مسجد و مذهب در اشعار حافظ
۱۳۹۱/۱۲/۲۷

روز بیستم مهر ماه در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روز بزرگداشت «حافظ» نام گذاری شده است. ازاین-رو در این نوشتار مختصر، ضمن بیان گوشه هایی از زندگی آن شاعر فارسی زبان بلند آوازه ایران و جهان، به «جایگاه مسجد و مذهب در اشعار» این شاعر و حافظ قرآن، که متخلّص به حافظ و معروف به «لسان الغیب» است، اشاره می کنیم. 
 زندگی نامه حافظ
خواجه شمس الدین محمد شیرازی، شاعر و حافظ قرآن، متخلّص به حافظ و معروف به «لسان الغیب» از بزرگترین شاعران غزلسرای ایران و جهان به شمار می رود. وی در اوایل قرن هشتم هجری قمری، در شیراز دیده به جهان گشود. درباره سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ ‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ (۱) می‌داند. برخی دیگر از محققین همانند: علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ، ولادت او را قبل از این سال‌ها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین می‌زنند (لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی داده‌است.
این شاعر بلندآوازه، در گستره اشعار خود همپای مولانا جلال الدین محمد بلخی و شاید هم بالاتر از این بزرگ عارف گیتی است. مولانا و حافظ هر دو نشانی از روح معنوی ایرانیان و طبع عاشقانه آنان در تاریخ ایران زمین هستند. اندیشه حافظ اندیشه ضد ارتجاع دینی، انسان ساز است. در وصف این شاعر نامدار باید افرادی چون «گوته» نظر بدهند .گوته، نابغه‌ترین ادیب آلمانی، «دیوان غربی - شرقی» خود را تحت تأثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظ‌نامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جمله آن می‌توان به شعر زیر اشاره کرد:
حافظا، در غزل‌هایت می‌شنوم که شاعران را بزرگ داشته‌ای.
 بنگر که اینک پاسخی فراخورت می‌دهم:
بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ‌داشتِ اوست.
 خود را با تو برابر گرفتن، حافظا، راستی که دیوانگی است!
کشتی ای پُر شتاب و خروشان به پهنهٔ پُر موج دریا در می‌آید، و مغرور و دلیر به دلِ خیزاب‌ها می‌زند. 
آن و دمی است که اقیانوس درهم‌اش بشکند. ولی این تخته‌بند پوده همچنان به پیش می‌راند.
در غزل‌های سبک‌خیز و تندآهنگِ تو خنکای سیال دریا است، و فورانِ کوه‌وار آتش نیز. 
و گدازه‌ها مرا در خود غرق می‌کنند. با این همه خیالی نیز درونم را می‌آکند و شجاعت‌ام می‌بخشد. مگر نه آن‌که من نیز در سرزمینِ خورشید زیسته و عشق ورزیده‌ام!
یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان نام‌آور آلمان، نیچه، نیز در دیوان «اندرزها و حکمت‌ها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ» به او تقدیم کرده‌ است: 
میخانه‌ای که تو برای خویش پی‌افکنده‌ای 
فراخ‌تر از هر خانه‌ای است 
جهان از سر کشیدن می‌یی 
که تو در اندرون آن می‌اندازی، ناتوان است. 
پرنده‌ای، که روزگاری ققنوس بود، در ضیافت توست. 
به هر حال، حافظ از شاعران و عارفان و اندیشمندان بزرگ جهان است و شهرتش در بسیاری کشورها زبان زد می باشد. درباره زندگی حافظ اطلاعات دقیقی در دست نیست. تنها مأخذ معتبری که از روزگار حافظ بر جای مانده، مقدمه ای است بر دیوان خواجه شیراز توسط دوست و همدرس و معاصر وی «محمد گل اندام» است. به تصریح محمد گل اندام، حافظ، تفسیر قرآن نیک می دانست و مطالع الانظار فی طوالع الانوار تالیف بیضاوی و مفتاح العلوم سکاکی را مطالعه می کرد و از پژوهش در دیوان های شاعران پارسی گوی و عرب زبان بهره هایی برد او به مناسبت، نام برخی از سخنوران نامی را با احترام در ضمن اشعار خود آورده است که از آن جمله اند فردوسی، سعدی، نظامی، ظهیر فاریابی، سلمان، خواجوی کرمانی، کمال خجندی. برخی از علما و فرمانروایان با حافظ معاصر بوده اند که نام گروهی از آنان بدین شرح است: میر سید شریف جرجانی، خواجه کمال الدین ابوالوفاء، شاه نعمت الله ولی و خواجوی کرمانی، عبید زاکانی، عماد فقیه کرمانی، سلمان ساوجی، کمال خجندی و... 
