بسمه تعالی
مقدمه:
انستم الصراط الاقوم و السبیل الاعظم و شهداء دارالفناء و شفعاء دارالبقاء
رسول
خدا (صلی الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او، آموزگاران و راهبران قافله
بشریت به سوى کمال و ارزشهاى متعالى انسانى هستند. آنان بندگان پاک
وبرگزیدهاى هستند که از هرگونه پلیدى و ناپاکى و لغزش و اشتباه بدورند.
از
ویژگیهاى این رهبران نور و مشعلداران هدایت این است که آنان در مقام رهبرى
جامعه و در تمامى برخوردها و موضعگیریها تنها خدا، مکتب ومصلحت امت را در
نظر داشتند و جز این سه اصل به چیزى نمىاندیشیدند و حاضر بودند در راه
تحقق این اهداف همه خطرات را به جان بخرند. در صورتى که رهبران «نار» چنین
نیستند. آنان تنها به منافع مادى و مصالح شخصى و حزبى خود مىاندیشند و با
هرچه که با منافع دنیایى آنان در تضاد باشد به ستیز بر مىخیزند.
پیشوایان
دین در پرتو برخوردارى از مقام «عصمت» و آگاهیهاى فوقالعاده در همه
زمینههاى دینى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى و سرچشمه گرفتن علوم
آنان از منبع وحى و همچنین احاطه کاملى که به صلاح و فساد امور دارند،
تمامى رفتارها و موضعگیریهایشان در مسیر خواست و رضایت الهى و صلاح امت
اسلامى است.
آنان تجسم عینى و حیات اسلامى و روح همیشه جاوید رسالت
محمدى (صلی الله علیه واله) مىباشند که مسئولیت پاسدارى از دین حنیف اسلام
و تبیین و گسترش مفاهیم عالى آن را بر عهده دارند و در تمامى شرایط و
احوال، با پایبندى کامل به اجراى دستورات الهى و قسط اسلامى، در برابر
اوضاع سیاسى، اجتماعى و اعتقادى جامعه خویش موضع گرفته و تا جایى که وظیفه
ایجاب مىکرد پیش مى رفتند.
در این میان زندگى سیاسى امام موسى بن جعفر
(علیه السلام) فوق العاده پر ماجرا و شورانگیز و تا حدودى استثنایى است، و
در یک زاویه مىتوان دروان ۳۵ ساله امامت آن بزرگوار را اوج حرکت مبارزاتى
ائمه اطهار(علیه السلام) دانست که متاسفانه از ابعاد آن گزارش درست و
روشنگرى در دست نیست.
- ولادت آن حضرت:
پیشواى
هفتم شیعیان، روز هفتم ماه صفر، سال ۱۲۸ (هجرى قمرى) در دهکده «ابواء» «۱»
متولد شد. وقتى بشارت ولادت آن گرامى به پدر بزرگوارش داده شد، ضمن دعا
براى سلامتى مادر ارجمندش، مولود را برترین آفریده الهى شمرد که به وى
عنایت شده است. سپس به شکرانه این ولادت مسعود، به محض ورود به مدینه، سه
روز به عموم مردم ولیمه داد.
- نام، کنیه و القاب
پیشواى
ششم (علیه السلام) نام فرزند خود را «موسى» نهاد. این نام هر چند در میان
امامان پیشین سابقه نداشت، لیکن در میان پیامبران سابقه دارد و همنام
«موسى» کلیم اللَّه است، از این رو، اصل این نام به زبان قبطى است. امام
کاظم علیه السلام به کنیههاى چند خوانده مىشد مثل: «ابوالحسن»،
«ابوابراهیم»، «ابوعلى» و«ابواسماعیل» ولى مشهورتر از همه «ابوالحسن» است.
لقبهاى آن گرامى نیز فراوان است، از جمله: «عبد صالح»،«کاظم»،«نفس
زکیّه»،«زین المجتهدین»، «صالح»،«صابر»،«امین»،«زاهر» و«باب الحوائج الى
للَّه» ملقب شدن آن پیشواى بلند مرتبت به هر یک از لقبهاى یاد شده بیانگر
بروز و تجلى بیشتر آن صفت در وجود آن حضرت در مقایسه با دیگر افراد است که
مرتبهاى ازکمال و درجهاى از منزلت معنوى این امام همام نزد پروردگارش به
شمار مىرود. به عنوان نمونه در ذیل به وجه تسمیه بعضى از القاب آن گرامى
اشاره مىکنیم.
کاظم:
در مورد وجه ملقّب شدن پیشواى هفتم به «کاظم» بیانات مختلفى نقل شده که دو نمونه آن را ذکر مىکنیم.
۱- از آن جهت که آن حضرت خشم خویش را فرو مىبرد و در برابر ناملایمات و آزارهاى دیگران بردبارى پیشه مىکرد.
- از آن جهت که پاسخ هر بردى را با گذشت و بخشش مىداد.
عبد صالح:
از آن جهت که در عبادات پروردگار و شب زنده دارى کوشش فراوان داشت.
باب الحوائج:
از آن جهت که پناهندگان و توسل جویندگان به آن حضرت، از در خانهاش حاجت روا و خشنود باز مىگشتند.
