بسم الله الرحمن الرحیم
شب ششم محرم
ایجاد انگیزه[1]
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، منافقان توانستند با سوءاستفاده از غفلت مردم ساده، ظلم و ستم خود را به جامعه اسلامی که با تلاش بیوقفه پیامبر (ص) به بار نشسته بود، افزایش دهند و احکام و عقاید اسلام را به سود خود تفسیر کنند تا منافع بیشتری به دست آورند. با خانهنشین کردن ولایت و به دست گرفتن قدرت، روز بروز بر ظلم خود افزودند و اوج این استبداد در زمان امویان رخ داد. روایات انحرافی فراوانی در بین مردم به اسم پیامبر (ص) رواج داده و اهلبیت (ع) را کنار زدند و روایتهای واقعی آن بزرگواران را محو نمودند. مردم نیز با تبلیغات فراوان، کمکم با انحرافات ایجادشده در جامعه اسلامی، خو گرفتند و از خود حرکتی نشان نمیدادند.
در چنین شرایط، احیاء مکتب نورانی پیامبر بزرگوار اسلام (ص)، نیاز به جراحی داشت.
از این رو، امام حسین (ع) انقلاب عاشورایی خود را آغاز نمود و فرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً[2]؛ آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و کسی از باطل روی گردان نیست؛ در چنین شرایطی مؤمن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح بدهد.»
این جراحی هزینه بسیار بالایی برای اسلام داشت، از جمله اینکه بهترین انسان روی زمین، اباعبدالله الحسین (ع) به همراه تعدادی زیادی از یاران باوفای آن حضرت به شهادت رسیدند و اهلبیت (ع) به اسارت برده شدند.
حال این سؤالها به ذهن میآید: آیا بهتر نبود که امام حسین (ع) همچون برادرش با صلح قضیه را تمام کند؟
امام حسین (ع) بعد از این اقدام انقلابی که با شهادتش ختم شد، به چه دستاوردهایی دست یافت؟
متن و محتوا
اگر بخواهیم با آثار و دستاوردهای انقلاب امام حسین (ع) آشنا شویم، ابتدا باید اهداف این انقلاب را مرور کرده، سپس موارد حاصله را با آن اهداف تطبیق دهیم.
حضرت اباعبدالله الحسین (ع) هدف از قیام انقلابی خود را اینگونه اعلام کردند: «إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (ص) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب[3]؛ من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم؛ بلکه قیام من برای اصلاح در امّت جدم میباشد، میخواهم امربه معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب (ع) عمل نمایم.»
اما برخی از آثار انقلاب امام حسین (ع) که با توجه به اهداف آن، در جوامع اسلامی ایجادشده، عبارتند از:
الف) رسوایی بنیامیه و اوج گرفتن نفرت عمومی نسبت به آنان
بعد از واقعه عاشورا، هرچند یزید در ابتدا بسیار خوشحال و مغرور شده بود و فکر میکرد با کشتن اباعبدالله (ع) و بهترین یارانش و همچنین تحقیر اهلبیت (ع)، بزرگترین ضربه را به اسلام وارد کرده و ریشه اسلام را خشکانده است؛ اما در واقع این شهادت امام حسین (ع) بود که بزرگترین ضربه را به بنیامیه وارد کرد؛ زیرا پس از جریان عاشورا، بنیامیه به طرق مختلف رسوا شدند و نفرت عمومی نسبت به سران بنیامیه ایجاد شد.
از آنجا که سپاه کفر، به جز جنایت بزرگ خود، جنایات دیگری مانند اسیر کردن اهلبیت (ع)، اذیت کودکان و کشتن بعضی از آنان و تحقیر و تهدید را سرلوحه کار خویش قراردادند، مردم به شدت از این رفتار جنایتگرانت نفرت به دل گرفتند.
