قیام امام حسین (ع)ازمنظر روایات تاریخی
سید محمد حسینی
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
بسم الله الرحمن الرحیم
امام
حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آمد. آن حضرت در تمام سال
های کودکی با جدّش رسول خدا (ص) مأنوس بوده و هیچ گاه ، حتی در وقت نماز،
از آن حضرت جدا نمی شد. رسول خدا(ص) سخت به او و برادرش اظهار علاقه کرده و
با جملاتی که دربارة آن ها فرمودند، گوشه ای از فضایل آن ها را برای مردم
بازگو کردند. در آثار حدیثی، فضایل بسیاری برای امام حسین(ع) نقل شده است
که بسیاری از آن ها مانند حدیث «اَلحَسَنُ وَ الحُسَینُ سَیِّدا شَبابُ
اَهلُ الجَنَّه» متواتر است.
علاقة رسول خدا (ص) به این دو فرزند، برای
همة اصحاب آشکار بود و پیامبر (ص) می کوشید تا مردم را از علاقة خود به
این دو فرزندش آگاه کند و حتی می فرمود: خدایا دوست بدار کسی که آن ها را
دوست دارد و می فرمود کسی که مرا دوست دارد، دو فرزند مرا هم دوست بدارد.
«مَن اَحَبَّنی فَلیَحِب هذین» و هم چنین فرمود: «مَن احبّ الحسنَ و
الحسینَ فقد أحبنی، و مَن اَبغَضَهُما فقد أَ بغَضَی» کسی که حسن و حسین را
دوست بدارد، مرا دوست داشته و آن کسی که با این دو بغض بورزد، با من دشمنی
ورزیده است.
آن حضرت دربارة این دو برادر فرمود: «هما رَیحانی مِنَ
الدُّنیا» در مورد امام حسین (ع) در فضایل اختصاصی آن حضرت آمده است که یکی
از مشهورترین آن ها، روایت «حُسینُ مِنّی و أنا مِن حُسَین» است که قابل
توجه و تأمل است.
سخاوت امام حسین (ع)
یحیی بن سالم
موصلی که از دوستداران امام حسین (ع) بود می گوید: با امام در حرکت بودیم،
به در خانه ای رسید و آب طلبید. کنیزی با قدحی پر از آب بیرون آمد. امام
پیش از خوردن آب، انگشتر نقره ای خود را از دست در آورده به او دادند و
فرمودند: این را به اهلت بسپار، آن گاه به نوشیدن آب پرداختند.
ابوبکر
بن محمد بن حزم گوید: امام حسین (ع) از کنار صفه ای (گروهی) می گذشتند، در
آن حال دیدند که گروهی از فقرا مشغول خوردن طعامی هستند. آن
ها
از آن حضرت خواستند تا همراهی شان کند. امام فرمودند: خداوند متکبّران را
دوست ندارد. آنگاه پایین آمده با آن ها غذا خوردند. پس از آن به آنان
فرمود: شما مرا به سفرة خود خواندید و من اجابت کردم، اکنون من شما را به
سفره ی خویش می خوانم و شما اجابت کنید. آن وقت حضرت روی به همسرشان رباب
کرده و فرمودند: هر چه آماده کرده ای حاضر کن.
از امام باقر (ع) روایت شده است که امام حسین (ع) در سفر حج پیاده حرکت می کرد، در حالی که چهار پایان او پشت سرش حرکت می کردند.
حضور امام حسین (ع) در جنگ ها:
امام
حسین (ع) در جنگ های جمل، صفین و نهروان حضور داشت و در کنار پدر به جنگ
با پیمان شکنان و ظالمان پرداخت. از آن حضرت خطبه ای در جنگ صفین نقل شده
است که ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب می کردند.
امام حسین (ع) در همان
مراحل مقدماتی صفین در گرفتن مسیر آب از دست شامیان نقش داست. امام علی (ع)
پس از آن پیروزی فرمود: هذا اول فتح بیرکة الحسین (ع) یعنی این اولین
پیروزی به برکت حسین است. زمانی عبید الله بن عمر در صفین امام را صدا کرد و
گفت که پدر تو قریش را چنین و چنان کرده است. امام او را متهم به پیروی از
قاسطین کرده و فرمودند: که اینان به زور اسلام را قبول کردند، اما در اصل
مسلمان نشده اند.
سیاست و حلم امام حسین (ع)
امام
حسین (ع) در دورة امامت برادرش، به طور کامل از سیاست وی دفاع می کرد. آن
حضرت در برابر خواست های مکرر مردم عراق، برای آمدن آن حضرت به کوفه، حتی
پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأی آن ها نشده و فرمودند: تا وقتی
معاویه زنده است، نباید دست به اقدامی زد. معنای این سخن آن بود که امام در
فاصله ی ده سال به اجبار، حکومت معاویه را تحمل کردند. در مواضع سیاسی
امام حسین(ع) این نکته ی مهمی ا ست که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
دلیلش آن است که ما، امام حسین (ع) را بیشتر از زاویه ی اقدام انقلابیش در
کربلا می شناسیم، در حالی که امام تابع وظیفه ای بود که بر عهده اش گذارده
شده بود. یکی از نقل هایی که این موضع امام را تأیید می کند، برخوردی است
که جناحی از حزب قریش همراه با امویان مدینه، در جریان دفن امام حسن (ع) از
خود نشان دادند.
به نوشته ی یعقوبی پس از آن که عایشه سوار بر قاطری
شد و گفت:«بیتی لا آذن فیه لأحد»، خانه منست واجازه نمی دهم کسی را که در
آن دفن شود!
ابتدا قاسم بن محمد بن ابی بکر به وی گوشزد کرد که عمه جان!
