زین العابدین، مبارزی در پس پرده
۱۳۹۵/۰۸/۱۲

امام سجاد (ع) ملقب به زین العابدین فرزند امام حسین (ع) در عرصه ی مبارزات همواره دوشادوش پدرشان حضور داشته و در لحظات سخت نزد پدر حاضر بودند. روز عاشورا امام به اذن الهی و به جهت حفظ شجره ی نبوت و سلاله ی امامت مبتلا به بیماری شدیدی گشتند که مانع از حضورشان در عرصه ی نبرد شد.[1] طبق نقل منابع تاریخی این بیماری تنها در شب عاشورا و نهایتا چند روزی ادامه داشت[2] و حضرت در جنگ روانی سنگینی که یزید و ابن زیاد بر علیه اهل بیت عصمت و طهارت به راه انداخته بودند به تمام قد برخواسته و با سخنانی آتشین در موقعیت های بی نظیری که به لطف خداوند نصیب ایشان می شد، بنی امیه را بی آبرو ساختند.

به نام خدا

امام سجاد (ع) ملقب به زین العابدین فرزند امام حسین (ع) در عرصه ی مبارزات همواره دوشادوش پدرشان حضور داشته و در لحظات سخت نزد پدر حاضر بودند. روز عاشورا امام به اذن الهی و به جهت حفظ شجره ی نبوت و سلاله ی امامت مبتلا به بیماری شدیدی گشتند که مانع از حضورشان در عرصه ی نبرد شد.[1] طبق نقل منابع تاریخی این بیماری تنها در شب عاشورا و نهایتا چند روزی ادامه داشت[2] و حضرت در جنگ روانی سنگینی که یزید و ابن زیاد بر علیه اهل بیت عصمت و طهارت به راه انداخته بودند به تمام قد برخواسته و با سخنانی آتشین در موقعیت های بی نظیری که به لطف خداوند نصیب ایشان می شد، بنی امیه را بی آبرو ساختند.

فریادهای گلوی زخمی مظلوم حضرت زین العابدین(ع)

نهضت عاشورا مانند هر قیام دیگری به مبلغانی نیاز داشت تا پیام آن را به شکل اصیل به گوش مخاطبان برساند. قیام امام حسین(ع) قیامی در جهت بیدار ساختن عقول خفته بود لذا درکربلا نیاز به روشنگری بزرگ چون امام سجاد (ع)، به خوبی احساس می شد. چرا که حریف سفسطه گر، بی مایگی ایمان مردم را نشانه رفته بود و آنها را با سخنان و فریب های خود در خلسه فروبرده بود. از همین روی در هر منزلی شاهد افاضات گران بها ی امام سجاد هستیم. تا جایی که یزید خود را فردی رسوا یافته و تمام ماجرا را به گردن ابن زیاد می اندازد. از جمله می توان به ماجرای مسجد شام اشاره نمود. این خطبه مهمترین سخنان امام بوده و بیشترین تاثیر را بر رجال سیاسی و عوام الناس نهاد. امام سجاد(ع) پس از شنیدن بدگویی های خطیب نسبت به امام علی (ع) و امام حسین(ع) او را عتاب کرده و از یزید درخواست می کند تا به ایشان فرصت دهد تا بر بالای منبر رفته وبا مردم سخن بگویند. یزید ابتدا با این کار مخالفت کرده و پس از مخالفت معاویه فرزند یزید که به نام پدر او نامگذاری شده بود- اظهار می دارد که این شخص سخنوری را از پدرانش به ارث برده و از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته اند. اگر بر بالای منبر برود تا مارا بی آبرو نسازد پایین نمی آید. اما با اصرار مردم سرانجام مجبور به پذیرش می شود. امام سجاد (ع) به گونه ای سخن گفتند که چشمان مردم گریان شد. ایشان در ابتدا فضایل خاندان خود و نسبتشان با رسول خدا را بیان نمودند. تا اینکه هنگام اذان شد و مؤذّن شهادت به رسالت حضرت محمد(ص) داد. در این هنگام حضرت مؤذّن رابه سکوت واداشته و فرمودند:

"ای یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟!"

