تعالیم عیسى (علیه السلام) و مقابله یهودیان با آن حضرت
امیرحسین اسفندیاری
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
بسمه تعالی
حضرت
عیسى (علیه السلام) نیز همانند حضرت موسى (علیه السلام) و سایر پیامبران
بنى اسرائیل، بنى اسرائیل را به دین توحید و یکتاپرستى دعوت مىکرد و آنان
را به تقوا و اطاعت از خود فرامىخواند. قرآن کریم، پیام و دعوت آن حضرت را
چنین شرح داده است:
«وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ
التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ
وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِیعُونِ إِنَّ
اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ». (آل
عمران: ۵۰ و ۵۱)
«و آنچه را پیش از من از تورات بوده، تصدیق مىکنم؛ و
(آمدهام) تا پارهاى از چیزهایى را که [بر اثر ظلم و گناه] بر شما حرام
شده، [مانند گوشت بعضى از چهارپایان و ماهیها] حلال کنم؛ و نشانه از طرف
پروردگار شما، برایتان آوردهام. پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.
خداوند، پروردگار من و شماست؛ او را بپرستید. این است راه راست!»
اما
یهودیان با وجود معجزات عیسى (علیه السلام) و با وجود یکسانى تعالیم آن
حضرت با تعالیم موسى (علیه السلام)، به مخالفت با آن حضرت برخاستند و مردم
را از شنیدن دعوت و رسالتش بازداشتند و به توطئهگرى علیه او پرداختند.
آنان وقتى نقشههاى خود را بىنتیجه دیدند و دیدند که فقرا و مستمندان
رسالت او را پذیرفتهاند و پیرامونش گرد آمدهاند، به توطئه جدیدى دست زدند
و حکومت روم را بر ضد او تحریک کردند و بدین گونه وانمود کردند که عیسى
(علیه السلام) مىخواهد تاج و تخت آنها را بر هم زند. آنان بدین ترتیب
توانستند فرمانرواى روم را وادار سازند که دستور دستگیرى عیسى (علیه
السلام) را صادر نموده و حکم اعدام وى را نیز صادر کند.
حواریون و حمایت از عیسى (علیه السلام)
پس
از آن که عیسى (علیه السلام) از هدایت اکثریت بنى اسرائیل ناامید شد و
فهمید که آنان ایمان نمىآورند، به طرح جدیدى دست زد و براى جدا کردن دوست
از دشمن و شناخت مؤمنان، این پرسش را مطرح کرد که چه کسانى حاضرند در راه
رسالت الهى به او کمک کنند؟ گروهى از یاران آن حضرت، اعلام حمایت نمودند که
قرآن کریم با عنوان «حواریون» از آنها نام مىبرد:
«فَلَمَّا أَحَسَّ
عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إَلَى اللّهِ قَالَ
الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ
بِأَنَّا مُسْلِمُونَ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا
الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ».(آلعمران: ۵۲ و ۵۳)
«هنگامى
که عیسى از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کیست که یاور من به سوى
خدا [براى تبلیغ آیین او] گردد؟» حواریان گفتند: «ما یاوران خداییم، به خدا
ایمان آوردیم؛ و تو گواه باش که ما اسلام آوردهایم. پروردگارا! به آنچه
نازل کردهاى، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروى نمودیم؛ ما را در زمره
گواهان بنویس!»
«حواریون» جمع «حوارى» از ماده «حور» به معناى شستن و
سفید کردن است و گاه به هر چیز سفید نیز اطلاق مىشود. درباره نامگذارى
شاگردان مسیح (علیه السلام) به این نام احتمالات متعددى داده شده، ولى آنچه
به ذهن نزدیکتر است و در احادیث دینى هم آمده، این است که آنها علاوه بر
این که قلبى پاک و روحى با صفا داشتند، در پاکیزه ساختن و روشن نمودن افکار
دیگران و شست و شوى مردم از آلودگى و گناه کوشش فراوان داشتند. «۱»
حواریون دوازده نفر بودند که عیسى (علیه السلام) در زمان حیات خویش، آنان را براى تبلیغ رسالت خود، به نواحى دیگر اعزام مىنمود.
توطئه قتل عیسى (علیه السلام)
تبلیغ
آیین حضرت مسیح (علیه السلام) توسط حواریون ادامه داشت تا آنکه بنى
اسرائیل به آزار و شکنجه آنان برخاستند و از سوى دیگر، سران یهود و پادشاه،
مخالفت و دشمنى خود با حضرت عیسى (علیه السلام) را به جایى رساندند که
نقشه قتل آن حضرت را کشیدند. اما بنا بر مشیّت الهى فرد دیگرى را که در حق
آن حضرت خیانت کرده بود، اشتباهى به جاى آن حضرت گرفتند و به دار آویختند.