ما هنوز سر خود را از روز شتر سرخ (الجمل الاحمر) نَشُسته ایم، آیا بر آن
هستی که «یوم البلغة الشهباء» درست کنی. در این وقت، جماعتی اطراف امام
حسین(ع) را گرفته به وی گفتند: «دعنا و آل مروان، فوالله ما هم عندنا کاکلة
رأس»، اما امام حسین(ع) حاضر به برخورد تند نشد و فرمود: «إن أخی أوصانی
أن لاأریق فیه فحجمة دم»، برادرم به من توصیه کرده است که مبادا در این
باره، خونی به اندازه آنچه از حجامت بیرون می آید، ریخته شود. پس از آن بود
امام حسن(ع) را در بقیع دفن کردند.
رهبری شیعیان پس از شهادت امام حسن
(ع) (سال ۴۹) در اختیار امام حسین(ع) قرار گرفت و مردم کوفه ضمن یک نامة
تعریف، از رهبری و امامت امام حسین(ع) استقبال کرده، وفاداری خود را به
عنوان یک شیعه به ایشان اعلام کردند. تعابیر موجود در این نامه نشانگر آن
است که شیعیان کوفه، به لحاظ اعتقادی و احساسی، در یک فضای شیعی پرورش
یافته اند.
واما متن نامه کوفیان:
بسم الله الرحمن الرحیم
للحسین
بن علی من شیعه و شیعة أبیه أمیرالمومنین سلام علیک، فإنا نحمد الیک الله
الذی لا إله الاهو، أما بعد: فقد بلغنا وفاه الحسن بن علی یوم ولد و یوم
یموت و یوم یبعث حیا؛ عفر الله ذنبه و تقبل حسناتة، و ألحقه بنبیه، وضاعف
لک الأجر فی المصاب به، و جبر بک المصیبه من بعد، فعند الله نحتسبه، و انا
الله و إنا اله راجعون ما أعم ما أصیب به هذه الامه عامه، و أنت و هذه
الشیعه خاصه بهلاک ابن الوصی و ابن بنت النبی، علم الهدی و نور البلاد،
المرجو لإقامه الدین و إعاده سیر المرسلین، فاصبر رحمک الله علی ما أصابک
أن ذلک لمن عزم الامور، فإن فیک خلفا ممن کان قبلک، و إن الله یؤتی رشده من
یهدی بهدیک، و نحن شیعتک، المصابة بمصیبتک، المحزونه بحزنک، المسروره
بسرورک، السائره بسیرتک، المنتظره لامرک، شرح الله صدرک و رفع ذکرک، و أعظم
أجرک و عفر ذنبک ورد علیک حقک.
به نام خدای بخشندة مهربان، برای حسین
بن علی از شیعیانش و شیعیان پدرش امیرالمومنان. سلام برتو باد. همانا ما
برای تو ستایشگر خدایی هستیم که جز و خدایی نیست. امام بعد، خبر وفات حسن
بن علی به ما رسید (که درود خداوند بر او باد) روزی که به دنیا آمد و روزی
که بمرد و روزی که زنده برانگیخته خواهد شد. خداوند از گناهش در گذرد و
حسناتش را بپذیرد و او را به پیامبرش ملحق سازد. همچنین به تو هم در این
مصیبت پاداشی مضاعف داده و آن مصیبت را با وجود تو جبران سازد. ما این
پاداش را به پای خدای می گذاریم، (و می گوییم) انا لله و انا الیه راجعون.
چه بزرگ است این مصیبت بر تمامی امت به طور عموم «عامه» و برای شیعیان به
طور خاص «خاصه»، مصیبت در گذشت پسر وصی (امام علی (ع)) و نواده¬ی دختری
پیامبر (ص). وی نشان هدایت و نور سرزمین ها بود که امید آن می رفت تا دین
را اقامه کرده و سیرت صالحان را به (میان امت) بازگرداند. خدای تو را رحمت
کند. در این مصیبت صبر پیشه سازد که چنین صبری از کارهای نایزمند تصمیم
واراده «عزم الامور» است.
اکنون تو جانشین پیشینیان خود هستی، و خداوند
هدایتش را نصیب کسی سازد که از هدایت تو بهره گیرد. ما هم شیعیان تو
هستیم، به سوگواریت سوگوار، به اندوهست اندوهگین، به شادمانیت شادمان و
رهسپار سیره تو و منتظر فرمانت هستیم. خداوند سینه ات رافراخ سازد، نامت را
بلند گرداند، پاداشت را بزرگ دهد، از گناهت درگذر و حقت را به تو
بازگرداند.
این نامه نشانگر حضور فعال شیعیان در کوفه است که در کنار
اشراف و توده های پیرو اشراف که طبعا در حزب عثمانی و اموی بودند، زندگی می
کردند و آرزوی آن را داشتند تا بتوانند از مزایای امامت و رهبری امام حسین
(ع) بهره برند. طبعا امام مایل نبود تا وقتی معاویه زنده است، دست به قیام
بزند به همین دلیل پاسخ امام به درخواست شیعیان کوفه این بود:
«إن بینه و بین معاویه عهداً و عقداً لایجوز له نقصنه.» ( این کلام امام بخاطر صلح بین امام حسن (ع) ومعاویه ایراد شد)
حادثه
ای که فضای جدیدی را به لحاظ رقابت میان معاویه و مخالفان فراهم کرد، طرح
بیعت با یزید بود. این اقدام، مخالف با قرارداد صلح امام حسن(ع) با معاویه
بود. به علاوه، شخصیت پست یزید راه را برای مخالفت بیشتر هموار می کرد.
معاویه در حوالی سالهای ۵۲-۵۵ و در واقع پس از به شهادت رساندن امام حسن
(ع) شروع به بیعت گرفتن از مردم برای یزید کرد. اقدام معاویه با مخالفت های
زیادی در شهرهای مختلف به ویژه مدینه و کوفه روبه رو شد اما تهدیدها و
تطمیع ها و خریدن اشراف قبایل، راه را هموار کرد.