ابوعلى از بزرگان مذهب حنبلى مىگوید:
«هرمشکل
و گرفتارى که براى من پیش مىآمد و من به قبر مطهر موسى بن جعفر (علیه
السلام) روى مىآوردم، خداوند آن را طبق خواسته من رفع مىکرد.» «۲»
- پدر و مادر
پدر
گرامى پیشواى هفتم، امام صادق (علیه السلام) و مادر ارجمندش امّ ولدى به
نام «حُمَیْده بربریّه» است. وى، دختر«صاعد بربرى» و از بزرگان و اشراف
عجم است؛ بعضى نیز او را اندلسى دانستهاند. «۳»
حُمَیْده در دانش،
پاکدامنى و برخوردارى از کمالات معنوى و اخلاقى در میان زنان معاصر خود،
حتى علویان، مرتبتى والا و ممتاز داشت. فرزند گرانقدرش امام رضا علیه
السلام درباره او مىفرماید:
«حُمَیْدَةُ مُصَفّاةُ مِنَ الْادْناسِ
کَسَبیکَةِ الذَّهَبِ، ما زالَتِ الْامْلاکُ تَحْرِسُها حَتَّى ادِّیَتْ
الَىّ کَرامَةً مِنَ اللَّهِ لى وَ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدى» «۴»
«حمیده،
همانند شمش طلا از پلیدیها پاک است. پیوسته ملائکه او را (از بیگانگان)
حراست مىکردند تا به من پیوست و این به جهت کرامتى است که خداوند نسبت به
من و حجّت پس از من دارد».
پیش از پیشواى ششم، امام باقر(علیه السلام) از وى تجلیل کرد و در وصفش فرمود:
«حُمَیْدَهُ فِى الدُّنْیا، مَحْموُدَةُ فِى الْاخِرَةِ» «۵»
«در دنیا ستوده و در آخرت پسندیدهاى.»
او
نزد امام صادق (علیه السلام) از چنان وثاقت و منزلت علمى برخوردار بود که
آن حضرت، زنان مسلمان را دستور مىداد معارف دینى و احکام شرعى خود را از
وى بیاموزند. «۶»
- فضائل و مکارم اخلاقى
پیشوایان
معصوم (علیهم السلام) مظهر کامل فضائل و مکارم اخلاقى بودند. همه آنان در
یک مکتب تربیتى پرورش یافته و از یک منبع تغذیه شدهاند؛ بنابراین فضائلى
که براى هر یک از ایشان بیان مىشود درباره بقیّه پیشوایان نیز صادق است.
وى تفاوت ویژگیهاى هر دوره از زندگى و شرایط اجتماعى و آمادگیهاى فکرى
جامعه موجب ظهور و تجلّى برخى از فضائل و مناقب خاص گردیده که در دورانهاى
دیگر، زمینه و اقتضاى ظهور و تجلى نداشته است. بنابراین امام کاظم (علیه
السلام) نیز واجد تمامى صفات و فضائلى بوده است که در مورد امامان پیشین
بیان کردیم.
سجایا و مکارم اخلاقى پیشواى هفتم (علیه السلام) چنان
چشمگیر بود که نه تنها دوستان، بلکه مخالفان و دشمنان آن حضرت نیز بدان
معترف بودند و خود را در برابر آن همه عظمت، کوچک مىدانستند.
در این قسمت از مقاله ما فقط به گوشهها و نمودهایى از رفتار و اخلاق کریمه آن بزرگوار در دو محور فردى و اجتماعى اشاره مىکنیم.
رفتار و اخلاق فردى:
بدون
شک، بهترین و شیرینترین لحظات زندگى امام کاظم (علیه السلام) لحظاتى بود
که با خداوند خلوت مىکرد و سر بر آستان او مىسایید؛ در پیشگاهش به نماز
مىایستاد، یا به مناجات و دعا مشغول مىشد و یا با قرآن انس داشت. پیشواى
هفتم (علیه السلام) بیشتراوقات را به نماز و سجدههاى طولانى سپرى مىکرد.
کمتر شبى در عمرش گذشت که سر به بالین آسایش بگذارد و در رختخواب بخوابد.
گاه سر شب به مسجد پیامبر(صلى الله علیه و آله) مىرفت و به سجده مىافتاد و
تا اذان صبح در سجده عرضه مىداشت:
«عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عِنْدى، فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ، یا اهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَ» «۷»
«گناه من بس بزرگ است، پس مىباید عفو نیز بزرگ و نیکو باشد. اى آنکه اهل تقوا و آمرزشى».
عبادت آن بزرگوار به حدّى فزون و چشمگیر بود که به «عبد صالح» و «زین المتهجّدین» ملقب گشت.
ابن شهر آشوب از یونانى نقل مىکند:
«موسى
بن جعفر(علیه السلام) متجاوز از ده سال، هر روز پس از طلوع آفتاب تا هنگام
ظهر در سجده بود. قرآن را با آهنگى زیبا تلاوت مىکرد و درهنگام تلاوت آن
محزون مىشد؛ شنوندگان نیز از آهنگ تلاوت او به گریه مىافتادند. از خوف
خدا اشک مىریخت، چندان که محاسن شریفش از اشک دیدگانش تر مىشد.» «۸»
هنگامى که به دستور هارون الرسید به زندان افتاد همواره چنین دعا مىکرد:
«الَّلهُمَّ
انَّکَ تَعْلَمُ انّى کُنْتُ اسْأَلُکَ انْ تُفَرِّغَنى لِعِبادَتِکَ
الَّلهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَکَالْحَمْدُ» «۹»
«بار خدایا! تو خود
مىدانى که من مدتها بود از تو جاى خلوتى مىخواستم که با فراغت تو را
عبادت کنم؛ اینک که خواستهام را برآوردى تو را سپاسگزارم».