مورخان مىگویند: «یزید پس از حادثه عاشورا به پاس خوشخدمتی عبیدالله بن زیاد، او را به دمشق دعوت کرد و اموال فراوان و تحفههاى بزرگی به او بخشید و او را نزد خود نشانید و مقام او را بالا برد (ترفیع رتبه و درجه) و او را به حرمسراى خود و نزد زنان خویش برد و ندیم آنان قرار داد؛ اما از آنجا که فشار افکار عمومى اوج گرفت، یزید با یک چرخش سریع، خود را تبرئه کرد و مسئولیت را به گردن عبیدالله افکند.»[4]
«ابن اثیر» مىنویسد: هنگامى که سر حسین (ع) را نزد یزید بردند، موقعیت ابن زیاد نزد او بالا رفت و از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد، ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید که مردم نسبت به او خشمگین شده و به او لعن و ناسزا مىگویند. بعد از این گزارش، او از کشتن حسین پشیمان شد و مىگفت: ای کاش! حسین (ع) را به منزل خود مىآوردم و به خاطر پیامبر اسلام (ص) و رعایت حرمت قرابت حسین با او، اختیار را به وى واگذار مىکردم، هر چند موجب ضعف حکومتم مىشد. خدا پسر مرجانه (ابن زیاد) را لعنت کند! او حسین را مجبور به این کار کرد، در حالى که حسین از وى خواسته بود اجازه بدهد، به یکى از مناطق مرزى برود، ولى پسر مرجانه با پیشنهاد او موافقت نکرده او را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنى مرا در دلهای آنها افشاند. اینک هر کس و ناکس به خاطر قتل حسین با من دشمن شده است. این چه گرفتارى بود که پسر مرجانه براى من درست کرد! خدا او را لعنت و گرفتار غضب خویش سازد!»[5]
همچنین با آنکه یزید نخست با کودکان و زنان و بازماندگان امام حسین (ع) با خشونت غرور و تکبر برخورد کرد و دستور داد آنان را در خانه مخروبهاى جاى دهند؛ اما زیر فشار افکار عمومى، به فاصله کمى با آنان، بناى نرمش و ملاطفت نهاد و محل سکونتشان را تغییر داد و به دستور او برای اسرا هدایای را آوردند و خود یزید گفت: اگر مایل هستید شما را روانه مدینه کنم؛ اما آنان هرگز قبول نکردند.»[6]
بنت الشاطی، نویسنده معروف مصری مینویسد: زینب، خواهر حسین بن علی (ع)، لذت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنیامیه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزاننده داشت.[7]
اگر امروز هم کسی نسبت به مکتب اهلبیت (ع) بی احترامی کند و یا با این مکتب دشمنی داشته باشد، عاقبت رسوا میشود و در نزد مردم خوار و ذلیل میگردد. کسانی که در فتنه 88 به عزاداران امام حسین (ع) حمله کردند و آبروی خود را بردند، برخی از این افراد هستند.
ب) احیای سنت شهادتطلبی
یزید بر منبر پیامبر خدا (ص) مینشست و به نام اسلام بر مسلمانان حکومت میکرد و خود را امیرالمؤمنین میخواند. او هر آنچه با زحمت و فداکاری به دست آمده بود را ابزاری برای حکومت قرار داده بود. افراد بیگناهی را به قتل رساند و نوامیس مردم را هتک حرمت نمود و با خوشگذرانی و سگبازی حکومتداری میکرد و از مردم سلب آسایش و آرامش کرده بود.
این حکومت ظالمانه در زمان امام حسین (ع) اوج گرفت. در این شرایط امام حسین (ع) نه میتواند سکوت نماید و نه میتواند همراهی کند؛ چراکه چنین یزید، اصل دین را نشانه گرفته بود. اینجا بود که امام حسین (ع) از یکسو با سخنان خود، فرهنگ شهادت را در بین مردم احیا کرد و با نوشیدن شربت شهادت، به تمام دینداران و عاشقان اسلام آموخت که در برابر چنین ظالمانی باید ایستاد و جان خود را در راه خدا هدیه کرد.
حرکت شهادتطلبانهای که امام حسین (ع) در قرن اول هجری آغاز کرد، امروز بعد از حدود 14 قرن توسط مدافعان حرم زینبی (س) ادامه یافته است و عدهای از جوانان انقلابی در کشورهای اسلامی جمع شده و معتقدند تنها راه نجات امت اسلام، ایستادگی تا ریخته شدن خونها در برابر ظالمان است.
نویسندگان، پژوهشگران و حتی متفکران جهان، اظهار نظراتی نسبت به درس شهادت اباعبدالله (ع) در عاشورا داشتهاند که قابل تأمل است:
جرج جرداق مسیحی: وقتی یزید، مردم را به قتل حسین (ع) و مأمور به خونریزی تشویق میکرد، آنها میگفتند: چه مبلغی به ما میدهی؟ اما انصار حسین (ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز میخواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.[8]
موریس دو کبری نویسنده امریکایی: در مجالس عزاداری حسین گفته میشود که حسین برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار دهیم و از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ باعزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم.[9]
بنابراین شهادتطلبی امام حسین (ع) و یارانش چنین تفکری را در تاریخ ایجاد کرده است. برای نمونه در عصر حاضر میتوان از جنبشهای شهادتطلبانهای نام برد که با تأسی از حضرت امام حسین (ع) در مقابله با ظلم و جور ایجاد شده است. جنبشهای اسلامی که در کشور ایران شکلگرفته نمونهای از این موارد میباشند.