طبعاً شهادت امام حسن
(ع) هم که طرف اصلی معاهدة معاویه برای عدم نصب شخصی به جانشینی اش بود، به
همین هدف صورت گرفته بود. معاویه بنای آن داشت تا حکومتش را پی از خود
میان امویای موروثی کند و در این کار موفق هم شد. مغیره بن شعبه که صحابی
پیامبر (ص) بود و در خدعه و نیرنگ و مکر ید طولانی داشت در این کار پیشقدم
شده و حمایت جدی از معاویه می کرد.
امام حسین و امویان پیش از کربلا
معاویه
از هر راهی برای خاموش کردن صدای مخالفان استفاده می کرد. او حتی مقدس
ترین افراد را از راه تطمیع آزمایش می کرد. زمانی هم در شام کوشیدن بود تا
ابوذر آن مرد خدا را از این راه آرام کند. و نمونة جالبی از سیاست مکارانة
معاویه در برابر امام حسین (ع) داریم که به آن اشاره می کنیم. اصعمی گوید:
برای معاویه کنیز زیبائی آوردند و او آنرا خرید و گفت: این کنیز شایستة
حسین بن علی (ع) است و آنرا با هدایائی برای امام حسین(ع) فرستاد تا هم رفع
کدورت کندو هم شاید بتواند امام را تسلیم کند. بعد از چهل روز کنیز را به
همراه اموال بسیار و البسة فراوان و چیزهای دیگر برای امام حسین (ع)
فرستاد.
زمانی که کنیز زیبا را برای امام (ع) آوردند امام(ع) از او
نامش را پرسید و سپس گفت: چیزی از قرآن می توا نی بخوانی و او هم «و عنده
مفاتیح الغیب لا یعلمها الاهو...» را برای امام (ع) خواند باز هم امام (ع)
فرمود آیا شعری هم بلدی؟ گفت آری و چنین خواند:
أنت نعم المتاع لوکنت تبقی غیر أن لایقاء للانسان
تو خوب متاعی هستی اگر باقی بمانی غیر اینکه برای انسان بقائی نیست یعنی انسان همیشه در دنیا باقی نمی ماند.
امام
(ع) با توجه به مضمون شعر به گریه افتادند و فرمودند: تو آزاد هستی،
اموالی که معاویه فرستاده هم از آن تو باشد. و خود امام (ع) هم هزار دینار
به او عطا کردند.
امام حسین (ع) در عصر امام حسن(ع) مطیع فرمان امام خویش بودند و هرگز نافرمانی نداشتند.
از
آنجائی که بین امام حسن(ع) و معاویه معاهدة صلح بسته شده، بعد از شهادت
امام حسن(ع) همچنان امام حسین(ع) پایبند معاهده صلح بودند گرچه بارها و
بارها معاویه معاهدة صلح را زیر پا گذاشت!! بعد از شهادت امام حسن (ع)،
معاویه شروع کرد به بیعت گرفتن از مردم برای پسر شرابخوارش یزید، چنانچه
اشاره شد بامخالفتهایی روبه رو شد. خصوصاً با مخالفتهای حضرت امام حسین(ع)
که می دیدند حکومت به کسی بدتر از معاویه منتقل می شود.
چندین نامه بین
امام حسین(ع) و معاویه رد و بدل شد اما معاویه که فقط به خلافت یزید می
اندیشیدو به توصیه های امام (ع) هیچ توجهی نمیکرد...
در نامه ای از امام حسین (ع) که برای معاویه (به خاطر بیعت گرفتن از مردم برای یزید) نوشت ،چنین فرمودند:
ای
معاویه! .... تو با اندک شبهه و تهمتی مردم را به قتل می رسانی و آنها را
وادار به بیعت با فرزندت یزید می کنی، بچه سفیهی که شراب می خورد، و با سگ
بازی می کند، بدان که بر خودت زیان وارد ساختی، دینت را خراب کردی، خیانت
در امانت کردی، رعیّتت را فریب دادی و جایگاهت را پر از آتش کردی. دور
باشند قوم ستمگر از رحمت خداوند.
دیدگاه های امام در این نامه که در منابع مختلف، به صورت¬های متفاوتی آمد، قابل تامّل است.
امام
در این نامه، معاویه را به خاطر نصب فرزندش متهم به خیانت کرده، احترام او
را اسباب خرابی رعیت می داند (فخنت اما نتک، و أخربت رعیتک). همچنین امام،
شارب خمر را از اشرار دانسته است و می فرماید: فرد شرابخوار، امین بر یک
درهم هم نمی تواند باشد؛ چطور ممکن است که بر کار امت امین باشد.
«فکیف
تولی علی امة محمد من یشرب المسکر/ و شارب المسکر من الفاسقین و شارب
المسکر من الاشرار و لیس شارب المسکر بامین علی درهم، فکیف علی الامة؟
امام
(ع) در این نامه روی اتهام فتنه گری هم (که معاویه نامه ای به امام نوشت و
امام را از فتنه گری بر حذر داشت) تکیه خوبی کرده و به آن پاسخ داده است. و
آن اینکه هیچ فتنه ای بالاتر از خود معاویه که بر مسند حکومت نشسته نیست
«فلا أعلم فتنه علی الامة أعظم من ولایتک علیها»
امام (ع) انتقادهای
دیگری به معاویه داشته است که قابل توجه می باشد و فرمود کسانی را کشته ای
که اولاً با ستمگری مخالف بوده اند و ثانیاً با بدعت «ینکرون الظلم و
یستعظمون البدع» به خصوص که آنان عباد وزاهد هم بوده اند و نمونه های دیگری
از ظلم و ستم معاویه و زیاد را هم گوشزد می کنند.
