حجت الوداع، غدیر خم
۱۳۹۲/۰۱/۰۵

مقدمه: به نام آنکه علی(ع)، را به جهانیان عطا فرمود.
تابش انوار درخشان هدایت با طلوع شمس نورانی و حیات بخش اسلام روحی تازه بر کالبد مرده و افسرده-ی انسانهای  جاهلی بخشید و زمینه ی حیات متعالی آنان را فراهم ساخت و به سبب مرارتهای شاق و مجاهدات منحصر به نفس نفیس پیامبر عظیم الشأن اسلام غوطه وران حضیض جاهلیت اولی به درجه ای از تعالی و کمال رسیدند که از مرتبه ی دفن زنده دختران بی گناه خود به آن رتبه والایی از ایثار دست یافتند که در جنگ تبوک چنین تن جام آب بر جای نهادند و بالب عطشان و جگر سوزان، واصل به خیل شهیدان متصل به لقائ حضرت حق گردیدند. این مراتب سرافرازی و علو نبود مگر آنکه تمامی جلوات حق رابه رأی العین و به غایت کمال در خورشید فروزنده ی سیمای مطهر حضرت ختمی مرتبت می دیدند. وجود شریف و نورانی آن بزرگوار آنچنان آمیزه ای از توحید و یکتاپرستی و حقیقت محض بود که مایه ی حیرت کفار و مشرکین و سبب گرویدن به شرف دین مبین و شریعت حنیف می گردید. و بعد از غروب غمگین و اندوهبار آفتاب نبوت حضرت ختم المرسلین (ص) تمامی این جلوات خدا صبغه ای در چهره ی ملکوتی امیر ابرار و فخر روزگار حضرت مولی الموحدین و امام المتقین امیرالمومین (ع) متجلی بود و تمامی حق خواهان عالم جملگی می بایست استضائهء از آن مظهر  فروزان انوار حق و هدایت و روشنگر طریق سعادت می نمودند. لیکن هزاران اسف واندوه و آه که اعمال ننگین اصحاب نا پاک سقیفه، به گونه ای دود سیاه نفاق و گمراهی در فضای نورانی و پاک و مطهر آسمان  اسلام منتشر ساختند که هم روح احکام متعالی اسلام را مسموم و هلاک نمود و هم از اسلام پیکر مرده ای ساختند که باداشتن همه اعضا و جوارح قادر به انجام هیچ گونه کار و حرکتی نباشد و غم انگیز تر آنکه دست توانای مصلح و معلم و مبین شریعت را از مسند هدایت در موضع خلافت کوتاه نمودند تا بتوانند خود با همه ی سیاهی و تباهی برکرسی امارت تکیه زنند. از این رو سیمای شمس منیر خلیفه الهی حضرت مولی الکونین از ستم سقیفه ی مشؤوم در هاله ای از مظلومیت قرار گرفت و حضرتش، معصومانه به انزوا کشانیده شد. غربتی آنچنان غم فزاکه حدیث قلب مغموم، به دل چاه می فرمود و حرمان این کوتاهی دستها و بعد انسانها از آن منبع فیض یزدانی، تا کنون و تا وقت ظهور ممتد است. سخن گفتن از مقام عظمای حجت مطلقه الهی، احدی را نسزد به قسمی که رسول خاتم(ص) فرمود: «تو را نشناخت احدی، مگر خدا و من. و اگر نبود که درباره ات همچون عیسی(ع) غلو می نمودند حدیثی در فضل و منقبت تو می گفتم که مردمان باشنیدن آن خاک قدومت را به جهت شفا و تبرک ببرند و توتیای دیدگاه خود کنند.»
 ولی به مقتضای:
آب دریا را اگر نتوان کشید         پس به قدر تشنگی باید چشید
زهی سعادت و افتخار تا از این پهندشت عظیم و اقیانوس فیاض و بی منتها سرانگشتی  ترشود، هر چند که این عقیده در این باور است که: 

حدیث فضل تو را آب بحر کافی نیست             که ترکنم سرانگشت و صفحه بشمارم

اهدای این نوشته ی اندک از خصائص و بزرگی امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) را کسی زیبنده تر و شایسته از مولای متقیان امیرمومنان حیدر کرار علی بن ابی طالب(ع) نمی دانم و امیدوارم که آن امام همام از من حقیر پذیرا باشد.
