شمه‌ای از فضائل حضرت خدیجه(س)
۱۳۹۱/۱۲/۲۰

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم                      
     شمه‌ای از فضائل حضرت خدیجه(س)
 حضرت خدیجه(س) دختر «خویلد بن اسد بن عبدالعزی»  و مادرش «فاطمه» دختر «زائد بن اصم»بود.  آن بانوی مکرمه ۶۸ سال قبل از هجرت چشم به جهان هستی گشود.  به روایتى پدرش قبل از جنگهاى فجّار کشته شد و خدیجه را در دنیاى پرآشوب آن روزگار تنها نهاد.  
در شبه‌جزیره عربستان ثروتمندترین افراد خدیجه(س) بود. آوازه طهارت و ثروت وی تا بدانجا رسیده بود که جامعه عصر جاهلیت او را «ملیکةالعرب» می‌نامیدند.
یکی از ویژگیهای آن بانوی بزرگ این بود که داراى شمّ اقتصادى و روح بازرگانى بود و در امور تجاری از ربا پرهیز می‌نمود و  پیوسته با اهل ربا مبارزه می‌نمود.
 تابناکترین صفحات زندگى او زمانى شکل می‌گیرد که با وجود زیبایى ظاهر و برخوردارى از امکانات لازم، هرگز در جامعه فاسد عصر جاهلی خود را نباخت و به چنان درجه‌اى از کمال و پاکى دست یافت که به وى لقب «طاهره» دادند. 
او انسانى روشن بین و دور اندیش، با گذشت، علاقه‌مند به معنویات، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانى بود. جالب این است او از کسانى بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم(ص) می‌کشید و همیشه از «ورقه بن نوفل» و دیگر علما جویاى نشانه‌هاى نبوت می‌شد. 
در روایتی از ابن عباس آمده است: « خدیجه(س) اولین کسى بود که به خدا و رسول(ص) ایمان آورد و  محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدایش آورده بود، تصدیق کرد.» 
در صحیح مسلم و سنن ترمذی نیز آمده است: «خدیجه وزیر پیامبر بود، اسلام را تصدیق کرد و پیامبر به واسطه او آرامش می‌یافت.» 
ابن جریر طبرى می‌نویسد: «وقتى پیامبر به نبوت تشرف یافت، خدیجه به او ایمان آورد.»  
شایان ذکر است که در اغلب اظهارنظرهاى صورت گرفته، وجود نوعى تعمد در القاى این مطلب است که اسلام خدیجه قبل از هر شخص دیگر، چه مرد و چه زن، تحقق یافته است و عباراتى نظیر «اول من آمن به وصدقه قبل کل احد.» ؛ اولین کسى که ایمان آورد و قبل از هر شخصى تصدیقش کرد، «اول من آمن بالله على الاطلاق» ؛ اولین کسى که به خدا ایمان آورد، به طور مطلق، در منابع متعددى به چشم می‌خورد؛ اما سخن قریب به صواب این است که هر چند مقام حضرت خدیجه(س) بسیار والاست، اما مولود کعبه در اسلام بر او مقدم است. در میان راویان حوادث روزگار رسول اکرم(ص)، تنها «حذیفه یمانى» به حق مطلب، اشاره کرده است.  
البته سجایاى اخلاقى  و فضائل آن بانوی بزرگوار چنان زیاد است که قلم از بیان آن ناتوان است و خود کتابی است مفصل. 
رسول خدا(ص) فرمود: «از مردان گروه زیادى به کمال رسیدند، ولى از میان زنان جز چهار زن کسى به مرحله کمال نرسید: مریم، آسیه همسر فرعون،  خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص)»  و در روایتی دیگر فرمود:«برترین زنان بهشت، خدیجه، فاطمه،  مریم و آسیه هستند.»  و در روایت دیگری ابن حجر در کتاب «الإصابه» و دیگران از ابن عباس نقل کرده‌اند: رسول خدا(ص) چهار خط روی زمین ترسیم کرده، آن‌گاه فرمود: با فضیلت‌ترین زنان اهل بهشت: خدیجه ، فاطمه ، مریم و آسیه هستند.  
خدیجه چون از دنیا رفت، قلب رسول خدا(ص) را برای همیشه حزن و اندوه فراگرفت و هر وقت به یاد او می‌افتاد، آه سردی از دل پر درد برمی‌کشید و در گذشت عمویش ابوطالب و همسر مکرمه‌اش خدیجه(س) را سال حزن و اندوه: «عام الحزن» نامید و خداوند برای رفع همٍّ و غم آن حضرت ، به وی خطاب کرد: مهاجرت کن تا روحیه تو عوض شود... 