بعد ها وقتی معاویه
رو در رو با حسین بن علی (ع) قرار گرفت، به او گفت: آیا شنیدی ما چه برسر
حجر و اصحاب او و شیعیان پدرت (علی(ع)) آوردیم؟ امام فرمود: چه کردید؟
معاویه گفت: آن¬ها را کشتیم، کفن کردیم، نماز بر آن¬ها خواندیم و دفن
کردیم. امام فرمود: اگر ما یاران تو را بکشیم، نه آن¬ها را کفن می کنیم و
نه نماز بر آن¬ها می خوانیم و نه دفن می کنیم.
آغاز دوران خلافت یزید
زمانی
که یزید به حکومت رسید در نخسین گام از حاکمیتش ولید بن عتبه بن ابی سفیان
را خواست تا از مردم مدینه برای خلافت او بیعت بگیرد و برای اینکار از
امام حسین(ع) شروع کند. در منابع و تواریخ آمده است که یزید تمام تلاشش آن
بود تا از این چند بیعت بگیرد.
۱.امام حسین (ع) ۲. عبدالله بن عمر ۳.
ابن زبیر ۴. و در برخی منابع آمده است که اگر حسین(ع) بیعت نکرد او را
بکش. گرچه در منابع دیگر نقل های متفاوتی هم آمده است.
سخت گیری بزید
برای بیعت از امام و آن چند نفر برای آن بود تا زودتر بیعت کنند و فرصت جمع
آوری هوادار از این گوشه و آن گوشه جهان اسلام را نداشته باشند. گریختن آن
ها از مدینه و رفتن به مکه یا عراق، به طور طبیعی برای امویان گرفتاری به
وجود می آورد. مروان گفت باید از آن¬ها بیعت گرفت، پیش از آنکه خبر مرگ
معاویه را بشنوند؛ در غیر این صورت اگر بدانند هر کدام یک طرف سر به شورش
بر میدارند و مخالفت و دشمنی ابراز کرده مردم را به خویش دعوت می کنند. او
به ولید حاکم مدینه تأکید کرد، پیش از آن که فتنه ای پدید آید، از آنان
بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند گردن آن ها را بزند.
ولید در خواست او را نا معقول خواند و با اشاره به امام حسین(ع) گفت: «فانَّه بقیةُ و لدُ النبیّین» من چگونه می توانم او را بکشم؟!
به
هر روی ولید، امام حسین (ع) و ابن زبیر را که در مسجد نشسته بودند، به
دارالاماره فراخواند. آن دو دریافتند که باید اتفاقی مثل مرگ معاویه رخ
داده باشد. به همین دلیل احتیاط را پیشه کردند. امام حسین(ع) گفت که تنها و
بدون همراه نزد حاکم مدینه نخواهد رفت، به همین دلیل به منزل آمد. لباس
پوشید و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند همراه (نوزده نفر) از طایفه و عشیره
ی خود به دارالاماره رفت و به آنان فرمود: در صورتی که اوضاع و خیم شد،
مثلاً سرو صدای بلند شد، آماده باشند. وقتی نزد حاکم مدینه سخن از بیعت با
یزید شد، امام فرمود: لا خیر فی بیعة سِرّ، و الظاهره خَیر (بیعت در پنهانی
خیری ندارد و خیر درعلنی بودن آنست) . و بدین وسیله خود را از آن وضعیت
بیرون آورد. وقتی امام رفت، مروان بر ولید بر آشفت، اما ولید به او گفت که
حاضر نیست با امام حسین(ع) برخوردی داشته باشد که دینش را در آن از دست
بدهد. بعد ها که خبر برخورد ولید بن عتبه به گوش یزید رسید، وی را عزل کرد و
عمر بن سعید بن عاص را، که همزمان حاکم مکه هم بود، به حکومت مدینه گماشت.
گویا
آن شب باز ولید (و شاید هم مروان با اصرار) در خواست بیعت از امام حسین(ع)
کرد و امام این بار تندتر برخورد کرد و پس از اصرار ولید بر بیعت فرمود:
کسی مثل من، با کسی مثل یزید بیعت نخواهد کرد، او قاتل نفس محرّمه و شارب
خمر و معلن به فسق است، پس از آن از قصر خارج شد. امام صبح روز بعد با
مروان روبرو شد و او به امام حسین(ع) گفت: إنی آمرک ببیعة امیرالمومین
یزید، فانه خولک فی دینک و دنیاک . در این وقت امام فرمود: إنّا لله وانّا
الیه راجعون، و علی الاسلام السلام. (إذبلیت الاسلام براع مثل یزید) بحث
میان آنان بالا گرفت و امام فرمود: از پیامبر(ص) شنیده است که حکومت بر آل
ابوسفیان و طُلَقا حرام است. مروان گفت: تو می بایست با یزید بیعت کنی، آن
هم در حالی که در حالت تحقیر قرار داری. پس از آن اشاره به نزاع تاریخی
میان بنی هاشم و بنی امیه کرد. امام فرمود: یا مروان! الیک عنی، فانک رجس و
إنا أهل بیت الطهاره.
وقتی به دنبال ابن زبیر فرستادند، وی پیغام می
داد که الان می آیم، الان می آیم. باز تأخیر می کرد مجدداً در پی او می
فرستادند. وقتی فرصت گذشت، آخر شب ابن زبیر مدینه را به سوی مکه ترک کرد.