مثل جنبش تنباکو؛ جنبش مشروطیت؛ جنبش سردار جنگل؛ قیام خیابانی در تبریز؛ جنبش آیة الله کاشانی؛ جنبش فداییان اسلام و جنبش امام خمینی (ره).
ج) بیدار نمودن خواص کوفه از خواب غفلت
عدهای از مسلمان از قافله کربلا عقب مانده و نتوانستند رسالت سنگین خود را ایفا نمایند. اما پس از عاشورا، از خواب غفلت بیدار شدند و تصمیم گرفتند تا اشتباه خود را جبران نمایند. هر چند سکوت و اقدام نکردن به موقع شیعیان کوفه باعث شد که حرکتهای پس از عاشورا نتیجه چندانی نداشته باشد، اما برخی از آن انقلابها دل اهلبیت (ع) را شاد کرد و انتقام خونهای ریخته شده را گرفت. برخی از قیامهایی که پس از عاشورا بر اثر بیدار شدن خواص شکل گرفت، عبارتند از:
1) قیام توابین
پس از جریان عاشورا، عدهای از خواص به رهبری سلیمان بن صُرد خزایی، توبه کردند و قیام توابین را تشکیل دادند؛ اما از آنجا که از بصیرت سیاسی، شجاعت، زمانشناسی، اقتدار و ثبات در تصمیم و عمل بیبهره بودند و همین امر باعث شد تا درباره حضور به موقع خود در کربلا دچار تردید و اشتباه شوند، همچنان موجب شد برای جبران آن اشتباه نیز ناموفق باشند.
2) واقعه حره
پس از شهادت امام حسین (ع) اولین شهری که علیه دستگاه اموی قیام نمود و خاندان بنیامیه را از شهر بیرون راند، مدینه بود. هدف مردم مدینه، از بین بردن حکومت بنیامیه بود که اساساً برای نابودی اسلام پایهریزی شده بود. شاید بتوان گفت تنها عاملی که باعث این انقلاب شد، شهادت حسین بن علی (ع) بود. زینب کبرا (س) که بعد از اسارت به مدینه بازگشته بود، نیز در به وجود آوردن این انقلاب نقش مؤثری داشت و مردم را بر ضد حکومت یزید تحریک نمود.
وقوع این حادثه بدین ترتیب بود که سران مدینه دور هم جمع شدند و به مشورت پرداختند و به این نتیجه رسیدند که یزید را از حکومت خلع و با عبدالله بن حنظله انصاری به عنوان رهبر نهضت، بیعت نموده و فرماندار یزید و عناصر و ایادی آنها را از شهر اخراج کنند. همین کار را هم کردند و تمام عناصر اموی را از شهر بیرون نمودند و با عبدالله بن حنظله انصاری بیعت نمودند.
یزید پس از آنکه از ماجرا اطلاع یافت، سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه و به جهت سرکوب مردم مدینه، عازم آنجا کرد. مسلم هم با نهایت خشونت، شهر را به محاصره درآورد. مردم انقلابی مدینه جهت جلوگیری از سپاه یزید، خندقی در اطراف شهر حفر کردند، اما چون بنیه دفاعی قوی نداشتند، شهر مدینه سقوط کرد و مدینه به دست مسلم بن عقبه افتاد. وی و فرماندهانش مردم را قتلعام کردند و سه روز جان و مال و ناموس مردم را مباح شمردند. این واقعه در سال 63 هجری اتفاق افتاد و به واقعه حره مشهور است.[10]
3) قیام مختار
مختار ثقفی در جریان کربلا در زندان بود و نتوانست به همراه امام حسین (ع) باشد. پس از آزادی، با قیام توابین همکاری نکرد؛ زیرا او میدانست آنان روش قیام و سیاست را نمیدانند. در سال 66، مختار با همکاری ابراهیم فرزند مالک اشتر قیام کردند و موفق شدند قاتلان اباعبدالله (ع) و اصلیترین سرکردگان کربلا را به سزای عمل خود برسانند. برخی آمار کشته شدگان در قیام مختار را 3000 نفر گفتهاند از جمله: عمربن سعد و پسرش، شمربن ذی الجوشن، حکیم بن طفیل، زیادبن مالک، خولی، منقذبن مره، عبدالله بن اسید، سنان و ...)
