پیامبراکرم نماد رحمت
۱۳۹۲/۰۱/۰۵
                                                    بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام، مردم را به همبستگی و دوری از جدایی دعوت نموده است. قرآن کریم با بیان رهنمودهای روشن، همه ی انسانها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش می‌کند و تفرقه و چند رستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین می‌داند آنجا که می فرماید: (ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله) «از راه‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حق باز می­ دارد.» [سوره انعام/ آیه ۱۵۳]
رسول گرامی اسلام(ص) نیز که جز به عزت و شوکت اسلام و مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش‌های والای دین خدا نمی‌اندیشید، پیوسته از لزوم پایبندی به اصول و مبانی سخن گفته و امت خود را از گرفتار شدن در دام دین سازان و بدعت گذارن بیم می‌داد و نیز راه گریز از زیان‌های ناشی از تفرقه را گوشزد میکرد. این همه سفارش‌ها از آن رو بود که پیروان آخرین دین آسمانی، راه گذشتگان خود را نپویند و بسان آنان دچار فرقه‌های متخاصم نگردند. خداوند متعال می‌فرماید:
(ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجاء هم البینات)مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و بعد از آن که دلایلی روشن به آنها عرضه شده، گرفتار اختلاف گردیدند [سوره‌ی آل عمران/ آیه۱۰۵]
اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌های گوناگون تقسیم شدند و بر خلاف توصیه‌های قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام(ص) موج فرقه‌گرایی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت.
رشد و گسترش فرقه گرایی و اسمترار آن، شماری از دانشمندان را به چاره اندیشی فراخواند و این حقیقت را برای آنان آشکار کرد که باید از یک سو عوامل بدبینی وجدایی مسلمانان از یکدیگر را نابود سازد و از سوی دیگر با کند و کاو بیشتر در منابع اصیل اسلامی در شناخت ارزش‌های اصیل دین بکوشند.
بدیهی است که این هر دو گام می‌توانست ثمرات سودمندی را در پی داشته باشد و امت اسلامی را در صفوف به هم فشرده به مقابله با اسلام ستیزان و بدخواهان فراخواند.
اما افسوس که این تلاش نافرجام ماند و بدخواهان به جای همکاری و همیاری، بانگ تفرقه وجدایی سردادند و خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن ریختند و همگان و همنوا با بدخواهان به نفی و طرد مسلمانان و گسرتش فرقه‌ها برخاستند.
مختصری اززندگی پیامبر اسلام ازتولد
در سحرگاه هفدهم ربیع الاول، شبستان خانة آمنه به برکت وجود انسانی کامل درخشی عجیب داشت. ولادت پیامبر اکرم(ص) مصادف گشت با بروز حوادثی مهم تا جهان خاموش بشریت و وجدانهای غافل به پیدایش چنین اتفاقی مهم واقف گردند. در آن شب پرستاره چهارده کنگره از کاخ انوشیروان فرو ریخت و آتشکده هزار ساله‌ی فارس به خاموشی گرایید و پیامد آن دریاچه‌ی ساوه رو به خشکی نهاد. دامان زنی پارسا بنام حلیمة سعدیه و زندگی در میان صحرا ضمن آنکه باعث رشد و چابکی و فصاحت وی گردید، بنوبه خود برکت و خرمی را نیز بر قبیلة بنی سعد به دنبال داشت. در ششمین سال حیات پیامبر آمنه برای زیارت قبر عبدالله همسرش پدر حضرت محمد(ص) مکه را به قصد مدینه ترک می‌گوید اما تقدیر الهی برای او چنین رقم خود تا در محله ابواء به دیدار معبودش شتابد. دوران کودکی پیامبر که بایتیمی سپری گشته بود، در واقع عنایتی خاص از سوی خداوند بود تا او ضمن فراگیری درس تحمل و بردباری، خود را برای مسئوولیتهای خطیر آینده آماده نماید. مقام رفیع پیامبر (ص) از همان کودکی مورد تأیید دوست و دشمن قرار گرفت. او از سوی عبدالمطلب بزرگ قریش و ابوطالب مورد احترام ویژه قرار داشت. قبل از بعثت پیامبر برای عبادت در محیطی آرام و مشاهدة آثار عظمت آفرینش به کوه حرا می رفت. تا آنکه روزی جبرئیل بر او پدیدار گشته و آن حضرت را سه مرتبه به خواندن دعوت نمود و بدین ترتیب محمد(ص) با دنیایی دیگر، با ملکوت اعلی آشنا گشت و با طمأنینه و آرامش کامل که در خود احساس می‌کرد برای انجام رسالت الهی آماده گشت. آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل گشت برمبنای وحی الهی بود که گاه بواسطه‌ی جبرئیل و زمانی بدون واسطه دریافت می‌گردید.