امام حسین(ع) نیز که می دانست با وجود کثرت امویان در مدینه، این شهر امن
نیست، پس از خداحافظی با قبر پیامبر (ص) مدینه را رها کرده، همراه با شماری
از خویشان و نزدیکان و زن و فرزند، به سوی مکه راه افتاد. حاکم مدینه که
از رفتن این دو، در باطن خشنود بود، در مدینه شروع به دستگیری برخی از
هواداران ابن زبیر کرد. عبدالله بن مطیع عدوی از آن جمله بود که با فشار
طایفه¬ی بنی عدی آزاد شد. گویا ملاقات وی با امام حسین(ع) در حین خروج امام
از مدینه، پیش از دستگیری او باشد. به گزارش ابن اعثم، امام حسین(ع) در
حین خداحافظی با قبر مادر و پیامبر (ص) و برادرش امام حسن(ع)، در کنار قبر
پیامبر(ص) لحظه ای خوابش برد و آن حضرت را در عالم رؤیا دید که به امام
حسین (ع) فرمود: یا حسین! کَاَنَّک عَن قَریبٍ أراکَ مقتولاً مذبوحاً بأرضِ
کربِ و بلا من عصابَةِ من اُمتی. «ای حسین بزودی ترا در سرزمین کربلا
ازطرف امتم کشته شده مذبوح می بینم»این خبر، از جمله اخباری است که به نوعی
آگاهی امام حسین(ع) را از رخداد کربلا نشان می دهد.
محمد بن حنفیه
برادر امام حسین(ع) گفتگویی با حضرت دارد که در منابع به صورت های متفاوتی
آمده است. بر اساس برخی نقل¬ها، وی از امام حسین(ع) خواست تا می تواند در
بیعت با یزید کوتاهی کند و در این فرصت، نمایندگانی به شهرهای مختلف
بفرستد، اگر توفیقی به دست آورد اقدام کند و در غیر این صورت، با ماندن در
مدینه مشکلی برای او پیش نخواهد آمد. پاسخ امام این بود که او هم همین فکر
را دارد، جز اینکه در مکه خواهد بود و در آن جا این اقدام را خواهد کرد.
پس از آن وصیتی برای برادرش نوشت و در آن جا بود که هدف اصلی از قیام خود
را یاد کرد: إنی لم اخرج أشراً و لابطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و أنما
خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید أن امر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسر
بسیره جدی و سیره أبی علی بن أبی طالب. امام هدف قیامش را برای اصلاح
درامت پیغمبر وبرای امربه معروف ونهی ازمنکر وعمل به سیره وروش پیغمبر وعلی
(ع) ذکر میکند.
بنا به نقل دینوری، تمامی اهل بیت امام حسین(ع) همراه
با وی از مدینه خارج شدند و تنها کسی که بر جای ماند، محمد بن حنفیه بود.
نوشته اند که امام حسین(ع) از وی خواست بماند و اخبار مدینه را به او
برساند. از اخبار دیگر بر می آید که در زمان اقامت امام حسین(ع) در مکه، وی
نیز به آنجا آمده و بار دیگر برادر را از رفتن به عراق نهی کرده است. وی
در مکه با رفتن امام به کوفه مخالفت کرد و حتی اجازه همراهی فرزندانش را با
امام حسین(ع) نداد. امام حسین(ع) در حال خروج از مدینه (که شب شنبه ۲۷ رجب
سال ۶۰ هجری بود) این آیه قرآنی را که حکایت حضرت موسی و خروج او از میان
فرعونیان بود می خواند: «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم
الظالمین»./۲۱ قصص/ پس از شهر خارج شد با حال ترس و نگرانی و گفت خدایا مرا
از شر این قوم ستمکار نجات ده.
امام حسین (ع) در بیست و هشتم ماه رجب
از مدینه به سوی مکه حرکت کرد و سوم شعبان، به مکه وارد شد. امام حسین(ع)
در مکه تلاش خود را برای فراهم کردن زمینه¬ی قیام آغاز کرد. امام چشم
انتظار اعلام آمادگی شیعیان کوفه و بصره بود در کوفه، با مرگ معاویه، و
بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید، شیعیان کوفه جان تازه ای گرفتند و احساس
کردند که رهبرشان برای مبارزه با یزید آماده شده است.
سکوت شیعیان تا
این زمان، به خاطر آن بود که امام حسن (ع) و امام حسین(ع) به آنان می گفتند
تا معاویه زنده است، نباید دست به اقدامی بزنند. بنابر این همه¬ی صداها
در گلو فرومانده بود، اکنون با آمدن یزید، آماده ی اعتراض و فریاد بودند.
در این زمان، شیعیان کوفه تنها یک راه در پیش داشتند و آن دعوت از امام
حسین(ع) بود. آنان (بزرگان کوفه) در منزل سلیمان بن صرد اجتماع کردند و از
کار امام حسین(ع) و آمدنش به مکه آگاه شدند و گفتند: به او نامه می نویسیم
تا به کوفه بیاید. پس از آن نامه نگاری آغاز شد. طبق تصریح همة مورخان،
کوفیان نامه های فراوانی به امام حسین(ع) نوشتند. هر گروهی نامه ای را می
نوشتند و دسته جمعی آن را امضا کرده، برای امام می فرستادند. در میان این
افراد، افزون بر بزرگان شیعه، برخی از اشراف فرصت طلب هم مشارکت داشتند که
از آن جمله می توان به شَبَث بن رعبی، حجار بن اَبجَر و عمرو بن حَجّاج
وعده ای دیگر اشاره کرد که پس از برگشتن ورق روزگار، در کربلا حاضر شد و در
رأس سپاه کوفه بر ضد امام حسین(ع) جنگیدند.
محتوای این نامه ها تقریباً
یکنواخت بود: سپاس خدای را که دشمن جبار تو را شکست، کسی که بر این امت
شورید، اموال آن را غصب کرد و بدون رضایت بر آن حاکم شد، پس از آن بهترین
ها را کشت و بدترین ها را بر جای گذاشت و مال خدا را میان ثروتمندان
برگرداند، اکنون امامی نداریم، بیا، شاید خداوند همة ما را زیر سایه ی رهبری تو بر راه حق وحدت بخشد.
