اللهم انی اسئلک واتوجه الیک بنبیک نبی الرحمه محمد وآله الاطهار/اللهم هولاء شفعائنا عندالله.
۱۳۹۲/۰۱/۰۵

                                                                     بسم الله الرحمن الرحیم


کفاکم من عظیم القدر انکم        یا اهل بیت رسول الله حبکم                             
فرض من الله انزله فی القران        من لم یصل علیکم لاصلوه له
 
مباهله:۱
این روز از یک سو روز مباهله¬ی اهل بیت(ع) با نصارای نجران است و از سوی دیگر نزول آیه¬ی تطهیر در شأن اهل بیت (علیهم السلام) در این روز بوده است.
هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) و حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) را فراخواند و فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی»    «بارالها اینان اهل من هستند.»
«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناء کم و نساءنا و نساءکم وانفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین. [آیه¬ی ۶۱ سوره¬ی آل عمران]
ترجمه:
«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با توبه محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
«شأن نزول»:
گفته اند که این آیه و آیات قبل از آن درباره هیأت نجرانی( مرکب از عاقب و سید و گروهی که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیده ای  فرزندی بدون پدر متولد شود، در این هنگام آیه «ان مثل عیسی عندالله...»نازل شد و هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آنها را به مباهله دعوت کرد آنها تا فردای آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به شخصیتهای نجران، اسقف (روحانی بزرگشان) به آنها گفت: «شما فردا به محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) نگاه کنید، اگر با فرزندان وخانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسیید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزی در بساط ندارد.
فردا که شد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد در حالی که دست علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را گرفته بود و حسن و حسین(علیهماالسلام) در پیش روی او راه می رفتند و فاطمه(سلام الله علیها) پشت سرش بود، نصاری نیز بیرون آمدند در حالی که اسقف آنها پیشاپیششان بود هنگامی که نگاه کرد، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با آن بزرگواران آمدند، دربارة آنها سؤال کرد به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد اوست و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی(علیه السلام) هستند و آن بانوی جوان دخترش فاطمه (سلام الله علیها) است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیکترین افراد به قلب او است...
سید به اسقف گفت: «برای مباهله قدم پیش گذار».
گفت: نه، من مردی را می بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام می کند و من می ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمی گذرد در حالی که در تمام دنیا یک نصرانی که آب بنوشد وجود نداشته باشد.
اسقف به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) عرض کرد: «ای ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمی کنیم بلکه مصالحه می کنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم ) با آنها مصالحه کرد که دو هزار حله (یک قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حله¬ای چهل درهم باشد، و عاریت دادن سی دست زره، وسی شاخه نیزه، وسی رأس اسب، در صورتی که در سرزمین یمن، توطه¬ای برای مسلمانان رخ دهد، و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامه ای در این زمینه نوشته شد.
 و در روایتی آمده است:
 اسقف مسیحیان به آنها گفت: «من صورتهایی را می بینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوها را از جا برکند چنین خواهد کرد هرگز با آنها مباهله  نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانی تا روز قیامت بر صفحه ی زمین نخواهد ماند.[۲]
این آیه به دنبال آیات قبل واستدلالی که در آنها برنفی خدا بودن مسیح(علیه السلام)شده بود،به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)دستور می دهد تا مباهله نماید.
ناگفته پیداست منظوراز مباهله این نیست که این افراد جمع شوند ونفرین کنند وسپس پراکنده شوند زیرا چنین عملی به تنهایی هیچ فائده ای ندارد، بلکه منظور اینست که این نفرین موثر گردد،وبا آشکار شدن اثر آن ، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند وشناخته گردند.
به تعبیر دیگر ، گرچه در این آیه به تاثیر ونتیجه ء مباهله تصریح نشده اما ازآنجا که این کار به عنوان آخرین حربه بعد از اثر نکردن منطق استدلال ،مورد استدلال قرار گرفته دلیل بر این است که منظور ظاهر شدن اثر خارجی این نفرین است نه تنها یک نفرین ساده.