بعد از سه سال از آن جهت که دین اسلام آئینی جهان شمول و همگانی است دعوت پیامبر علنی گشت[۱]. در میان همة شئون زندگی او چه مشخصات ظاهری و قیافة او و چه اخلاق خصوصی و عمومی او آگاه شده‌اند، و این آگاهی و اطلاعات بی پرده و روشن و دور از هر اشتباه بطور درست دست به دست گشته و از کتابی به کتابی انتقال یافته و از مردم هر عصری به مردم عصر دیگری رسیده است. پس حضرت محمد(ص) پیغمبری است به تمام معنا تاریخی، زیرا سیره و روش آنحضرت از هنگام ولادت تا زمان رحلت روشن و درست ضبط شده است، و کردار و گفتار آنحضرت مانند آفتاب برای همة مردم دنیا روشن است.[۲]
بارزترین و ارزنده‌ترین ثمره و حاصل تعلیم و تربیت اسلامی، با همة تنوع و عوامل گوناگون تربیتی پرورش اخلاق عبادت است از مجموعه ملکات نفسانی و خصائص روحی، می باشد. در واقع الفبای مکتب دین همان تربیت و پرورش اخلاق است، زیرا نیل به کمال مطلوب که هدف از خلقت انسانی می باشد، جز به وسیله‌ی تحصیل مکارم اخلاق میسر نیست. اخلاق قلبها را صفا، و استعدادها را شکوفا و روانهارا شاداب می‌گرداند و اخلاق مصدر همة نیکیها و ریشة همه خیرات است و از نظر معنویات، انسان را به مقامی میرساند که با فرشتگان و گامی فراتر نهد و به مقام قربت ربوبی نائل آید، در تمام برنامه‌های عبادات اسلامی و دینی ، برای هر عبادتی یک بهره از مکرمت‌های اخلاقی منظور گردیده است. فرمایش رهبر گرامی اسلام(ص) که فرمود: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. یعنی من به پیامبری مبعوث شدم برای اینکه مکارم اخلاق را در انسانها به اتمام برسانم حاکی از اهمیت تربیت اخلاقی و به فعلیت رساندن مکارم اخلاق است.
چون روش و سیره‌ی عملی و اخلاقی پیامبر (ص) اسوه و سرمشق و معیار و میزان همة ارزشهای انسانی در هر مرحله از دوره زندگی و در هر مقام و شغل و شأنی است و او مظهر همة فضائل و ارزشهای والای انسانی است لذا همه قشرها در تمام مراحل زندگی یعنی کودکان، جوانان و بزرگسالان کارگران، بازرگانان و یتیمان، همسر و فرزندان، مؤمنان، متقیان، عارفان، عالمان، زاهدان، عابدان، واعظان، مبلغان، معلمان، مجاهدان، حکمرانان، قاضیان و همه و همه ... میتوانند سیره و روش آن حضرت را میزان روش علمی، و جبنه‌های اخلاقی خود قرار دهند، زیرا که حضرت محمد (ص) تمام این مراحل گوناگون زندگی و همة آن شئون مختلفه را طی کرد و همه‌ی مراحل زندگی آن حضرت، تجسمی است از آداب عالی انسانی.
