بررسی موانع و آسیبهای بصیرت در آموزه های اسلامی
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
مقدمه :
با
بررسی اجمالی حوادث و مشاهده فراز و فرودهای تاریخ اسلام از دوران پیامبر
اعظم(ص) و ائمه معصومین(ع) تا انقلاب اسلامی و دوران حاضر، آنچه بیش از هر
عاملی در رسیدن یا نرسیدن به پیروزی و موفقیت تأثیر به سزایی داشته، میزان
بهره مندی و برخورداری آحاد مردم، خواصّ و نخبگان از «بصیرت» بوده است؛ به
این معنا که در هر برهه ای که آحاد مردم، خواصّ و نخبگان جامعه از بصیرت
بهره برده اند، راه درست انتخاب شده و امور به نحو احسن پیش رفته است و بر
عکس در مواقعی که مردم بدون بصیرت عمل کرده اند، هم خودشان و هم جامعه را
با مشکلاتی روبه رو کرده اند. به جرأت می توان گفت دلیل همه انحرافات سیاسی
و اعتقادی که تاکنون امّتها با آن روبه رو بوده اند، که برخی موارد به
نابودی و انحطاط آنان نیز منجر شده، رفتارها، تصمیم گیریها و موضع گیریهای
بدون بصیرت بوده است. براین اساس، مقام معظم رهبری به ویژه پس از انتخابات
باشکوه (۲۲ خرداد ۱۳۸۸ش) و فتنهانگیزی بدخواهان، بارها بر نقش بصیرت و
اهمیت بالای آن تأکید کردهاند. ایشان در یکی از بیانات ارزشمندشان، با
بیان برخی نکات درباره مسائل کلی کشور و انقلاب، «بصیرت» را نیاز اصلی
جامعه خواندند و خاطر نشان کردند: بصیرت اجازه نمیدهد «غبارآلودگی فتنه»،
کسی را گمراه کند. معظم له بصیرت ملّت را کُند کننده تیغهای دشمن دانستند و
افزودند: «اگر بصیرت نباشد، انسان حتّی با نعمت خوب، ممکن است گمراه شود و
در راه بد، قدم بگذارد.» امّا به راستی بصیرت چیست و موانع آن کدام است؟
برخی
از امور و گرایشها در وجود انسان مانع از بصیرت یافتن وی می گردد به گونه
ای که با وجود یقین به حقانیت موضوعی، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود
را نسبت به آن فرو می بندد. در این نوشتار مختصر که به مناسبت حماسه ۹
دی(روز بصیرت و میثاق با ولایت) تدوین شده است، "مفهوم، مهم ترین موانع و
آسیبهای بصیرت" را مورد بررسی قرار می دهیم.
مفهوم شناسی بصیرت
بصیرت،
در لغت به معناى عقیده قلبى، شناخت، یقین، زیرکى و عبرت آمده(۱) بصیرت در
فرهنگ معین به معنا دانایی، بینایی، بینایی دل، هوشیاری، زیرکی و یقین است.
در
اصطلاح، عبارت است از قوهاى در قلب شخص، که به نور قدسى منوّر بوده، به
وسیله آن حقایق اشیا و امور را درک مىکند، همانگونه که شخص، به وسیله
چشم، صُوَر و ظواهر اشیا را مىبیند. برخى گفتهاند: بصیرت، معرفت و اعتقاد
حاصل شده در قلب، نسبت به امور دینى و حقایق امور است.(۲)
در قرآن
کریم، مشتقات «بصر» ۱۴۸بار و واژه «بصیرت» دوبار تکرار شده است. به طور کلی
واژه «بصر» درمتون اسلامی، گاه درباره بینایی ظاهری و حس، و گاه درباره
بینایی باطنی و عقلی به کار می رود.
به تعبیر دیگر، مردم از نظر بینش به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته
اول: دیده عقل آنها نزدیک بین است. آینده خود و جهان را نمی بینند و
ادراکات آنها در محسوسات خلاصه می شود، و به تعبیر زیبای قرآن کریم:
«یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ
هُمْ غَافِلُونَ؛ از زندگی دنیا، ظاهری را می شناسند، حال آن که از آخرت
غافلند.» (روم: آیه۷)
این دسته، هر چند به ظاهر بینا هستند، ولی از
دیدگاه آموزه های دینی، کور محسوب می شوند. در این باره امام علی(ع) در یکی
از سخنرانی های خود در مدینه به این نکته مهم، این گونه اشاره می فرمایند:
ما کل ذی قلب بلبیب، ولا کلِّ ذی سمع بسمیع، ولاکلِّ ناظر بنظیر؛ نه هر که
دلی دارد، به خردمندی داننده است، و نه هر که گوشی دارد نیک شنونده است، و
نه هر که دیده ای دارد بیننده است.»
دسته دوم: جامع نگر و واقع نگرند،
هم نزدیک را خوب می بینند و هم دور را. ادراکات آنها، در محسوسات خلاصه نمی
شود، هم خانه دنیا را می بینند و هم خانه آخرت را. در فرهنگ اسلامی، این
دسته از مردم، «بصیر و بینا» نامیده می شوند.