مباهله سند زنده ای برای عظمت اهل البیت(علیهم السلام)
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه ی مباهله در حق اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسلام) و دخترش فاطمه(سلام الله علیها) و علی(علیه السلام) بودند، بنابراین منظور از «ابناء نا» در ایه منحراً «حسن و حسین» علیهماالسلام هستند، همانطور که منظور از «نساءنا» فاطمه (سلام الله علیها)، و منظور از «انفسنا» تنها علی(علیه السلام) بوده است و احادیث فراوانی در این زمینه نقل شده است.
قاضی نورالله شوشتری درجلد سوم ازکتاب نفیس احقلق الحق طبع جدید صفحه ۴۶ چنین می گوید:
مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که انفسنا  اشاره به علی (علیه السلام) است و ابنا ئنا اشاره به حسن وحسین (علیهماالسلام)و نسائنا اشاره به فاطمه (سلام الله علیها )می باشد.
سپس در پاورقی کتاب مزبور در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است ونام آنها ومشخصات کتب آنها را از صفحه ۴۶ تا ۷۶ مشروحا آورده است.
ازجمله شخصیتهای سرشناسی که این مطلب ازآنها نقل شده افراد زیر هستند:
۱-مسلم بن حجاج نیشابوری صاحب( صحیح) معروف که از کتب شش گانهء مورد اعتماد اهل سنت است در جلد۷ صفحه ۱۲۰ چاپ محمد علی صبیح –مصر.
۲-احمد بن حنبل در کتاب مسند جلد ۱ صفحه ۱۸۵ چاپ مصر.
۳-طبری در تفسیرمعروفش در ذیل همین آیه جلد سوم صفحه ۱۹۲ چاپ میمنیه –مصر.
۴-حاکم درکتاب  مستدرک جلد سوم ۱۵۰ چاپ حیدرآباد دکن.
۵-حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب دلائل النبوه صفحه ۲۹۷ چاپ حیدرآباد.
۶-واحدی نیشابوری در کتاب اسباب النزول صفحه ۷۴ چاپ الهندیه مصر.
۷- فخر رازی در تفسیر معروفش جلد۸ صفحه ۸۵ چاپ البهیه مصر.
۸-ابن اثیر درکتاب جامع الاصول جلد۹ صفحه۴۷۰ طبع السنه المحمدیه –مصر
۹-ابن جوزی در تذکر ه الخواص صفحه ۱۷ چاپ نجف.
۱۰-قاضی بیضاوی درتفسیرش جلد۲ صفحه ۲۲ چاپ مصطفی محمد مصر.
۱۱آلوسی در تفسیرروح المعانی جلد سوم صفحه ۱۶۷ چاپ منیریه مصر .
و طنطاوی در تفسیر الجواهر و زمخشری در تفسیر کشاف و حافظ احمد بن حجر عسقلانی در الاصابه و ابن صباغ در الفصول المهمه وقرطبی در الجامع لاحکام القرآن .
در کتاب غایه المرام از صحیح مسلم در باب فضایل علی بن ابیطالب (علیه السلام)نقل شده که : روزی معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت چرا ابوتراب (علی)علیه السلام را سب ودشنام نمی گویی؟!
گفت:از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم درباره علی علیه السلام فرمود افتادم از این کار صرف نظر کردم...(یکی از آنها این بودکه) هنگامی که آیه مباهله نازل شد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تنها از فاطمه وحسن وحسین وعلی( علیهم السلام) دعوت کرد وسپس فرمود اللهم هولائ اهلی /خدایا اینها خاصان نزدیک من اند.
نویسنده تفسیر کشاف که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه می گوید :
این  آیه قوی ترین دلیلی است که فضیلت اهل کسائ را ثابت می کند.
البته مفسران ومحدثان ومورخان  شیعه  نیز عموما در نزول این آیه درباره اهل بیت( علیهم السلام) اتفاق نظر دارند.
ازجمله به نقل از کتاب عیون اخباالرضا درباره بحثی که مامون در دربار خود تشکیل داده بود ،این چنین می نویسد: امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است وبه پیامبرش چنین دستور داد: فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا...  وبه دنبال نزول این آیه پیامبر ،علی وفاطمه وحسن وحسین علیهم السلام را با خود به مباهله برد....این مزیتی است که هیچ کس در آن بر اهل بیت علیهم السلام پیشی نگرفته وفضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده وشرفی است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است.۴
 دعوت به مبا هله یک دلیل روشن بر حقانیت پیامبر اعظم(ص):
در آیه ۶۱ سوره ی آل عمران خداوند به پیامبر خود دستورمی دهد که هرگاه پس از استدلالات روشن پیشین کسی دربارة عیسی با تو گفتگو کند، و به جدال برخیزد، به او پیشنهاد «مباهله» کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد.
 مسئله «مباهله» به شکل فوق شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت و راهی بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر (ص) می کرد.
چگونه ممکن است کسی که به تمام معنی به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد وارد چنین میدانی می گردد؟
و از مخالفان خود دعوت کند بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه ی آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات می کند، مسلماً ورود در چنین میدانی بسیار خطرناک است زیرا اگر دعای او به اجابت نرسد واثری از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجه ای جز رسوایی دعوت کننده نخواهد داشت،
 چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده ای بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحله ای گام بگذارد؟ از اینجا است که گفته اند دعوت پیامبر(ص) به مباهله، یکی از نشانه های صدق و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجی که بعداً از مباهله به دست آمد.
 در روایات اسلامی وارد شده هنگامی که پای مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به شور بنشینند،
 نتیجه ی مشاوره ی آنها که از یک نکته روان شناسی سر چشمه می گرفت این بود که به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) با سرو صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله  آمد با او مباهله کنید و نترسید، زیرا حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جارو جنجال شده است، و اگر با نفرات بسیار محدودی از خاصان نزدیک و فرزندان خرد سالش به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است!
آنها طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسلام) را در پیش رو دارد، وعلی (علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) همراه او هستند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید، مسیحیان هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خود داری کرد، حاضر به «مصالحه» شدند و به شرایط «ذمه» و پرداختن مالیات (جزیه) تن در دادند.
 آیا مباهله یک حکم عمومی است؟
شکی نیست که آیة فوق یک دستور کلی برای دعوت به مباهله به مسلمانان نمی دهد بلکه روی سخن در آن تنها به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) است، ولی این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومی باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خدا پرستی کامل برخوردارند به هنگامی که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جایی نرسد از آنها دعوت به مباهله کنند.
 از روایاتی که در منابع اسلامی نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده می شود: در تفسیر نورالثقلین جلد ۱ صفحه ۳۵۱ حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کنید.» راوی گوید: سؤال کردم چگونه مباهله کنیم؟
فرمود: «خود را سه روز اصلاح اخلاقی کن»
و گمان می¬کنم که فرمود: روزه بگیر و غسل کن، و با کسی که می¬خواهی مباهله کنی به صحرا برو، سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: خداوند! تو پروردگار آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه ای و آگاه از اسرار نهان هستی،
 و رحمان و رحیمی، اگر مخالف من حقی را انکار کرده و ادعای باطلی دارد بلائی از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکی مبتلا ساز!
و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کن و بگو: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعای باطلی می کند بلائی از آسمان بر او بفرست و او را به عذابی  مبتلا کن.
سپس فرمود: «چیزی نخواهد گذشت که نتیجه ی این دعا آشکار خواهد شد به خدا سوگند که هرگز نیافتم کسی را که حاضر باشد این چنین با من مباهله کند.»
 ضمناً از این آیه معلوم می شود که بر خلاف حملات بی رویه ی افرادی که می گویند «اسلام عملاً آیین مردان است و زنان در آن به حساب نیامده اند!»
 زنان در مواقع حساس به سهم خود در پیشبرد اهداف اسلامی همراه مردان در برابر دشمن می ایستاند، صفحات درخشان زندگی فاطمه (سلام الله علیها) بانوی اسلام و دخترش زینب کبری(سلام الله علیها) و زنان دیگری که در تاریخ اسلام، گام بر جای گامهای آنها نهاده اند، گواه این حقیقت است.[۳]
.......................................................................................................................................................................

منابع:

۱-مباهله:
مباهله در اصل ازماده بهل (بروزن اهل)به معنی رها کردن وقیدوبندر ازچیزی برداشتن است،وبه همین جهت هنگامی که حیوانی را به حال خود واگذارند،وپستان آن را درکیسه قرار ندهندتا نوزادش بتواند به آزادی شیر بنوشد،به آن باهل می گویند و ابتهال در دعا به معنی تضرع و واگذاری کار به خداست.  واگرآن را گاهی به معنی هلاکت ولعن ودوری ازخدا گرفته اند نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتائج را به دنبال می آورد،این بود معنای مباهله ازنظر ریشه ء لغت.وازنظرمفهوم متداول که از آیه ء فوق گرفته شده ،به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است بدین ترتیب که افرادی که باهم گفتگو درباره یک مساله مهم مذهبی دارند دریک جا جمع شوند وبه درگاه خدا تضرع کنند واز او بخواهند که دروغگو  را رسوا سازد ومجازات کند.                                           
[۲] مجمع البیان./تفسیرابوالفتوح رازی/تفسیرکبیر
[۳] تفسیر نمونه.
[۴] نورالثقلین ج ۱.