گوشه‌هایی از مشخصات روحی، و سیرت عملی و جنبه‌های اخلاقی اجمالی حضرت محمد(ص): از همان دوران کودکی علاقه شدیدیی به کار داشت. در تأمین معاش با خانواده‌اش همکاری میکرد با خرافات و موهومات مبارزه میکرد. در کودکی در حرکات او وقار دیده میشد. در کودکی حرکت متفکرانه داشت. هرگز دروغ نمیگفت. از جنگ و جدالهای بچه گانه در کودکی پرهیز داشت از همان کودکی با بت و بت پرستی دشمن بود. دوستان داشت از کار و دست رنج خود بخورد. بارش را هرگز بدوش کسی نمی‌انداخت. هرگز به عادات زشت محیط آلوده نشد. دوران کودکی و جوانی را به پاکدامنی گذراند. از اجتماعی آلوده کنار گیری میکرد. آثار قدرت و شجاعت و سایر کمالات، در جبین او نمایان بود. در وفاء به عهد بی نظیر بود. از ستم دیدگان دفاع میکرد. به حفظ امانت فوق العاده اهمیت می‌داد. یتیمان را با کمال رأفت نوازش میکرد. خویشاوندان را صله می کرد. بیچارگان را کمک میکرد. از نظر حلم و بردباری از همه با عظمت تر بود. از نظر گفتار از همه راستگو تر بود. هرگز باکسی شوخی بیجا نمی کرد. درستی و عظمت در خلق و خوی او بود. هرگز کسی را کوچک نمی شمرد. آنچه که صلاح مردم بود برای آنها بیان میکرد و میگفت حاضران به غائبان برسانند. کسی را بر خطا و لغزش سخن، مؤاخذه نمیکرد. هر کس به مجلس او میرفت از علم و حکمت و مواعظ او بهره‌مند میشد. با فقرا و مساکین می نشست با ایشان طعام میخورد هرگز خدمت کاران خود را نفرین نمی‌کرد و دشنام نمی‌داد. در خصومت صدا بلند نمی‌کرد.
با وقار و با هیبت بود، اما به فروتنی و خوش معاشرتی مشهور بود.
ازدواج حضرت محمد (ص) با خدیجه(س):
حضرت محمد(ص) در چند سفری که کرد به راه و رسم تجارت آشنایی پیدا کرد، و آنچنان در صداقت و امانت در کارش شهرت پیدا کرد که همه دوست داشتند که سرمایه و مالشان رابه آنحضرت بسپارند، و خدیجه دختر خویلد از آنحضرت  خواهش کرد که به سرمایه وی تجارت کند، و میسره غلام خود رابرای خدمت گزاری و کمک حضرت محمد(ص) معین کرد، و او را با حضرت به شام میفرستاد و میسره از امانت و صداقت و حسن معاشرت و برکت دست آنحضرت برای خدیجه می گفت  و کوشید وسایل ازدواج خدیجه با آنحضرت را فراهم کند، سرانجام در مجمع قریش خدیجه (س) و حضرت محمد(ص)  در حضور ابوطالب ازدواج شان صورت گرفت. در نتیجه حضرت محمد(ص) در آغاز جوانی و بیست و پنج سالگی با اولین زنی که ازدواج کرد خدیجه بود، و در سراسر این زندگی زناشوئی آرامش و اخلاص و وفا و دوستی و مهربانی حکمفرما بود، حضرت محمد(ص) بیست و پنج سال با او زندگی کرد و در طول این بست و پنج سال زن دیگری نگرفت.