امام علی (ع) این دو دسته از مردم را این گونه معرفی نموده است:
«إنَّمَا
الدُّنیا مُنتَهى بَصَرِ الأَعمى، لا یُبصِرُ مِمّا وَرائَها شَیئاً،
وَالبَصیرُ یَنفُذُها بَصَرُهُ، ویَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَرائها. فَالبَصیرُ
مِنها شاخِصٌ، وَالأَعمى إلَیها شاخِصٌ، وَالبَصیرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ،
وَالأَعمى لَها مُتَزَوِّدٌ؛ همانا دنیا، واپسین دیدرسِ انسان کور[دل] است و
در فرا سوى آن، چیزى نمى بیند. امّا شخص بابصیرت، نگاهش از دنیا فراتر مى
رود و مى داند که سرای حقیقى، در وراى این دنیاست. پس شخص بابصیرت، از دنیا
دل و دیده برمى گیرد و کور[دل]، به آن مى نگرد، بابصیرت، از آن توشه برمى
گیرد و کور[دل] ، براى آن، توشه فراهم مى آورَد.»(۳)
بنابر این، بصیرت و
بینایی حقیقی در آموزه های اصیل اسلامی، به معنای جامع نگری و آینده نگری
علمی و عملی است و کسانی «بصیر» نامیده می شوند که در پرتو بینش صحیح، در
جهت تأمین منافع مادی و معنوی، و دنیا و آخرت خود، حرکت کنند.
مهم ترین ویژگیهای اهل بصیرت
به جهت تبیین بیشتر مفهوم بصیرت، به مهم ترین ویژگی اهل بصیرت اشاره می کنیم:
۱. زمان شناسی
زمان
شناسی و اقدام به موقع از خصوصیات برجسته اهل بصیرت است. کسی که زمان شناس
نباشد، درک به موقعی از حوادث ندارد و در نتیجه نمی تواند برای جهان اسلام
مفید باشد.
چه بسا سخنی بی موقع موجب تقویت دشمنان اسلام گردد و از
سویی دیگر سکوت بی موقع و یا موضع گیریهای دو پهلو، به ویژه از سوی خواصّ
در مقاطع حسّاس موجب تقویت دشمنان و تضعیف جبهه حق گردد؛ چنان که در قیام
امام حسین(ع)، عده ای در زمانی که باید به حمایت از حق برخیزند، سکوت
اختیار کردند؛ ولی بعد از شهادت آن حضرت، به ناگاه متوجّه شدند چه اتفاقی
افتاده و قیام توّابین را راه اندازی کردند. مقام معظم رهبری در این
باره(زمان شناسی) می فرماید: «برخی از اهالی کوفه که با عنوان «توّابین»
چند ماه بعد از حادثه عاشورا قیام کردند و به شهادت رسیدند، به امام حسین
(ع) ایمان داشتند و ان شاءالله در نزد خداوند هم مأجور هستند، امّا آن
وظیفه ای را که باید عمل می کردند، انجام ندادند؛ زیرا «لحظه» و عاشورا را
نشناختند.»(۴)
۲. شناخت فتنه و تشخیص حق از باطل
از
جمله ویژگیهای اهل بصیرت آن است که به هنگام ممزوج شدن حق و باطل، تشخیص
مسیر حق برای آنها ممکن است و در انتخاب مسیر حق از باطل دچار انحراف نمی
شوند. به یقین دوران دشوار هر انقلابی، آن دورانی است که حق با باطل در آن
ممزوج گردد... در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیر صریح، جنگ با
کسانی که می توانند شعارها را بر هدفهای خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار
دشوار است؛ باید هوشیار بود.
موضع خود را شناختن و در آن قرار گرفتن،
هوشیاری سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی ـ البته به دور از ورود در دسته بندی های
سیاسی ـ خودش یکی از آن خطوط ظریفی است.(۵)
۳. شناخت روشن از دین
اهل
بصیرت از دین و آئین خود شناخت واضح و روشنی دارند و برای اعتقادات خود تا
پای جان فداکاری می کنند؛ چنان که حضرت ابوالفضل العباس(ع) به عنوان
بزرگترین یاور سالار شهیدان به هنگام رزم، مطرح نموده و گفته است:
«والله ان قطعتـم یمینی انّی أحامی أبداً عن دینی
وعن إمام صادق الیقین نجل النبیّ الطاهر الاَمین
به
خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کردید، من همچنان از دینم حمایت می کنم و
از امام راستگو و فرزند پیامبر پاک و امین حمایت می نمایم.»(۶)
درمنابع
روایی، روایاتی که از ائمه(ع) درباره حضرت ابوالفضل(ع) رسیده، بر خصلت
«بصیرت» آن بزرگوار تأکید شده است. امام صادق(ع) فرمود:
«کانَ عَمُّنَا
العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی
عَبدِاللَّهِ و أبلى بَلاءً حَسَناً و مَضى شَهیداً؛ عموى ما، عبّاس، داراى
بینشى ژرف و ایمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسین(ع) جهاد کرد و نیک
آزمایش داد و به شهادت رسید.»
همه یاران امام حسین(ع)، صاحب بصیرت
بودند؛ امّا بصیرت حضرت ابوالفضل (ع) بُرد بیشتری داشت. دیدگان نافذ او
پرده ها را می شکافت و به اعماق حقایق راه می یافت. او توانست با خلاصی خود
از حجاب طبیعت مادی به عالی ترین مقام بصیرت در دین راه یابد. دامنه
بصیرت، چنان قابلیتی در قمر بنی هاشم ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی
بر دوش او نهاده شد.
۴. شناختن دوست و دشمن
شناخت
دوست و دشمن از دیگر ویژگی های اهل بصیرت است. ازاین رو مقام معظم رهبری در
پیام خود به دومین کنگره جامعه اسلامی دانشجویان این قشر فرهیخته از جامعه
را به این مسئله رهنمود نموده و فرموده اند: «شما و دیگر تشکلهای اسلامی
دانشگاه، به کار خود نظم دهید، آن را با هدفهای روشن که از بینات و محکمات
انقلاب گرفته شده، جهت بخشید، بصیرت لازم و دید نافذ را برای شناخت دشمن و
روشهای کینه ورزانه اش برای خود و عموم دانشجویان فراهم سازید، فتنه گریها و
فتنه گرها را به خصوص در محیط دانشجویی شناسایی و خنثی کیند، اختلافات
درون سازمانی و برون سازمانی را به حداقل برسانید.»(۷)
۵. تولّی و تبرّی
یکی
دیگر از صفات اهل بصیرت آن است که اهل تولّی و تبرّی و جذب و دفع و موضع
گیری بوده و علاوه بر دفاع از حریم ولایت از دشمنان آنها نیز تبری می جوید.