هنگام دعا و مناجات مکرّر عرضه مىداشت:
«الَّلهُمَّ انّى اسْأَلُکَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمَوتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ» «۱۰»
«پروردگارا! از تو آسایش هنگام مرگ و عفو و گذشت هنگام حساب را خواستارم».
سید
بن طاووس، زیارتى برایى امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده که فرازهایى از
آن بیانگر مقام عبودیت و شب زندهدارى این عبد صالح پروردگار است:
«الّلهُمَّ
صَلِ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ... الَّذى کانَ یُحیِى الَّلَیْلَ
بِالسَّهَرِ الَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاْسْتِغْفارِ. حَلیفِ
السَّجْدَةِ الطّویلَةِ، وَ الدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ، وَ المُناجاةِ
الْکَثیرَةِ، وَ الضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ» «۱۱»
« درود بر موسى بن
جعفر علیه السلام، آن که شب را تا سپیده دم با عبادت و استغفار پیاپى زنده
مىداشت، همپیمان سجده و گریههاى سرشار و مناجات بسیار و ناله و زارى
پیوسته بود».
هارون الرّشید، سختترین دشمن موسى بن جعفر(علیه السلام)
به مقام عبادى آن گرامى اعتراف کرده است: زمانى که آن حضرت را در زندان
ربیع افکند از فراز قصر پارچهاى را مىدید که در گوشهاى از زندان افکنده
شده و جابه جا نمىشود. با تعجب از ربیع پرسید: این پارچه چیست که من هر
روز آن را در گوشه زندان مىبینم؟ گفت: آن پارچه نیست، بلکه موسى بن جعفر
است که یک سجدهاش از بعد از طلوع خورشید تا ظهر به درازا مىکشد. هارون از
این سخن مبهوت شد و گفت: همانا این مرد از راهبان بنى هاشم است. «۱۲»
امام کاظم (علیه السلام) بیشتر روزها را روزه مىداشت و روشش چنین بود که پس از نماز مغرب افطار مىکرد. «۱۳»
انس با قرآن
کلام
الهى، رفیق و مونس امام موسى بن جعفر(علیه السلام) درتنهاییهایش بود. آن
گرامى قرآن را در زیباترین لحن و با تدبر و تأمل تلاوت مىکرد و به هنگام
تلاوت، اندوهگین مىشد و شنوندگان از اندوه ایشان مىگریستند. به آیات وعد و
وعید که مىرسید آنها رابر وجود مبارکش عرضه مىداشت، در حالى که قطرات
اشک برگونه هایش جارى مىگشت.
زهد
پیشواى
هفتم (علیه السلام) در بالاترین مرتبه زهد و بى رغبتى به دنیا و مظاهر و
زخارف فریبنده آن قرار داشت و جز در حدّ ضرورت و تقویت بعد معنوى و روحیّه
بندگى و انجام وظیفه خطیر امامت، از نعمتهاى دنیوى بهره نمىگرفت. ابراهیم
بن عبد الحمید، مقام زهد آن حضرت را چنین بیان مىکند:
«بر آن حضرت در مصلآیش وارد شدم. در اتاقش چیزى جز زنبیلى از لیف خرما، شمشیرى آویز و قرآن ندیدم.» «۱۴»
مظاهر
زهد، علاوه بر سیره امام کاظم (علیه السلام) در سخنان ارزشمند او نیز
نمایان است. آن حضرت گاهى از یاران زاهد و وارسته رسول خدا (صلى الله علیه و
آله) همچون ابوذر، یاد و از سیره و زندگى زاهدانه او تجلیل مىکرد. «۱»، و
گاهى یاران و پیروان خود را به بى اعتنایى نسبت به دنیا و ارج نهادن به
شخصیت الهى و معنوى خویش ترغیب مىکرد که در ذیل به دو نمونه اشاره
مىکنیم.
«۱- اهینوُا الدُّنیا وَ تَهاوَنُوا بِها، فَانَّها ما اهانَها
قَوْمٌ الّا هَنَّأهُمُ اللَّهُ الْعَیْشَ وَما اعَزَّها قَوْمُ الّا
تَعَبُوا وَ نَلُّوا» «۱۵»
« دنیا را خوار و سبک بشمارید؛ چرا که هیچ
گروهى آن را سبک و بى مقدار نکرد مگر آن که خداوند زندگى را بر ایشان گوارا
و مبارک گردانید و هیچ گروهى آن را عزیز و گرامى نداشت مگر آن که به رنج
افتادند و خوار گشتند».
«۲- انَّ اعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذى لا
یَرى الدُّنیا لِنَفْسِهِ خَطَراً اما انَّ ابدانَکُمْ لَیْسَ لَها ثَمَنُ
الا الجَنَّةَ فلا تَبیعُوها بِغَیْرِها» «۱۶»
«همانا برترین و
بزرگوارتین مردم در قدر و منزلت، کسى است که دنیا را به عنوان یک مقام و
مرتبت بلند براى خود نبیند؛ بدانید که براى وجود شما بهایى جز بهشت نیست؛
بنابراین آن را بجز بهشت نفروشید».