حضرت این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: "به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟!" آنگاه فرمود: "ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند." در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند. نقل شده است این واقعه بسیار در بیدار ساختن مردم شام موثر واقع شد.[3]

بعد از عاشورا چه شد؟

بعد از بازگشت حضرت زین العابدین(ع) و اهل بیت امام حسین(ع) به مدینه اوضاع سیاسی و اجتماعی دستخوش تغییرات بسیاری شده بود. واقعه ی عاشورا ناخواسته آنچنان فشاری بر خلیفه و امیر کوفه آورده بود که خلفای بعد، از جمله عبدالملک بن مروان برای جلوگیری از تکرار چنین اتفاقی خواب و خوراک را بر امام سجاد(ع) و محبینش حرام ساختند. علیرغم این فشارهای شدید که در این دوره بر معیشت مردم وارد می شد، قیام های زیادی رخ می داد که هرکدام پایه های حکومت بنی امیه را سست می کردند. اما سرانجام قیام عباسیان با پیروزی خود موفق به در دست گرفتن حکومت شد. نکته ی مهم در این زمان واکنش امام سجاد (ع) به این قیام هاست. در اکثر این نهضت ها مانند نهضت مختار، ادعای انتقام خون پدر شهید امام(ع) مطرح بود، و مسلما خود حضرت زین العابدین در گرفتن انتقام از همه شایسته تر و محق تر بودند. اما چرا ایشان هرگز دست به همکاری با قیام کنندگان نزدند؟ اگر امر مهم تری در این زمان ایشان را از چنین کاری مانع می شد، آن امر چیست؟

در عصر امام سجاد(ع) فضای اجتماعی به حدی سیاه و تلخ است که منجر به ایجاد ناامیدی و سردی در دل های مسلمین و بالخصوص شیعیان داغدار سیدالشهدا(ع) می شد. لذا در واقع نقش امام ایجاد یک جریان معنوی در جهت حفظ روحیه و تحمل ساده تر این شرایط می باشد. انجام هر اقدام شورانگیز دیگری مانند اقدام توابین یا مختار، ممکن بود کورسوی امید شیعیان را در نطفه خفه کند. شکستی که عواقب آن شیعه را  عقیم می ساخت. سکوت امام، شیعیان را در وهله های مختلف از چنگال ستمگران نجات داد. از جمله می توان به فاجعه ی حَره اشاره کرد. در این زمان عده ای از مسلمین به سفارش امیر مدینه به شام رفته تا بعد از دیدن خلیفه از اعتراض دست برداشته و به سایر مسلمین سفارش به حفظ نظم و سکوت نمایند. در حالیکه آنها با دیدن فساد شدید دربار بنی امیه بیش از پیش عصبانی شده و دست به اقداماتی برعلیه حکومت زدند. یزید نیز برای سرکوب نمودن آنان سپاهی را به مدینه روانه داشت که در طی سه روز جان و مال و نوامیس مسلمانان را بر خود حلال دانسته و تجاوزی گسترده از خود را در تاریخ به یادگار نهادند. در این فاجعه به دستور خلیفه تنها منزل امن ، منزل امام زین العابدین(ع) بود، که به دلیل آگاهی خلیفه از عدم دخالت ایشان در قیام، مورد احترام و اکرام واقع شده و هرکس را که به منزل ایشان پناه آورد امان دادند.[4] فاجعه ی حره نه تنها در همان زمان با قتل و کشتار گسترده و ایجاد رعب و وحشت بر فضای جامعه تاثیر گذاشت، بلکه تجاوزات لشکر یزید، افراد حرام زاده ی زیادی را به جامعه تحمیل کرد و همین مسئله باعث شد در مدینه به جای صوت قرآن پیغمبر هنوز به قرنی نرسیده، نوای نی و غنا از جای جای شهر شنیده شود!

با توجه به این اختناق، امام تنها می توانستند با آموزش مفاهیم در قالب دعا به طور کلی از ظالمین برائت جویند و به مردم راه مقاومت را نشان دهند. تا از این رهگذر حکومت نیز نتواند گزندی از ایشان گرفته و در پی بهانه ای اقدام به نابودی شجره ی نبوت و امامت بنماید. امام در دعاى بیستم (دعاى مکارم الاخلاق) چنین مى گوید:

"خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا بر آن که بر من ستم کند، دستى، و بر آن که با من ستیزه جوید زبانى، و بر کسى که با من دشمنى و عناد ورزد پیروزى عطا کن، و در برابر آن کس که نسبت به من، به حیله گرى و بد اندیشى بپردازد، راه و تدبیر، و در برابر آن که بر من فشار و آزار رساند، نیرو ده و درخطر تهدید دشمنان، به من امنیت عنایت فرما"

آیا چه کسانى جز کارگزاران عبدالملک نظیر «هشام بن اسماعیل مخزومى »- حاکم مدینه - بودند که امام را مورد ستم، ستیزه جویى، عناد، بد اندیشى، فشار، آزار و تهدید قرار دادند؟ بنابراین در واقع این دعاى امام شکوائیه اى در برابر زورگویى ها حکومت وقت بوده واز این نظر بار سیاسى داشته است.[5]