«قیس
بن مسهّر صیداوی» در میان راه مکه و کوفه، از سوی امام حسین(ع) مأموریت
یافت که نامه ای بـه مـسلم بن عقیل و شیعیان کوفه برساند. قیس در نزدیکی
کوفه در کمین مأموران کوفه افتاد و پیش از اسارت، نامه امام را نابود کرد
تا به دست دشمنانش نیفتد.
عبیدالله بن زیاد از این کارِ آگاهانه و
جسورانه قیس، بسیار خشمگین شد و او را مجبور کـرد تـا بـه منبر رود و به
حضرت امام علی و امام حسین(علیهما السلام) ناسزا بگوید. قیس از فرصت
استفاده کرد، به منبر رفت و خطاب به مردم گفت: مـردم! حسیـن بن علی، بهترین
خلق خداست؛ پسر دختر پیامبر است. من فرستاده او به سوی شمایم که از میان
راه به اینجا آمده ام. به یاری او بشتابید! آن گاه عبیدالله و پدرش را لعنت
کرد و بر امیرمؤمنان درود فرستاد. عبیدالله ملعون نیز دستور داد او را از
بالای کاخ فرو انداختند و بدین سان به شهادت رسید.(۸)
۶. آگاهی از ترفندها و خدعه های دشمن
اهل
بصیرت خدعه ها و ترفندهای دشمن را می شناسند و فریب این نیرنگها را نمی
خورند. شناخت و بصیرت نسبت به این موضوع از چنان جایگاهی برخوردار است که
مقام معظم رهبری آن را یکی از راه های نجات کشورهای اسلامی از سلطه استکبار
جهانی برشمرده اند.
ایشان در این زمینه فرموده اند: «راه نجات کشورهای
اسلامی از زورگویی، اشغال و سلطه گری استکبار جهانی بازگشت به اسلام ناب
محمدی(ص) و بصیرت کامل نسبت به دشمن واقعی است. ملتهای مسلمان باید ترفندها
و خدعه های استکبار را درک کنند. امروز، زمان پی بردن به این مطلب است که
چرا شرق و غرب، آمریکا، ارتجاع و ایادی آنها در دنیا دست به دست هم دادند و
بیشترین فشارها را طی چند سال گذشته بر جمهوری اسلامی ایران وارد
کردند.»(۹)
مهم ترین موانع و آسیبهای بصیرت
۱. دلبستگی به دنیا و راحت طلبی(دنیاگرایی)
یکی
از مهم ترین موانع دستیابی به بصیرت دینی، حبّ دنیا و تعلّق بیش از اندازه
به امور دنیوی است. این امر باعث می شود که آدمی دانسته یا نادانسته، برای
حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و... دنیا را بر آخرت مقدّم
بدارد؛ این آفت باعث کور و کر شدن حقیقی و باطنی انسان نسبت به حقایق می
شود.
امام على(ع)، دنیاگرایى را اساس و ریشه همه مشکلات معرفى
مىنمایند: «انّ الدّنیا دارُ مِحَن، و مَحلّ فتن، وَمَنْ سَاعَاهَا
فَاتَتْهُ، وَمَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ بِهَا
بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ أَبْصَرَ إلَیْهَا أَعْمَتْهُ؛ بدرستى که دنیا خانه
محنتها، و جایگاه فتنهها است، کسى که آن را طلب کند، هلاکش کند؛ و کسى که
به دنبالش نباشد با او به نیکوئى همراهی کند؛ و هر که نظر کند بسوى آن، کور
گرداند او را (چشم بصیرت را از او می گیرد).»(۱۰)
همچنین امام سجاد(ع)
در یک روایت مفصّل، ریشه بسیاری از خصلتهای ناپسندیده، به ویژه جاهطلبی
را در دنیاطلبی میداند و حبّ دنیا را ریشه هر خطا معرفی میکند: «حُبُّ
الدُّنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئَةٍ؛ دوستى دنیا، اساس هر خطا و گناه است.»(۱۱)
هر لغزشى که از انسان سر مى زند، ریشه اصلى آن، (حبّ دنیا) است. یکی از این لزشها و آسیبها، از بین رفتن بصیرت است.
اصولاً
دلبستگی و دوستى به یک چیز مانع درک حقیقت است؛ زیرا همان علاقه و محبت،
انسان رابه سمت خود مى کشاند و از درک چیزهاى دیگر محروم مى کند. امام
على(ع)مى فرماید: در حدیث دیگرى از امام على بن ابی طالب(ع) مىخوانیم،
فرمود: «إرفَضِ الدُّنیا فَإنَّ حُبُّ الدُّنیا یُعمى و یُصم و یُبکم و
یُذلُّ الرّقاب؛ دنیاپرستى را ترک کن چرا که حب دنیا چشم را کور و گوش را
کر و زبان را لال مىکند و گردنها را به ذلت مىکشاند.»(۱۲)
طبیعى است
که وقتى عشق به چیزى در وجود انسان چیره مىشود، او را از روشنترین
واقعیتها غافل مىکند، چشم دارد، امّا گویى نابیناست، گوش دارد، امّا گویى
ناشنواست، زبان دارد، ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمىکند و
براى رسیدن به این محبوب خود، یعنى «دنیا» تن به هر ذلّتى مىدهد.