علت تعدد زوجات پیامبر (ص):
آنحضرت بعد از مرگ خدیجه(س) ازدواجهای متعددی کرد که هیچ گونه انگیزة جنسی در آن ازداوجها نبود که بعضی از آن زنها سنشان از پنجاه سال بیشتر بود، و ازدواج با آنها جنبه‌ی عاطفی داشت که شوهر انشان در راه اسلام به شهادت رسیده بودند و از یکطرف اسلام در آغاز ، ‌نیازمند به یار و مددکار بود و پیامبر اسلام برای جلب دلها و تألیف قلوب بهترین وسیله را برای نشر دین خدا ایجاد خویشاوندی میدانست که باین وسیله قبائلی که حضرت محمد(ص) با یکی از زنان آنها ازدواج می کرد پشتیبان اسلام باشند و او را از شر دشمنان اسلام نگاه دارند، و اگر کسی ازدواج‌های پیامبر را و حالات زنان و همسران آنحضرت را مورد برسی قرار دهد کاملاً بر او و روشن می‌گردد که تزویجهای پیامبر(ص) برای بلند ساختن نام اسلام بوده، یا جنبه‌ی عاطفی داشته، و علاوه بجز عیسی بن مریم که ازدواج نکرده بود، سایر انبیاء مانند ابراهیم، اسحاق و یعقوب همسران متعددی داشتند. اولین کاری که خدیجه پس از انجام زناشویی انجام داد، تمام ثروتش و غلامانش را به پیامبر بخشید و پیامبر هم تمام غلامان خود را آزاد کرد و تمام مال خدیجه را در راه خدا انفاق کرد.
اخلاق پیامبر (ص) قبل از بعثت:
صداقت و امانت او زبانزد عام و خاص شد که حضرت محمد(ص) به محمد امین و صادق شهرت پیدا کرد،( و کانت العرب تسمیه بالامین لما شاهدوه من امانته و صدق وعده و کل من امنت منه الخلف و الکذب فهو امین.)
یعنی: تمام امت عرب حضرت محمد(ص) را به محمد امین نامیدند، زیرا که جز راستی و وفا بوعده چیزی از حضرت محمد(ص) ندیده بودند، و هر کسی که مردم از خلف وعده و دروغ گویی او در امان باشند او امین است. [بحار جلد۱۶.]
قال علی(ع): قیل للنبی(ص) هل عبدت و ثناً قال لا قالوا محصل شربت خمراً قال لا و مازلت اعرف ان الذی هم علیه کفر: حضرت علی (ع)  می فرماید: به پیامبر گفتند شما قبل از بعثت هیچ بت پرستش کردی؟ فرمود: نه، گفتند: هیچ شراب خوردی؟ فرمود: نه، و فرمود: از همان اول بر من روشن بود که همه‌ی آنچه را که مردم به آن راه بودند کفر است. [میزان الحکمه جلد۲ بنقل از کنزالعمال]
صفات و اخلاق عالیه پیامبر اسلام را قبل از بعثت چنین توصیف کرده‌اند:
(کان محمد(ص) رجلاً افضل قومه مروه و احسنهم خلقاً و اکرمهم مخالطه و احسنهم جواراً و اعظمهم حلماً و امانه و اصد قهم حدیثاً و ابعد هم من الفحش والاذی و مارئی ملا حیاً و لامماریاً احداً حتی سماه قومه الامین).
حضرت محمد(ص) مردی بود که از نظر مروت و مردانگی برترین قومش بود خلقش از همه نیکوتر بود و کرامتش از نظر معاشرت از همه بالاتر بود و رفتارش با همسایگان از همه نیکوتر بود و از نظر حلم و امانت از همه با عظمت تر بود، و از نظر گفتار از همه راستگو تر بود و از همه‌ی مردم از فحاشی و آزار مردم دورتر بود و هرگز او را با احدی در حال شوخی و جدال ندیدند، بقدری با عظمت و ارزشمند بود که قومش او را یکسره محمد امین گفتند.
[طبقات الکبری، جلد۱، ص ۱۲۱]
توصیف اخلاق پیامبر(ص) در بیان حضرت علی(ع):
سیرة آن حضرت تا پایان عمر شریفش همان است که شاگرد ممتازش حضرت علی بن ابیطالب (ع) می‌فرماید:
(و من خالطه فعرفه احبه لم امثله قبله و لابعده)
یعنی اگر کسی درست با پیغمبر معاشرت می‌کرد و او را با اخلاق عالیه‌اش می‌شناخت، هرگز مانند پیامبر را نه قبل و نه بعد آنحضرت دیده و نخواهد دید.