رسول خدا(ص) در سال دهم برای حجت الوداع یعنی همان حج واجب اسلامی، از مدینه رهسپار مکه شد تا به «ذوالحلیفه» رسید و آنجا دو جامه ی صحاری یعنی ازاری و ردایی پوشید و به قولی در حالیکه دو جامه را پوشیده بود از مدینه بیرون رفت و به مسجد ذوالحلیفه در آمد و دو رکعت نماز بجای آورد و همه¬ی زنانش همراه وی بودند، سپس بیرون آمد و شتران قربانی خود را از طرف راست نشان دار ساخت، آنگاه بر شتر خویش «قصوی» سوار شد پس چون وی را بفراز «بیداء» برآورد، صدا به گفتن «لبیک» حج بلند کرد. و واقدی از زهری از سالم از پدرش، و نیز از زهری با سندی که دارد از سعد بن ابی و قاص روایت کرده است که گفتند: رسول خدا برای عمره حج تمتع محرم شد، و بقول بعضی برای حج افراد، و به قول بعضی دیگر حجی و عمره¬ای احرام  بست، و در میان روز از راه «کداء» که گردنة اهل مدینه است، سوار بر شترش به مکه در آمد تا به خانه رسید و چون خانه را دید دو دست خویش را بالای مهار شترش بلند کرد و پیش از نماز آغاز طواف نمود و یک روز پیش از ترویه بعد از ظهر، و نیز روز عرفه هنگام زوال خورشید سوار بر شترش پیش از نماز خطبه خواند، و فردای آن روز هم در منی، و در خطبه اش چنین گفت: نضر الله وجه عبد سمع مقالتی فوعاها و حفظها ثم بلغها من لم یسمعها، فرب حامل فقه غیر فقیه، و رب حامل فقه الی من هو افقه منه ثلاث لایغل علیهن قلب امریء مسلم: اخلاص العمل لله، و النصیحه لائمه الحق، و اللزوم لجماعه المومنین، فان دعوتهم محیطه من و رائهم، «خدای خرم و شاداب دارد روی بنده ای را که گفتار مرا بشنودو آن را فراگیرد و نگهداری کند، سپس بکسی که آن را نشینده است برساند، چه بسا حامل فقهی که خود فقیه نیست و بسا رساننده ی فقهی بکسی که از خودش داناتر است سه چیز است که دل مرد مسلمان با آنها خیانت نمی ورزد: خالص کردن عمل برای خدا، خیرخواهی و یکرنگی نسبت به پیشوایان حق، و جدا نشدن از جماعت مؤمنان، چه دعای ایشان همه را فرا می گیرد.» آنگاه شترها را که صد شتر بود خواست و همه پیش رویش رده شدند پس شصت شتر و به قولی شصت و چهار شتر را بدست خویش قربانی کرد و علی را فرمود تا باقی مانده را قربانی نمود، و از هر شتری یکپاره گوشت برگرفت و همه در یک دیگ فراهم گردید و با آب و نمک پخته شد، سپس خودش و علی از آن خوردند و از آبگوشت هم اندکی خورد، و سوار بر شترش رمی جمره ی عقبه را انجام داد و نزد زمزم ایستاد و ربیعه بن امیه بن خلف را که هنوز کودکی بود فرمود تا زیر سینه ی شترش بایستد، سپس گفت: ای ربیعه بگو: ای مردم همانا پیامبر خدا میگوید: شاید شما دیگر مرا در چنین حالی که من دارم و چنان حالی که شما دارید دیدار نکنید، آیا میدانید این چه روزی است؟ پس مردم گفتند: آری، این شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است. فرمود:( فان الله حرم علیکم دفائکم و اموالکم کحرمه بلدکم هذا و کحرمه شهر کم هذا و کحرمه یومکم هذا، الاهل بغلت؟) «پس همانا خدا خونها و مالهای شما را مانند حرام بودن این شهر شما و این ماه شما و این روز شما بر یکدیگر شما حرام ساخته است، هان آیا رسانیدم؟» گفتند: آری فرمود: اللهم اشهد و اتقوا الله، و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین، فمن کانت عنده امانه فلیودها «خدایا گواه باش، و از خدا بترسید و چیزهای مردم را کم ندهید، و در زمین تبهکاری نکنید و هر کس نزداو سپرده ای باشد باید آن را برساند» سپس فرمود: الناس فی الاسلام سواء، الناس طف الصاع لآدم و حواء، لافضل لعربی علی عجمی و لاعجمی علی عربی الابتقوی الله، الاهل بلغت؟ مردم در اسلام برابرند، مردم بیک اندازه¬ی کامل، فرزند آدم و حوایند، عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی جز به پرهیزکاری و ترس از خداوند برتری نیست، هان آیا رسانیدم؟» گفتند: آری . فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: الاتأتونی بانسابکم و أتونی باعمالکم، فاقول للناس هکذا و لکم هکذا. الاهل بلغت؟ «نسبهای خودرانزد من نیاورید بلکه عملهای خویش را پیش من آورید مردم را چنین و شما را نیز چنین می گویم؛ هان آیا رسانیدم؟ گفتند: آری. فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: کل دم کان فی الجاهلیه موضوع تحت قدمی، و اول دم اضعه دم آدم بن ربیعه بن الحادث بن عبدالمطلب، « هرخونی که درجاهلیت بوده است زیر پای من نهاده است ونخستین خونی مه ان را فرو می نهم  خون آدم بن ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب است.» و آدم بن ربیعه در میان هذیل شیر خواره بود که بنی سعد بن بکر او را کشتند، وبه قولی در میان بنی لیث بود و به دست هذیل کشته شد. هان آیا رسانیدم؟ گفتند: آری. فرمود: خدایا گواه باش. فرمود: و کل ربا کان فی الجاهلیه موضوع تحت قدمی؛ و اول ربا اضعه ربا العباس بن عبدالمطلب؛ الاهل بلغت؟ «و هر ربایی که در جاهلیت بود، زیر پای من نهاده است و نخستین ربایی را که فرو می نهم، ربای عباس بن عبدالمطلب است؛ هان آیا رسانیدم؟» گفتند: آری فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: یا ایها الناس «انماالنسیء زیاده فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عامالیوا طئواعده ما حرم الله  الا و انما الزمان قد استدار کهیئه یوم خلق الله السماوات والارض [وان عده الشهور عندالله] اثنا عشر شهرا فی کتاب الله منها اربعه حرم، رجب الذی بین جمادی و شعبان، یدعونه (رجب) مضر، و ثلاثه متوالیه: ذوالقعده و ذوالحجه و المحرم؛ الاهل بلغت؟ «ای مردم همانا تأخیر ماه حرام فزونی در کفر است،  آنانکه کفر ورزیده اند بدان گمراه شوند سالی حلالش و سالی حرامش شمارند تا با شماره¬ی آنچه خدای حرام کرده است موافق آرند، هان که زمان برگشت به همان وضعی که داشت، روزیکه خداوند آسمانها و زمین را آفرید، و همانا شماره ی ماه ها نزد خداوند دوازده ماه است در کتاب خدا، چهار ماه آن حرام است: رجب که میان جمادی و شعبان است و آن را «رجب مضر» می نامند و سه ماه پی در پی: ذوالقعده و ذوالحجه و محرم، هان آیا رسانیدم؟ گفتند: بلی. فرمود: خدا گواه باش. سپس فرمود: اوصیکم بالنساء خیرا فانماهن عوار عندکم لایملکن لانفسهن شیئا و انما اخذ تموهن با مانه الله و استحللتم فروجهن بکتاب الله و لکم علیهن  حق و لهن علیکم حق: کسوتهن ورزقهن بالمعروف، و لکم علیهن ان لایوطئن فراشکم احدا و لایأذن فی بیوتکم الابعلمکم و اذنکم فان فعلن شیئا من ذلک فاهجروهن فی المضاجع و اضربوهن ضربا غیر مبرح، الاهل بلغت؟ «شما را به نیکی با زنان وصیت می نمایم چه آنان را به شما سپرده اند و چیزی از امر خویشتن را بدست ندارند و شما آنان را به امانت خدا گرفته اید و به دستور خدا با ایشان همبستر گشته اید، شما را برایشان حقی و آنان را بر شما حقی است، پوشاک و خوراک ایشان به متعارف بر شماست و حق شما برایشان آن است که پای کسی را بفراش شما نرسانند و در خانه¬های شما جز با اطلاع و اذن شما کسی را بار ندهند، پس اگر چیزی از اینها را انجام دهند، در خوابگاه از ایشان دوری گزینید و آنان را نه سخت و دشوار بزنید، هان آیا رسانیدم؟ «گفتند: بلی. فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: فا وصیکم بمن ملک ایمانکم فاطعموهم مما تأکلون، و البسوهم مما تلبسون، و ان اذنبوا فکلوا عقو باتهم الی شرارکم، الا هل بلغت؟ «اکنون شما را دربارة بردگان شما سفارش می کنم، پس از آنچه میخورید بآنان بخورانید و از آنچه می پوشید به آنان بپوشانید، و اگر گنهکار شدند عقوبت ایشان را به بدان خود واگذارید، هان آیا رسانیدم؟ گفتند: بلی فرمود: خدایا گواه باش. آنگاه فرمود: ان المسلم اخوالمسلم لایغشه و لایخونه ولایغتابه و لایحل له دمه ولاشی من ماله الا بطیب نفسه، الا هل بلغت؟ «بدرستی که مسلمان برادر مسلمان است، با او غش نمی کند و خیانت نمی ورزد و پشت سرش بدگویی او نمی کند و خونش بر او حلال نیست و نه چیزی از مالش مگر به طیب نفس خودش، هان آیا رسانیدم؟ گفتند: آری فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: ان الشیطان قد یئس ان یعبد بعد الیوم و لکن یطاع فیما سوی ذلک من اعمالکم التی تحنقرون فقدرضی به، الاهل بلغت؟ «همانا شیطان از اینکه پس از امروز پرستیده شود، نا امید شد، لیکن در جز پرستش از کارهای شما که آن را کوچک می شمارید، فرمان برده شود و به همان خشنود است هان آیا رسانیدم؟ گفتند: بلی فرمود: خدایا گواه باش.
سپس فرمود: اعدی الاعداء علی الله قاتل غیر قاتله و ضارب غیر ضاربه، و من کفر نعمت موالیه فقد کفر بما انزل الله علی محمد، و من انتمی الی غیر ابیه فعلیه لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین، الا هل بلغت؟ «گستاخ ترین دشمنان بر خدا کسی است که جز کشندة خود را بکشد و جز زننده ی خود را بزند، و هر کس نعمت خواجگان خویش را ناسپاس کند به آنچه خدا بر محمد فرستاده کافر شده است، وکسی که خود را بجز پدرش نسبت دهد لعنت خدا و فرشتگان و همه¬ی  مردم بر او است هان آیا رسانیدم؟ گفتند: بلی فرمود: خدایا گواه باش.
سپس فرمود: الا انی انما امرت ان اقاتل الناس حیت یقو لوا:  لا اله الا الله و انی رسول الله، و اذا قالوها عصموا منی دمائهم و اموالهم الابحق و حسابهم علی الله، الا هل بلغت؟ «هان که مرا فرموده اند با مردم نبرد کنم تا بگویند: خدایی جز خدا نیست و من پیامبر خدایم و هرگاه آن را گفتند، خونها و مالهای خود را جز بحق از من نگهداری کرده اند و حساب ایشان بر خدا است هان آیا رسانیدم؟ گفتند: آری فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: لاترجعوا بعدی کفارا مضلین یملک بعضکم رقاب بعض انی قد خلفت فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی، الاهل بلغت؟ «مبادا پس از من کافرانی گمراه کننده شوید که بعضی از شما مالک الرقاب بعضی باشد بدرستی که من در میان شما چیزی به جای گذاشتم که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترت من،( خاندان من). هان آیا رسانیدم؟ گفتند: آری، فرمود: خدایا گواه باش.
سپس فرمود انکم مسئولون، فلیبلغ الشاهد منکم الغائب، «البته از شما سوال می شود، پس باید حاضر شما به غایب برساند.»
رسول خدا در مکه ساکن نگشت و چون به او گفته شد: ای پیامبر خدا، کاش در یکی از خانه های خود ساکن می شدی. حضرت فرمود: ما کنت لأنزل بلدا  اخرجت منه، «من آنکس نیستم که در شهری که مرا از آن بیرون کرده اند ساکن شوم.»