امام
علی(ع) در این باره می فرماید: «عَینُ المُحِبِّ عَمِیَةٌ عَن مَعایِبِ
المَحبوبِ، وَ اُذُنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساویهِ؛ دیده عاشق، از دیدن
عیب های معشوق، کور است و گوش او، از شنیدن زشتی معایبش، کر.»(۱۳) همچنین
آن حضرت در کلامی دیگر می فرمایند: «وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى
بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ
وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ
عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ
فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْءٌ مِنْهَا حَیْثُمَا
زَالَتْ زَالَ إِلَیْهَا وَ حَیْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیْهَا لَا
یَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَ لَا یَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ؛ کسى
که عاشق چیزى شود، چشم خود را کور و قلب خود را بیمار کرده است. عاشق با
چشمى نادرست می بیند و با گوشى ناشنوا می شنود، شهوات عقل او را از کار می
اندازد، و دنیا قلب او را می کُشد، و نفس او خواستار بی چون و چراى آن
می شود. عاشق دنیا، بنده دنیا مىشود، و بنده کسانى که چیزى از دنیا در
دست دارند، دنیا به هر طرف رود او نیز به همان طرف می رود، و به هر جا رو
کند به آنجا رو می کند، هیچ بازدارندهاى خدایى او را از بدى باز نتواند
داشت، و از هیچ اندرزگویى اندرز نتواند گرفت.»(۱۴)
همچنین امام صادق(ع)
می فرمایند: «...فارفض الدنیا فان حب الدنیا یعمى و یصم و یبکم؛ دنیا را
رها کن که دوستى آن آدمى را کور و کر و گنگ مى سازد.»(۱۵)
در ضرب
المثل معروف عربى نیز آمده است: «حُبُّ الشِّیئِ یُعمى و یُصم؛ علاقه به یک
چیز انسان را کور و کر مى کند.» وقتى انسان چیزى را دوست دارد و طالب
رسیدن به آن است، عیوب آشکار و اشکالات آن را جدّى نمى گیرد. به تجربه ثابت
شده که بسیارى از افراد وقتی می خواسته اند چیزى را خریداری کنند، یگران
او را منع کرده و معایب آن را به او گوشزد نموده اند، امّا از آنجا که وی
علاقه مند و فریفته آن شده بود، آن تذکرات را جدّى نگرفت و خرید، و پس از
مدتى به حقیقت تذکّرات اطرافیان پى برده است. یا جوانى را مى توان مثال زد
که اصطلاحاً عاشق شده وهرچه به او مى گویند این ازدواج مناسب تو نیست، قبول
نمى کند و سخت ترین شرایط را براى رسیدن به معشوق خود مى پذیرد و به
همگان و از جمله خانواده خود پشت مى کند، زیرا عشق و علاقه او را کور و کر
کرده است و سایر مسائل و شرایط ازدواج را نمى بیند ودرک نمى کند.
بنابراین،
علاقه به دنیا منشأ و علت همه گناهان و خطاهاست. چنان که از مطالب و
روایات یاد شده استفاده می شود کهعلاقه افراطى و بدون تأمّل و تعقّل به یک
چیز، مانع بصیرت و درک صحیح از آن است. در نتیجه علت العلل همه گناهان و
خطاها حُبّ دنیا است. این علاقه و محبت دنیا ممکن است علاقه به مال، جاه و
مقام، خانواده و فرزند و هرچیز دیگر باشد که چشمان انسان را نسبت به درک
حقیقت کور و گوشهاى او را کر مى کند که سرانجامش خسران در دنیا و آخرت است.
مصادیقی از دنیاگرایان بی بصیرت در تاریخ اسلام
با
مطالعه در تاریخ اسلام از صدر اسلام تاکنون با افراد زیادی مواجه می شویم
که به خاطر «دنیاگرایی» دلبستگی به دنیا، چشم بصیرت خود را کور کردند و به
مبارزه با حق و حقیقت پرداختند.
مقام معظم رهبری در یک سخنرانی در مورد
دنیاگرایی اصحاب پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «در زمان خلفاء، گفتند سابقه
دارها ی اسلام باید یک امتیازی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد ـ
امتیازات مالی از بیت المال ـ این حرکت اوّل بود. حرکت های انحرافی این طور
است. از نقطه کمی آغاز می شود بعداً هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می
بخشد. انحرافها از همین جا شروع شد تا به دوران عثمان رسید. در دوران خلیفه
سوم، وضعیت به گونه ای شد که برجستگان صحابه پیامبر(ص) جزء بزرگ ترین
سرمایه دارهای زمان خودشان شدند؛ یعنی همین صحابه عالی مقام که اسم هایشان
معروف است: طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص و امثال اینها که هر کدامشان یک
کتاب قطور سابقه افتخارات در «بدر و حنین و احد» و جاهای دیگر داشتند.
اینها جزء سرمایه دارهای درجه اول اسلام شدند وقتی یکی از آنها مُرد می
خواستند طلاهایی که از او مانده بود بین ورثه تقسیم کنند، این طلاها را آب
کرده و شمش کرده بودند با تبر بنا کردند شکستن ـ مثل هیزم که با تبر می
شکنند ـ ببینید چقدر طلا است که با تبر می شکنند، در صورتی که طلا را با
سنگ مثقال می کشند. اینها را تاریخ ضبط کرده است ... مقدار درهم و دیناری
که از اینها به جا می ماند افسانه وار بود.»(۱۶)
مقام معظم رهبری در ارائه مصادیقی از دنیاگرایان در عصر حکومت امام علی(ع)، طلحه و زبیر و خوارج را مثال زده و می فرمایند:
«طلحه
و زبیر و خوارج، بیگانه از قرآن نبودند. خوب قرآن را بلد بودند. واژه واژه
آن را میدانستند. بعضی حافظ کلّ قرآن بودند. برخی از آنها اهل نافله و
نماز شب بودند. بعضی حقانیت امام علی(ع) را هم میدانستند، امّا میگفتند:
"نماز پشت سر علی مقبولتر، ولی سفره معاویه چربتر است"؛ اینان با چشم،
دنیا را دنبال میکردند و کور شده بودند.
