آیت الله شهید دستغیب(ره)، اسوه اخلاق و جهاد
عسکری اسلامپور کریمی
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
طلیعه سخن
بدون
تردید، رسالت علما و روحانیت، پیروی از حرکت انبیاء و نجات انسانها از
گرداب ضلالت و گمراهی است، ازاین رو، عالمان تشیع در طی قرون متمادی، با
مجاهدت و تلاش خستگیناپذیر سعی در ترویج معارف دین و پاسداری از حریم آن
نمودهاند. عالمان دین در عصر غیبت، پرچم هدایت به دست گرفته و سکاندار
کشتی نجات و رستگاری شدهاند. این طلایهداران عرصه علم و دانش، با ترویج
حقایق اسلام ناب محمدی(ص) و ژرفنگری در فقه آل محمد(ص) و معارف حقّه شریعت
حیاتبخش اسلام از مرزهای ایدئولوژیکی و جغرافیایی دنیای اسلام پاسداری
نموده و فریادرسی دلسوز برای مظلومان و مستضعفان در سراسر گیتی بودهاند.
به
فرموده امام خمینی(ره)، «در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی علمای اسلام
اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام
انقلاب مردمی ـ اسلامی را سراغ کنیم که در آن علما و روحانیّت پیش کسوت
شهادت نبودهاند و بر بالای دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای
حوادث خونین به شهادت نایستاده است.»
بیستم آذرماه، یادآور شهادت عالم
مبارز و پرهیزکار، سومین شهید محراب، حضرت آیت اللّه سید عبدالحسین
دستغیب(قدس سره الشریف) در سال ۱۳۶۰ است که به دست منافقین کوردل صورت
گرفت. عالم بزرگواری که امام خمینی(ره) از او تعبیر به «معلم اخلاق، مهذب
نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی» کردند و رهبر معظم انقلاب درباره
ایشان فرمودند: «شهید دستغیب از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب
اسلامی را در سخت ترین شرایط در استان فارس برافراشت و بر منابر و مجامع،
نام امام امّت را بر زبان جاری ساخت.»
دوران کودکی و تحصیل
در
عاشورای سال ۱۳۳۲ هـ.ق، برابر با ۱۲۹۲ش، در کانون گرم و صمیمی خانواده ای
شیرازی کودکی چشم به جهان گشود که پدر بزرگوارش مرحوم، سید محمد تقی
دستغیب، به سبب عشق وافری که به امام حسین(ع)، داشت و نیز به دلیل مقارن
بودن زمان ولادت این کودک با ایّام جان سوز شهادت آن امام همام، نام او را
«عبدالحسین» برگزید؛ بدان امید که این مولود عاشورایی در آینده از رهروان و
پاسداران واقعی خط سرخ شهادت باشد.
خاندان او بیشتر از چهارقرن پیاپی
به نام «دستغیب» شهرت داشتند(۱)و همواره مورد احترام و بزرگداشت مردم
بودند؛ زیرا بزرگانی از این خاندان، در بین مردم زیستند که هر یک از آنان،
استوانه ای سترگ در علم و تقوا و دانش و بینش به شمار می رفتند.