و چون روز حرکت رسید به کعبه درآمد و وداع کرد و به او وحی آمد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. «امر دین شما را برای شما کامل نمود، و نعت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»
شبانه بیرون آمد و رهسپار مدینه شد و در هیجدهم ذی الحجه به جایی نزدیک جحفه که آن را «غدیر خم» می گفتند، رسیدند و به خطبه خواندن ایستاد و دست علی بن ابیطالب را گرفت و گفت: الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ « آیا من از خود مؤمنان به ایشان سزاوار نیستم؟» گفتند: چرا ای رسول خدا. فرمود: فمن کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه. «پس هر کس من سرور اویم علی نیز سرور اوست، خدایا دوستی کن با هر که او را دوست بدارد و دشمن کن با هر که با او دشمنی ورزد.» سپس فرمود: ایها الناس انی فرطکم و انتم واردی علی الحوض، و انی سائلکم حین تردون علی عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما. «ای مردم اینک من پیش روی شما هستم و شما سرحوض نزد من آیید و البته هنگامی که بر من در آیید دربارة دو بار سنگین از شما پرسش خواهم نمود، پس بنگرید که چگونه پس از من با آن دو رفتار می کنید.» گفتند: ای پیامبر خدا آن دوباره سنگین چیست؟ فرمود: الثقل الاکبر کتاب الله سبب طرفه بیدالله و طرف بایدیکم فاستمسکوا به ولاتضلوا و لاتبدلوا، و عترتی اهل بیتی، «ثقل اکبر قرآن است، وسیله ای که کناری از آن به دست خدا و کناری به دستهای شما است. پس بدان چنگ زنید و گمراه نشوید و دگرگونش نسازید، و دیگری عترت و خاندان من است.
 «نگاه به علی (ع) و یاد او عبادت است»
رسول خدا(ص) فرمود: نگاه به علی بن ابی طالب عبادت است، و یاد او عبادت است خداوند ایمان بنده ای را نمی پذیرد جز با دوستی او و بیزاری از دشمنان او. رسول خدا(ص) فرمود: داستان علی در میان شما (در میان این امت)- مانند کعبه ی پرده پوش است، که نگاه به آن عبادت و حج به سوی آن عملی واجب است.
پاره ای از اخبار عامه در حقانیت امیرالمومنین  علی (ع)
 رسول اکرم (ص)فرمود: ای علی اگربنده ای به اندازه سالهایی که نوح میان قوم خود پیامبری کرد خدا را پرستش کند وبرابر کوه احد طلا داشته  و همه را در راه خدا انفاق کند و چندان عمر دراز یابد که هزار سال پیاده حج نماید آنگاه مظلومانه میان صفا و مروه کشته شود و با این همه تو را دوست نداشته باشد و به ولایت تو معتقد نباشد بوی بهشت را نخواهد شنید و داخل آن نخواهد شد. رسول خدا(ص) فرمود: ای علی، هر که از من جدا شود از خدا جدا شده، و هر که از تو جدا شود از من جدا شده است.
رسول خدا فرمود: ای علی، تو حجت خدایی، تو باب خدایی، تو راه به سوی خدایی، تو آن خبر بزرگی (نبأ عظیم)، تو شاهراه راستی، تو مثل اعلای خدایی، تو پیشوای مسلمانان و امیرالمؤمنین و مؤمنان و بهترین اوصیا و سرور راستگویان و درستکارانی، تو فارق اعظمی (که میان حق و باطل به خوبی فرق می نهی) و تو صدیق اکبری (که پیش از همه مرا تصدیق نموده ای و در گفتار و کردار راستی) حزب تو حزب من است و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان تو حزب شیطان است. 
امام علی (ع) فرمود: بی شک اگر خدای متعال می خواست همانا خود را (مستقیماً) به مردم می شناساند، لیکن ما را درها و راه ورود به خود و جهتی که از آن به سوی او متوجه شوند قرار داده است، پس آنان که از ولایت ما منحرف شوند یا دیگران را بر ما برتری دهند در حقیقت از راه خدا جدا شده اند (و از صراط به دوزخ درافتند).