امام علی(ع) میفرماید: "والله
اگر طلحه پیروز شود، نخستین قربانی او زبیر است و اگر زبیر پیروز شود،
اوّلین قربانی او طلحه است." امروز هم دنیاطلبی و دنیاپرستی و قدرتخواهی و
پول دوستی و ریاست طلبی برخی را کور کرده است.»
همچنین مقام معظم
رهبری در یکی از سخنرانی هایشان درباره جنایتکاران دنیاطلب بی بصیرت در
واقعه کربلا، فرمودند: «دنیا طلبی و مادی طلبی؛ کاری است که عبید الله بن
زیاد و یزید بن معاویه می کردند...؛ آنها می خوردند؛ آنها تجمّلات را زیاد
می کردند. این دنیاگرایی، بصیرت را می گیرد و انسان را کور می کند. این رز و
زیورها، این جلوه¬ها، این لذتهای دنیا، گر چه برای شما لازم است، اگرچه
شما ناچارید از آن بهره ببرید، اگرچه زندگی شما وابسته به آن است و در این
شکی هم نیست و باید آن را برای خودتان فراهم کنید اما بدانید که مطلق کردن
اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدف را به فراموشی سپردن
بسیار خطرناک است. این همان چیزی است که آدمی را از حق جدا می سازد و قلبش
را تاریک می کند. این دنیاگرایی شاخه هایی دارد که از جمله آنها ریاست
طلبی و مال پرستی و شهوت پرستی است.»(۱۷)
آری، دنیاطلبی عمر سعد، هوس
رسیدن به استاندارى «رى»، موجب شد دست به آن جنایات شنیع بزند و حسین بن
على(ع) و یاران پاک او را به شهادت برساند.
او قبل از حادثه عاشورا به
علّت آن که حکمرانى «رى» را به وى داده بودند، آماده حرکت به سوى آن دیار
بود، ولى با موقعیت ویژهاى که پیش آمده بود، ابنزیاد به او دستور داد
همراه سپاهى متشکّل از چهارهزار نفر به سوى امام حسین(ع) حرکت کند و مانع
ورود امام به کوفه شود و از او براى یزید بن معاویه بیعت بگیرد و در صورت
امتناع، او را به قتل برساند. وقتى مأموریت او معلوم شد، عدهاى از بزرگان و
حتّی نزدیکانش، از جمله پسر خواهر او «حمزة بن مغیره» او را از جنگیدن با
امام حسین(ع) برحذر داشتند و اصرار کردند دست خود را به خون آن حضرت
نیالاید. او دید اگر نپذیرد، حکومت رى را از دستخواهد داد. بالأخره
نتوانست بر جاذبه دنیا و ریاست طلبی اش غلبه کند. در باره علاقهاش به
ولایت «رى»، هر چند به کشتن حسین بن على(ع) بیانجامد، شعری دارد که ترجمه
اش این است:
«مردّد هستم که آیا حکمرانى رى را که آرزوى من است، ترک
کنم یا از کشتن حسین با همه بدگویىهایى که در پى دارد، برگردم. مىدانم که
در کشتن او آتشى بىحجاب در انتظار من است؛ امّا ملک رى نور چشم من است.»
او
امام حسین(ع) را مىشناخت و عقوبت کار خود را مىدانست، ولى ابنزیاد او
را تحریک کرد و راهى مقابله با امام نمود. امام حسین(ع) تلاش کرد حتّى او
را نیز هدایت کند، به این منظور براى ملاقات با او قاصدى فرستاد. امام و او
هر کدام با بیست نفر در میان دو لشگر به مذاکره پرداختند. گفت وگوى آنان
نکاتى آموزنده دارد، زیرا ماهیت و شخصیت او را آشکار کرد. امام با دلسوزى و
صمیمیت تمام از وى پرسید: «ابن سعد! آیا قصد دارى با من وارد جنگ شوى؟ از
خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، نمىترسى؟ مىدانى من پسر کیستم؟ آیا
نمىخواهى با من باشى و آنان را ترک کنى، این باعث قرب به خداست.
او پاسخ داد: مىترسم خانهام را خراب کنند.
امام فرمود: من خانهاى بهتر از آن را به تو مىدهم.
او گفت: مىترسم سرمایهام را مصادره کنند.
امام پاسخ داد: من بهتر از آن را به تو مىدهم. سرمایهها و باغها و کشتهاى مرغوب.
او بهانه آورد که: خانواده ام، عیالم در کوفهاند، مىترسم ابن زیاد آنها را هلاک کند.
وقتى
امام از هدایت وی مأیوس شد، به عاقبت کار او اشاره کرد و فرمود: «امیدوارم
از گندم رى، جز اندکى نخورى! عمر سعد از روى تمسخر گفت: اگر از گندمش
نخورم، جو آن هم برایم کافى است.(در برخى منابع «گندم عراق» آمده
است).(۱۸)
آری، حب دنیا و طمع حکومت مانع نفوذ کلام امام(ع) در دل او شد. این گونه حب دنیا چشم او را کور کرد.