(عن امیرالمومنین کان اذا وصف رسول الله(ص) قال کان اجود الناس کفا و اجرء الناس صدراً و اصدق الناس لهجه و اوفاهم ذمه و الینهم عریکه و اکرمهم عشیره.)
حضرت علی (ع) که پیغمبر را توصیف می‌کرد می‌فرمود پیامبر دست مبارکش از نظر بخشش با وجودترین مردم بود و جرئت دلش از همه بیشتر بود و صداقت لهجه‌اش و وفای به عهدش از همه بالاتر بود و خلقش از همه نرم‌تر، و به خویشاوندان از همه بزرگوارتر بود. [بحار، ج۱۶]
عبدالله جدلی گفت از عایشه سوال کردم: کیف کان خلق رسول الله فی بیته قالت کان احسن الناس خلقا لم یکن فاحشاً و لا متفحشاً و لا صخاباً و لایجری بالسیئه مثلها و لکن یعفو و یصفح. عایشه گفت که اخلاق پیامبر در محیط خانه از همة مردم نیکوتر بود، نه فحش می‌داد و نه حاضر به شنیدن فحش می‌شد، و نه صدای خود را تند و شدید می‌کرد و نه بدی را به بدی مکافات می‌کرد، بلکه می‌بخشید و نیکی می‌کرد.
عن عایشه انها سئلت کیف کان رسول الله اذا اخلافی بیه قالت کان الین الناس و اکرم الناس و کان رجلاً ضحاکاً و بساماً عایشه گفت : پیامبر در محیط خانه از همة مردم نرم و ملایم‌تر بود و از همه‌ی مردم با کرامت تر و بزرگوارتر بود و در محیط خانه همیشه خندان و متبسم بود.
انس بن مالک می‌گوید: من ده سال پیامبر اسلام را خدمت کردم اف بمن نگفت، هرگز به من نگفت چرا این کار را کردی و چرا این کار را نکردی و برای آنحضرت شربتی بود که هم به آن افطار می‌کرد و هم سحری و ای بسا افطار و سحری حضرت بیش از یک شربت نبود گاهی افطار آنحضرت نانی بود با آب خیس شده، شبی شربتی را آماده کردم برای افطار آنحضرت، پیامبر دیر آمد گمان کردم یکی از اصحاب آنحضرت را به افطاری برده است، من آن شربت را خوردم پس از ساعتی پیغمبر آمد، از بعضی همراهان پرسیدم پیامبر افطار کرده است، گفت نه، خدا می‌داند چه قدر آن شب را رنج بردم که مبادا پیامبر شربت را طلب کند ولی پیامبر آن شب را به روزه صبح کرد و شربت را هنوز هم که هست از من نخواسته است. [بحار الانوار و منتهی الامال/جلد۱]
اخلاق عالیه پیامبر (ص)که از حضرت علی(ع) منقول است که فرمود در کندن خندق با رسول خدا بودیم ناگاه فاطمه (س)آمد و پارة نانی آورد، پیامبر فرمود این چیست؟ فاطمه(س) گفت قرص نانی را برای حسنین(ع) پختم این پارة نان را هم برای شما آوردم حضرت محمد(ص) فرمود سه روز است که طعام درستی وارد شکم پدرتو نشده است و این اولین طعامی است که می‌خورد. روایت شده است که آن حضرت در سفری بود امر فرمود برای طعام گوسفندی ذبح کنند، شخصی گفت: ذبح آن با من، دیگری گفت: پوست کندن آن با من، شخصی گفت: پختن آن با من، آن حضرت فرمود: جمع کردن هیزم به عهدة من، گفتند: که یا رسول الله ما هستیم و هیزم را جمع می‌کنیم محتاج به زحمت شما نیست، فرمود: دوست ندارم خود را به شما امتیازی بدهم، راحت بنشینم و تمام کار را به گردن شما بیندازم، زیرا خداوند کراهت دارد که ببیند بنده‌ ای خود را ،به رفقایش برتری می‌دهد.