رفتار و اخلاق اجتماعى:
جود و بخشش
جود
و سخاوت، از بارزترین صفات پیشواى هفتم (علیه السلام) بود. آن گرامى
امکانات مالى خود را که از راه زراعت و کشاورزى به دست آورده بود، در
اختیار نیازمندان مىگذاشت؛ چندانکه کیسههاى بخشش وى ضرب المثل مردم مدینه
شده بود و مردم به یکدیگر مىگفتند: «تعجب از کسى است که کیسه بذل و بخشش
موسى بن جعفر(علیه السلام) به وى رسیده باشد ولى باز هم اظهار تنگدستى
کند.» «۱۷»
ابن صباغ مالکى در وصف سخاوت آن گرامى مىنویسد:
«موسى
کاظم (علیه السلام)، پارساترین، داناترین، بخشندهترین و بزرگ منشترین
شخصیت عصر خویش بود. او از بینوایان مدینه تفقد مىکرد و پول و دیگر
نیازمندیهاى ضرورى را به خانه هایشان مىبرد، بدون آن که آنان متوجه شوند
که از کجا رسیده است، مگر پس از رحلت آن حضرت.»«۱۸»
خطیب بغدادى مىنویسد:
«موسى
بن جعفر(علیه السلام) فردى سخاوتمند و بزرگوار بود؛ هر گاه اطلاع مىیافت
که مردى در غیاب آن حضرت سخن ناشایستى به وى گفته است، کیسه پولى که حاوى
هزار درهم بود براى وى فرستاد. کیسههاى پول آن گرامى، دویست، سیصد و
چهارصد دینار بود که بین مردم مدینه توزیع مىکرد. وقتى یکى از آنها به دست
نیازمندى مىرسید او را بى نیاز مىساخت.»«۱۹»
بخشش و انفاق امام (علیه
السلام) به دوستان و شیعیان محدود نمىشد، بلکه مخالفان و دشمنان آن حضرت
نیز از مواهب و الطاف وى بهرهمند مىشدند. مردى از نوادگان خلیفه دوّم
همواره موسى بن جعفر(علیه السلام) را اذیت مىکرد و هرگاه با آن حضرت روبه
رو مىشد لب به ناسزاگویى او و حضرت على (علیه السلام) مىگشود. یاران امام
عرض کردند: اجازه دهید او را به قتل برسانیم. حضرت ایشان را از این کار
بازداشت. سپس آدرس او را که در بیرون مدینه به کشاورزى مشغول بود جویا شد و
خود بدانجا رفت و با مرکبش وارد مزرعه وى شد. مرد فریاد زد: زراعت ما را
پایمال نکن. امام (علیه السلام) به سر و صداى او توجّه نکرد و همچنان پیش
آمد تا به وى نزدیک شد. از مرکب فرود آمد و در کنار او نشست و با تبسّم
فرمود: براى این مزرعه چقدر خرج کردهاى؟ گفت: صد دینار. فرمود: چه مقدار
امید سود دارى؟ پاسخ داد: غیب نمىدانم. فرمود: گفتم چقدرامید دارى؟ عرض
کرد:
دویست دینار. امام (علیه السلام) کیسهاى را که محتوى سیصد دینار
بود به وى داد و فرمود: این را بگیر، زراعت هم از آن خودت. مرد برخاست و سر
امام را بوسید و از حضرتش خواست از لغزشهاى وى در گذرد. امام تبسمى کرد و
به مدینه بازگشت. یک یا چند روز بعد که امام (علیه السلام) به مسجد رفت،
دید آن مرد در مسجد نشسته است.
چون چشمش به حضرت افتاد گفت:
«اللَّه اعْلَمُ حَیثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»
«خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».
یارانش با شگفتى پرسیدند: داستان تو چگونه است؟ تو که پیش از این به او بد مىگفتى.
او با دوستانش به ستیزه برخاست و امام (علیه السلام) را دعا کرد.
امام
(علیه السلام) به یارانش- که پیش از این قصد کشتن او را داشتند- فرمود:
کدام روش بهتر است، قصد و نیّت شما یا رفتار من که با مبلغى پول او را
اصلاح کردم؟ «۲۰»
گره گشایى از کار دیگران
پیشواى
هفتم (علیه السلام) نسبت به همه مردم، مهربان و دلسوز بود و در رفع
نیازمندیها و مشکلات آنان مىکوشید، هیچ کس بدان حضرت روى نمىآورد مگر آن
که خوشحال و راضى بر مىگشت. على بن طاهر صورى از یکى از اهالى رى نقل
مىکند که گفت:
«یکى از نویسندگان یحیى بن خالد به حکومت رى منصوب شد.