سیدعبدالحسین
دستغیب شیرازی، تحصیل را از اوان کودکی با فراگیری قرائت قرآن آغاز کرد و
به مکتب خانه-های آموزش قرآن کریم رفت و گام نخست تحصیل خود را با کلام
نورانی وحی برداشت، همچنین به فراگیری برخی متون و کتابهای رایج در تعلیم و
آموزش کودکان در روزگار خود، مانند «نصاب الصبیان» همت گمارد.(۲)
او
پس از پشت سر گذاشتن مراحل ابتدایی تحصیل، مشغول فراآموزی دروس مقدماتی
حوزه علمیه، نزد پدر بزرگوار خود گردید. ذوق سرشار و علاقه وافر او به علوم
حوزوی، وی را در فراگیری هرچه بیشتر و پیشرفت روزافزون، کمک شایانی می
کرد. هنوز بوستان عمرش، یازده بهار بیشتر ندیده بود که با درگذشت پدرش،
بادهای پائیزی فشار سرپرستی خانواده و فقر را متوجه او ساخت. اما با وجود
فشار بیش از حد تنگدستی، به تحصیل خود در مدرسه علمیه «خان» شیراز ادامه
داد. دیری نپائید که عبدالحسین از طلاب نمونه مدرسه گردید. او ادبیات عرب
را نزد «ملا اسماعیل» و فلسفه و حکمت رانزد استاد «ملا احمد دارابی» و آیت
اللّه «ملا علی اکبر ارسنجانی» فراگرفت و پس از تحصیل بخش مهمی از علوم
معقول و منقول، در همان سنین نوجوانی و جوانی، آن هنگام که دروس سطح را به
پایان رسانیده بود، به امامت جماعت در مسجد «باقرخان» نائل گردید.(۳)
هجرت به نجف اشرف
اوان
جوانی و تب و تاب تحصیل عبدالحسین، مصادف با روزگار بروز پدیده شوم «کشف
حجاب» بود و انگیزه او را جهت هجرت به نجف اشرف برای ادامه تحصیل تقویت
کرد. از این رو در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی، شیراز را به قصد نجف ترک کرد.
خود
او در این باره می نویسد: «در زمان رضاخان قلدر ملعون، چند بار ما را
زندانی کردند. بعد فشار آوردند که اصلاً باید از جرگه روحانیت بیرون بروی.
بیست و چهار ساعت مهلت دادند که اصلاً بنده خلع لباس کنم و مسجدی و منبری
نباشم؛ به ناچار فرار کردم و به نجف اشرف رفتم. این هم به خواست خدا وسیله
خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان.»(۴)
در طول هفت سال اقامت در
جواز بارگاه پرفیض حضرت علی بن ابی طالب(ع) با جدیّت تمام به ادامه تحصیل و
تهذیب مشغول شد و به مراتب علمی و معنوی بالایی دست یافت و در همان سنین
جوانی به اخذ درجه اجتهاد از مراجع بزرگ آن زمان نایل آمد. استادان معروف
ایشان در نجف اشرف عبارت بودند از: آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی، آیت
اللّه آقاضیاء عراقی، آیت اللّه سید باقر اصطهباناتی، شیخ محمّدکاظم شیرازی
و مرحوم آیت اللّه میرزاعلی آقای قاضی تبریزی.
تلاش و سخت کوشی او با
روحیه علم دوستی اش عجین شده بود و این موضوع سبب شد تا وی بتواند در دوران
تحصیل خود در نجف، به مقام اجتهاد نائل شود. او به دلیل دست یابی به درجات
بالای علمی، توانست در دوران جوانی، درجه اجتهاد را از مراجع فوق الذکر
دریافت کند.(۵)
سیره اخلاقی شهید دستغیب(ره)
۱. عبادت و شب زنده داری
خلوت
با معبود و عبادتهای نیمه شب، رمز بزرگی از وارستگی شهید دستغیب بود، آن
گونه که فرزندش حجت الاسلام سید محمد هاشم دستغیب در این باره می نویسد:
پدرم چه روزهای گرم تابستان را که به روزه گذرانید و چه شبهای سرد زمستان
را که با عبادت به صبح رسانید. فراموش نمی کنم که در کودکی، بعضی نیمه شبها
از خواب بیدار می شدم و صدای ناله اش را در سجده می شنیدم. خودم را به
خواب می زدم، امّا به زمزمه های همراه با گریه ها و اشک های روانش گوش می
دادم.
گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور در گوشم طنین می افکند و
آه جان سوزش دلم را می آزارد.»(۶)آن شهید سعید، بسیار پایبندی به نماز اول
وقت، رأس همه سفارشهایشان به دیگران قرار داشت.
یکی از همراهان همیشگی آن شهید نقل می کند: آن شهید بزرگوار، بسیار مقید بودند که نماز را حتّی در مسافرتها اول وقت به جای آورند.
۲.ساده زیستی و فروتنی
مرحوم
شهید ایتالله دستغیب از سادهزیستی و زهدی کمنظیر برخوردار بودند و به
همین دلیل دعوت ایشان از مردم برای وابسته نشدن به امر دنیوی کاملاً اثربخش
بود.
شهید دستغیب، خانه ای کوچک و با اثاثیه ای ساده داشت؛ زندگی¬اش از هرگونه تجمّلات و مظاهر فریبنده دنیا به دور بود.(۷)
یکی
از محافظان ایشان می گوید: «در روزهای جمعه، حدود ساعت یازده و نیم که
برای رفتن به نماز جمعه آماده می شدیم، هرچه اصرار می کردیم که اجازه دهند
ماشین را برای رفتن آماده کنیم، نمی پذیرفتند و می فرمودند: می خواهم در
این کوچه ها در میان مردم باشم تا
اگر کسی سؤال یا گرفتاری ای داشته باشد و خجالت بکشد به منزل بیاید، به
کارش رسیدگی کنم.» بارها از ایشان خواسته شده بود که منزل قدیمی خود را از
درون کوچه های پرپیچ و خم و قدیمی شهر، به جای دیگری تغییر دهند تا نگهبانی
و حراست از ایشان هم آسان¬تر شود؛ امّا نمی پذیرفت و می فرمود: من در میان
مردم بوده ام و تا آخرین نفس هم باید در بین ایشان باشم و در سختیها و
شادیهایشان شریک باشم.(۸)
توکل به خدا
اطمینان و
توکل، نشانه بارز مردان خداست. شهید دستغیب در ضرورت دستیابی به این باور
سترگ، در یکی از درسهای اخلاق خود به جریانی شنیدنی اشاره میکند که به
خوبی گویای نفس مطمئن و خدامحور ایشان است. او میگوید: روز اول ماهی که
میخواستم شهریه طلاب را واریز نمایم، وقتی پولها را شمردم و محاسبه
نمودم، متوجه شدم که یازده هزار و پانصد تومان کمبود بودجه دارم. دست به
دعا برداشتم و گفتم: «خدایا، تو خود میدانی که من دست پیش غیر از تو دراز
نمیکنم. اینک هم همچنان بر باور خود هستم و امید و اطمینانم به توست.»
لحظاتی بیش نگذشت که در منزل به صدا درآمد. یک نفر برای محاسبه وجوهات
شرعیاش مراجعه کرده بود. میزان وجوهات او، بیست هزار تومان بود، امّا وقتی
میخواست آن را بپردازد گفت: آقا، معذرت میخواهم، بیشتر از این را فعلاً
نتوانستم تهیه کنم. وجه را که شمردم، دیدم یازده هزار و پانصد تومان است.
می فرمود: بدانید! اگر برای خدا گام بردارید، درهای رزق و رحتمش را به روی
شما می گشاید.»(۹)
ولایت پذیری
نکته بسیار ظریف
زندگی آن شهید بزرگوار، پیروی از ولایت و رهبری است. ایشان امام خمینی را
به حقیقت نایب امام زمان میدانست و مبارزات خود را دقیقاً با او هماهنگ
مینمود. نه پیش میرفت و نه پس میماند.
جمله معروف: «بی عشق خمینی(ره)
نتوان عاشق مهدی علیه السلام شد»، از سخنان او می باشد. در سخنان خود،
عارفانه می فرمود: «مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه؛ هر کس از
امام خمینی پیروی کند، از خدا پیروی کرده است.»(۱۰) همسرشان می گوید:
«هرگاه حاج آقا با امام امّت دیدار داشتند، در بازگشت بیش از حدّ خوشحال و
شاداب بودند و همواره خود را موظّف می دانستند که سخنان ایشان را از صدا و
سیما بشنوند و یادداشت کنند و در سخنرانیهای خود، محور سخن قرار دهند.
درباره دیدار با امام(ره) می فرمودند: «من در محضر امام، یارای سخن گفتن
ندارم.»
ایشان به یکی از نمایندگان شیراز فرموده بود: «پسرجان! باید
باورت شود که حضرت امام، نایب امام زمان(عج) است، احترام به امام، احترام
به امام زمان(عج) است. می خواهی عزت پیدا کنی، عزت در پیروی از امام است.»
همان
گونه که نسبت به امام و رهبری تولی داشت، از هر عنصر مخالف امام نیز به
شدت تبری می جست. هم چنانکه می فرمود: «هنگامی که در مجلس خبرگان قانون
اساسی دیدم بنی صدر در رابطه با ولایت فقیه که اساس نظام جمهوری اسلامی
است، آن هتاکیها را کرد، بر خود واجب دانستم به دفاع از ولایت فقیه برخیزم و
مطالبی را از تریبون مجلس بیان دارم.»(۱۱)
بهاء الدین دستغیب، یکی از فرزندان ایشان می گوید: «آقا این قدر آمادگی داشتند که هر وقت امام دستور بفرمایند، به صف مقدم بروند.
ایشان
تابع محض امام(ره) بود. همیشه موقع بردن نام امام(ره) میگفت: «امام امّت،
اطالالله عمره»؛ تعبیر دیگر ایشان این بود که حضرت امام(ره) اسفار مجسّم
ملاصدراست. سیر الیالحق، راهی الیالله بودن، فنای لله بودن، این مسائل
عمیق را ما واقعاً درک نمیکردیم. تفسیر حمد امام(ره) از تلویزیون پخش
میشد. یک روز به ایشان گفتیم اینهائی را که امام(ره) میگویند ما
نمیفهمیم. ایشان لبخندی زد و گفت: «تو که هیچ، خیلی از بزرگان هم
نمیفهمند. خیلیها که ادعای درس خواندگی و عالم بودن هم دارند، متوجه
نمیشوند.»
توصیف شهید دستغیب در باره مقام معظم رهبری: «کسی که امام
جمعه تهران باشد، آن وقت در جبههها برود، در سنگرها از اسلام دفاع کند.
این مرد بزرگ مقامی برای خودش قائل نیست، به عین مثل رهبر عظیم الشأن.
امام(ره) فرموده به من خدمتگزار بگویید بهتر است از این که رهبر بگویید.
آقای خامنهای هم این گونه است، مقام نمیخواهد، مقام بر روی او اثر
نمیگذارد . آقای خامنهای در هر پستی که بوده، امتحانش را درست پس داده
است.»
ارشاد دیگران با رفتار
بهترین راه دعوت
دیگران به اسلام، این است که گوینده، خود عامل و الگو دیگران باشد و در عمل
دیگران را به اسلام دعوت کند: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ
أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ
الصَّلَاةَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ؛ عوت کننده مردم باشید
با غیر زبانهایتان (با اعمالتان ) تا ببینند از شما ورع و اجتهاد و نماز و
خیر را، پس آن (انجام دادن اعمال خود بهترین) دعوت کننده اوست.»(۱۲)
رفتار
و گفتار شهید دستغیب، الگوگیری شده از رفتار پیشوایان معصوم دین(ع) بود که
همواره با رفتار و عمل خویش در دل افراد تأثیر شگرفی می گذاشت و سبب تغییر
رویه آنان می شد. او اخلاق اسلامی را با عمل خود به دیگران می آموخت. یکی
از نزدیکان آن شهید می گوید: «ایشان در دوران پهلوی زندانی می شوند و با
یکی از کمونیستهای تندروی محکوم به زندان ابد، هم سلول می گردند که مدتی هم
با خود من، هم سلول بود و همیشه می گفت: من از میان شما اهل علم، تنها به
یک نفر ارادت فوق العاده دارم و آن شخص آقای دستغیب شیرازی است. پرسیدم: تو
را با ایشان چه کار و چگونه ارادت به ایشان پیدا کردی؟ گفت: در سلول
انفرادی روی سکوی مخصوص استراحت خوابیده بودم. نیمه های شب، درب سلول باز
شد. سید پیر کوتاه اندام و لاغری را وارد کردند. من سرم را بالا کردم، دیدم
یک نفر عمامه به سر است. سرم را زیر لحاف کردم و خوابیدم.
آنها عمداً
آقای دستغیب را در سلول این فرد زندانی کرده بودند تا ایشان بیشتر شکنجه
روحی ببیند و این نخستین برخورد این فرد با آقای دستغیب بود.»
او می
گوید: «هنگام طلوع آفتاب بود که حس کردم دستی به آرامی مرا نوازش می کند.
چشم باز کردم، سید پیرمرد، سلام کرد و با زبانی خوش گفت: آقای عزیز!
نمازتان ممکن است قضا بشود. من با تندی و پرخاش گفتم: من کمونیست هستم و
نماز نمی خوانم. آن بزرگوار فرمود: خیلی ببخشید! من معذرت می خواهم که شما
را بدخواب کردم، مرا عفو کنید. من دوباره خوابیدم. پس از اینکه بیدار شدم،
دوباره آن بزرگوار بسیار از من معذرت خواهی کرد؛ به گونه ای که من از
تندی¬هایم پشیمان شدم و به او گفتم: آقا! شما چون مسن هستید، مانعی ندارد
که روی سکو بخوابید و من روی زمین می خوابم. ایشان نپذیرفت و فرمود: نه!
شما خیلی پیش از من زندانی شده¬اید و مشقت بیشتری را تحمل کرده¬اید، حق
شماست که آنجا بخوابید و با اصرار تمام روی زمین خوابید. مدتی من با او هم
سلول بودم و سخت شیفته اخلاق این مرد بزرگ شدم.»(۱۳)
آن شهید بزرگوار
که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود، انسانهای زیادی را جذب مسجد کرد.
شیوه های تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسلهای جامعه مطرح کرد و خود
عملاً به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سوره
های قرآن را در آن روزگاران تفسیر کرد و و زمینه تربیت عده ای را فراهم
نمود. این برنامه های زندگی ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ به خوبی پیش می رفت و
او در این کار بسیار موفق بود.
خدوم و کارگشا
یکی
از دوستان نزدیک و عضو دفتر امام جمعه که مسئولیت امور اجرایی را برعهده
داشت نقل می کند: «روزی خدمت آن شهید رسیدم، به من فرمود: شما کربلایی محمد
کفاش را می شناسی؟ گفتم: آری. دست زیر زیراندازی که رویش نشسته بود برد و
دو عدد اسکناس هزارتومانی بیرون آورد و به من داد و فرمود: از این طرف که
می روی این را به او بده. بیرون آمدم و با خود گفتم: من کربلایی را مدتهاست
ندیده ام، حالا آدرسش را از که بپرسم؟ هنوز به خیابان نرسیده بودم که
ناگهان کربلایی محمد را پس از چند سال دیدم. خیلی پریشان بود. سلام و
احوالپرسی کردیم و پرسیدم چه شده است؟ گفت: چیزی نیست. گفتم: از طرف آقا یک
امانتی نزد من داری و دوهزارتومان را به او دادم. با تعجب پول را گرفت و
سرش را به طرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه گفت: الحمدللّه . بعد پرسید: تو
را به خدا خودِ آقا این پول را فرستاده؟ گفتم: بله. گفت: پس برایت می گویم؛
دیروز درِ منزل آقا آمدم، هر کاری کردم که بگذارند شخصا آقا را ببینم
نگذاشتند. می گفتند: بگو چه کار داری تا به آقا بگوییم. ولی من که نمی
خواستم کسی از حالم با خبر شود، چیزی نگفتم و برگشتم و حتی اسمم را هم به
آنها نگفتم. امروز دیگر دیدم کارد به استخوانم رسیده، با خود گفتم: هر چه
بادا باد! همسرم در حال وضع حمل است، سخت گرفتارم؛ باز می روم شاید خدا
فرجی کند! اینجا که رسیدم شما را دیدم و این پول را به من دادید. به جدش
قسم! من به کسی وضعیتم را نگفته بودم، اما حضرت آقا این طور دادرسی
فرمود.(۱۴)
شهید دستغیب در شیراز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و
تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آنها و تأسیس مراکز خدماتی و
خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری
مستمندان همه را عهده دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.
گوشه ای از مبارزات سیاسی قبل از انقلاب
شهید
دستغیب مبارزات سیاسی را از زمان روی کار آمدن رضاخان شروع کردند. او در
مسئله کشف حجاب با سخنرانیها و بیان احکام مربوط به حجاب مبارزه را شروع
کرد و در ماجرای مخالفت رضاخان با روحانیان در استان فارس در صف اوّل
مبارزات بود. در زمان اجرای برنامه های ضداسلامی نظام شاه، با تمام وجود به
مبارزه با نقشه های استعماری و تهاجمات فرهنگی دشمن می پرداخت و هنگام
حضور عوامل اسرائیل در ایران به افشاگری و روشنگری در مورد خطر صهیونیزم
مشغول شد. آن گاه که امام خمینی(ره) در سال ۱۳۴۱ مبارزه با شاه را علنی
ساخت، آیت اللّه دستغیب با تمام وجود از امام(ره) و اهدافش پشتیبانی کرد و
بارها به سبب پشتیبانی جدّی از نهضت امام خمینی(ره) به زندان رفت. در
ماجرای جشن هنر شیراز ـ که از سوی دربار با بودجه ای بسیار هنگفت و به صورت
بسیار وقیح اجرا می شد ـ به مخالفت برخاست و درباره تغییر تاریخ هجری به
شاهنشاهی، با صراحت کامل و در حضور بیش از ده هزار نفر مردم اعلام
کرد:«تاریخ شاهنشاهی تاریخ غیر اسلامی و حرام است» و مردم را تشویق به از
بین بردن این تاریخ کرد و سرانجام آخرین بار به دلیل اعتراض به جنایات نظام
در ماجرای ۱۷ شهریور به زندان افتاد و با اوج گیری مبارزات اسلامی ملت
مسلمان ایران از زندان آزاد شد.
بخشی از فعالیتهای پس از انقلاب
پس
از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، آن شهید بزرگوار به عنوان نماینده امام و
امام جمعه شیراز در استان فارس مشغول خدمت شدند و تا آخرین روزهای عمر
مبارکشان در سنگر مقدس نماز جمعه به دفاع از انقلاب اسلامی و احکام و ارزش
های اسلامی پرداختند. در ماجرای تدوین قانون اساسی به عنوان اولین نماینده
مردم استان فارس به نمایندگی مجلس خبرگان انتخاب شدند در توطئه لیبرالها و
خط نفاق ـ که بنی صدر و گروهک های منافقین در اوایل انقلاب پیش آوردند ـ
آیت اللّه دستغیب از طریق دفاع از ولایت فقیه با تمام وجود به مبارزه با
آنها پرداخت. با تحمیل جنگ از طرف استکبار به ملت مسلمان ایران، آیت اللّه
دستغیب، به کمک رزمندگان و تشویق جوانان، به مقابله با استکبار مشغول می
شود و جنگ تحمیلی را بزرگترین و مهمّ ترین مسئله انقلاب اسلامی معرفی می
کند و لحظه ای از کمک به جبهه های و مهاجران و مجاهدان جبهه دریغ نمی ورزد.
پرواز به سوی ملکوت اعلی
در
سال ۱۳۶۰ هـ.ش منافقین کوردل، طرح ترور آیت اللّه دستغیب(ره) را تهیه
کرده، مدتها برای جمع آوری اطلاعات تلاش کردند. تشکیلات منافقین زمان ترور
را روز جمعه ۱۳ آبان ۱۳۶۰ هـ.ش. ش تصویب کرد؛ امّا این برنامه ناکام ماند.
آنها در پی فرصتی دیگر برآمده، نقشه یک ترور انتحاری را کشیدند.
حالات و
واردات روحی شهید محراب آیة اللّه دستغیب(ره) به او خبر از یک واقعه مهم
می داد. گاهی به ایشان گفته می شد: آقا! بیشتر مواظب خودتان باشید! می گفت:
«شهادت افتخار است. مگر شما حسودی تان می شود که من به این مقام برسم و
افتخاری نصیبم شود!»