پس
از آن که شمار نامه ها به اندازه ای رسید که نشان می داد حدود دوازده هزار
نفر آماده ی حضور امام در کوفه هستند، امام حسین(ع) که تا این زمان سکوت
کرده بود، اقدام به دادن پاسخ کرد. در این پاسخ، همراه با یک اقدام عملی
برای سنجش وضعیت کوفه و گرفتن درصد اطمینان به کوفیان صورت گرفت. در این
نامه امام پیام نامه های متعدد کوفیان را با این عبارت بیان فرمودند: بر
این اساس من، برادرم، عمو زاده ام، و فرد مورد اعتماد از اهل بیتم را می
فرستم. به او گفته ام تا از حال و کارو عقیدة شما مرا آگاه سازد. اگر او به
من نوشت که آرای شما همان است که در نامه¬هایتان آمده، نزد شما خواهم آمد.
سپس امام افزودند: امام، امام نیست مگر آن که به کتاب خدای عمل کند، عدالت
را اجرا کند، باور به دین حق داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.
مسلم
بن عقیل، در ۱۵ رمضان سال ۶۰ به راه افتاد و در پنجم شوال همان سال وارد
کوفه شد و تا هشتم ذی الحجه که شهید شد در این شهر بود به محض ورود وی، رفت
و آمد شیعیان با او آغاز شد و آنان با ملسم به عنوان نمایندة امام حسین(ع)
بیعت کردند. مبنای بیعت عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص)، مبارزه با
ستمگران، دفاع از مستضعفان و تقسیم غنائم به طور عادلانه بود. بر طبق نقل
مورخان، دوازده تا هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. مسلم در اوج فعالیت
خود، زمانی که شرایط را فراهم دید برای آن که مبادا امویان مشکلی برای کوفه
ایجاد کنند، نامه ای به امام حسین (ع) نوشت و از آن حضرت خواست تا به سرعت
خود را به کوفه برساند . تا این جا همه چیز به روال طبیعی جلو می رفت
وشرایط از هر جهت برای آمدن امام مناسب می نمود. در این زمان برخی از
طرفداران بنی امیه [ مانند عمر بن سعدء محمد بن اشعث بن قیسن، مسلم بن سعید
حضری و عماره بن عقبه و عبدالله بن مسلم] گزارش وضعیت کوفه را برای یزید
نوشتند وا ز وی خواستند که اگر به کوفه نیاز دارد، فردی نیرومند را که
مانند خودش با دشمنان عمل می کند، به کوفه بفرستد. یزید نیز فردی جبار و
خونریز و بی حسب و نسبی مانند عبدالله بن زیاد را به کوفه فرستاد. سختگیری
ابن زیاد، یکباره اوضاع کوفه را دگرگون کرد. وی ها نی را دستگیر کرد که
منجربه شورش قبیله مذ حج شد. اما شریح قاضی آمد و شهادت داد هانی زنده است،
مذحجیان متفرق شدند، باز خبر رسید که هانی اذیت شده است، شیعیان گرد مسلم
جمع شدند و قصر را در محاصره گرفتند. طولی نکشید که با حمایت اشراف و
تبلیغات آنان و شاید ضعف رهبری شیعیان، مردم پراکنده گشتند. مسلم در کوفه
تنها ماند. و پس از آن هانی و مسلم در جلوی درالاماره¬ی کوفه به شهادت
رسیدند. بدین ترتیب، حرکت شیعیان کوفه در آغازین مرحله خود، ناکام ماند. در
این لحظه دشواری اصلی آن بود که مسلم نتوانست نامه دیگری برای امام
حسین(ع) بنویسد و آن حضرت را از شرایط دشوار کوفه آگاه گرداند. وی در وصیتی
که هنگام شهادت برای عمر بن سعد کرد، از او خواست تا امام حسین (ع) را از
اوضاع بد کوفه مطلع سازد و به او بنویسد که به این شهر نیاید، اما عبدالله
ابن زیاد مانع این اقدام شد. درست روزی که مسلم به شهادت رسید یعنی هشتم
ذی حجه یا روز نهم امام حسین(ع) با عجلة هر چه تمام تر، مکه را به قصد
عراق ترک کرد. امام که عمرة حج انجام داده بود، آن را تبدیل به عمرة مفرده
کرد و از مکه خارج شد.
حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه
احتمال
حرکت امام حسین(ع) به کوفه، از پیش مطرح بود و به همین سبب، کسانی از روی
مصلحت اندیشی امام حسین(ع) را از رفتن کوفه نهی می کردند. این اعتراض ها
در منابع، فراوان بوده و به طور عمده از سوی کسانی است که با اهداف اصلی
امام آشنائی نداشته و صرفا در اندیشة حفظ جان و سلامتی امام بودند مطرح
بود، آنهم بدون آن که توجه داشته باشند که مکه نیز چندان امنیتی برای امام
حسین(ع) ندارد.
این اعتراض ها بیشتر با استناد به تجربه منفی کوفه در
حمایت از پدر و برادر امام حسین(ع) بود. آنان از بی اعتمادی مردم کوفه می
گفتند که می توان افرادی چون عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر را نام برد.
عبدالله بن عمر از امام خواست همچنانکه معاویه را تحمل نمودند، یزید را هم
تحمل نمایند، شاید به زودی بمیرد و شما از شر آن راحت شوید.
امام(ع) از
ابن عمر پرسید: به نظر تو آیا من در اشتباهم؟ وی گفت! نه. اما ترسم آن
است که تو را بکشند. امام (ع) فرمود: در هر حال، اگر من بیعت نکنم، مرا
خواهند کشت.
