روز تاسوعا و بزرگداشت حضرت عباس
۱۳۹۵/۰۷/۱۱

در تاریخ شیعه، نهم محرم روز تاسوعا به ­شمار می­ رود و ریشه آن از کلمه «تسع» به معنی نُه است. روز نهم ماه محرم، یعنی تاسوعاى سال 61 هجرى، امام حسین (ع) و یاران باوفایش در محاصره‏ نیروهاى کوفه بودند و آب به روى اهل­بیت (ع) و یاران امام بسته شد؛ همۀ راه ­ها تحت کنترل قرار گرفت تا کسى به امام نپیوندد؛ تهدیدهاى سپاه عمر سعد، جدى‏ تر و حالت ‏تهاجمى آنان به­سوى خیمه‏ ها بیشتر ‏شد؛ تا اینکه عصر روز پنجشنبه تاسوعا، ابن سعد با دستورى که از ابن زیاد دریافت کرده بود، آماده جنگ با امام حسین‏ (ع) شد.[1] در ذیل به طور خلاصه به وقایع و رویدادهای اصلی روز تاسوعا پرداخته می شود.

به نام خدا

 

در تاریخ شیعه، نهم محرم روز تاسوعا به ­شمار می­ رود و ریشه آن از کلمه «تسع» به معنی نُه است. روز نهم ماه محرم، یعنی  تاسوعاى سال 61 هجرى، امام حسین (ع) و یاران باوفایش در محاصره‏ نیروهاى کوفه بودند و آب به روى اهل­بیت (ع) و یاران امام بسته شد؛ همۀ راه ­ها تحت کنترل قرار گرفت تا کسى به امام نپیوندد؛ تهدیدهاى سپاه عمر سعد، جدى‏ تر و حالت ‏تهاجمى آنان به­سوى خیمه‏ ها بیشتر ‏شد؛ تا اینکه عصر روز پنجشنبه تاسوعا، ابن سعد با دستورى که از ابن زیاد دریافت کرده بود، آماده جنگ با امام حسین‏ (ع) شد.[1] در ذیل به طور خلاصه به وقایع و رویدادهای اصلی روز تاسوعا پرداخته می شود.

محاصره اهل­بیت (ع)

اولین حربه دشمنان بر علیه بنی ­هاشم، محاصره ایشان بود. چنان­که امام صادق (ع)‏ درباره روز تاسوعا فرموده است:

«تاسوعا یوم حوصر فیه الحسین و اصحابه بکربلاء و اجتمع علیه خیل اهل الشام و اناخوا علیه و فرح ابن مرجانة و عمر بن سعد بتوافر الخیل و کثرتها و استضعفوا فیه الحسین واصحابه و ایقنوا انه لا یاتى الحسین ناصر و لا یمده اهل العراق».[2]

تاسوعا روزى است که حسین (ع)‏ و اصحاب او در کربلا محاصره شدند؛ سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمدند؛ ابن‏زیاد و عمر سعد نیز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند و آن روز، حسین‏ (ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر براى او یاورى نخواهد آمد و اهل عراق ‏نیز او را پشتیبانى نخواهند کرد.

امان­نامه برای فرزندان ام­البنین (ع)

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس (ع) و برادرانش امان­ نامه آورد.[3] آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) رسانید و بانگ برآورد: «أین بنو اختنا»: خواهرزادگان ما کجایند؟ حضرت عباس(ع) و برادرانش نزد سیدالشهدا (ع) نشسته بودند، اما عباس(ع) ساکت بود و جواب شمر را نمی­ داد. در این هنگام امام حسین (ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هرچند او فاسق است، اما پاسخش را بده؛ همانا او از دایی­ های شما است».[4] عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی­طالب(ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه می­ خواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من! شما در امان هستید، من برای شما از عبیدالله امان گرفته ­ام»؛ اما حضرت عباس (ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر (ص) امان نداشته باشد!!»[5]


مهلت برای راز و نیاز

بعد از آنکه حضرت عباس (ع) امان­ نامه و روی خوش دشمنان را پس زد، عمر بن سعد در شامگاه روز نهم محرم الحرام خود را آمادۀ جنگ با سید و سالار شهیدان (ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود چنین فریاد می­زد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری»؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می-دهم!! کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد با اهل­بیت (ع) شدند.[6]

