگرى نیست و لذا مى‏فرماید که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، خاتم پیامبران است. «۷»
پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله)، خود نیز به خاتمیّت خود اشاره کرده و در روایاتى خود را آخرین پیامبران معرفى نموده است.از جمله در حدیث معروف به «منزلت» خطاب به امام على (علیه السلام) فرموده است:
«انْتَ مِنّى‏ بِمَنْزَلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى‏ الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى»‏. «۸»
«تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى هستى، جز این که بعد از من پیامبرى نیست».
موضوع مهم دیگر درباره رسالت پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)، جهانى بودن دعوت آن حضرت است. خداوند، آن حضرت را در میان قوم عرب مبعوث نمود، اما این هرگزبه معناى اختصاص دعوت و نبوت آن حضرت به گروه، قوم، ملّت و نژاد خاصى نبود. آیات قرآن کریم نیز در این زمینه صراحت دارند و با به کار بردن واژه‏هایى چون «الناس» [: مردم‏] و «عالَمین» [: جهانیان‏] مى‏فهمانند که این دعوت عمومى و جهانى بوده است؛ چنان که از نظر عقلى نیز، لازمه ختم نبوت، دعوت جهانى و سراسرى آخرین پیامبر است زیرا خداوند به سبب او، حجت را بر همه بندگان خود تمام مى‏کند و هیچ گروهى از مردم نمى‏مانند که از دعوت وى مستثنا شوند وگرنه حجت بر آنها تمام نخواهد بود. خداوند متعال در آیه‏اى مى‏فرماید:
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً». (فرقان: ۱)
«زوال‏ناپذیر و پربرکت است کسى که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد».
و در آیه دیگر مى‏فرماید:
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً ....» (سبأ: ۲۸)
«وما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا بشارت دهى و بترسانى!»
نوشتن نامه‏هاى متعدد ازسوى پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به سران کشورها و دعوت آنان به اسلام نیز شاهدى بر جهانى بودن دعوت آن حضرت بوده است.
رسول خدا (صلی الله علیه واله) و آینده اسلام‏
گسترش اسلام در سالهاى نهم و دهم هجرى سبب شد که جامعه اسلامى بزرگى به وجود آید؛ جامعه‏اى که باید تحت تربیتهاى دینى و قرآنى قرار گیرد و اتحاد و وحدت سیاسى آن حفظ شود. پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) در مدت زمامدارى‏اش به امور اجتماعى و سیاسى جامعه مى‏پرداخت و فرماندارانى را براى هر منطقه تعیین مى‏کرد و افراد خاصى را براى گرفتن مالیات به نقاط دوردست مى‏فرستاد. آن حضرت عنایت ویژه‏اى به مسأله جانشینى خود داشت و حتى در مواقعى که به طور موقت مدینه را ترک مى‏کرد شخصى را به عنوان جانشین خود مى‏گمارد و در جنگها نیز علاوه بر نصب فرمانده، گاه جانشین یا جانشینانى براى فرماندهان منصوب مى‏کرد تا در صورت به شهادت رسیدن آنها، زمام امور رها نباشد و رزمندگان اسلام بلاتکلیف نمانند. ازسوى دیگر، آن حضرت از فنته‏ها و گرفتاریهایى که پس از خودش رخ مى‏داد، آگاه بود و از بوجود آمدن حکومت آل مروان و غیر آنها که آیین اسلام را در خطر قرار مى‏دادند، به تفصیل خبر داده بود. بنابراین به حکم عقل سلیم، ضرورت قطعى داشت که آن حضرت براى پس از خود فکر اساسى نماید و موضوع رهبرى اسلام و جامعه اسلامى را رها نسازد.
بحثهاى تاریخى نیز مؤید همین نظر است و نشان مى‏دهد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) از همان آغاز دعوت خود به مسئله جانشینى‏اش توجه داشت و از این رو در همان آغاز بعثت و به هنگام دعوت خویشان خود به اسلام، به آنان اعلام کرد که هر کس از میان آنان رسالتش را بپذیرد و به او ایمان آورد، جانشین او خواهد بود. در مجلس دعوت از خویشاوندان سه مرتبه این مطلب را گوشزد کرد وهیچ کس جز امام على (علیه السلام) دعوت آن حضرت را اجابت نکرد و پیامبراکرم (صلی الله علیه واله)، به صراحت آن حضرت را به جانشینى خود نصب کرد. جملات صادر شده از پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) در مورد جانشینى حضرت على (علیه السلام) در زندگانى آن حضرت بارها تکرار شده تا این که در حادثه غدیر خم بار دیگر به صراحت این معنا تکرار گردید و پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) در حضور جمعیتى فراوان جانشینى امام على (علیه السلام) را رسماً اعلام نمود. آیات نازل شده پیش و بعد از واقعه غدیر نیز به روشنى بر این مطلب گواهى مى‏دهند. پیش از واقعه غدیر، آیه ۶۷ سوره مائده نازل شد و به پیامبر اعلام داشت که اگر امر مهمى را که همان موضوع جانشینى بود به مردم ابلاغ نکند، اصلًا رسالتش را انجام نداده است، و پس از ابلاغ جانشینى از سوى پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز آیه سوم سوره مائده نازل شد و اکمال دین و رضایت خداوند از اسلام را اعلام داشت.
بنابراین، پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) آخرین مأموریت الهى خویش یعنى نصب جانشین را انجام داد و پس از چندى نیز دار فانى را وداع گفت و به ملکوت اعلى پیوست و بدین وسیله ختم سلسله نبوت صورت گرفت و بشر، از این پس شاهد پیامبر دیگرى نخواهد بود و فقط مکلف است به هدایتهاى نازل شده از جانب آخرین پیامبر الهى که در قرآن و دستورات جانشینان آن حضرت تجلى یافته است، عمل نماید.
امید است پروردگارمتعال ما را ازعمل کنندگان به دستورات دین مبین اسلام قرار دهد و در دنیا زیارت پرفیض رسول خاتم (صلی اله علیه وآله) و در آخرت شفاعتشان را نصیب و قسمتمان گرداند.
                                                                                                    

پاورقی:
[۱] فروغ ابدیت، آیت الله شیخ جعفر سبحانى، دارالتبلیغ اسلامى.
[۲] شعراء( ۲۶)، آیه ۲۱۴.
[۳] تاریخ طبرى، ج ۲، ص۶۷.
[۴] «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» حجرات ( ۴۹)، آیه ۱۳.
[۵] اعلام الورى باعلام الهدى، شیخ طبرسى، ص ۳۱- ۴۶، دار المعرفة.
[۶] اسراء( ۱۷)، آیه ۸۸.
[۷] اقتباس از تفسیر موضوعى قرآن مجید، آیت‏الله جوادى آملى، ج ۸، ص ۱۲ و ۱۳.
[۷] صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷، دار احیاء التراث العربى.