به جز این، امام(ع) یک پاسخ دیگر هم در برابر اعتراض
عبدالله بن عباس و ابن زبیر داشت، فرمود:«إن رسولَ الله(ص) قد أَمَرَنی با
مر و أنا ماض فیه»
در این حین یزید طی نامه ای ضمن پرهیز دادن مردم
مدینه به حمایت از امام حسین(ع)، از ابن عباس خواست تا مانع حرکت امام
حسین(ع) بشود. ابن عباس نامة نصیحت گرانه ای به یزید نوشت و از وی خواست تا
به تلاوت قرآن ، نشر سنت، نماز و روزه و پرهیز از لهو و لعب مشغول شود. در
ضمن اشاره کرد که امام حسین(ع) از دست عمال تو در مدینه پناه به حرم خدا
آورده است.
ابن عباس، ترس از کشته شدن امام حسین(ع) داشت و مرتب بر این
نکته پا فشاری می کرد که اگر قصد رفتن به کوفه را داری، زن و فرزندت را
همراه نبر. اما امام اصرار به بردن آنان داشت. که حکمت این تصمیم امام(ع)
بعد ها واضح وروشن می گردد. وی پیشنهاد رفتن به یمن را نیز مطرح می کرد
چرا که به تعبیر ایشان در آنجا شیعیان علی(ع) بودند. که بنابر تعبیر ایشان
«فان به خصونا شعابا و لابیک به شیعه» هم قلعه های استواری دارد و هم
شیعیانی در آنجا هستند. در برابر اعتراض آنها امام به نامة مسلم اشاره می
کرد که خبر از اجتماع کوفیان بر بیعت با وی دارد. در این وقت ابن عباس به
تجربه های بد کوفیان اشاره می کرد. پاسخ دیگر امام(ع) هم این بود که اگر در
بیرون مکه کشته شود، بهترا ز آن است که در داخل حرم خدا کشته شود. از دگر
کسانی که به امام (ع) نامه ای نوشت و به او گفت: دست از شقاق بردار! من می
توانم از یزید برایت بیعت بگیرم، عمر بن سعد بود. امام (ع) به او نوشت:
کسی که به خدا و عمل صالح دعوت میکند، دعوتش به شقاق وتفرقه نیست.
بهترین امان هم، امان الهی است. عمر بن عبدالرحمان مخزوی هم با متهم کردن
مردم به اینکه بنده و بردة دنیا هستند، امام را از رفتن منع کرد. امام از
او که از روی نصیحت گری این سخنان را گفته بود، تشکر کرد.
اخباری که به
نوعی اشاره به آگاهی امام حسین(ع) از ماجرای کربلا، پیش از رخداد آن دارد،
به طور عمده در منابع شیعه آمده است، با این حال چنین روایت در طبقات ابن
سعد و فتوح ابن اعثم و برخی از مصادر حدیثی اهل سنت نیز هست.
امام حسین
(ع) از مکه حرکت کرد در حالی که همراه وی از بنی عبدالمطلب نوزده نفر و
قریب شصت نفر از مشایخ و جوانان کوفه حاضر بودند. آن حضرت روز نهم یا هشتم
ذی حجه از مکه خارج شد برخی شمارش افراد همراه امام(ع) را هشتاد و دو نفر
نوشته اند.
آگاهی امام حسین (ع) از شهادت در کربلا
از
مسائلی که در بُعد تاریخی حماسة عقیدتی کربلا سهم بسزایی دارد، مسأله
آگاهی امام حسین(ع) از شهادت خود پیش از وقوع آن است، امری که موجب شده است
تا در بررسی این واقعة تاریخی اختلافاتی پیش آمده و بیشتر به صورت مقابله ی
یک امر کلامی با یک مسأله ی تاریخی عنوان شود. در این زمینه روایات بسیاری
وجود دارد که بر اساس آنها رسول خدا(ص) از شهادت امام حسین(ع) خبر داده
بودند. علامة امینی بخشی از این نقل¬ها را در کتاب [سیرَ تُنا و سُنَّتُنا]
فراهم آورده اند. کتاب¬های اهل سنّت مملو از این اخبار و آثار است.
علاوه
بر این روایات، که خود جنبة تاریخی دارد اخباری نقل شده که به صراحت یا
اشارت، وقوع حادثه کربلا را قبل از اتفاق افتادن آن، خبر داده است. این
اخبار در کتب تاریخی نقل شده که در ذیل به بخشی از آنها اشاره می کنیم.
بیشتر اخباری که آگاهی امام حسین(ع) را پس از حرکت از مدینه به سوی مکه و
سپس عراق، از شهادت خود نشان می دهد در کتاب « الفتوح » آمده که باید با
احتیاط بیشتری با آن برخورد کرد. در روایتی آمده است که امام(ع) در شب قبل
از آنکه از مدینه به سوی مکه هجرت کند، بر سر قبر رسول خدا(ص) آمد. پس
از
آنکه کنار قبر خوابش برد، در خواب پیامبر و جمعی از ملائکه را دید. پیامبر
(ص) او را در آغوش گرفت و به او فرمود: ای حسین! می بینم که به زودی به
دست گروهی از امت من در کربلا تشنه کشته خواهی شد... ای حسین جان! پدر و
مادرت بر من وارد شده و مشتاق دیدار تو هستند. تو در بهشت مقامی داری که جز
با شهادت بدان دسترسی پیدا نمی کنی.
درتاریخ به نقل دیگری آمده است که
امام حسین(ع) در مکه فرمود: من جدم را در خواب دیدم ، به من دستوری داد که
برای اجرای آن می روم. امام در نامه ای برا ی سعید بن عاص، با استناد به
همین خواب، نوشت: تو را از نکته آگاه کنم که من جدّ خود را خواب دیده ام ،
او به من خبری داده که من به دنبال آن هستم.
در منطقه خزیمیه، زینب
(س) نزد امام(ع) آمد و عرض کرد: در نیمه های شب فریادی شنیدم، امام(ع)
فرمود: چه شنیدی؟ زینب(س) گفت: هاتفی فریاد می¬زد:
ای چشم! با جهد تمام
جشن بگیر، چه کسی بعد از من بر شهیدان می گرید، مرگ به سوی این قوم حرکت می
کند، به مقداری که وعده ی مرا منجر کند. امام فرمود: آنچه قضای الهی باشد،
همان محقق خواهد شد.