در ضمن نباید فراموش کنیم که نقش امام، هدایتِ اولا معنوی و روحانی و در راستای آن رهبری مادی و زمینی مسلمین است. و لذا امام با آموزش دعاهای کم نظیر و فوق العاده در تصفیه ی روح آنها تاثیر چشمگیری داشت. ضرورت چنین هدایتی زمانی روشن می شود که توجه داشته باشیم از زمان خلافت خلیفه دوم- که از خاندان بنی امیه است و روحیه ی تجمل گرایانه ی آنان را دارد- با فساد های مالی و انحطاط اخلاقی فراوانی رو به رو می شویم. در حدی که مردم از این وضع به تنگ آمده و بر علیه اوشورش می نمایند. این جریان در بنی امیه ادامه دارد تا زمانیکه عرصه به عبدالملک بن مروان می رسد. وی ظلم و انحطاط را به حد اعلای خود رسانده بود و اکنون مردم در جامعه ی اسلامی به تبع چنین خلافتی روحیه ی دنیاپرستی، تجمل گرایی، منغعت و عافیت طلبی پیدا کرده اند به طوری که همان مردمی که به جهت مفاسد خلیفه دوم آنچنان عرصه را بر او تنگ گرفتند که وی دست به دامان شفاعت حضرت علی(ع) در نزد مردم معترض شد و سرانجام نیز او را به قتل رساندند، اکنون به دلیل حفظ وضعیت موجود در برابر اقدامات خباثت آلود و مفسده آمیز عبدالملک جرات دم برآوردن ندارند! و یا در اتفاق حره، بعد از تجاوزی گسترده، از هیچ یک از بلاد مسلمین اعتراضی برنخواسته و پس از آن مردم این اتفاق را به فراموشی سپردند. اکنون امام با ساده زیستی خود با مردم همدردی می کنند و در حالیکه مانند قضیه رویارویی با عبدالملک در طواف حج می توانستند با دامنی پر ازگوهر به حیات مادی خود ادامه دهند ابراز بی نیازی کرده و در برابر ظالمین قد خم نکردند.[6]

آزاد شده ی مکتب آل محمد(ص)

معاویه اسلام را به سبک و سیاق خود به مردم آموزش داده بود و طوری با شامیان برخورد کرده بود که آنها جز معاویه کسی را به عنوان وارث نبی خدا(ص) نمی شناختند.[7] با گذر زمان و از میان رفتن نسل قدیم مسلمینی که عدالت و اخلاق حضرت علی(ع) را دیده و ایشان را می شناختند، به دلیل حاکم بودن بنی امیه بر سایر بلاد اسلامی نیز نسل جدید در این شرایط اختناق که به جز نی و می چیز دیگری در دسترس مردم نبود، هیچ شناختی از اهل بیت نبی مکرم اسلام(ص) نداشتند. لذا امام با راهکاری مسالمت آمیز بدون آنکه گزندی به دست حکومت بدهد مدرسه ی بزرگ شناخت سیره ی اهل بیت را در منزل خود به راه انداخته بودند. بدین صورت که ایشان هر ساله تعداد زیادی کنیز و غلام اعم از سیاه پوست یا سفید پوست را خریده و در عید فطر یا موسم عرفات با دادن صله ی فراوان آزاد می نمودند[8]. بدین طریق گروه کثیری از این افراد در مدینه ساکن بودند که با دیدن اخلاق و سبک زندگی امام سجاد(ع) از نزدیک به زندگی ایشان آشنا شده و محبت ایشان در عمق قلب آنها کاشته شده بود. به شکلی که هیچ تبلیغات دیگری نمی توانست این محبت و معرفت را از آنها جدا نماید. حضور این گروه در مدینه از جهات مختلفی حائز اهمیت بود. اولا سبک زندگی خود این افراد تغییر کرده و حالا با ولایت اهل بیت حیات خویش را اداره می نمایند. در ثانی نسلی که از اینان برجای می ماند افرادی هستند که شناخت اهل بیت را از والدین خود به ارث برده و به این شیوه در دام های کثیف بنی امیه نیفتاده و نسل شیعه را ادامه می دهند.

 

 



[1] -  تاریخ طبرسی جلد ۳، صفحه ۳۱۶

[2] - شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 91،

[3] - کتاب بحارالانوار جلد 45

[4] - البدایة والنهایة، ج 8، ص 239.

[5] - مهدی پیشوایی. سیره ی پیشوایان. ص 125

[6] - سیره ی پیشوایان. مهدی پیشوایی. ص130

[7] - سیره ی پیشوایان. همان. ص 94

[8] - اقبال الاعمال. دارالکتاب اسلامی. ص261