از پادشاهان آل اینجو جلال الدین مسعود شاه معروف به شاه ابوالحق و از آل مظفر امیر مبارز الدین محمد، شاه شجاع، سلطان زین العابدین، شاه یحیی، شاه منصور و از آل جلایر: سلطان اویس، سلطان احمد و... .(۲) 
محمد گل اندام که اولین بار دیوان حافظ را جمع آوری کرده است، از وی چنین یاد می کند: «مولانا الاعظم المرحوم الشهید مفخر العلما استاد نحاریر الادبا شمس الملة الدین محمد الحافظ الشیرازی.» 
تذکره نویسان نوشته اند: اجداد حافظ از کوپای (کوهپایه) اصفهان بوده اند، نیای او در ایام حکومت اتابکان سلغری از آنجا به شیراز آمده اند. شغل پدرش را بازرگانی، و مادرش را از اهالی کازرون دانسته اند، به علت فوت پدر، با مادرش در تنگدستی زندگی می کرد، بنابراین مجبور بود هم کسب معاش و هم تحصیل علم نماید؛ به نوشته همدرس او، گلندام، حافظ در دو رشته علوم شرعی و علوم ادبی به تحصیل و پژوهش می پرداخته است، و علوم قرآنی و قرائتهای مختلف را در نزد «قوام الدین» آموخت و یکی از حافظین قرآن کریم بود، چنان که در اشعار خود به این دو مطلب اشاره می کند:
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
بقرآنی که اندر سینه داری(۳) 
به هر حال، حافظ-  همچنان که از تخلّص او برمی آید ـ قرآن را از حفظ داشت و به چهارده شکل (قرائات هفت گانه) می خواند. 
شیراز در دورهای که حافظ تربیت می شد اگر چه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت، ولی مرکزی بزرگ از مراکز علمی و ا دبی ایران و جهان اسلام بشمار می رفت و این مسئله به خاطر تدابیر اتابکان سلغری فارس بود که شیراز را از حملات مغول محفوظ نگه داشتند؛ بنابراین حافظ در مرکزی که مجمع عالمان و اندیشمندان و سلاطین دانش دوست و مروج دانش، پرورش یافت؛ چنان که در اشعار خود سیاستهای آنان را ستایش نموده است.(۴) امّا به علت سیاستهای سختگیرانه پادشاهان، پیروان اهلبیت(ع) چندان تعصّبی به اظهار عقاید خود نشان نمی دادند؛ زیرا بر اکثر نقاط ایران حاکمان اهلسنت و مکتب خلافت حکمرانی می کردند و حتّی غزنویان در این مورد بسیار سختگیری می کردند تا جایی که کتابهای شیعیان و مراکز علمی آنها را به آتش کشیدند، و بسیاری از آنان را به خاک و خون کشیدند؛ بر این اساس، عرفا و شعرای بزرگ و علمای اسلام بیشتر در حالت تقیه زندگی می کردند و فضای سیاسی اقتضا می کرد که خردمندان اظهار عقیده و مذهب ننمایند، بلکه در نوعی استتار به فعالیت فرهنگی بپردازند و با استفاده از فرصتهای به وجود آمده، به نشر فرهنگ و علوم اقدام نمایند. درباره حافظ نیز وضع این گونه بوده است و هیچ کس با قاطعیت نمی تواند بگوید که حافظ شیرازی پیرو مکتب تشیع است، یا نه؛ ولی در این قول همه اتفاق دارند که او از دانشمندان و ادیبان بزرگ جهان اسلام و ایران است و هرگز نمی توان او را با قیود محصور کرد و به گروهی خاصّ منتسب داشت؛ چون او از نظر عرفان و شناخت به جایگاه و مرتبه ای رسیده بود که به جز پیروی از اسلام راستین و مکتب اهل بیت (ع) نمی توان به آن جایگاه رسید؛ امّا بنا بر اقتضای زمانه از اظهار و آشکار کردن این اندیشه ها معذور بود. افزون براین این، قراینی در دیوان و آثار آن شاعر مسلمان وجود دارد که عشق او را به خاندان پیامبر و امیرمؤمنان به اثبات می رساند؛ چنان که مولوی و سعدی و عطّار نیز از این ویژگی برخوردار هستند و هر یک از آنها در اشعار خود ارادت کامل خویش را به اهلبیت(ع) اظهار کرده اند. حافظ شیرازی در جایی نجات و رسیدن به کمال را این گونه ممکن می داند:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق
بدرقه رهت شود همّت شحنه¬ی نجف
شارحان اشعار حافظ این بیت را چنین توضیح داده اند:
ای حافظ اگر راه خاندان پیامبر را صادقانه بپویی، عنایت و توجّه امیر نجف، امام علی(ع) نگاهبان تو خواهد شد.(۵) 
شهید قاضی نورالله شوشتری درباره حافظ می گوید: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بود و دیوان او «لسان الغیب» و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است.»(۶)
سید محمد حسین حسینى تهرانى می نویسد: «سید هاشم موسوى حداد(عارف والامقام و شاگرد برجسته مرحوم قاضی که استاد در وصف مقام و منزلت عرفانیش می گفت: الحداد و ما ادراک ما الحداد!) مى‏فرمود: مرحوم آیت الله سید علی قاضى(که در عرفان، استاد عارفان اخیر است و علاوه بر سید هاشم حداد، کسانی چون علامه طباطبایى(ره) و آیت الله بهجت(ره) را نیز تربیت کرد)، حافظ شیرازى را هم عارفى کامل مى‏دانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوک تفسیر مى‏کردند.»(۷)
شهید قاضی نورالله شوشتری، قائل بودند که محال است کسى به مرحله کمال برسد و حقیقت ولایت بر او مشهود نگردد؛ وصول به توحید فقط از راه ولایت است.
براساس نظر این بزرگان، حافظ از عرفاى شیعه اثنى‏عشرى است. دکتر محمد معین که درباره تشیّع و تسنن حافظ، بررسى‏هاى مفصلى دارد، پنج دلیل بر تسنن حافظ و دوازده دلیل براى تشیع او آورده است و در نتیجه پس از بررسى همه جانبه، می گوید: مى‏توان به تشیّع او معتقد بود.(۸)
این‎‎‎ شاعر پرآوازه‎ ایران زمین در سال(۷۹۱یا ۷۹۲هـ.ق) دارفانی‎ را وداع گفت‎.
آرامگاه حافظ در منطقه حافظیّه و در فضایی آکنده از عطر و زیبایی جان‌پرور گل‌های شیراز درهم‌آمیخته با شور اشعار خواجه واقع شده‌است. این مکان یکی از جاذبه‌های مهمّ توریستی هم به‌شمار می‌رود، و در زبان عامیانه خود اهالی شیراز، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده‌است. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه ائمه(ع) به ‌کار می‌رود، به‌خوبی نشان‌گر آن ا‌ست که حافظ چه چهره مقدّسی نزد ایرانیان دارد. معتقدان به حافظ، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه می‌کنند، از جمله با وضو به آنجا می‌روند، و در کنار آرامگاه او کفش خود را از پای بیرون می‌آورند که در فرهنگ مذهبی ایران نشانه احترام و قدسی بودن مکان است. آرامگاه حافظ همچنین مکانی فرهنگی‌ است. به‌عنوان مثال، برنامه‌های مختلف شعرخوانی شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان، به خصوص سبک موسیقی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار می‌شود. حافظ شیرازی در شعری پیش‌بینی کرده‌ است که مرقدش بعد از او زیارت‌گاه خواهد شد:
بر سر تربت ما چون گذری، همّت خواه که زیارت‌گه رندان جهان خواهد بود
جایگاه مسجد و مذهب در اشعار لسان الغیب، حافظ شیرازی
در شعر فارسی که متأثر از عرفان اسلامی است، مفاهیم مذهبی از جایگاه رفیعی برخوردار هستند. شاعران با به کارگیری قالب های مختلف و سبکهای متفاوت و الفاظ متداول در مباحث عرفانى، این مفاهیم را به طالبان آن عرضه می کنند.