من مقدارى مالیات بدهکار بودم و مىترسیدم چنانچه آن را از من مطالبه کند
تهیدست شوم. عدهاى گفتند: او طرفدار مذهب اهل بیت است، ولى من همچنان از
رفتن نزد او بیمناک بودم. سرانجام تصمیم گرفتم به نزد مولایم موسى بن
جعفر(علیه السلام) بروم و او را در جریان بگذارم، پس از آن که خدمت امام
رسیدم آن حضرت نامهاى بدین مضمون براى والى رى نوشت:
«به نام خداوند
بخشنده مهربان. بدان! براى خداوند در زیر عرشش سایهاى است که از آن بهره
نمىگیرد مگر کسى که به برادرش نیکى کند، یا او را از غم و اندوهى رهایى
بخشد و یا او را خوشحال سازد؛ حامل نامه برادر توست. والسّلام»
پس از
بازگشت، نزد والى رفتم و گفتم: فرستاده امام صابر هستم. والى با پاى برهنه
تا در خانه آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید و از حال امام (علیه السلام)
پرسید و پس از مشاهده دستخط امام (علیه السلام) نیمى از اموال خود را به من
داد، آنگاه اسم مرا از دفتر مالیات حذف کرد و نسبت به بدهى هایم قبض رسید
داد». «۲۱»
بردبارى و گذشت
پیشواى
هفتم (علیه السلام) کوهى از بردبارى و گذشت بود. لقب «کاظم» براى آن حضرت
حاکى از این خلق نیکو و نشانه شهرت ایشان به فرو خوردن خشم و حلم است.
بسیار اتفاق مىافتاد که آن گرامى پاسخ بدیها و ناسزاگوییهاى افراد نادان را با نیکى و احسان مىداد.
امام
کاظم (علیه السلام) نه تنها خود در برخوردارى از این صفت، بى نظیر و سرمشق
دیگران بود، بلکه- به لحاظ ارجمندى و اهمیت آن- تخلّق به آن را به بستگان و
فرزندانش توصیه مىکرد. ابن صباغ مالکى نقل مىکند:
«روزى موسى بن جعفر(علیه السلام) همه فرزندانش را گرد آورد و به آنان فرمود:
فرزندان
من! سفارشى براى شما دارم که اگر آن را مراعات کنید سودمند خواهید شد: اگر
کسى نزد شما آمد و در گوش راستتان چیزى که ناخوشایند شما بود گفت، سپس از
ناحیه گوش چپتان عذر خواهى کرد و گفت من چنین چیزى نگفتم، عذر او را
بپذیرید.» «۲۲»
على بن جعفر(رحمة الله علیه) مىگوید: برادرم موسى بن جعفر( علیه السلام) فرمود:
«پدرم
دست مرا گرفت و فرمود: اى موسى! پدرم محمد بن على دست مرا گرفت آن چنان که
من دست تو را گرفتم و فرمود: پدرم على بن حسین دست مرا گرفت و فرمود:
فرزندم! نسبت به هر کس که از تو خواستار انجام کار نیک شد. نیکى کن؛ چنانچه
سزاوار نیکى باشد، چه بهتر و اگر سزاوار نیکى نباشد، تو شایسته انجام آن
هستى؛ و چنانچه مردى از جانب راستت به تو ناسزا گفت، سپس متوجه جانب چپت شد
و عذر خواهى کرد پذیراى عذرش باش.» «۲۳»
- امامت آن حضرت
امامت
در مکتب تشیّع عبارت است از زعامت و رهبرى در امور مربوط به دین و دنیاى
مردم. امام، فردى است که در همه شؤون دینى و دنیوى مردم حاکمیّت و ولایت
مطلق دارد و مردم باید در همه امور از وى پیروى کنند، آنچنان که از
پیامبر(صلى الله علیه و آله) پیروى مىکردند. اصل امامت از ضروریات مکتب
اسلام و یکى از اصول دین در مذهب تشیّع است، زیرا اجراى قواین اجتماعى
اسلام، برقرارى نظم و عدالت اجتماعى، رهیابى مردم به مرتبه شناخت و اطاعت و
بندگى خدا، تربیت و تغذیه فکرى امت و دمیدن روح ایمان و تقوا در انسانها و
بسیارى امور دیگر جز در پرتو وجود امام امکانپذیر نیست.
با توجه به
این مأموریتها و رسالتهاست که شیعه معتقد است تعیین امام از حوزه توان و
اختیار مردم حتى نخبگان بیرون است و امام مىباید از جانب خداوند گزینش و
معرفى شود؛ زیرا کسى جز خداوند و آن کس که خداوند تعیین کرده از لیاقتها و
توانمندیهاى امام که مهمترین و اسرارآمیزترین آن «عصمت» و مصونیت از هر
گونه خطا و لغزش در اندیشه و عمل است، آگاهى ندارد. در قرآن کریم درباره
خلافت «داوود» پیامبر مىخوانیم:
«یا داوُودُ انَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِى الْارْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» «۲۴»
«اى داوود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داورى کن».
موضوع
گزینش امام از سوى خداوند و علّت و فلسفه آن در سخنان و بیانات ائمّه
معصومین (علیهم السلام) فراوان آمده است که به یک مورد از امام زمان (علیه
السلام) اشاره مىکنیم.