رسول خدا فرمود: شبی که مرا به آسمان بردند خداوند دستور داد تا بهشت و دوزخ را به من نمایاندند، بهشت و نعمتهای رنگارنگ آن را دیدم... بر در اول آن نوشته بود: خدایی جز الله نیست، محمد رسول خداست، علی ولی خداست هر چیز را راه و چاره ای است، و راه زندگانی گوارا در دنیا چهار خصلت است: قناعت، دور افکندن کینه، ترک حسد، همنشینی با نیکان.»
بردر دوم نوشته بود: «خدایی جزالله نیست، محمد رسول خداست، علی ولی خداست، هر چیز را راه و چاره ای است، و راه شادمانی در آخرت چهار خصلت است: یتیم نوازی، مهربانی با بیوه زنان، کوشش در رفع نیاز مسلمانان، سرکشی به فقیران و تهیدستان». بردر سوم نوشته بود: «خدایی جز الله نیست، محمد رسول خداست، علی ولی خداست، هر چیز را راه چاره ای است و راه سلامتی در دنیا چهار چیز است: کم حرفی، کم خوابی، کم راه رفتن کم خوردن، بردر چهارم نوشته بودکه خدایی جزالله نیست محمد رسول خداست، علی ولی خداست هر که به خدا و روز واپسین ایمان دارد باید همسایه اش را گرامی بدارد، هر که به خدا و روز واپسین ایمان دارد باید مهمانش را گرامی دارد، هر که به خدا و روز واپسین ایمان دارد باید به پدر و مادرش نیکی کند، هر که به خدا و روز واپسین ایمان دارد باید سخن خیر گوید یادم فرو بندد. بردر پنجم نوشته بود: خدایی جزالله نیست محمد رسول خداست، علی ولی خداست هر که می خواهد خوار نشود دیگران را خوار نسازد، هر که می خواهد ناسزایش نگویند خود ناسزا نگوید، هرکه می خواهد ستم نبیند ستم نکند، هرکه می خواهد به دستاویز محکم چنگ زند پس به گفتار لااله الاالله، محمد رسول الله، علی والی الله بچسبد.»
بردر ششم نوشته بود: »خدایی جزالله نیست محمد رسول خداست، علی ولی خداست، هر که می خواهد قبرش فراخ و گشاده باشد مساجد را نظافت کند، هر که می خواهد در زیر خاک طعمة کرمها نشود مساجد را بروبد، هر که می خواهد گورش تاریک نباشد مساجد را چراغان کند، هر که می خواهد بدنش در زیر خاک ترو تازه بماند و نپوسد فرشهای مساجد را بگسترد.» بردر هفتم نوشته بود: خدایی جزالله نیست، محمد رسول خداست علی ولی خداست، روشنی دل در چهار خصلت است: عیادت بیمار، تشیع جنازه، خرید کفن برای مردگان، پرداخت قرض و بدهی خود.»
بردر هشتم نوشته بود:
«خدایی جزالله نیست، محمد رسول خداست، علی ولی خداست، هر که می خواهد از این هشت در وارد
بهشت شود باید به چهار خصلت چنگ زند: راستگویی ،سخاوت، خوشخویی، خود داری از آزار بندگان خدا»
و درپایان چند بیت شعر تقدیم مولای متقیان :
شیر خدا و لنگر عرش خدا، علی است        مرآت حق و آینه ی حق نما، علی است
در روز حشر شافع امت محمد است            باب النجاه سلسله ی انبیا، علی است
بعد از وجود اقدس خاتم، حبیب حق        بر کل جن و انس و ملک رهنما، علی است
دست خدا که فوق همه دستها بود            دست علی ولی خدا، مرتضی علی است
منابع
۱.سفینه البحار ج۲، ص ۴۳۱
۲.قاموس. بیداء زمینی هموار است در میان دو حرم.
۳.اعراف آیه ی ۸۵                                                                                                     ۴.لافضل عربی

۵.  سوره مائده آیه ی 
۶.تاریخ یعقوب 

۷ .ینابیع الموده ۱/۱۰۱.
۸.ظاهراًمرادازنوشتن دراینجا معنای کنایی و مجازی آن است، چنانکه حافظ گوید:                                                       

      نوشته اند برایوان جنت الماوی                   که هرکه عشوه دنیا خرید وای به وی        ۹..فرائد السمطین                                                 
   نویسنده ومحقق:سیدمحمدحسینی