د) احیای روحیه استکبارستیزی در برخی از امتهای اسلامی
یکی از برجستهترین درسهای مکتب حسینی (ع)، ظلمستیزی و آزادگی است. این روحیه در ذات حرکت و انقلاب امام حسین (ع) قرار داشته که شعار «هیهات منا الذله» را میتوان تجلی آشکار این پیام عاشورا دانست.
این انقلاب ماندگار با توجه به ماهیت اسلامخواهی و ظلمستیزیاش، همواره الهامبخش نهضتهای ظلمستیز و آزادیخواه جهان بوده است.
انقلاب و نهضت امام خمینی (ره) یکی از انقلابهای الهام گرفته از قیام عاشورا است. امام خمینی (ره) در کلام گهرباری به این مهم اشاره کرده است: «انقلاب اسلامی ایران، پرتویی از عاشوراست.»[11]
بدین ترتیب اصلیترین عامل فرهنگی محرک تأثیرگذار بر انقلاب اسلامی ایران را باید ایدئولوژی انقلابی شیعه مبتنی بر فرهنگ عاشورایی دانست. نهضت امام و انقلاب اسلامی در همه ابعاد خود وامدار نهضت امام حسین (ع) و فرهنگ عاشورا است.
هدف و انگیزه مردم ایران از قیام علیه ظلم و ستم و حمایت از رهبری شجاع، برپایی حکومت عدل بوده است. حکومتی که در آن احکام اسلامی رعایت شود و آزادی و استقلال را برای مردم هدیه آورد. این اهداف والا و متعالی، همان اهداف و انگیزه قیام حسینی (ع) بود که حاضر شد جان خود و بهترین یارانش را در طبق اخلاص بگذارد. امام راحل (ره) درباره تأثیر عاشورا بر اهداف و انگیزههای انقلاب اسلامی میفرماید: «حضرت سیدالشهدا (ع) به همه آموخت که در مقابل ظلم و ستم در مقابل حکومت جائر چه باید کرد»[12]
گریز و روضه
اما تعدادی از دشمنان و قاتلان در صحنه کربلا به هلاکت رسیدند. از جمله ظالمانی که در کربلا کشته شدند، قاتل قاسم بن الحسن (ع) بود.
قضیه به میدان رفتن «قاسمبنالحسن» صحنه بسیار عجیبى است. قاسمبنالحسن (ع) یکى از جوانان کم سالِ سپاه امام حسین است. نوجوانى است که «لَمْ یَبْلُغِ الْحُلُم؛ هنوز به حدّ بلوغ و تکلیف نرسیده بود.» در شب عاشورا، وقتى که امام حسین (ع) فرمود که این حادثه اتّفاق خواهد افتاد و همه کشته خواهند شد و گفت شما بروید و اصحاب قبول نکردند که بروند، این نوجوان سیزده، چهاردهساله عرض کرد: «عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟» امام حسین (ع) خواست که این نوجوان را آزمایش کند - به تعبیر ما - فرمود: «عزیزم! کشتهشدن در ذائقه تو چگونه است؟» گفت: «احلى من العسل»؛ از عسل شیرینتر است.
ببینید؛ این، آن جهتگیری ارزشى در خاندان پیامبر است. تربیت شدههاى اهلبیت اینگونهاند. این نوجوان از کودکى در آغوش امام حسین بزرگ شده است؛ یعنى تقریباً سه، چهار ساله بوده که پدرش از دنیا رفته و امام حسین تقریباً این نوجوان را بزرگ کرده است؛ مربّى به تربیتِ امام حسین است. حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. مقاتل اینگونه ذکر مىکنند: «قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَ غُلَامٌ[13]؛ یکی از راویان مىگوید: «همینطور که نگاه مىکردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمههاى ابىعبداللَّه، پسر نوجوانى بیرون آمد: «کَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر؛ چهرهاش مثل پاره ماه مىدرخشید. «فَجَعَلَ یُقَاتِل؛ آمد و مشغول جنگیدن شد.»