سعد بن عبداللَّه از آن حضرت درباره علت اینکه مردم نمىتوانند براى خود امامى برگزینند پرسید. حضرت پاسخ داد:
- مردم فرد مصلحى را انتخاب مىکنند یا مفسدى را؟
- فرد مصلحى را
-
آیا امکان و احتمال دارد که فرد مفسدى انتخاب شود، با توجه به اینکه هیچیک
از آنان از آنچه در دل دیگرى مىگذرد از صلاح و فساد، آگاهى ندارد؟
- بلى
- این همان علّتى است که با برهان مورد وثوق و پذیرش خودت برایت بیان کردم. «۲۵»
بنابراین،
امام بر اساس شایستگیهاى شخصى و کمالات نفسانى از سوى خداوند تعیین
مىشود. اینک این سؤال مطرح است که راه شناخت امام چیست؟ و مردم چگونه و از
چه راهى مىتوانند امام را منصوب از سوى خدا را بشناسند؟
راه شناخت امام
براى
شناخت امام دو راه کلّى وجود دارد: نخست، نصوص و تصریحاتى که از سوى
پیامبر( صلى الله علیه و آله) و امامان پیشین درباره هر یک از امامان وجود
دارد؛ و دیگر، خصوصیات و شایستگیهاى ویژهاى که در امام معصوم است. این دو
راه در روایات نیز مورد اشاره قرار گرفته است. ابوبصیر از امام کاظم (علیه
السلام) درباره راههاى شناخت امام سؤال کرد. حضرت به تصریح امام پیشین و
کمالالت نفسانى و کرامات خود امام (علیه السلام) اشاره کرد و با ارائه
نمونهاى از این کرامات از سوى خود براى ابوبصیر، بر اهمیّت و جایگاه ممتاز
این نشان تأکید ورزید. درباره اهمیّت و ضرورت تنصیص و تعیین امام پیشین،
روایات زیادى از امامان (علیهم السلام) رسیده است که در ذیل به سه نمونه
اشاره مىکنیم.
۱- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«انَّ الْامامَ یَعْرَفُ الامامَ الَّذى مِنْ بَعده فَیُوصى الَیْهِ.»
«امام، امام پس از خود را مىشناسد و به او وصیت مىکند».
۲- نیز امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«ما ماتَ عالِمُ حَتّى یُعْلِمَهُ اللَّه عَزَّوَجَلَّ الى مَنْ یُوصى»
«هیچ امامى در نگذشته است مگر آنکه خداوند به وى اعلام کرده که (پس از خود) به چه کسى وصیّت کند».
۳- امام رضا (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «انَّ اللَّه یَأْمُرُکُمْ انْ تُؤَدّوا الاماناتِ الى اهْلِها»
فرمودند:
«هُمُ الائِمَةُ تُؤَدِّى الامامُ الَى الامامِ مِنْ بَعْدِه وَ لا یَخُصُّ بِها غَیْرَهُ وَ لا یَزْویها عَنْهُ.» «۲۶»
«منظور،
امامان (علیهم السلام)هستند که هرامامى (عهد امامت را) به امام پس از خود
تحویل مىدهد و غیر او را بدان مخصوص نمىگرداند و عهد امامت را از وى
پنهان نمىدارد».
اکنون پس از این بحث کلّى موضوع را در ارتباط با هفتمین امام شیعیان حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) در دو محور یادشده پى مىگیریم.
۱- تعیین امامت امام کاظم (علیه السلام)
الف- تصریح رسول خدا( صلى الله علیه و آله)
جابر
بن عبداللَّه انصارى مىگوید: بر مولایم فاطمه زهرا (علیها السلام) دختر
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وارد شدم تا ولادت فرزندش امام حسین (علیه
السلام) را تبریک بگویم. در دستش صحیفهاى سفید از درّ دیدم.
از آن سؤال
کردم فرمود: در این صحیفه نامهاى امامان از فرزندان من نوشته شده است. از
او خواستم تا آن را به من بدهد. فرمود: اگر مانعى نبود این کار را مىکردم؛
لیکن جز پیامبر یا جانشین و یا خاندان او از دست زدن به آن نهى شدهاند؛
ولى شما مأذونید که به آن بنگرید. من نگریستم و در آن، نامهاى زیر را
یافتم:
«ابوالقاسم، مصطفى، محمد بن عبداللَّه (صلى الله علیه و آله)
مادرش آمنه؛ ابوالحسن مرتضى على بن ابى طالب، مادرش فاطمه بنب اسد بن هاشم
بن عبدمناف؛ ابومحمّد، حسن بن على؛ ابوعبداللَّه، حسین بن على، مادرشان
فاطمه (علیها السلام) دختر محمد (صلى الله علیه و آله)؛ ابومحمّد على بن
حسین، مادرش شهر بانو دختر یزدگرد؛ ابوجعفر محمد بن على باقر، مادرش ام
عبداللَّه دختر حسن بن على بن ابى طالب؛ ابوعبدالله، جعفر بن محمد صادق،
مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر، ابوابراهیم، موسى بن جعفر،
مادرش کنیزى به نام حمیده، ابوالحسن، على بن موسى الرضا، مادرش کنیزى به
نام نجمه؛ ابوجعفر، محمد بن على زکىّ، مادرش کنیزى به نام خیزران؛
ابوالحسن، على بن محمد، مادرش کنیزى با نام سوسن؛ ابومحمد حسن بن على ،
مادرش کنیزى به نام سمانه با کنیه ام الحسن و ابولقاسم، محمد بن حسن حجت
خدا و قائم، مادرش با نام نرجس، درود خدا بر همه آنان باد.» «۲۷»
ب- تصریحات امام صادق (علیه السلام)
از
سوى امام صادق (علیه السلام) درمناسبتهاى مختلف، تصریحات فراوانى درباره
امامت فرزند گرامىاش امام کاظم (علیه السلام) شده است که به چند نمونه آن
اشاره مىکنیم.
