میثم تمار(ره) از منظر معصوم(ع)
عسکری اسلامپور کریمی
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
ذیحجة
الحرام، سالروز شهادت مظلومانه سردار شهید اسلام، مدافع حریم ولایت و
امامت، عاشقی ولایتمدار، یار باوفای امیرمؤمنان، سردار سربدار، جناب میثم
تمّار است؛ او که در مقابل بیدادگری ظالمان زمانه خود، پرچم بیدارگری
برداشت و با زبان گویای خود، ظلم و فتنه و فساد را افشا کرد و در دفاع از
حریم اهل بیت عصمت و طهارت، جان بر کف نهاد و تا پای چوبه دار رفت و با
لبهای خون آلود خود، بوسه بر چوبه دار زد و جان عاریت خود را، تقدیم مولا و
مقتدای خود نمود. نوشتار مختصر پیش رو، مرور کوتاه سخنان و بیانات حضرات
معصومین(ع) است در شأن و جلالت آن عاشق ولایتمدار.
میثم از نگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
پیامبر
گرامی اسلام، بارها با امیرمؤمنان خلوت می کرد و کسی از مضمون جلسات آن دو
آگاه نمی شد. به ندرت اتفاق می افتاد که یکی از همسران حضرت، جملاتی از
این رازها و وصیت ها را به هنگام مکالمات آنها می شنید. ام سلمه، همسر با
وفا و نیکوکار حضرت، بعضی از جملات و و صیت های پیامبر را شنیده و باز گو
کرده است. میثم تمار در اواخر عمر شریفش عازم حج شد و در آنجا به خدمت ام
سلمه رسید. همسر پیامبر از اسم او پرسید، میثم اسم خود را برای خانم بیان
کرد. ام سلمه فرمود: بارها شنیدم که رسول خدا با امیرمؤمنان راز دل می گفت و
از تو گفتگو می کرد. این حکایت ام سلمه، نشانه عظمت میثم در نظر حضرت رسول
است که بارها و بارها درباره او با حضرت امیر گفتگو کرده است.
میثم از نگاه امام على(ع) و اهلبیت(ع)
جایگاه والاى میثم را در چشم ائمه از سخنان آنان نسبت به وى و نیز از برخوردشان با او در صحنه عمل، مىتوان دریافت.
میثم تمّار از اصحاب خاص امام علی(ع) و صاحب سر حضرت بوده است.(۱)
ابن حجر عسقلانی و شیخ مفید(ره) و عدهای دیگر از مورّخان نوشتهاند:
امام
علی(ع) روزی به میثم فرمود: گفت: تو بعد از من دستگیر میشوی و به دار
آویخته خواهی شد. روز سوم از بینی تو خون خواهد آمد و محاسنت از آن خون
خضاب خواهد شد. تو بر در خانه عمرو بن حریث، جزء آن ده نفری خواهی بود که
به دار آویخته میشوند. چوبه دار تو از همه آنها کوتاهتر است.
سپس
حضرت آن نخله را به وی نشان داد و فرمود: تو را بر آن به دار آویخته خواهی
شد. میثم همواره کنار آن نخل میآمد و نماز میخواند و با آن نخل سخن
میگفت. و به عمرو بن حریث میگفت: من همسایه تو میشوم، برای من همسایه
خوبی باش. عمرو به او میگفت: آیا میخواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن
حکیم را بخری و نمی دانست که منظور میثم چیست.(۲)
در روایت دیگری آمده
است: «یوسف بن عمران نقل میکند؛ از میثم شنیدم میگفت: امام علی (ع) مرا
نزد خود خوانده و فرمود: ای میثم! هنگامی که عبیدالله بن زیاد تو را طلب
کند و از تو بخواهد که از من برائت حاصل کنی چه خواهی کرد. گفتم: یا
امیرالمؤمنین من هرگز از تو برائت نخواهم جست. امام فرمود: بنابراین تو را
خواهند کشت و به دارت خواند آویخت. عرض کردم: من صبر خواهم کرد. حضرت
فرمود: در این صورت در مقام من با من خواهی بود».(۳)
همه این روایات
نشاندهنده مقام معنوی میثم تمار در نزد امام علی(ع) میباشد به گونهای که
حضرت اخبار زندگی و آینده وی را برایش بیان میکند.
صفا و صمیمیتى که
میان امام على(ع) و میثم تمار بود و میزان رابطه مودّت بین آن مراد و مرید
را از انس و الفت آنان نسبت به هم مىتوان شناخت. یک بار امام على(ع)
میثم را در پی کارى فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند. یک
مشترى براى خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت(ع) فرمود: پول را بگذار و خرما
بردار!... وقتى میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پولهاى آن
شخص، تقلّبى است و به حضرت(ع) قضیه را گفت. امام على(ع) فرمود: «آنان هم
خرما را تلخ خواهند یافت.» در همین گفتگو بودند که آن مشترى، خرماها را باز
آورد و گفت: این خرما تلخ است... .(۴)
آری؛ این، نهایت خلوص بین آن
دو و موقعیت میثم را نزد امام علی(ع) مىرساند که آن حضرت در حالى که
امیرمؤمنان و رهبر امّت و عهدهدار حکومت اسلامى است، در مغازه میثم،
خرمافروشى هم مىکند. افزون براین، جایگاه و قرب معنوى میثم تمار با امام
على(ع) را در لحظهها و موقعیتهاى دیگر هم مىتوان دید، از جمله این که
میثم، پابهپاى افراد زبدهاى چون «کمیل» در مواقف نیایش و عبادت مولا
حضور مىیافت و انیس شبهاى عرفانى آن حضرت و راز و نیازهاى آن امام همام
با پروردگار بود.