پیامبر(ص) هجرت کرد، ولی دلش به یاد خدیجه بود. قلب پرمهرش هیچ‌گاه نام خدیجه(س) را از صفحه خویش پاک نکرد و چراغ مهر وى را تا آخر عمر فروزان نگاه داشت.
عایشه می‌گوید: «هیچ‌گاه نمی‌شد که رسول خدا(ص) از خانه بیرون رود، مگر آن‌که خدیجه(س) را یاد می‌کرد و او را ستایش و مدح می‌نمود، تا این‌که روزى طبق همان شیوه‌اى که داشت، نام خدیجه (س) را برد و از او یاد کرد، در این هنگام رشک و حسد مرا گرفت، گفتم: خدیجه جز پیرزنى بیش نبود و خداوند بهتر از او  نصیب تو کرد.» 
عایشه گفت: «در این هنگام رنگ از چهره حضرت پرید. غضبناک شد، به گونه‌ای که از شدت غضب، موهاى جلوى سر آن‌بزرگوار، حرکت کرد؛ آن‌گاه فرمود: «به خدا سوگند، خداوند بهتر از او زنى به من نداد؛ او در هنگامی که همه کافر بودند، به من ایمان آورد، هنگامی که همه مرا دروغگو می‌خواندند، مرا تصدیق کرد؛ روزی که همه از من گریزان بودند، او اموالش را با من مواسات کرد (و مرا بر خود مقدم داشت) و از او بود که خداوند، فرزندانى به من عطا کرد و از زنان دیگر  مرا از فرزند محروم ساخت.» 
عایشه گفت: از آن پس، هرگاه می‌خواستم، توجه پیامبر(ص) را به خود جلب نمایم، سخنم را با نام و یاد خدیجه آغاز می‌کردم.» 
عایشه می‌گوید: هرگاه رسول خدا(ص) گوسفندی ذبح می‌کرد، می‌فرمود: مقداری هم برای دوستان خدیجه(س) بفرستید.
من روزی در این‌باره حرفی زدم، حضرت فرمود: من، دوستدار خدیجه را هم دوست می‌دارم. 
در چند روایت از طریق شیعه و اهل‌سنت آمده که رسول اکرم(ص) خدیجه(س) را به «خانه‌اى» در بهشت مژده داد که در آن دشوارى و رنجى نخواهد بود. و سلام خداوند را که به وسیله جبرئیل براى خدیجه(س) آورده‌ بود، به وى ابلاغ فرمود: و خدیجه(س) نیز در پاسخ عرض کرد: «الله السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام...»  و نیز در روایت معراج آمده است: پیامبر اکرم (ص) فرمود: در شب معراج هنگام باز گشت، به جبرئیل گفتم: «آیا حاجتى دارى؟ جبرئیل عرض کرد: خواسته‌ام این است که از طرف خدا و من، به خدیجه سلام برسانى.» 
خدیجه(س) بیست و پنج سال با پیامبر(ص) زندگى کرد و سرانجام در بستر بیمارى افتاد. پیامبر (ص) که بر بالین او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با «مریم دختر عمران» و «آسیه دختر مزاحم» برابرى داده‌است.  
وقتى روح مطهر خدیجه(س) به سوى جهان جاودانگى پرکشید، پیامبر(ص) سخت گریست. چون در «حجون» قبرى برای آن عزیز سفر کرده، کندند، پیامبر اکرم(ص) خود به راه افتاد؛ با چشمانی اشک‌بار، داخل قبر شد و خوابید، افزونتر از قبل گریست و او را دعا کرد. آن‌گاه برخاست و با دست مبارک خویش همسر عزیزش را در قبر گذاشت.   چون در آن زمان نماز میت واجب نشده بود، نماز بر وى خوانده نشد.  فاطمه، یادگار خدیجه(س) گرد پدر می‌گشت، خود را به دامان او می‌آویخت، بهانه مادر می‌گرفت و دل دردمند پدر را آتش می‌زد. پیامبر(ص) جز سکوت چیزى نداشت؛ جبرئیل امین نازل شد و عرضه داشت: اى پیامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته که درونش آشکار است و در آنجا هیچ سختى و تلخى نیست. بدین ترتیب فرشته الهى پایان رنجها و محنت هاى خدیجه را اعلام کرد. 
 زمان وفاتش را سه سال قبل از هجرت ذکر کرده‌اند.  در سال۷۲۷هـ.ق، قبه‌اى بر قبر وى ساختند که در سال ۱۳۴۴هـ.ق، به وسیله وهابیون ویران‌ شد.

 

عسکری اسلامپورکریمی