داوود بن کثیر مىگوید:
«به امام صادق (علیه السلام)
عرض کردم: فدایت شوم! در صورت بروز حادثه (براى شما) امر امامت به چه کسى
واگذار خواهد شد؟ فرمود: به پسرم موسى» «۲۸»
سلیمان بن خالد مىگوید:
«روزى
همراه جمعى در محضر امام صادق (علیه السلام) بودیم که فرزندش«ابوالحسن» را
خواست؛ آنگاه خطاب به ما فرمود: شما را پس از خود به این (پسرم) سفارش
مىکنم؛ سوگند به خدا او پس از من صاحب و سرپرست شماست.» «۲۹»
فیض بن مختار مىگوید:
«به
محضر ابوعبداللَّه جعفرصادق (علیه السلام) عرض کردم: با معرفى امام پس از
خوددست مرا بگیرید و از آتش نجاتم بخشید؛ در این میان امام موسى کاظم (علیه
السلام) که نوجوان بود وارد شد. امام (علیه السلام) فرمود: این صاحب
شماست؛ به دامن وى تمسک جویید.»
یزید بن اسباط مىگوید:
«بر امام
صادق (علیه السلام) در بیمارى منجر به رحلتش وارد شدم. فرمود: اى یزید، آیا
این کودک را مىبینى؟ زمانى که دیدى مردم درباره او دچار اختلاف شدهاند،
گواهى ده بر من به اینکه تو را آگاه ساختم که حسد برادران یوسف نسبت به وى
موجب شد که او را به چاه افکنند و این زمانى بود که وى به ایشان خبر داد که
در خواب دیده یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرش سجده مىکنند.
این
نوجوان نیز (از سوى بعضى برادرانش) مورد حسد واقع مىشود. سپس (فرزندانش)
موسى، عبداللَّه، اسحاق، محمّد و عباس را فراخواند و خطاب به آنان فرمود:
این (اشاره به امام کاظم (علیه السلام) جانشین جانشینان، دانا به همه
دانشهاى دانشمندان و گواه برمردگان و زندگان است. سپس این آیه را تلاوت
فرمود:
«سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یَسْأَلُونَ»
«گواهى آنان نوشته مىشود و از آن بازخواست خواهند شده.»
۲- شایستگیهاى فردى
دوّمین
راه اساسى شناخت امامت امام موسى بن جعفر(علیه السلام) برجستگیها و
شایستگیهاى فردى آن حضرت است که در مقاطع مختلف زندگى وى تجلى کرده است؛ در
اینجا براى تأکید به این موضوع به دو مورد اشاره مىکنیم.
* شگفتى ولادت:
حمیده، مادر امام کاظم (علیه السلام) مىگوید: وقتى فرزندم موسى متولد شده دست بر زمین نهاد وسر بر آسمان برافراشت.
امام صادق (علیه السلام) با شنیدن این مطلب به همسرش فرمود: این نشانه ولادت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و جانشین اوست.
ابوبصیر پرسید: چگونه؟
امام
(علیه السلام) فرمود: چون زمان انعقاد نطفه این پسرم فرا رسید فرشتهاى
نزد من آمد و شربتى داد تا بنوشم؛ آن چنان که به دیگر امامان مىداد. من با
خوشحالى برخاستم و از آنچه خداوند به من خواهید بخشید آگاه گشتم و نزد
حمیده رفتم و نطفه فرزندم منعقد گردید.
پس شما او را بشناسانید و از وى کناره نگیرید؛ به خدا، او پس از من امام و صاحب شماست. «۳۰»
* سخن گفتن به زبانهاى مختلف:
از
جمله نشانه های مهمّ امامت که براى همگان محسوس بود و افراد با مشاهده آن
به حقّانیت امامت اذعان پیدا مىکردند سخن گفتن امامان (علیه السلام) به
زبانهاى گوناگون افرادى بود که از نقاط مختلف جهان اسلام به حضور آن
بزرگواران مىرسیدند.
تاریخ موارد زیادى از سخن گفتن امام موسى بن
جعفر(علیه السلام) به زبانهاى مختلف را ثبت کرده است که براى نمونه به دو
روش اشاره مىکنیم:
امام کاظم (علیه السلام) پس از بیان راههاى شناخت
امام براى ابوبصیر فرمود: هم اکنون نشانهاى به تو ارائه خواهم داد.
لحظاتى نگذشت که مردى خراسانى به حضور امام (علیه السلام) شرفیاب شد و با
امام (علیه السلام) با زبان عربى سخن گفت ولى امام کاظم (علیه السلام) پاسخ
او را به فارسى داد. مرد خراسانى عرضه داشت: سوگند به خد از این جهت به
فارسى سخن نگفتم که گمان مىبردم شما به خوبى نمىتوانید پاسخ بگویید.
امام
(علیه السلام) با تعجب فرمود: سبحان اللَّه! اگر من توانایى پاسخگویى به
تو را (به زبان فارسى) نداشته باشم در آنچه که سزاوار آن هستم (امامت) چه
فضل و برترى بر تو دارم؟!
سپس افزود: اى ابو محمّد! سخن و زبان هیچیک از
مردم و حتى حیوانات و هر موجود جاندارى بر امام پنهان نیست (و امام از همه
آنها آگاهى دارد).