روزی اعرابی آمد و ردای مبارک حضرت محمد(ص) را گرفت و به سختی کشید به حدی که در گردن مبارکش اثر گذاشت و گفت: ای محمد(ص) از مال خدا به من  بده، پس حضرت از روی لطف سوی او توجه کرد و خندید و دستور داد پولی به او دادند میگویند: آیه ی( انک لعلی خلق عظیم) در همین جا نازل گردید. یعنی محققاً توای محمد(ص) بر خلق بزرگی هستی.
روایت شده است که: خدمت گزاران مدینه هر روز صبح بعد از نمار صبح ظرف آب را خدمت حضرت می‌آوردند که حضرت برای تبرک دست در آن فرو برد، ای بسا روزها سرد بود اما حضرت اظهار کراهتی نمی‌کرد، یا اینکه کودکان را می‌آوردند که حضرت برای آنها دعا کند و یا نام گذاری کند و حضرت کودکان را در آغوش می‌گرفت و برای آنها دعا می‌کرد و نام گذاری می کرد و ای بسا کودکان زیادی بودند. [لئالی الاخبار وبحار جلد ۱۶]
روایت است که روزی حضرت محمد (ص) در مسجد نشسته بودند کنیز شخصی از انصار آمد و کنار جامه آن حضرت را گرفت حضرت گمان کرد که با او کاری دارد، لذا برخاست کنیز حرفی نزد حضرت نشست بار دیگر کنیز جامه‌ی آن حضرت را گرفت آنحضرت برخاست تا سه مرتبه، مرتبه‌ی چهارم که آنجناب برخواست کنیز تاری از کنار عبای آنحضرت را جدا کرد اصحاب آن کنیز را عتاب کردند که چرا پیامبر را این قدر زحمت دادی که چهار بار برای تو از جا برخاست کنیز گفت بیماری در خانه داریم اهل خانه مرا فرستادند که تاری و نخی از جامة آن حضرت را برای شفا بگیرم و هر مرتبه که خواستم بگیرم شرم کردم که از او سئوال کنم تا اینکه آخر خودم جدا کردم. در مورد مهربانی پیامبر به کودکان در حدیث است که جمعی از کودکان مدینه روزی در وسط کوچه دامن پیامبر را گرفتند و گفتند همان طوری که خود را برای حسن و حسین شتر قرار میدهی و آنها را به دوش خود سوار میکنی ما را هم به دوش خود سوار کن آنحضرت فرمود: بلال برو به خانه هر چه پیدا کردی بیاور تا خودم را از این بچه‌ها بخرم، بلال رفت مقداری گردو آورد. پیامبر اکرم(ص) گردوها را بین آنها تقسیم کرد و خود را از آنها خرید. و فرمود: خدا برادرم یوسف را رحمت کند که او را به پول بی ارزشی و چند درهم فروختند و مرا نیز به چند دانه گردو معامله کردند.
در تاریخ است که در فتح مکه هنگامیکه مردم مکه و قریش اسیر پیامبر شدند با اینکه آن همه بدیها و جنایات را نسبت به پیامبر کرده بودند و هر یک از آنها منتظر عقوبتها و انتقام بودند و پرسیدند از حضرت محمد(ص) که با ما چه خواهی کرد فرمود: الیوم یوم الرحمه امروز روز رحمت است. اذهبوا فانتم الطلقاء بروید که همه شما آزادید و همه را عفو کردم. روایت شده است که در یک از تقسیماتی که پیامبر می کرد مردی گفت: در این تقسیم رضای خدا منظور نشده است و عدالت مراعات نشده است. خبر به حضرت رسید فرمود من عدالت نکنم چه کسی عدالت خواهد کرد؟! و خدا رحمت کند برادرم موسی را که بیش از این آزارو رنج دید و صبر کرد.