یهودیان پنداشتند که آن حضرت را به قتل رسانیدهاند، اما قرآن، آن را
توهّمى بیش نمىداند و مىفرماید:
«وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا
الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا
صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ
لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ
وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللّهُ
عَزِیزاً حَکِیماً». (نساء: ۱۵۷ و ۱۵۸)
«وگفتارشان که: «ما، مسیح، عیسى
بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند و نه او را به
دار کشیدند، لیکن امر بر ایشان مشتبه شد و کسانى که در مورد (قتل) او
اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى
مىکنند و قطعاً او را نکشتند، بلکه خداوند او را به نزد خود بالا برد و
خدا توانا و حکیم است».
در نسخه ایتالیایى انجیل برنابا آمده است:
«چون
یهوداى خائن با سربازان رومى آمد تا عیسى را به آنان تسلیم کند، عیسى در
باغ، در کنار اتاقى که شاگردان در آن خوابیده بودند، نماز مىخواند. چون
ورود سربازان را احساس کرد، ترسید و وارد اتاق شد. چون خدا خطر احاطه کننده
را دید، فرشتههاى چهارگانه خود را فرستاد تا او را از دریچه همان اتاق به
آسمان سوم بردند. چون یهوداى خائن وارد اتاق شد، خدا با قدرت ناگهانى خود،
چهره و صداى او را تغییر داد و بطور کامل شبیه عیسى شد. چون شاگردان بیدار
شدند و او را دیدند، در عیسى بودنش شک نکردند». «۲»
سرنوشت انجیل
کتاب
آسمانى نازل شده بر حضرت عیسى (علیه السلام)، انجیل نام داشت، اما
متأسفانه سرنوشت آن کتاب، بسیار مبهم است و پس از صعود عیسى (علیه السلام)
به آسمان، خبرى از اصل آن کتاب نداریم و در نقلهاى تاریخى نیز گاه فقط
اشاراتى به وجود آن شده است. مثلًا در رساله پولس به غلاطیان آمده است که:
«من تعجب مىکنم از اینکه شما اینچنین به سرعت از آنچه مسیح شما را دعوت
مىکند به آن، که خود نعمت مسیح است، به سراغ انجیل دیگر مىروید با اینکه
آن در حقیقت انجیلى دیگر نیست (یعنى انجیل واقعى نیست) بلکه مشتى افراد
پیدا شدهاند که شما را به زور و اجبار وادار مىکنند به اینکه آنچه را
آنان تحریف کردهاند بپذیرید.» «۳»
اکنون مهمترین کتاب مذهبى مسیحیان،
که عموم فرقههاى آنان بر آن تکیه مىکنند، مجموعهاى است که آن را «عهد
جدید» مىنامند. عهد جدید مشتمل بر ۲۷ کتاب و رساله است که چهار انجیل
معروف متى، مرقس، لوقا و یوحنا نیز از جمله آنهاست. باید دانست که هیچ یک
از این اناجیل در زمان حضرت مسیح (علیه السلام) نوشته نشده، بلکه سالها پس
از او شاگردان و شاگردان شاگردانشان دست به کار شدهاند و داستانهاى
فراوانى نوشتهاند و آنها را انجیل نامیدهاند. از مندرجات این اناجیل که
عموماً داستان به دار آویختن مسیح و حوادث بعد از آن را شرح مىدهند به
خوبى ثابت مىشود که همه آنها، پس از مسیح نگاشته شدهاند و هیچ کدام کتاب
آسمانى نازل شده بر مسیح (علیه السلام) نیستند. آمیخته شدن این اناجیل با
خرافات و مسائل خلاف عقل و نیز خلاف عصمت پیامبران گواهى مىدهد که
انسانهاى معمولى آنها را نگاشتهاند و مستند به وحى آسمانى نیست. داستان
نگارش اناجیل پس از آن حضرت در میان مسیحیان همچنان ادامه داشت و تعداد
آنها به صد و چند انجیل رسید تا اینکه جامعه کلیسا از میان آنها، چهار
انجیل مذکور را برگزید و به عنوان انجیل رسمى معرفى نمود. اکنون هیچ یک از
انجیلها سند مسلسلى ندارند و هیچ نسخهاى از آنها یافت نمىشود که شواهدى
در بر داشته باشد که احتمال درستى سند آن را تأیید کند، به طورى که محققان
حتى در امکان نسبت دادن اناجیل به مؤلفان معروف آن، تردید نمودهاند و شاید
بین نویسندگان واقعى با مؤلفان معروف آن، تشابه اسمى بوده است. بنابراین
باید گفت، از اصل انجیل، چیزى باقى نمانده و آنچه در دست است، تنها
ترجمهها و پارهاى از تعلیمات دینى است که در لابهلاى نقل رویدادهاى
تاریخى گنجانده شده است. «۴»
ناگفته نماند که میان اناجیل متروک و کنار
گذاشته شده به دستور کلیسا، انجیل برنابا وجود دارد. این انجیل، که داستان
زندگى حضرت عیسى (علیه السلام) را مطابق تعالیم قرآن بیان کرده و بشارت به
ظهور پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) نیز در آن وجود دارد، توسط برنابا
که تمام مدت سه سال رسالت عیسى (علیه السلام) را به همراه آن حضرت بوده
نگاشته شده و تا سال ۳۲۵ میلادى در کلیساى اسکندریه به عنوان انجیل اصلى
مورد قبول بوده است. «۵»
پیدایش انحراف در مسیحیّت
حضرت
عیسى (علیه السلام) خود را پیامبر خدا مىدانست که براى هدایت بنى اسرائیل
آمده است. «۶» آن حضرت، جز نسخ برخى از احکام نازل شده در شریعت موسى
(علیه السلام)، شریعت جدیدى ارائه نداد و هرگز در تعالیم وى، سخنى برخلاف
تعالیم سایر پیامبران الهى مشاهده نشد. آن حضرت، خود را بنده خدا مىدانست
که با ارائه معجزات به اذن الهى، درصدد هدایت بشر و رفع اختلاف از میان
آنها است. او از مردم مىخواست که به همان احکام دین یهود پایبند باشند و
خداى متعال را خالصانه بپرستند.