از موارد دیگر هنگامی است که امام به کربلا رسید.
وقتی نام آن منطقه را پرسید ، به او گفتند، فرمود: پدرم در حین رفتن به
صفین از اینجا عبور کرد که من با او بودم. اسم این محل را پرسید و به او
گفتند، فرمود: اینجا محل فرود آنها و ریختن خونشان است. در این باره از او
پرسش کردند، گفت: جمعی از اهل بیت من در اینجا فرود خواهند آمد.
امام
در منطقه شعلبیه پس از ظهر، سرش را بر زمین نهاد و به خواب رفت، پس از
بیدار شدن، شروع به گریه کرد. علی اکبر از علت گریه ی آن حضرت پرسید، امام
فرمود:سواری را دیدم که آمد و نزد ما توقف کرد و گفت: ای حسین! شما در این
مسیر به سرعت می روید و مرگ برای شما به سرعت به سوی بهشت می رود. من
دانستم که نفوس ما در حال وداع با ما هستند.
صبح عاشورا امام(ع) به
خواهرش فرمود: ای خواهر! دیشب جدّم پیامبر، پدرم علی، مادرم فاطمه، و
برادرم حسن (علیهم السلام)را در خواب دیدم که می گفتند: تو به زودی به سوی
ما خواهی آمد. ای خواهر! بدون شک و به خدا قسم که وقت آن نزدیک است.
اینها
نمونه هایی از آنچه دلالت بر آگاهی امام از واقعة کربلا قبل از شهادت
داشت، بود. بحث های تاریخی و کلامی فراوانی درباره ی آگاهی امام از واقعه
کربلا قبل از شهادت شده که نوشته ی مختصر ما گنجایش آن ها را ندارد. و باید
در مقالی مستقل به آن ها پرداخته شود.
منابع:
[۱] مسارالشیعه ص ۳۷، مصباح المتهجد ص ۷۵۸، تاریخ خلفا
[۲] ترجمه الامام الحسین(ع) ص ۲۵
[۳] ترجمه الامام الحسین(ع) ص ۲۶
[۴] ترجمه الامام الحسین(ع)ص ۱۳۱
[۵] ترجمه الامام الحسین (ع)ص ۱۳۷
[۶] ترجمه الامام حسین(ع) ص ۳۵،
[۷] ترجمه الامام حسین(ع) ص ۱۴۹- الحمدونیه، ج ۹ ص ۸۴، کتاب التواضع و الخمول، ص ۱۴۲.
[۸] ترجمه الامام حسین(ع) ص ۱۴۵.
[۹] بحارالانوار ج ۳۲، ص ۴۰۵
[۱۰] بحارالانوار ج۴۴، ص ۲۶۶
[۱۱] الفتوح ج۳، ص ۳۵
[۱۲]تاریخ الیعقوبی ج۲، ص ۲۲۵
[۱۳] تاریخ الیعقوبی ج۲، ص ۲۲۸
[۱۴] الارشاد ج۲، ص ۳۲
[۱۵] انساب الاشراف ج۵، ص ۱۲۸-۱۳۰
[۱۶] دعائم الاسلام ج۲، ص ۱۳۱
[۱۷] انساب الاشراف ج۲، ص ۱۵۳،۱۵۵
[۱۸] الدرجات الرفعیه ص ۴۲۹/ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۲۳۱
[۱۹] لهوف ص ۲۱- مثیر الاحزان، ص ۹
[۲۰] الفتوح، ج۵، ص۳۵، مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص ۱۸۶
[۲۱] تاریخ اسلام ذهبی، ج۲، ص ۲۶۸
[۲۲] الفتوح، ج۵، ص ۱۳
[۲۱] مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص ۸۸
[۲۲] الفتوح، ج۴، ص ۱۶-۱۷
[۲۳] الامّة و السیاسه، ج۱، ص ۱۷۶
[۲۴] الفتوح، ج ۵، ص ۲۱-۲۳
[۲۵] ابن اعثم، ج۵، ص ۲۶، امالی صدوق، ص ۱۵۲
[۲۶] الفتوح، ج۵، ص ۳۳. بحارالانوار، ج۴۴، ص ۳۲۹.
[۲۷] اخبار الطوال، ص ۲۳۰
[۲۸] انساب الاشراف، ج۳، ص ۱۵۸.
[۲۹] الارشاد، ج۲، ص ۴۱
[۳۰] انساب الاشراف ج۳، ص ۸۵، تاریخ طبری، ج۵، ص ۳۷۹.
[۳۱] الارشاد ج۲، ص ۶۷
[۳۲] الفتوح، ج۵، ص ۳۸.
[۳۳] مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص ۱۹۲-۱۹۳
[۳۴] مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص ۱۹۲-۱۹۳
[۳۵] الفتوح، ج۵، ص ۱۱۹-۱۱۷
[۳۶] تذکره الخواص، ص ۱۳۶-۱۳۷
[۳۷] اخبار الطوال، ص ۲۴۴- تاریخ الطبری، ج۵، ص ۳۸۴
[۳۸] تاریخ الخلفا(مسکو) برگ ۷۷؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص ۱۶۰
[۳۹] معجم الکبیر طبرانی، ج۳، ص ۱۲۸
[۴۰] ترجمه الامام الحسین(ع)، ص ۵۹، تاریخ الطبری، ج۵، ص ۳۸۸-۳۸۹
[۴۱] انساب الاشراف ج۳، ص ۱۶۱
[۴۲] ترجمه الامام الحسین(ع) ص ۱۶۱
[۴۳] الفتوح، ج۵، ص ۱۲۲.
___ نویسنده:سیدمحمد حسینی