در حدیث است که روزی پیامبر به نزد عایشه رفت دید پارة نان خشکی بر زمین افتاده و نزدیک بود پا،بر آن گذارده شود، پیامبر تکه نان را را برداشت و تناول کرد وفرمود ای حمیراء، گرامی دار نعمت‌های خدا را بر خود که چون نعمت از کسی رفت و گرفته شد دیگر بر نمی‌گردد. در خبر است که پیامبر هر روز که به نماز به مسجد میرفت سر راه ایشان منزل یکنفر یهودی بود پیامبر به آنجا که میرسید از پشت بام خاک رو به می‌ریخت و لباس حضرت آلوده می‌شد روزی پیامبر عبور کرد و آن یهودی را ندید پرسید این رفیق ما را چه شده است گفتند مریض است. حضرت در خانه‌اش را کوبید و اجازه‌ی ورود خواست که یهودی را عیادت کند وقتی که خبر دادند که پیامبر خدا به دیدن شما می‌اید خجالت کشید و لحاف را بر سر خود کشید حضرت وارد شد و احوالپرسی کرد یهودی فوراً مسلمان شد.
در حدیث است روزی عرب بیابانی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد تا از پیامبر پول بگیرد وقتی که وارد شد که پیامبر درمیان انبوه اصحاب بود. عرب حاجت خود را گفت پیامبر(ص) چیزی به او داد ولی او قانع نشد و سخن درشت وبی ادبانه ای هم زد و نسبت به پیامبر جسارت کرد یاران پیامبر درخشم شدند و چیزی نمانده بود که اورا تنبیه کنند ولی پیامبر مانع شد و آن مرد عرب را به خانه برد مقداری دیگر به او کمک کرد ضمناً اعرابی دید، وضع زندگی پیامبر شباهتی به حکام ندارد و زرو تجملی  در آنجا نیست عرب اظهار تشکر کرد، پیامبر به او فرمود تو دیروز سخن درشتی گفتی که اصحاب من غضبناک شدند ممکن است این کلمه تشکر را در حضور جمعیت هم بکنی اعرابی گفت مانعی ندارد. اعرابی در خدمت پیمبر به مسجد آمد و در حضور مردم از پیامبر تشکر کرد. اصحاب خندیدند آنگاه پیامبر به مردم فرمود مثل من و اینگونه افراد مثل همان مردی است که شترش رمیده بود و فرار میکرد و مردم به خیال اینکه به صاحب شتر کمک کنند به دنبال شتر دویدند آن شتر بیشتر رم کرد و فراری‌تر شد صاحب شتر به مردم بانگ زد گفت خواهش می‌کنم کسی به شتر من کاری نداشته باشد من خودم بهتر می‌دانم که شتر خود را چگونه رام کنم آنگاه خودش یک مشت علف برداشت و آرام آرام بدون اینکه فریادی بزند با کمال سهولت جلو آمد و مهار شتر خود را در دست گرفت. پیامبر فرمود: اگر من شما را آزاد گذاشته بودم این اعرابی را در حال بدی که کفر است می‌کشتید ولی مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمی و ملایمت او را رام کردم.
به عایشه گفتند اخلاق پیامبر را توصیف کن گفت خلق پیامبر را در آئینه‌ی قرآن باید دید سیرة عملی و اخلاقی پیامبر همان قرآن است چون خود پیامبر به همه‌ی ابعاد قرآن عاملتر بود چنانچه معانی عالیه قرآن نامتناهی است اوصاف جمیلة حضرت محمد هم نامتناهی است که حصر آن بر آدمی میسر نیست و جز خدا کسی آنرا نداند. پیامبر به مقامی از کمال عقل رسید که هیچ بشری به آن پایه نرسید اگر کسی بخواهد از روی تحقیق بداند که حضرت پیامبر (ص) عاقلترین تمام مردم دنیا از اولین و آخرین است حسن تدبیر و سیاست نیک او را مورد دقت قرار دهد با اینکه کتابهای سیره گذشتگان را نخوانده بود  از کسی هم تجربه نیاموخته بود اما اعرابی را که مانند (وحشی) بودند و از هم دور و مخالف هم بودند چگونه آنان را آرام کرد و آنها را متحد کرد و تحت فرمان تعالیم قرآن در آورد و چگونه حسن تدبیر به کار برد تا عاقبت همه آنان را درراه اهداف عالیه اسلام به همه گونه فداکاری  وادار کرد که به خوبی کمال تدبیر و عقل آنحضرت را روشن می‌کند.