مقام
معظم رهبری در خصوص دنیاگرایی و ریاست طلبی عمر سعد فرمودند: «گفتند که به
تو حکومت ری را می خواهیم بدهیم. بعد گفتند که اگر به جنگ حسین بن علی (ع)
نروی، از حاکمیت ری خبری نیست ... وقتی که آدم درون تهی است، وقتی که
جامعه، جامعه دور از ارزشها است، وقتی که آن خطوط اصلی در جامعه ضعیف شده
است دست و پا می لرزد ... یک شب فکر می کند، بعد گفت: بله؛ من ملک ری را می
خواهم! وقتی بصیرت کور شد، حاضر می شود امام خود را بکشد تا به ریاست
برسد.»(۱۹)
۲. بی تقوایی
«تقوا»، پرهیز و خودداری
از هرگونه پلیدی و پلشتی و زشتی است. این پرهیز به سبب نوعی عامل درونی
اتفاق می افتد و از یک نظر از هرگونه نظارت بیرونی و قانونی قوی تر و
کاراتر است؛ زیرا این وجدان شخص است که او را از ناهنجاری ها، قانون شکنی
ها، تجاوز و تعدّی و مانند آن حفظ می کند. براین اساس، تقوا یکی از
راهکارهای عملی جهت دست یابی به «بصیرت» است. چنان که خداوند متعال می
فرماید: «یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل
لَّکُمْ فُرْقَاناً؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر تقوا پیشه کنید،
خداوند براى شما نیرویى جدا کننده (تشخیصدهنده حق از باطل) قرار
مىدهد.»(انفال: آیه۲۹) پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از
محرمات، به انسان نورانیت و بصیرت درونی می بخشد؛ به گونه ای که انسان در
پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های
شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد. قرآن کریم در این باره می
فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ
الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛ پرهیزگاران هنگامی که
شیطانی پیرامون حریم آنها گردش کند متوجه می گردند و بیدار و بصیر می
باشند.»(اعراف: آیه ۲۰۱)
همان گونه که تقوا به انسان نوری می بخشد که ازفتنه ها نجات می یابد، نقطه آن (بى تقوایى) مانع بصیرت است.
بی
تقوایی، شیطان را بر انسان مسلط می کند و بر اثر بی بصیرتی گام به بیراهه
می گذارد، به گونه ای که پیامبران و آیات الهی را مورد تمسخر قرار می دهد؛
دیگر هیچ پند و اندرز در وی اثر نمی گذارد. در آغاز چنین نبود. آری، پیروی
از شیطان، گناه و بی تقوایی موجب بی بصیرتی و سقوط آدمی است.
هر انسانی
در حالت تعادل و نبود میدانهای آزمایش، با مشکل خاصی مواجه نمی شود. مشکل
جایی نمایان می گردد که هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی این تعادل را از
انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواستههای نفسانی، فردی، جناحی و
مانند آن در پیش چشم انسان، قدرت انتخاب را متزلزل نموده، او را در دو
راهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی، کسانی که بر نفس خود مدیریت
نداشته اند و تابع هوی و هوس بوده اند، به آسانی در دام خواهشهای نفسانی
افتاده، بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت. امام
علی(ع) می فرماید: «الهَوَی شَرِیکُ الْعَمَی؛ هوا و هوس، شریک کوردلی
است.»(۲۰)
همچنین آن حضرت در کلامی دیگر می فرمایند: «اتَّخَذُوا
الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاَکاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً،
فَبَاضَ وَفَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ، وَدَبَّ وَدَرَجَ فی حُجُورِهِمْ،
فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ، وَنَطَقَ بِأَلسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ
الزَّلَلَ، وَزَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ
الشَّیْطَانُ فی سُلْطَانِهِ، وَنَطَقَ بِالبَاطِلِ عَلی لِسَانِهِ؛
منحرفان شیطان را معیار کار خود گرفتند، و شیطان نیز آنها را دام خود قرار
داد و در دلهای آنها تخم گذارد، و جوجه های خود را در دامشان پرورش داد. با
چشمهای آنان می نگریست و با زبانهای آنها سخن می گفت. پس با یاری آنها بر
مرکب گمراهی سوار شد و کردار های زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد؛ مانند
رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان سخن
باطل می گوید.»(۲۱)
امام علی(ع) در مذمّت انتخاب شیطان از سوی برخی
افراد برای قوام کارشان، که در نهایت شیطان هم آنها را برای شرکت در کار
خود انتخاب می کند، می فرماید: در اینجا دو نوع انتخاب صورت می گیرد:
۱. انتخاب شیطان از سوی برخی افراد و هنگامی که شیطان را انتخاب کردند؛
۲.
انتخاب افراد از سوی شیطان. این دو نوع انتخاب موجب افزایش شیطنتها، دامها
و فریبها می شود. حضرت این مطلب را با عبارت: «فَباضَ»(تخم گذاری)،
«فرَّخَ»(جوجه کشی)، «وَ فِی صدورهم»(افتادن و تربیت در دامن آنها)، بیان
می فرماید. سرانجام این پیروان شیطان به جایی می رسند که اگر شیطان بخواهد
به کسی نظر کند از چشم آنان نظر کرده و هنگام سخن گفتن از زبان آنان سخن می
گوید. چشم آنها چشم شیطان و زبان آنها زبان شیطان است. یعنی در واقع این
افراد افراد دو وجهه و چهره دارند: وجهه و چهره انسانی در چهره انسان؛ وجهه
و چهره باطنی که باطنشان شبیه شیطان، یعنی «نفاق»، و خودشان هم لقب
«منافق» می گیرند.
مقام معظم رهبری نیز، بى تقوایى را مانع بصیرت دانسته و می فرماید:
«نقطه
مقابل تقوا، غفلت و بى توجّهى و حرکت بدون بصیرت است. خدا، ناهوشیارى مؤمن
را در امورزندگى نمى پسندد، مؤمن باید در همه امورِ زندگى، چشم باز و دل
بیدار داشته باشد، این چشم باز و دل بیدار و هوشیار... این فایده را دارد
که متوجه باشد، کارى که مى کند، برخلاف خواست خدا و طریقه و ممشای دین
نباشد.»(۲۲)
همچنین مقام معظم رهبری در کلامی دیگر می فرمایند: «بصیرت، اجازه نمی دهد غبار آلودگی فتنه، کسی را گمراه کند.