مسجد یکی از این مفاهیم ارزشمند است که از دیرباز نزد ملتها و طوایف مختلف، احترام و مرتبتی والا و ارجمند داشته، میعادگاه راز و نیاز و پرستشگاه خالق یگانه بی انباز بوده و بابی وسیع و فصلی گسترده در ادبیات فارسی گشوده و آثاری بسیار زیبا و فاخر و مطالبی نافذ و مؤثر در این باب به وجود آمده است.
براین اساس، گاهی سخنوران فارسی زبان، ویژگی های مسجد را توصیف می کنند و گاه نظرها و باورها و دلبستگی های خود و تصاویر هنری زیبایی از مسجد خلق می کنند که بازتاب گسترده مفاهیم مسجد نشانه ارزشمندی آن در ادبیات فارسی است.
حافظ به عنوان یکی از نامدارترین شعرای شعر فارسی در غزلیات خود به تعداد زیادی از عناوین و عبارات مذهبی از جمله «مسجد، قرآن، نماز، روزه و...» اشارات فراوانی داشته است. در این نوشتار با توجّه به اهمیت «مسجد» تنها به این مقوله اکتفا می کنیم.
 نوع گفتمان حافظ نیز مانند بیشتر شعرا به گونه¬ای است که باعث می‌شود شاعر در آثار خود عناوینی را با مضامین مختلف و متفاوت خلق کند. هر واژه در ادبیات شعری دارای دو معنا است:
الف) معنای صوری: همان معنای ظاهری کلمه مراد است؛ به عبارت دیگر، معنای صریح و آشکار یک واژه که معمولاًدر واژه نامه¬ها به آن اشاره می شود، معنای صوری یا ظاهری گویند. 
ب) معنای ضمنی: معنای ضمنی یک واژه یعنی، احساسات و نگرشهای عاطفی مرتبط با آن واژه؛ مثلاًً  واژه «غم» معنای صوریاش«اشک» است و معنای ضمنی آن همان غم و اندوه است که از مسائل و مفاهیم عاطفی و روحی می‌باشد.
واژه «مسجد» نیز در معنای صوری گفتمان، به معنای محل سجده و خاکسپاری در برابر خداوند است. امّا در بعد ضمنی گفتمان به معنای خاکساری، تواضع و احترام است که مقوله‌ای کاملاً روحی و قلبی که کاملاً با احساسات و نگرشهای عاطفی مرتبط است. سایر ارکان مسجد نیز نظیر: گلدسته‌ها، محراب، شبستان، گنبد و حتّی ستون‌ها و منبر نیز در گفتمان دارای این دو معنا هستند.
در آثار حافظ، مسجد تنها در گفتمان ضمنی مطرح شده و هیچ گاه از این واژه به صراحت معنای صوری آن اراده نشده است و این سبک و شیوه و گفتمان خاص اشعار حافظ است که به هیچ موضوعی به صورت صریح و حقیقی نمی‌پردازد و بدون کنایه و مجاز و استعاره از آن نمی‌گذرد. به عبارت دیگر هر واژه‌ای در گفتمان دو مشخصه ضدّ ونقیض دارد:
یک: فشردگی؛ دو:  گستردگی و فراخی.
هر واژه در معنای ظاهری‌اش دارای یک معنا و مضمون کاملاً فشرده است، امّا همین واژه‌ها دارای معنای گسترده‌تر و تأویلی و استعاری نیز می‌باشند که دارای گستردگی و فراخی است.  مثلاً معنای فشرده «مسجد» همان معنای ظاهری و معنای گسترده آن معنای کنایی آن است. حافظ در هر ۷ باری که به صراحت واژه مسجد را در اشعار خود آورده، معنای گسترده و فراخ را که عبارت دیکر کنایه و استعاره است به کاربرده است و اگر در جایی نیز معنای ظاهری آن قصد شده، در کلیّت بیت مفهومی استعاری و تأویلی... نهفته است. چنان که حافظ در غزل دهم دیوانش می گوید:
دوش از مسجد سوی میخانه، آمد پیرِ ما
چیست یارای طریقت بعد از این تدبیرِ ما
معانی لغات غزل: دوش: دیشب، و در اینجا مقصود زمان گذشته است یعنی چندی پیش.
راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند؛ زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است، مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
واژ‌ه‌هایی چون: دوش، میخانه، پیر، یاران طریقت که در کنار مسجد آمده خود بخود مفهوم ظاهری را از مسجد گرفته و معنایی ضمنی به آن بخشیده، بنابراین هرچند در این بیت مسجد به همان معنای حقیقی و ظاهری خود(محل سجده) است، اما معنایی گسترده‌تر یعنی شریعت و ظاهر دین به خود گرفته که اگر نگوییم در مقابل طریقت و باطن شریعت قرار دارد، حداقل مرحله نازل طریقت است. دیشب پیر ما از مسجد به سوی میخانه آمد؛ رفیقان راه از این پس تدبیر کار ما چیست.
«یاران طریقت»: رفیقان راه. در اصطلاح عرفا «طریقت»، راه وصول به حق است. «حقیقت سرمنزل و نتیجه سلوک در طریقت است؛ زیرا سالک در طلب لطیفه باطنی که منظور مطلوب اوست می رود. همین که آن لطیفه روحانی را یافت به منظور عالی خود واصل شده، یعنی به حقیقت رسیده است. در مبحث تصوّف و عرفان، سه مرحله را باید در نظر داشت: شریعت، طریقت و حقیقت.»(۹) چنان که خواجه عبدالله انصاری در مناجات نامه اش می گوید: «شریعت را تن شمر، طریقت را دل و حقیقت را جان.» بنابراین در این بیت، حافظ حرکت سالک و پیر را از ظاهر شریعت به باطن آن مدّنظر دارد.
معنای این یک بیت حافظ: «زمانی پیر و مراد ما از مسجد روی بگردانید و به جانب میخانه روی آورد. ای هم مسلکان و ای یاران و ای رهروان راه طریقت تکلیف ما از این به بعد چیست؟»
عالم سراسر صحنه عشق به حق است و گردش هستی به هوای کوی محبوب که در این بزم، حافظ شرین سخن در بیت سوم غزل ۸۰ می گوید:
همه کس طالب یاراند، چه هشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کِنِشت
کِنِشت، همان کنیسه محل عبادت یهودیان است، که در برابر مسجد، خانه عبادت مسلمانان قرار دارد. با توجّه به این که دشمنی یهود با مسلمانان از صدر اسلام مطرح بوده و حافظ با این بیت، وحدت ادیان و هدف رسالت انبیاء را خاطر نشان می‌سازد که همان یکتاپرستی است.
در واقع این نوع نگرش از دیدگاه وسیع توحیدی و عرفانی و وحدت وجودی حافظ نشأت می‌گیرد که در آن ظاهر خشک شریعت نسبت به باطن آن و حقیقت مطلق اصالت دارد و در این اصل «عشق» فرقی میان مکان و ظاهر و صورت عبادت نیست. این بیت در حافظ در اصل تفسیر آیه شریفه: «فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛ به هر جا رو کنید بسوی الله و قبله او رو کرده اید.»(بقره: آیه ۱۱۵) می‌باشد. همچنین در روایت نبوی(ص) نیز بدان اشاره شده است: «جُعِلَت لِیَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً؛ زمین برای من مسجد (محل سجده) و پاک کننده قرار داده شد.» (۱۰)
حافظ در همین مضمون می‌سراید:
غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال، ندارم خدا گواه من است(۱۱) 
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم(۱۲) 
معنای بیت اوّل: مقصود از مسجد و میخانه وصل شماست و خداوند شاهد و گواه من است که من خیال و فکری جز این ندارم.
معنای بیت دوم: اگر در مسجد، خیال تو به سرم افتد به یاد دو ابروی تو محراب می سازم و اگر در میخانه چنین شود، قوس تاقچه و رَفهای آنجا (که جایگاه شیشه های شراب است) را به جای محراب می گیرم .
برای حافظ، ابروی یار حالتی کمانی محراب و مژ‌ه‌ها نیز حالت کمانچه را در دست مطرب تداعی کرده و چنین استعاره‌ای با عرفان رندانه حافظ متناسب است. دو ابروی یار یکی تشبیه به محراب و دیگری کمانچه شد، که این دو مفهوم با توجّه به این که محراب در مسجد و کمانچه در میخانه کاربرد دارند، معنایی متضاد ساخته که باز هم اشاره به شریعت و طریقت در عرفان حافظ و اصل بودن طریقت نسبت به شریعت دارد و در همین معنای ضمنی سروده است:
گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر 
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد(۱۳) 
حافظ در بیت زیر، سیر صعودی از شریعت به طریقت را ابتدا به سیری نزولی تشبیه نموده که اشاره‌ای به داستان آفرینش انسان و خوردن میوه ممنوعه توسط حضرت آدم(ع) است، ضمن آن که در آن معنایی لطیف‌تر نیز لحاظ شده، این که همه این حوادث و سلوک‌ها غیر ارادی و به دست توانای قادر متعال است: همان که اراده سالک در اختیار اوست و او را می‌برد هرجا که خاطرخواه اوست:
من ز مسجد به خرابات نه به خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد(۱۴)
منظور از مسجد همان ظاهر شریعت و خرابات باطن آن (طریقت) است که اشاره به خوردن میوه ممنوعه و در نهایت فلسفه آفرینش دارد.