حضرت محمد(ص) از نظر علم به مرحله‌ای بود که فروغ علم و معارف در قلب پاکش می‌درخشید و خداوند علوم و معارف بیحد و حصری به او عنایت کرد با اینکه امی و درس نخوانده بود نه خط نوشته بود و نه با کسانیکه کتاب و حساب می‌دانستند نشست و برخاست داشت و نه  درمیان مردمی که اهل درس و بحث بودند زندگی کرد بلکه حضرت خودش سر چشمه ‌ی دانش بود و علم از وی جوشش می‌کرد اطلاعاتش از کتابهای آسمانی و علمش به عقاید و تاریخ گذشتگان و احاطه‌اش به بسیاری از فنون علمی و قوانین طبیعی و شناختش به تمام مصالح دنیا و آخرت و آگاهیش به زندگانی همه پیامبران و ستمگران پیشین و اوضاع و احول امم سابقه و مناظراتش با کافران و اهل دیان و علمش به کتب آسمانی و موارد تحریف آنها دلالت بر احاطه‌ی علمی حضرت محمد(ص) دارد.
چرا منکران با دین معجزات ایمان نمی‌آورند؟
اگر گفته شود که مردم زمان پیامبر آن معجزات و خوارق عادات را اگر از پیغمبر میدیدند پس چرا ایمان نیاوردند؟ پاسخ آن است که هیچ مطلبی حتی روشن ترین مطلب نیست که همه‌ی مردم آن را قبول کنند و تصدیق نمایند و خلافی نباشد در بدیهی ترین چیزیها هم خلاف هست. در قدیم و جدید هم گروهی سو فسطائی بودند و هستند که وجود همه چیز را منکرند، حتی در آتش و برودت آب را هم منکرند الان هم این مطالب در فلاسفه‌ی اروپا هم طرفدار دارد. کافران زمان پیغمبر هم، بر اثر عناد و شبه‌های سو فسطائی، معجزات را می‌دیدند، منکر هم نبودند لکن می‌گفتند تا چیزی را ما به چشم نبینیم باور نمی‌کنیم اگر خدا هست فرشته هست چرا ظاهر نمی‌شود تا ما آنها را ببینیم یا میگفتند اگر خدا ترا فرستاده باید این فرستادن را ببینیم یا اینکه نردبانی بگذاری و دست خالی به آسمانها بروی و بازگردی اگر تو راست می‌گویی که تو پیامبر خدا هستی چرا فقیری و چرا خزینه‌ی پراز جواهر را به تو نداده است و اصلاً چرا خدا ملائکه را فرستاده و چرا تو که پیامبری غذا میخوری و راه میروی نظیر این بهانه‌ها و ایرادها که برای معاندین و کسانی که نمی‌خواهند در برابر حق تسلیم شوند فراوان است و این گونه بهانه‌ها و سخنان آنان را خداوند در ایات ۲۰۱ از سوره‌ی بقره ۱۵۸ از سوره‌ی انعام و ۱۲۴ همان سوره و ۹۶ از سوره‌ی اسرا و ۱۲ از سوره‌ی هود و ۷و۸ از سوره‌ی فرقان ذکر کرده است.
نویسنده ومحقق:سیدمحمدحسینی
[۱] - بحار ج۱۵ ص ۲۰۵.
[۲] - شناخت اسلام شیخ کلینی ص ۷۹.