پیشواى هفتم (علیه السلام) در این جریان دو نشانه از نشانههاى امامت را به ابوبصیر ارائه داد:
نخست،
خبر داد از غیب و دیگر، سخن گفتن به زبان فارسى؛ سپس به صورت یک قاعده کلى
فرمود: امام به همه زبانها، حتب منطق حیوانات و تمامى موجودات زنده آگاه
است و گرنه بین او و دیگران فرقى نیست.
على بن ابوحمزه مىگوید: نزد
ابوالحسن (علیه السلام) بودم که سى برده حبشى که براى آن حضرت خریدارى شده
بودند وارد شدند. امام (علیه السلام) با یکى از آنان، ساعتى به گفتگو
پرداخت و همه آنچه را که تصمیم داشت بگوید به وى فرمود. سپس درهمى به او
داد و فرمود: به هر یک از یارانت در هر ماه سى درهم بده، پس از این آنان از
محضر امام بیرون رفتند.
به امام (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! مىدیدم این جوان به زبان حبشى سخن مىگفت، چه دستوراتى به وى دادید؟
فرمود:
به وى دستور دادم که با یارانش به نیکى رفتار کند و به هر یک از آنان در
هر ماه سى درهم بپردازد.علّت انتخاب وى این بود که چون به او نگریستم، او
را جوانى خردمند از فرزندان فرمانروایشان یافتم؛ از این رو، او را بدانچه
لازم دانستم سفارش کردم. او همه سفارشهاى مرا پذیرفت.
سپس خطاب به على
بن ابو حمزه فرمود: شاید از سخن گفتن من با او به زبان حبشى تعجّب کردى؟
تعجب نکن! آنچه از (توانمندیها و کمالات و فضائل) امام بر تو پوشیده مانده
شگفت انگیزتر و بیشتر است؛ و آنچه دیدى در مقایسه با معلومات و آگاهیهاى
(گسترده و لایتناهى) امام تنها در حدّ قطرهاى است که یک پرنده با منقارش
از دریا مىگیرد. آیا مىپندارى با برداشتن این قطره چیزى از آب دریا کاسته
مىشود؟ امام به منزله اقیانوس است که آنچه نزد اوست پایان نمىپذیرد و
شگفتیهایش بیشتر از اینهاست (که مىبینید) و همانگونه که اگر پرندهاى با
منقارش قطرهاى از آب دریا را بردارد از آب دریا کاسته نمىشود، دانش عالم
(و امام) را نیز هیچ چیز نمىتواند بکاهد و عجایب و شگفتیهاى (دریاى وجودش)
هیچگاه پایان نمىپذیرد. اقدامات و تلاشهاى موسى بن جعفر(علیه السلام) در
ارائه راهها و نشانههاى شناخت امام و تطبیق آن نشانهها به وجود مبارک خود
به آنچه شمردیم محدود نمىشود.
در پایان امیدوارم خداوند بصیرت و
معرفت لازم در اطاعت و پیروی از ائمه معصومین (علیهم السلام) را به ما
عنایت فرماید و در دنیا زیارت و در آخرت شفاعتشان را نصیب وقسمت ما گرداند.
پاورقی:
[۱] ابواء، از دهکدههاى اطراف مدینه، و آمنه بنت وهب، مادر گرامى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آنجا مدفون است.
[۲] حیاة الامام، موسى بن جعفر، ج ۱، ص ۵۱.
[۳] ر. ک: مناقب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ الانوار البهیّة، ص ۱۵۲.
[۴] کافى، ج ۱، ص ۳۹۸.
[۵] کافى، ج ۱، ص ۳۹۸.
[۶] ر. ک: الانوار البهیّة، ص ۱۵۳.
[۷] وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۲۹۳.
[۸] ر. ک: مناقب، ج ۴، ص ۳۱۸.
[۹] الفصول المهمّه، ص ۲۴۰ و ارشاد، ص ۳۰۰.
[۱۰] مناقب، ج ۴، ص ۳۱۸.
[۱۱] الانوار البهیّه، ص ۱۷۴ و مفاتیح الجنان، فصل هشتم از باب سوّم.
[۱۲] بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۲۰؛ عیون الاخبار الرضا، ج ۱، ص ۹۵.
[۱۳] ارشاد، ص ۲۹۸.
[۱۴] بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۰۰.
[۱۵] علام الدین، دیلمى، ص ۲۸۰.
[۱۶] تحف العقول، ص ۳۸۹.
[۱۷] عمدة طالب، ص ۱۹۶.
[۱۸] الفصول المهمة، ص ۲۳۷.
[۱۹] تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۲۷.
[۲۰] ر. ک: عیان الشیعه، ج ۲، ص ۷ و تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۲۸.
[۲۱] بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۷۴.
[۲۲] الفصول المهمه، ص ۲۳۸.
[۲۳] اعلام الدین، ص ۲۳۵.
[۲۴] سوره ص( ۳۸)، آیه ۲۶.
[۲۵] بحارانوار، ج ۵۲، ص ۸۴.
[۲۶] کافى، ج ۱، ص ۲۸.
[۲۷] عیون الاخبار الرضا( ع)، ج ۱، ص ۴۰.
[۲۸] بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۴.
[۲۹] بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۹.
[۳۰] المحاسن، ج ۲، ص ۳۱۴ و بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳.