زندگی نامه ی علامه سید محمد حسین طباطبایی :بزرگ مرد تفسیر قرآن
سید محمد حسینی
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
بسم الله الرحمن الرحیم
علامه سید محمد حسین طباطبایی از محدود شخصیت هایی است که در دوران معاصر جزو چهره های درخشان دینی و مذهبی ایران اسلامی است.
جد
علامه طباطبایی (ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب
جواهر الکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت.
ایشان
مجتهد بود و به علوم غریبه (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت
داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید.
«وایوب اذ نادی ربه: انی مسنی الضروانت ارحم الرحمین»
با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد.
دعا می کند و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبایی می شود.
پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود (جد علامه) را بر وی می نهد.
ولادت:
علامه
سید محمد حسین طباطبایی (ره) در آخرین روز ماه ذیحجه سال ۱۳۲۱ هـ. ق
(مقارن با سال ۱۲۸۱ هجری شمسی) در شاد آباد تبریز متولد شد.
ستاره ای
درخشان در آسمان سلسه جلیل القدر سادات طباطبایی تبریز هویدا شد و خداوند
به سید محمد قاضی طباطبایی فرزند پسری هدیه داد که نامش را سید محمد حسین
گذاشت.
حکیم عارفی که بعدها بسیاری از انسانها، از چشمه جوشان حکمت و معرفتش جرعه های جانبخش نوشیدند.
هنوز
پنج سال از عمر سید محمد حسین نگذشته بود که مادرش را از دست داد. پدر سعی
کرد غم مادر را از دل محمد حسین و دیگر فرزند کوچکترش محمد حسن، بزداید
ولی نمی دانست که چهار سال بعد، در گذشت خود او، غم فرزندانش را دو چندان
خواهد کرد.
اجداد علامه طباطبایی (ره) از طرف پدر از اولاد حضرت امام
حسن مجتبی (ع) و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر
اولاد حضرت امام حسین (ع) می باشند.
سید محمد حسین و برادرش سید محمد حسن در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه طالبیه تبریز به پایان رساندند.
اما
روح پر عطش آنان هنوز سیراب نشده بود. دختر علامه طباطبایی می گوید: یک
روز ایشان به خانه می آید و به مادرم می گوید من دیگر در تبریز نمیتوانم
ادامه تحصیل دهم و برای بهره گرفتن از استادان بهتر، باید راهی نجف شویم،
اما هزینه سفر نداشتند.
وقتی مادرم می بیند حاج آقا ناراحت است، جهیزیه
خود را می فروشد تا هزینه ی سفر تأمین شود. سید محمد حسین که هزینه سفرش
تأمین شده بود، زمین های زراعی و کارهای کشاورزی شان را به یکی از هم
آبادیهای شان سپرد و عازم نجف شد تا تحصیلات خود را کامل کند، البته حالا
دیگر تنها نبود و هر دو برادر ازدواج کرده بودند. به این ترتیب، هر دو
خانواده به همراه کربلایی قلی و سلطنت خانم (خادم و خادمه ی شان) عازم سفر
می شوند و در خانه ای کوچک در محله عماره نجف ساکن می شوند و زندگی جدیدی
را آغاز می کنند. اما بعد از گذشت مدتی فرزند یک و نیم ساله سید محمد حسین
طباطبایی ۲۴ ساله و همسر ۱۹ ساله اش به مرض سختی مبتلا می شود و از دنیا می
رود. روزی مادر داغدیده بغضش می ترکد و به همسرش می گوید: آقا! یاد محمد
لحظه ای مرا رها نمی کند. دلم برای خردسالم خیلی تنگ شده. جز چند نفر هیچکس
حتی مرگ او را هم به ما تسلیت نگفت. بیابرگردیم، این جا دیار غربت است و
ما هیچکس را نداریم. چطور می توانیم این همه سال اینجا بمانیم؟
در همان
هنگام صدای در، مادر داغدیده را ساکت میکند سید صدا زد: آمدم و با عجله به
سمت در دوید. با باز شدن در، سید میرزاعلی قاضی طباطبایی وارد شد. او یکی
از پسر عموهای سید محمد حسین بود که مدتها پیش به قصد تحصیل به نجف آمده
بود.
زن و شوهر از دیدن یک آشنا در دیار غربت بسیار خوشحال شدند. آقا سید میرزا علی خیلی خودمانی با سید محمد حسین و همسرش برخورد کرد.
آنها
ساعتی را با هم گذراندند و از دوران کودکی و زندگی شان در تبریز و خاطره
ها گفتند. یادآوری این خاطره ها، درد و غم این زوج جوان را کاهش داد. بعد
از ساعتی سید میرزا عصایش را برداشت و قصد رفتن کرد، سید محمد حسین و همسرش
نیز به رسم بدرقه او را همراهی کردند. دو سه قدم مانده به در، اقا سید
میرزا علی رو به همسر سید محمدحسین کرد و گفت: دختر عمو؛ این بار فرزندت می
ماند پسر است و نامش هم عبدالباقی است. و با این حرف خداحافظی کرد و رفت.
چند ماه بعد همسر سید محمد حسین باردار شد.
به نقل از علامه آمده است:
هنگامیکه در نجف اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم یکی از روزها مرحوم قاضی
به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت: اگر طالب دنیایی نماز شب بخوان و اگر
طالب آخرتی نماز شب بخوان. همین دیدار و گفتگوی کوتاه منشأ آشنایی من با
استاد شد...
قبل از آنکه به محضر ایشان شرفیاب شوم ، خود را از کتب
فلسفی و آثار معقول بی نیاز می دیدم و پیش خود می گفتم اگر مرحوم ملا صدرا
هم بیاید، مطلبی فوق آنچه من فهمیده ام عرضه نخواهد کرد. ولی پس از بهره
مند شدن از دیدار این استاد بزرگوار، به یکباره احساس کردم گویا تا کنون از
حکمت و فلسفه چیزی عایدم نشده و از اسفار حتی یک کلمه هم نفهمیده ام.
این برخورد جالب، علامه را وارد مرحله تازه ای از زندگی کرد و سیر و سلوک عارفانهء وی آغاز شد.
علامه
در زادگاه خود، در ریاضیات ارشاد الحساب و در فلسفه و کلام اشارات و کشف
المراد را خوانده بود. اما این دو کتاب، ذوق بالای علامه را کفاف نمی داد
تا اینکه در نجف با حکیمی برخورد کرد که از بزرگان فلسفه و استادان صاحبنظر
این دو رشته بود. این حکیم معروف سید حسین بادکوبه ای بود که توانست علامه
را با حقیقت حکمت، به ویژه تفکر فلسفی آشنا کند و باعث شود او در عرض شش
سال، منظومه ی سبزواری و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره¬ی شفای بوعلی سینا و
اخلاق ابن مسکویه را بخواند. و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را
نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبایی (ره)
آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضیات شرعیه تحت نظر و
تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول
علامه (ره) نقل می کنند: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه
امیرالمومنین(ع) روکرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم
آمد و فرمود:
شما به حضرت علی (ع) عرض حال کردید و ایشان مرا فرستادند. از این پس هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.
و در همان جلسه فرمود: اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت کن
بازگشت به وطن:
روزهایی
که علامه و برادرش در نجف درس می خواندند و می گذراندند به سختی سپری می
شد. گذران زندگی برای آن دو برادر که حاضر نبودند از سهم امام هم استفاده
کنند سخت و طاقت فرسا بود.
دیگرماندن نه مصلحت بود و نه امکان داشت.
اوضاع کشاورزی و زمینهایشان حسابی به هم خورده بود. به همین جهت علامه
طباطبایی و برادرش بلافاصله راهی ایران و دیار آباء و اجدادی شان- شاد آباد
تبریز- شدند و تا ۱۰ سال در وطن خویش ماندند. در این مدت با تلاش طاقت
فرسا زمینهای رها شده و باغهای مخروبه را آباد کردند. طی این مدت، به امور
روستا و مردم نیز رسیدگی می کردند و به کمک نیازمندان می شتافتند.
فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبایی می گوید:
خوب
به یاد دارم که مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و
کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که،
چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت
ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شاد آباد و به دنبال فعالیت
های مستمر ایشان قناتها و لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت
شده و در عین حال چند باغ جدید دیگر نیز احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی
هم در داخل روستای جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در زیرزمین خانه
حمامی به سبک امروزی بنانمود.
فرزند علامه می افزاید:
پدرم
از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به
راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود و هم نقاشی و
طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب
عارفانه و...
اما از نظر شخصیت علمی و اجتهادی هم استاد صرف و نحو و
عربی بود هم معانی و هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه،
هم از ریاضی (حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی و هم
درستاره شناسی (نجوم)تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و...
علامه در
کنار همه¬ی اینکارها و مشکلاتی که وجود داشت، مطالعه و تحقیق را رها نکرده
بود. گاهی که یاد نجف و گنبد و بارگاه حضرت علی(ع) می افتاد، دلش برای درس
و آموختن علم، حسابی تنگ می شد و نمی دانست چه باید بکند.
هجرت به قم:
علامه
طباطبایی بالاخره تصمیمش را می¬گیرد: همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵ هجری شمسی
وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان وارد شدیم ولی به زودی
در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیون اتاقی دو قسمتی که با نصب
پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم. این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب بود که در صورت لزوم بایستی از در آن به
داخل خم می شدیم و ظرف آب را پر میکردیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و
پز هم در داخل اتاق انجام میگرفت .
از آثار علامه طباطبایی(ره):
۱-
تفسیر المیزان است که حاصل زحمات سی ساله آن قرآن پژوه و مفسر بزرگ به
شمار می آید. اصل عربی این تفسیر در ۲۰ جلد منتشر شده است در این کتاب با
روش بی سابقه ای، آیه آیه¬ی قرآن کریم تفسیر شده است و شیوه و سبک علامه
تفسیر قرآن به قرآن است.
۲- وحی یا شعور مرموز
۳- قرآن در اسلام
۴- تاریخ قرآن
۵- اعجاز از نظر عقل و قرآن
۶- مباحثی در وحی و قرآن
۷- تفکر در قرآن
رحلت:
مهندس عبدالباقی، نقل می کند:
هفت
هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کسی نمی داد و سخن
نمی گفت فقط زیر لب زمزمه می کرد: لااله الا الله. حالات مرحوم علامه در
اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده و کمتر غذا تناول می کردند و
مانند استاد خود، مرحوم آیت الله قاضی بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت
می گریستند:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلم.
سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: باحق.
آیت الله کشمیری (ره) فرمودند:
شب
وفات علامه طباطبایی (ره) در خواب دیدم که حضرت امام رضا (ع) در گذشته اند
و ایشان را تشیع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی
از بزرگان و عالمان از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن؛ خبر آوردند که آیت الله
طباطبایی (ره) در گذشت.
ایشان در روز سوم ماه شعبان ۱۴۱۰ هـ. ق به محضر
ثامن الحج (علیه السلام) مشرف شدند و ۲۲ روز در آنجا اقامت نمودند و بعد
به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر
شدت کسالت طوری بود که درمان پزشکی نتیجه ای نداشت. تا بالاخره به شهر مقدس
قم که محل سکونت ایشان بود برگشتند و در منزلشان بستری شدندو غیر از خواص
از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می
شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان منتقل کردند. روزهای آخر زندگی
پر بار علامه رسیده بود و بیماری او را از پا انداخته بود وقتی ایشان را از
خانه به بیمارستان منتقل می کردند. رو به خانواده¬اش کرد و گفت: من دیگر
بر نمیگردم.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر
کاملاً بیهوش بودند و بالاخره چند روز بعد در صبح یکشنبه ۱۸ محرم الحرام
سال ۱۴۰۲ هـ.ق، و ۲۴ آبانماه، ۱۳۶۰هـ. ش، سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
و
جنازه ایشان از مسجد امام حسن مجتبی(ع) تا صحن مطهر حضرت معصوم (س) تشییع
می شود و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی بر ایشان نماز می گذارند و
در بالا سر قبر حضرت معصومه (س) دفن می شود...(روحش قرین رحمت حق)
فرزندان علامه:
علامه
از خود دو پسرو دو دختر به یادگار گذاشته است. فرزند ارشد ایشان سید
عبدالباقی به کارهای صنعتی مشغول است و سید نورالدین در تبریز زندگی میکند.
داماد اول ایشان آیت الله قدوسی است که فرزند بزرگش در منطقه هویزه به
شهادت رسید. امام خمینی(ره) در پیام تسلیت خود به همین مناسبت (در مرگ
علامه) فرمودند: من باید از این ضایعه ای که برای حوزه های علمیه و مسلمین
حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است، اظهار تأسف کنم و به شما ملت
ایران به خصوص حوزه های علمیه تسلیت عرض نمایم.
روح مردان حق قرین رحمت ایزد منان باد
..............................................
منابع:
علامه سید محمد حسین طباطبایی، مجموعه مفاخر ایران زمین، جلد۹، مرکز آموزش سازمان فرهنگی، هنری شهرداری تهران، چاپ اول ۱۳۸۵
هفته نامه همشهری جوان، شماره ۲۳۷
ایسنا و تابناک
شرح حال علامه از زبان خودش
چراغ تجربه. زندگی نامه خود نوشت، کتاب شناسی علوم قرآنی و قرآن و دانش نامه ی قرآن و قرآن پژوهی.