با اندکی دقت در همین یک بیت حافظ، به روشنی درمی¬یابیم که چه مضامین ژرف و گسترده‌ای را در قالب چند لفظ و واژه به صورت استعاره به تصویر کشیده است؛ بنابراین در اینجا نیز حافظ معنای ضمنی و گسترده‌تر «مسجد» را مدّ نظر قرار داده است که چنین نگرشی بر همان مفهوم «ادبیات شگرف» تزوتان تودورف بلغاری منطبق است؛ زیرا حافظ شیرازی در شعر خود با استفاده از عناصر تخیّلی و ایماژها و کنایات و استعارات، ترکیبی از مفاهیم و مضامین استعلایی از واژگان می‌آفریند که در نهایت با ایجاد حالت ابهام گونه، خواننده را به شناخت بیشتر و معرفت کامل‌تر رهنمون می‌سازد.
به عبارت دیگر از آنجا که شعر حافظ از نوع افلاطونی و متافیزیکی است، مفاهیم هم بر اندیشه تمثیلی و مجازی دلالت دارند، هرچند از زیبایی‌های لفظی و صنایع ظاهری شعری نیز به نحو حیرت آوری بهره کامل جسته است.
همچنین لسان الغیب حافظ شیرازی در غزل ۲۰۴ در بیت هشتم می¬گوید:
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
و آنچه در مسجد امروز کم است آنجا بود
در این بیت نیز «مسجد» به معنای مجازی به کار رفته و از آن شخص و وجود خود حافظ  به عنوان یکی از مراجعین به مسجد قصد شده که، معنای آن چنین است:
یاد آن زمان که من فارغ از ظاهر شریعت بودم به خیر که در آن حال و زمان مقامات و صفاتی داشتم که امروز در سیرت شریعتی و مسجدیم نیست.
پی نوشتها:
۱. صفا، ذبیح الله، ‌تاریخ ادبیات، ‌تهران، ‌انتشارات فردوس، چاپ نهم، ۱۳۷۲ش، ج۳، بخش دوم، ص۱۰۶۴.
۲. ر.ک: دیوان حافظ، تصحیح خطیب رهبر، تهران، صفی علیشاه، ۱۳۷۱ش، مقدمه.
۳. همان، ص۲۰.
۴. ‌تاریخ ادبیات، ج۳، بخش دوم، ص۱۰۶۴.
۵. دیوان حافظ، تصحیح خطیب رهبر، ص۴۰۳.
۶. سید نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران، نشر اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۵ق، ج۲، ص۱۱۹.
۷. آیت الله محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد(یاد نامه مرحوم حاج سیذ هاشم موسوی حداد)، انتشارات علامه طباطبایی، ص۳۴۳.
۸. محمد معین، حافظ شیرین سخن، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۳۵۰.
۹. دکتر احمد علی رجایی بخارایی، فرهنگ اشعار حافظ(کتابی قدیمی که شامل شرح مفصل اصطلاحات عرفانی حافظ است)، انتشارات علمی،یک جلدی، چاپ اول، ۱۳۴۶ش، ص۴۲۴.
۱۰. محمّد بن حسن عاملی، وسائل الشیعة، تهران، چاپ اسلامیه، چاپ ششم، ۱۴۰۳ هـ.ق، ج۳، ص۴۲۲، باب اوّل از ابواب مکان المصلّی، ح۲.
۱۱. دیوان حافظ، غزل ۵۳، بیت چهارم.
(۱۲) همان، غزل ۳۳۴، بیت ششم.
۱۳. همان، غزل ۱۶۴، بیت چهارم.
۱۴. همان، غزل۱۱۱، بیت پنجم. 
+ سایت ویکی پدیا؛ راسخون. 
عسکری اسلامپورکریمی