بصیرت،
قطب نمای حرکت صحیح در اوضاع اجتماعی پیچیده امروز است، به گونه ای که اگر
کسی این قطب نما را نداشت و نقشه خوانی را بلد نبود، ممکن است ناگهان خود
را در محاصره دشمن ببیند. اگر بصیرت نباشد، انسان حتّی با نیت خوب، ممکن
است گمراه شود و در راه بد قدم بگذارد. بی بصیرتها فریب می خورند. بی
بصیرتها در جبهه باطل[شیطان] قرار می گیرند بدون این که خود بدانند. همچنان
که در جبهه عبید الله بن زیاد کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند،
ولی از بی بصیرتها بودند. بلایی که بر ملتها وارد می شود در بسیاری از
موارد بر اثر بی بصیرتی است. خطاهایی که بعضی از افراد می کنند بر اثر بی
بصیرتی است. هر ضربه ای که مسلمانان در طول تاریخ خورده اند، از ضعف بصیرت و
ضعف قدرت تحلیل و بینایی دل بوده است. بصیرت به انسان قدرت تشخیص مسائل
پیچیده سیاسی و اجتماعی را می دهد و او با درک و فهم درست واقعیتها جامعه
را در هنگامه بحران و فتنه، حق را از باطل جدا می کند و با نور معرفت الهی
در مسیر مستقیم حرکت می کند. اگر انسان بصیر نباشد گرفتار فتنه ها می شود و
با کوری به بیراهه می رود و در پرتگاه سقوط می کند.
آن چیزی که بشر را
به اینجا می کشاند و از قدرت تحلیل صحیح و بینایی دل جدا می سازد و به
مسلمانان ضربه می زند موانع بی بصیرتی است.»(۲۳)
۳. غفلت و لجاجت
لغت شناسان، واژه غفلت از ماده «غفل» به معنای فراموشی، بی خبری، اهمال،
نادانی، عدم توجّه و اشتاه داسته-اند که ضدّ آن «یَقظَه»؛ یعنی بیداری و
هوشیاری است.
در اصطلاح، غفلت را به معنای بی توجّهی و فراموش کردن امری حاضر دانسته اند.(۲۴)
غفلت،
مقابل و ضد بصیرت است و دایره آن بسیار فراگیر است؛ زیرا افراد زیادی
مبتلا ی به غفلت هستند. غفلت به گونه ای است که به امور متفاوتی تعلق می
گیرد. غفلت در رابطه رهبری، غفلت از دین و احکام آن، غفلت از دشمن و...
قرآن کریم می فرماید: «...وَ لاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ؛ از غافلین مباش.»(اعراف: آیه ۲۰۵)
لجاجت
درلغت، به معنای پافشاری در انجام کاری که، مخالف میل طرف مقابل باشد،(۲۵)
و در اصطلاح، به اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد که، از انجام آن نهی
شده، گفته می شود.(۲۶)
غفلت و لجاجت، دو عامل آفتزای پرخطر در مسیر
زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث می شود
ثمره یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان، پوچ و نابود گردد.
حضرت امام علی(ع) در عبارتى کوتاه و پرمعنا مى فرمایند: «اَلْغَفْلَةُ اَضَرُّ الاعْدَاء؛ غفلت از بزرگترین دشمنان انسان است.»(۲۷)
قرآن
کریم و روایات به شدّت به انسان هشدار می دهد که همه باید مراقب باشند تا
اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حَبْط و نابود نکنند.(۲۸)
حضرت امام علی(ع) می فرمایند: «دَوَامُ الْغَفْلَه یُعْمِی الْبَصِیرَه؛ ادامه یافتن غفلت، دیده بصیرت را کور می سازد.»(۲۹)
از
پیامدهای شوم غفلتزدگی این است که چنین افرادی به گمان این که تشخیص
شان آنان برترین تشخیص و درک و فهمشان، بالاترین درک و فهم است، دچار
خودبینی و وهمگرایی می گردند و بر این باورهای نادرست خویش، پافشاری و
لجاجت هم می ورزند. در چنین فضایی است که زمینههای کج فهمی، بی بصیرتی و
کوری دل فراهم می شود و بستر فتنه و آشوب، مهیّا.
مقام معظم رهبری در
این باره می فرمایند: «بعضى اشخاص، لجبازند و هر چه انسان حقیقت را در
مقابلشان قرار مىدهد، روى موضع لجوجانه ی خود اصرار مىکنند. چنین
رویّهاى، انسان را از حقیقت دور مىکند. فرد لجوج، در ابتداى لجبازى، هنوز
اندکى نور حقیقت را مىفهمد و احساس مىکند که کارش براساس لج بازى است،
امّا وقتى لجاجت وى تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمىفهمد. در
او، باطن و اعتقاد و عقیدهاى دروغین به وجود مىآید که اگر به خود برگردد و
تعمق کند، مىبیند این که در ذهن اوست، عقیده نیست، «عَنْ ظَهْرِ
الْقَلْب» و از باطنِ جان، نیست.