این واقعیت را از جملات انجیل متى نیز مىتوان به دست آورد. در آنجا آمده است که عیسى (علیه السلام) به بنى اسرائیل گفت:
«گمان
مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامدهام تا باطل
نمایم بلکه تا تمام کنم ... پس هر که یکى از این احکام کوچکترین را بشکند و
به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان، کمترین شمرده شود. امّا هر که به
عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان، بزرگ خوانده خواهد شد». «۷»
امّا
متأسفانه پس از آن حضرت، عواملى سبب شد که دست تحریفگران در تعالیم آن
حضرت باز شود و در نهایت، دین مسیحیّت را به جایى برسانند که با اهداف
اولیه همه پیامبران، یعنى پرستش خداى یگانه منافات داشته باشد. از جمله این
عوامل، همان نگارش انجیلهاى متعدد بود که هر کدام از مؤلفان آنها، با توجه
به برداشت شخصى خود از کلمات معنوى آن حضرت و نیز به کار بردن تعابیر و
جملات خاص، راه را براى سایر برداشتها و تفاسیر ناصحیح هموار مىکردند.
عامل دوم نیز نفوذ برخى از یهودیان و دشمنان آن حضرت به درون حلقه یاران و
حواریون آن حضرت و کسب وجهه از آنان بود. این گروه مانند پولس نیز سبب شدند
که آرا و عقاید باطل، به دین مسیحیّت وارد شود و مذاهب فکرى متعدد شکل
گیرد. برخى از انحرافات اساسى مسیحیان عبارت است از اعتقاد به تثلیث و سه
گانه دانستن خداوند، و اعتقاد به گناه اولیه انسان و خونبها بودن حضرت عیسى
(علیه السلام) براى آن. «۸»
علامه طباطبایى (ره) مفسر و اسلامشناس معاصر درباره سیر تاریخ تبلیغ مسیحیّت مىنویسد:
«خواننده
متفکر [باید] متوجه باشد که تطورات چگونه بر دعوت مسیح مستولى گردید. و
این دعوت در مسیرش در خلال قرون گذشته تا به امروز چه دگرگونیهایى به خود
گرفته و چگونه ملعبه هوسبازان شده، و بفهمد که عقاید بتپرستى را بهطورى
مرموز و ماهرانه وارد در دعوت مسیحیت کردند. اولًا در حق مسیح غلو نموده،
او را موجودى لاهوتى معرفى نمودند و بعداً به تدریج سر از تثلیث و سه خدایى
درآوردند؛ خداى پسر و پدر و روح، و در آخر مسأله صلیب و فدا را هم ضمیمه
کردند، تا در سایه آن عمل به شریعت را تعطیل نموده، به صرف اعتقاد اکتفا
کنند ...» «۹».
پاورقی:
[۱] تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۲۶.
[۲] مقدمه انجیل برنابا، ص ۳۹.
[۳] به نقل از ترجمه تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۴۸۳.
[۴] مصونیت قرآن از تحریف، محمدهادى معرفت، ترجمه محمد شهرابى، ص ۱۱۹- ۱۲۲
[۵] عیسى پیامآوراسلام، دکتر احمد بهشتى، انتشارات اطلاعات، ص ۵۹- ۶۴.
[۶] سوره آل عمران( ۳)، آیه ۴۹.
[۷] انجیل متى، باب پنجم، جملههاى ۱۷- ۲۰.
[۸]
به زعم مسیحیان، عیسى بر دار رفتن را با تمام اذیت و عذابى که همراه داشت،
تحمل کرد تا فداى مردم باشد و آنان را از عذاب و هلاکت همیشگى نجات دهد.
شهادت مسیح، کفاره گناهان نصارا، بلکه تمام عالمیان است.
[۹] ترجمه تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۵۰۸