میثم نقل مىکند: شبى از شبها مولایم امیرمؤمنان(ع)،
مرا با خود به صحراى بیرون کوفه برد تا این که به مسجد «جعفى» رسید.
روبه قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام، نماز و تسبیح،
دستهایش را به دعا باز کرد و گفت:
«خدایا چگونه بخوانمت؟ در حالى که
نافرمانى کردهام و چگونه نخوانمت؟ که تو را شناختهام و دلم خانه محبت تو
است. دستى پرگناه و چشمى پرامید به سویت آوردهام... .»
و سپس به سجده
رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «العفو! العفو!» برخاست و از آن
مسجد بیرون رفت. من نیز در پى آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آن گاه پیش
پاى من، خطى کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذرى!... و مرا همانجا
گذاشت و خود رفت. شبى تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها
گذاشتم؟! او دشمنان بسیارى دارد، اگر مسئلهاى پیش آید، پیش خدا و پیامبر
چه عذرى خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولى در پى او خواهم رفت
تا ببینم چه مىشود.
رفتم و رفتم... تا او را برسر چاهى یافتم که سر در داخل چاه کرده و با چاه، سخن مىگوید.
حضور مرا حس کرد و پرسید: کیستى؟
گفت: میثم. امام فرمود: مگر به تو دستور ندادم که از آن خط، فراتر نیایى؟
میثم عرضه داشت: چرا؛ مولاى من، ولی از دشمنان نسبت به جانت ترسیدم و دلم طاقت نیاورد.
آن گاه پرسید: از آنچه گفتم، چیزى هم شنیدى؟
گفتم: نه، مولاى من.
و حضرت، اشعارى برایم سرود:
وَ فی الصّدر لبانات *** إذا ضاق لها صدری
نَکتُّ الأرض بالکفّ *** و أبدیتُ لَها سرّی
فمهما تنبت الأرض *** فذاک النَّبتُ من بذری
«در
سینهام اسرارى است، که هرگاه فراخناى سینهام احساس تنگى مىکند، زمین را
با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان مىگذارم!
وقتى زمین مىروید، آن گیاه، از بذر و دانهاى است کهمن کاشتهام....»(۵)
میثم،
محرم راز على(ع) بود، و انیس خلوتهاى او و آشنا با تجلیات روح خدایى آن
امام معصوم. هم در نظر آن پیشواى فرزانه و پاک، محبوب و مقرب بود و هم در
چشم امام حسن و امام حسین(ع) مورد احترام بود و هم امامان دیگر از او با
عظمت و تجلیل، یاد مىکردند.
میثم، خبر حرکت امام حسین(ع) را به طرف مکه
شنید. در همان سال، تصمیم گرفت که به قصد حج عمره روى به مکه بنهد. در مکه
به دیدار امام حسین(ع) موفق نشد. پس از حجبه مدینه رفت. در دیدارى که با
«ام سلمه» - همسر پیامبر - داشت، خود را معرفى کرد. ام سلمه گفت: پیامبر،
بارها تو را یاد مىکرد و در دل شبها، سفارش تو را به على(ع) مىنمود. میثم
از امسلمه، حسینبن على را پرسید. امسلمه گفت: به اطراف مدینه رفته است،
او نیز همواره تو را یاد مىکرد. میثم گفت: من نیز همواره به یاد آن
بزرگوار هستم. امروز موفق به دیدار او نشدم. به او بگو که دوست داشتم بر او
سلام بگویم. من بر مىگردم و به خواستخدا یکدیگر را نزد پروردگار، دیدار
خواهیم کرد. (اشاره به شهادت قریب الوقوع امام حسین(ع) بود، زیرا بیست روز
پس از این سخن بود که امام حسین(ع) به شهادت رسید).
آن گاه امسلمه با
عطرى محاسن میثم را معطر ساخت. میثم گفت: میثم به وی گفت: أمَا إنَّهَا
سَتُخْضَبُ بِدَمٍ؛ به زودى محاسنم با خون، رنگین خواهد شد. اُمّ سلمه
گفت: چه کسی به تو این را خبر داده است؟ میثم گفت: أنبَأنِی
سَیِّدی؛ سیّد و آقای من خبر داده است.» اُمُّ سلمه گریست و گفت:
إنَّهُ لَیْسَ بِسَیِّدِکَ وَحْدَکَ وَ هُوَ سَیِّدی وَ سَیِّدُ
الُمسْلِمِینَ؛ على(ع) فقط مولاى تو نیست، بلکه سرور من و سالار همه
مسلمانان است. آن گاه امسلمه از او خداحافظى کرد.(۶)
امام باقر(ع) مىفرمود: «من به میثم بسیار علاقهمندم»، امام صادق(ع) به میثم درود فرستاد و از شان والا و مقام بلند او سخن گفت.