در این هنگام حضرت عباس (ع) نزد امام حسین (ع) آمد و به امام عرض کرد: «ای برادر! این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه­ ها به پیش آمده است». امام فرمود: «عباس! جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می­ خواهند و برای چه به اینجا آمده­ اند؟» حضرت عباس(ع) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند، نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می­ خواهید؟» لشکریان دشمن گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آمادۀ کارزار شوید». حضرت عباس (ع) به ایشان فرمودند: «از جای خود حرکت نکنید، تا نزد ابی عبدالله (ع) رفته و پیام شما را به حضرت برسانم»، آنان هم پذیرفتند. پس حضرت عباس (ع) به تنهایی نزد امام حسین (ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.[7]  امام در جواب به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر می­ توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند، تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می­ داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می­ دارم».[8]

در این هنگام ابوالفضل العباس (ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام را به اطلاع آنان رساند و از آنها آن شب را مهلت خواست. ابن­ سعد در پذیرش این درخواست تردید داشت، از این­رو با سران لشکرش مشورت کرد و در نهایت یک شب به اهل­بیت (ع) فرصت مناجات داده شد.[9]

سپس فرستادۀ عمر بن سعد در مکانی که تمامی سپاهیان امام حسین (ع) سخنش را به وضوح می­ شنیدند، ایستاد و فریاد زد: «ما تا فردا به شما مهلت می­دهیم؛ اگر تسلیم شدید، شما را نزد امیرمان عبیداللّه بن زیاد می­بریم، اما اگر خوددارى کردید و از پذیرش بیعت سر باز زدید، شما را رها نخواهیم کرد و با شما خواهیم جنگید».[10] پس از قبول درخواست امام، سپاه کوفه به دستور عمر بن سعد به اردوگاه خود بازگشتند. نقل شده در روز یا شب تاسوعا بود که امام حسین (ع) در جمع یاران خطبه ­ای قرائت فرمودند و اصحاب نیز اعلام وفاداری نمودند؛ تا اینکه ظهر عاشورا یکی پس از دیگری به دیار حضرت حق راه یافتند.

 

ولایت­پذیری حضرت عباس (ع)

در طول تاریخ انسان­ های والامقام و ولایت­مدار فراوانی بوده­اند که تا پای جان از مولا و رهبر خود حمایت کرده­اند. یکی از برگزیده ­ترین افراد در تاریخ، حضرت قمر بنی­ هاشم، ابوالفضل العباس (ع) است. در واقعه عاشورا افراد زیادی سعی داشتند حضرت عباس (ع) را از مقام ولایت سید­الشهدا (ع) جدا کنند، زیرا آنان از قدرت فوق ­العاده و نفوذ ایشان آگاه بودند و به خیال خود گمان می­ ردند اگر امیر لشکر را از سپاه سیدالشهدا (ع) جدا کنند، می توانند بر سپاه حضرت پیروز شوند. از این ­رو در واقعه عاشورا از سوی لشکر عبیدالله بن زیاد افرادی به پشت خیمه­ های حضرت ابوالفضل (ع) آمده و به ایشان گفتند: «اگر ثروت و منصبی می­خواهی، به تو می ­دهیم و تو را به سلامت باز می­ گردانیم، ولی دست از حمایت حسین بردار».[11] اما حضرت ابوالفضل (ع) هرگز دست از حمایت ولی زمان و برادر بزرگوارش برنداشت. در بیان ولایت­مداری حضرت عباس (ع)  همین بس، آنگاه که دو دست خود را در روز عاشورا از دست داد، فرمود:

و الله ان قطعتم الیمینی     انی اخاف ابداً عن دینی[12]

فرهنگ عزاداری بر سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به همه ما شیعیان می­ آموزد که همواره مطیع رهبری ائمه اطهار (ع) باشیم و فرامین آنها را بدون هیچ­ بهانه و اعتراضی جامۀ عمل بپوشانیم، تا بتوانیم در روز قیامت در صف سعادتمندان قرار بگیریم.

اگرچه مقام عصمت به پیامبران و ائمه معصومین (ع) منحصر شده است، اما حضرت عباس (ع) نیز بنا بر ظرفیت وجودی­اشان از این مقام بهره ­مند بود. با کمی تأمل در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان می ­توان دریافت که حضرت عباس (ع) در چه شرایط دشواری به این مقامات دست یافتند. زیرا حاکمان بنی­امیه با دو سلاح قدرت و ثروت مردم را از اهل­بیت (ع) دور کرده بودند، به­ گونه ­ای که فقط پوسته ­ای از اسلام در جامعه اسلامی باقی مانده بود. خداوند متعال از این حکومت شیطان­ گونه به درخت ملعونه تعبیر نموده و در قرآن مجید می­فرماید: «وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ».[13]