امّا لجاجت نمىگذارد که او سروش حقیقت
و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود. دیدید کسانى که در مقابل اسلام و
انقلاب اسلامى و فرمایشات امام و حقّانیت واضح و مظلومانه ملت ایران
ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهىشان انجامید!»(۳۰)
مقام
معظم رهبری خطاب به دانشجویان و دانش آموزان می فرمایند: «عزیزان من! تمام
مشکلاتى که براى افراد یا اجتماعات بشر پیش مىآید، بر اثر یکى از این دو
است؛ یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت مىشوند، واقعیتها را تشخیص
نمى دهند، حقایق ها را نمىفهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیات، از ایستادگى
خسته مىشوند. لذاست که به خاطر یکى از این دو - یا هر دو - تاریخ بشر پُر
از محنتهاى بزرگ ملتهاست؛ پُر از غلبهى زورگویان عالم بر ملتهاى ضعیف
النفس و غافل است.»(۳۱)
۴. جهل و نادانی
بدون
تردید «جهل» عامل اصلی انحطاط جوامع است؛ چنان که بسیاری از آیات قرآن کریم
گواه بر این حقیقت است. قرآن کریم، به بسیاری از اقوام پیشین که به
پیامبران خود ایمان نیاورده اند، نسبت جهل می دهد: «قالُوا یا مُوسَی
اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ إلهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ
تَجْهَلُونَ؛ گفتند: ای موسی! همان گونه که برای آنان خدایانی است، برای ما
[نیز] خدایی قرار داده». گفت: «راستی گروهی هستید که نادانی می
کنید.»(اعراف: آیه ۱۳۸) جهل، دشمن دیرینه انسان است و دشمنان اسلام و
انقلاب، در رآس آنها استکبار جهانی همیشه در تلاش اند تا انسانها را در
نادانی و جهالت نگه دارند و اکثر نزاعها هم از جهل ناشی می شود.
ازاین رو در آموزه های اسلامی، بر طلب علم و افزایش آگاهی و بصیرت بسیار سفارش اشده است.
حضرت
امام علی(ع) می فرمایند: «لَو سَکَتَ الجاهلُ مَا اختلفَ النَّاسُ؛ اگر
جاهل سکوت کند - و در زمان ناآگاهی موضع گیری نکند- اختلاف و آشوبی به وجود
نمی آید.»(۳۲)
در تاریخ آمده است که محمد بن مسلم به علی بن ابی
طالب(ع) میگوید: اگر میخواهی من همراه تو بجنگم، شمشیری به من بده که
مسلمان را از کافر تشخیص دهد. محمدبن مسلم حق و باطل را نمیشناسد. جاهل به
حقایق و واقعیتهاست. این جهل جلوی بصیرت او را گرفته است. اگر جهل را در
هم بشکند، هرگز چنین سخن نمیگوید. اگر آگاه به عظمت علی(ع) بود که چنین
سخن گزافی نمیگفت. امروز هم برخی از بی بصیرتیها، برخاسته از جهل افراد و
گروههاست.
پی نوشتها:
۱. لسانالعرب، ج۲، ص۴۱۸، «بصر».
۲. ترتیب العین، ج۱، ص۱۶۶، «بصر».
۳. نهج البلاغه، خطبة ۱۳۳؛ غرر الحکم، ح۳۶۹۰ .
۴. بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار مسئولان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و رؤسای ستادهای دهه فجر سراسر کشور ۲۹/۱۰/۱۳۸۸ش.
۵. ر.ک: بیانات مقام معظم رهبری در پایان چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسئولان دفاتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه ۲۷/۶/ ۱۳۷۰ش.
۶. عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص۲۶۹.
۷. پیام مقام معظم رهبری به مناسبت دومین کنگره جامعه اسلامی دانشجویان ۹/۷/۱۳۷۷ش.
۸. ر.ک: ابصارالعین، ص۱۱۲-۱۱۳.
۹. بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار اقشار مختلف مردم ۲۴/۵/۱۳۶۹ش.
۱۰. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج۲، ص۶۳۷.
۱۱. ر.ک: بحارالانوار، ج۱، ص۱۵۴، روایت ۳۰، ج۱۴، ص۳۱۱، روایت۱۷.
۱۲. اصول کافى، ج۲، باب حب الدنیا، ص۱۳۶.
۱۳. محمد رضا حکیمى، محمد حکیمى، على حکیمى، الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج۱، ص۱۵۶؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج ۲، ص ۲۰۹، ح ۳۰۷۰.
۱۴. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۲۰۵، خطبه ۱۰۹.
۱۵. اصول کافى، ج۲، ص۱۳۶.
۱۶. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص)، عوام و خواص،۲۰/۳/۱۳۷۵ش.
۱۷.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و
دستههای عاشورای نیروهای مقاومت بسیج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام
سجّاد(ع)، ۲۲/۴/۱۳۷۱ش.
۱۸. مقتل الحسین مقرم، ص۲۴۸.
۱۹. بیانات مقام معظّم رهبری در خطبههای نمازجمعه تهران، ۱۸/۲/۱۳۷۷ش.
۲۰. نهج البلاغه، نامه ی۳۱.
۲۱. نهج البلاغه، خطبه ۷.
۲۲. بیانات مقام معظّم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران، ۱۰/۱/۱۳۶۹ش.
۲۳. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر۱۵/۰۷/۱۳۸۸، با اندکی ویرایش.
۲۴. سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ذیل واژه«غفل».
۲۵. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش، ج۱۰، ص۱۶۷.
۲۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، انتشارات دار العلم بیروت، ۱۴۱۲ق، چاپ اول، ص۷۳۶.
۲۷. شرح فارسى غررالحکم، ج۱، ص۱۲۸.
۲۸.
«حبط اعمال»، یعنی: از بین رفتن پاداش عمل نیک، به دنبال گناهی که در پی
آن عمل، انجام گرفته است. در قرآن نیز به همین معنی اشاره شده است. زمر،
آیه۶۵.
۲۹. غرر الحکم، ح۵۱۴۶.
۳۰. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران ۸/۶/۱۳۸۴.
۳۱. دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سیزدهم آبان، سال روز میلاد امام على(ع)، ۱۲/ ۸/ ۱۳۷۷ .
۳۲. بحارالانوار، ج۷۸، ص۸۱.