عشق به شهادت، آن چنان درون این پیر طریقت، شیرین
جلوه کرده بود که همواره دم از آن می زد. می فرمود: «این شهید بدنهای ما
حیف است. همه خواهند مرد و مرگ حق است، چه بهتر که در بستر نمیریم. «یکی از
یارانش می گفت: «مژده شهادت را سالها پیش از استادشان، حاج آقا جواد
انصاری(ره)، شنیده بودند و انتظار آن را از سالها پیش می کشیدند.»(۱۵)
لحظاتی
پیش از عروج، فرزندشان سیدمحمدهاشم، نزد ایشان می رود. او می گوید: «حال
آقا دگرگون بود و حواسشان سرجا نبود. گفتم: به خبرنگاری وقت داده ام تا
خدمتتان برسد، روزش را مشخص کنید. ایشان با دست اشاره کردند: نه! دوباره
گفتم: من قول داده ام. ایشان گفتند: نه! ایشان بر خلاف هر روز که بعد از
نماز، قرآن می خواندند و ذکر می گفتند، آن روز پیوسته سر به سوی آسمان بلند
کرده و می گفتند: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ الْعَلِیِّ
الْعَظیمِ؛ اِنّا للّه ِِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ». در آستانه در
ایستادند و شال کمرشان را محکم بستند و دوباره همان کلمات را گفتند. و
دوباره به آسمان نگاه کردند. شهید جباری گفتند: «آقا ماشین حاضر است.» ولی
ایشان پیاده راه افتاد و وقتی به پیچ کوچه رسیده بود، زنی به ایشان نزدیک
می شود و یک باره صدایی مهیب برمی خیزد و آتش، کوچه را برمی دارد.
دیوار
حیاط خراب شد و من زیر آوار ماندم، وقتی چشمهایم را باز کردم، سر آن منافق
ملعون که قطع شده بود، جلوی پایم یافتم و دیدم پدرم، فرزندم، شهید
عبداللّهی و دیگر شهدا در خون غلطیده اند.»(۱۶)
آری، این عالم پرهیزگار
همانند جدّ بزرگوارش حضرت اباعبداللّه الحسین(ع)، پس از آن که بر اثر
عداوت منافقان بدنش قطعه قطعه شده بود با چهره و بدنی تکه تکه شده به دیدار
محبوب خود شتافت، و بار دیگر محراب، نوای ناله خیز سر داد و در سوگ سیدی
نورانی مویه کرد؛ سیدی اهل قلم که برگهای سبز بسیاری از بوستان اندیشه اش
به یادگار مانده؛ سیدی اهل اخلاق و عرفان که آموزگاری کامل در پارسایی بود و
سومین مسافر محراب. مردی از قبیله نور که نگاهی فراتر از آفتاب داشت و در
نگاهش، پنجره دلها را روشن می کرد. سلام بر او روزی که چشم به جهان گشود و
روزی که چشم از جهان فرو بست و به سوی آسمان پرواز کرد.
گوارا باد این شهادت برای آن عالم مجاهد فی سبیلالله
خوشا آنان که به حقیقت راه یافتند و بذر آدمیت را در عالم پاشیدند و با عزت رفتند.
یادش جاودان و نامش چو آفتاب بلند باد.
پی نوشتها:
۱. گلشن ابرار، جمعی از نویسندگان، قم، نشر معروف، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ج۲، ص۸۷۴.
۲. همان، ص۸۷۵.
۳. لاله محراب، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، قم، ۱۳۸۰ ه.ش، ص۴.
۴. همان، ص۴.
۵. همان، ص۵.
۶. یادواره شهید محراب آیت اللّه دستغیب، سیدمحمدهاشم دستغیب، انتشارات یاسر، بی جا، ۱۳۶۱ ش، ص۱۲.
۷. یادواره شهید دستغیب، ص۱۲.
۸. همان، ص۲۱.
۹. یادواره شهید دستغیب، ص۲۲.۱۴
۱۰.
مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت اسناد ساواک،
کتاب دهم، نفس مطمئنه، ص۱۶، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی، ۱۳۷۸.
۱۱. لاله محراب، صص۲۲ ـ ۲۳.
۱۲. اصول کافی، ج۲، ص۷۸؛ وسائلالشیعه، ج۱، ص۷۶.
۱۳. یادواره شهید دستغیب، ص۲۸.
۱۴. یادواره شهید دستغیب، ص۲۴؛ لاله محراب، ص۳۳.
۱۵. لاله محراب، ص۲۴.
۱۶. رویدادها، دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه، چاپ اول، ۱۳۷۰ ش، ج۲، ص۱۵۳.
عسکری اسلامپورکریمی