باوجود اینکه پیامبر (ص) مظهر رحمت الهی بوده و در طول 23 سال از مدت نبوت هرگز کسی را نفرین نکردند، اما وقتی فرزند شیرخواره­ای از بنی­امیه به نام مروان بن حکم را مشاهده کرد، او را نفرین نمود.[14] این امر گویای شدت جور و ستم بنی­ امیه نسبت به اهل­بیت عصمت و طهارت (ع) بوده است. حاکمان اموی شیعیان را به شدت در مضیقه و مشقّت قرار می­دادند، تا جایی که حضرت زین­العابدین (ع) درباره شرایط آن عصر و زمان می­فرماید: «در تمام مناطق مکه و مدینه بیست نفر پیدا نمی شوند که خاندان ما را دوست داشته باشند»!![15]

امروزه شیعیان می­ توانند با آرامش و با طیّب خاطر برای حضرت عباس (ع) عزاداری کنند و لباس سیاه بپوشند، در مصائب ایشان اشک ریخته و ناله بزنند، به نام ایشان سفره نذری پهن کرده و حوایج خود را از ایشان بخواهند؛ اما شرایط فرهنگی و اجتماعی دوران حضرت بسیار سخت و طاقت­ فرسا بود؛ به­گ ونه­ ای که موجب انزوای اهل­بیت (ع) و پیروان آنها و روی کار آمدن سردمداران شیطان­ صفتی بر کرسی حکومت شد.  

علمداری عباس (ع)

امام حسین (ع) از میان اصحاب باوفایش، تنها حضرت عباس (ع) را برای پرچمدای و علمداری برگزید. در نقل­ های تاریخی می­ خوانیم که پرچم عباس (ع) جزء اموال غارت­ شده­ای بود که به شام بردند. وقتی چشم یزید به آن افتاد، عمیقاً به آن نگریست و سه بار از جای خود برخاست و سپس نشست. وقتی دلیل این کار را از او پرسیدند، وی گفت: این پرچم در دست چه کسی بوده است؟ گفتند: به دست عباس، برادر حسین. یزید گفت: تعجبم از شجاعت اوست. تمام قسمت­های آن از پارچه و چوب بر اثر اصابت تیرها و سلاح­ های دیگر آسیب دیده، جز دستگیرۀ آن که کاملاً سالم مانده است. این امر نشانگر آن است که تیرها به دست پرچمدار اصابت می ­کرده، ولی او پرچم را رها نکرده و تا آخرین لحظه توان خود پرچم را نگه داشته است و آنگاه که رمق خویش را از دست داده، یا پرچم از دستش افتاده، یا با دست او با هم به زمین افتاده است.[16]

آری! حتی بدترین و شقی­ ترین دشمنان اهل­بیت (ع) نیز به شجاعت امیر لشکر امام حسین (ع) اعتراف کرده و از ایشان همواره بیم و هراس داشتند. این درسی برای تمامی مسلمانان جهان است، تا با الگو گرفتن از ایشان در مواجهه با هجمۀ حملات و دسیسه­ های دشمنان، تحت تأثیر تهدیدات نظامی و غیرنظامی ایشان قرار نگیریم.

 

 



[1] . فرهنگ عاشورا، ص 91 ـ 92.

[2] . بحار الانوار، ج ‏45، ص 95؛ الکافی، ج 4، ص 174.

[3] . اعلام الوری، ج 1، ص455؛ فیض العلام، ص143؛ بحار الانوار، ج 44، ص361؛ از مدینه تا مدینه، ص381-382.

[4] . عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، ص327.

[5] . انساب الاشراف، ج 3، ص184؛ تاریخ طبری، ج 5، ص416؛ مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص246.

[6] . انساب الاشراف، ج 3، ص184؛ تاریخ طبری، ج 5، ص416.

[7] . الفتوح، ص97- 98؛ الارشاد، ص90؛ مقتل الحسین (ع)، ص 249-250؛ تجارب الامم، ص73- 74.

[8] . تاریخ طبری، ج 5، ص417؛ الارشاد، ص91؛ الکامل فی التاریخ، ص57.

[9] . مقتل الحسین، ص 212؛ الکامل فی التاریخ، ص57.

[10] . الارشاد، ج 2، ص 91.

[11] . بحار الانوار، ج 44، ص 391.

[12] . بحار الانوار، ج 45، ص40؛ مقتل الحسین(ابومخنف)، ص 179. «به خدا سوگند اگر دو دست مرا قطع کنند، از دین و آیینم دست برنخواهم داشت».

[13] . اسراء(17): 60.

[14] . مستدرک علی الصحیحن، ج 19، ص 3774، حدیث 8614؛ همچنین ر.ک: آیین اشک و عزا در سوگ سید الشهدا(ع)، اثر سید علی بطحایی.

[15] . بحار الانوار، ج 46، ص 143.

[16] . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 190.