صالح(فرزند
میثم) مىگوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: برایم حدیثبگویید. پرسید: مگر
حدیث را از پدرت نیاموختهاى؟ گفتم: آن هنگام من خرد سال بودم.(۷)
امام
باقر(ع) با این کلام، اشاره به مقام علمى و فضایل کلامى و دانش میثم
مىکند، به حدى که پسر میثم بودن را زمینهاى مىداند که او را از شنیدن و
آموختن حدیث، بىنیاز ساخته باشد.
امّا سخنی کوتاه درباره ولایتمداری میثم تمار
میثم،
اسوهای برای رهپویان کمال و معنویت و دلدادگان اهل بیت (علیهمالسلام)
بود. او میتوانست با دوری ظاهری از امام علی(ع)، جان سالم به در برد، ولی
هرگز بدان راضی نشد و چوبه دار را بر ماندن ترجیح داد و مردن به عشق علی(ع)
را بر ماندن برگزید تا در جوّ خفقان تاریخ، اسوه بیداری و پایداری باشد.
معمولاً،
همه از مرگ و مردن واهمه دارند و شب و روز میکوشند دچار چنگال مرگ نشوند،
ولی وقتی میثم از مولایش میشنود که در راه او به چنگال مصیبتها میافتد و
در این راه جان میسپارد، شادمان میشود. او با نخلی که در آینده چوبه
دارش میشود، دوستی میکند و با او به راز و نیاز مینشیند. این نشانه عشق
سرشار میثم به «ولایت» بود. میثم در همه جا و همه موقعیتها از ولایت دفاع
میکرد. در دربار ابن زیاد، از علی(ع) حمایت کرد و او را به سبب حمایت از
علی(ع) به دار آویختند، ولی باز ساکت نماند. از چوبه دار منبر ساخت و بر
بالای چوبه دار به نطق درآمد و به نشر فضیلتهای علوی و
اهلبیت(علیهمالسلام) پرداخت. به حدّی که ابن زیاد از شورش مردم ترسید و
دستور داد زبانش را ببرند.
پیکرش مدتی بر بالای دار بود. ابن زیاد برای
اهانت بیشتر به میثم، اجازه نمیداد پیکر پاکش را از دار پایین آوردند و
دفن کنند. هدفش از این کار، تهدید و ترساندن مدافعان امام علی(ع) بود که
بفهماند سزای دوستی با امام علی(ع) این است.
ولی او غافل بود که شهید،
همیشه زنده است. پیکر میثم بر بلندای دار، درس یقین و پایداری به رهپویان
حقیقت بود. سرانجام، هفت نفر از مسلمانان و خرمافروشان همپیمان شدند تا
پیکر میثم را بردارند و دفن کنند. پس شبهنگام برای غافل ساختن مأموران در
نزدیکی آن محل آتشی افروختند. مأموران برای گرم شدن بدانجا رفتند و آنان در
این فرصت، برای پایین آوردن پیکر پاک میثم نزدیک دار رفتند. مأموران کنار
آتش بودند و روشنایی آتش مانع دید چوبه دار بود. پیکر پاک را پایین آوردند و
در برکه آبی دفن کردند. صبح، ابن زیاد باخبر شد و افرادی را برای پیدا
کردن پیکر مطهر میثم مأمور کرد، ولی تلاششان به جایی نرسید.(۸)
اینک
مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستاده است. مرقد میثم تمار در چند صد
متری مسجد کوفه و در کنار خیابان اصلی کوفه به نجف، در جنوب غربی مسجد بزرگ
کوفه قرار دارد. بر روی قبر مطهر میثم ضریحی کوچک و بر بالای آن گنبدی آبی
رنگ وجود دارد و گواه پیروزى حق و شاهد رسوایى و نابودى باطل است.
پی نوشتها:
۱. بحرانی، ابن میثم؛ شرح مئه کلمه، قم، جامعه مدرسین، بیتا، ص۸.
۲. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص ۲۵۱-۲۵۰؛ الارشاد، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۵.
۳. ابراهیم بن محمّد ثقفی، الغارات، ۵۷۲.
۴. بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۶۸.
۵. همان، ج۴۰، ص۲۰۰.
۶.
شرح ابن ابى الحدید، ج۲، ص۲۹۲.( میثم تمار ده روز قبل از ورود امام
حسین(ع) به کربلا، در سال ۶۰ هجرى قمرى به دستور ابن زیاد به شهادت رسید).
۷. بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۱۲.
۸. محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۴، چاپ دوم، ج۲۲، ص۱۱۵.
عسکری اسلامپورکریمی