این را هم بدانید که جزئیات حادثه کربلا هم ثبت شده است؛ چه کسى کدام ضربه را زد، چه کسى اوّل زد، چه کسى فلان چیز را دزدید؛ همه اینها ذکر شده است. آن کسى که مثلاً قطیفه حضرت را دزدید و به غارت برد، بعداً به او مىگفتند: «سرق القطیفه»! بنابراین، جزئیات ثبت شده و معلوم است؛ یعنى خاندان پیامبر و دوستانشان نگذاشتند که این حادثه در تاریخ گم شود.
«فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَیْلٍ الْأَزْدِیُ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَه؛ ضربه، فرق این جوان را شکافت. «فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِه؛ پسرک با صورت روى زمین افتاد. «وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ؛ فریادش بلند شد که عموجان. «فَجَلَّى الْحُسَیْنُ ع کَمَا یُجَلِّی الصَّقْر» به این خصوصیات و زیباییهاى تعبیر دقّت کنید! صقر، یعنى بازِ شکارى. مىگوید حسین (ع) همچون بازِ شکارى، خودش را بالاى سر این نوجوان رساند. «ثُمَّ شَدَّ شَدَّةَ لَیْثٍ أَغْضَبَ» شدّ، به معناى حمله کردن است. مىگوید مثل شیر خشمگین حمله کرد. «فَضَرَبَ ابْنَ فُضَیْلٍ بِالسَّیْف؛ اوّل که آن قاتل را با یک شمشیر زد و به زمین انداخت. عدّهاى آمدند تا این قاتل را نجات دهند؛ اما حضرت به همه آنها حمله کرد.
جنگ عظیمى در همان دور و برِ بدن «قاسمبنالحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگیدند؛ اما حضرت آنها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار میدان فراگرفت. راوى مىگوید: «وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَة؛ بعد از لحظاتى گرد و غبار فرو نشست. این منظره را که تصویر مىکند، قلب انسان را خیلى مىسوزاند: «فرأیت الحسین (ع): من نگاه کردم، حسینبن على (ع) را در آنجا دیدم. «قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَام؛ امام حسین بالاى سر این نوجوان ایستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مىکند. «و هُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْه؛ آن نوجوان هم با پاهایش زمین را مىشکافد.» یعنى در حال جان دادن است و پا را تکان مىدهد. «وَ الْحُسَیْنُ ع یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوک؛ کسانى که تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند.»
این یک منظره، که منظره بسیار عجیبى است و نشاندهنده عاطفه و عشق امام حسین به این نوجوان است، و در عین حال فداکارى او و فرستادن این نوجوان به میدان جنگ و عظمت روحى این جوان و جفاى آن مردمى که با این نوجوان هم اینگونه رفتار کردند.[14]
مرکب سوار کوچک کرب و بلا شدی زهرا شدی، علی شدی و مصطفی شدی
وقتی عسل ز لعل لبت بوسهای گرفت تنها سواره حسن مجتبی شدی
از بس عزیز هستی و از بس که محشری بین قنوت زینب کبری دعا شدی
دلها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت وقتی که از کنار عمویت جدا شدی
بند رکاب حسرت پای تو را کشید تا راهی میانه دشت بلا شدی
دانه به دانه موی عمویت سفید شد وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی
در بین معرکه چقدَر نیزه خوردی و پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی
یک نیزهدار جسم تو را بر زمین زد و بر زیر نعل کشته بیانتها شدی
تشییع پیکرت چقدر دردسر شد و آخر میان تکّه حصیری تو جا شدی
آن خاطرات کوچه دوباره مرور شد وقتی به زیر پای عدو جابه جا شدی[15]
[2]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، ص79.
[3]. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الایات و الاقوال، ج17، ص179.
[4]. تذکره الخواص، ص 290.
[5]. الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 87.
[7]. مجله پاسدار اسلام، دی 1387، شماره 325.
[8]. مجله موعود جوان: آذر و دی 1381، شماره 23.
[9]. مجله شمیم یاس: دی 1386، شماره 58.
[10]. کامل ابن اثیر، ج4، ص111.
[11]. صحیفه امام (ره)، ج 18، ص 22.
[12] . بیانات امام خمینی (ره) در آستانه محرم در جمع علما و روحانیون آذربایجان شرقی و غربی 1361/7/25.
[13]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ص115.
[14]. بیان روضه توسط مقام معظم رهبری (مدظله العالی).