بسم الله الرحمن الرحیم
شب اول محرم
ایجاد انگیزه[1]
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم ... أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی[2]؛ حسین شهادت میدهد: خدا یکى است و شریکى ندارد. حضرت محمّد (ص) عبد و رسول خدا میباشد که حق را از طرف حق آورد. بهشت و جهنم بر حق هستند، قیامت خواهد آمد و شکى در آن نیست، خداى توانا هر کسى را که در قبور باشد، برانگیخته خواهد کرد، من از سر شادى و سرمستى و تبهکارى و نیز براى ایجاد فساد و ستمگرى دست به این قیام نزدم، بلکه براى اصلاح و دگرگون ساختن اوضاع امّت جدّم قیام کردم.»
امام حسین (ع) در شرایط حساس آن زمان، انقلابی را آغاز کرد که توانست در همان ابتدا، عدهای را منقلب کند و جزء انقلابیون حسینی (ع) قرار دهد، عدهای نیز در میانه راه از انقلاب امام حسین (ع) درس گرفتند و همراه با لشکر عاشورایی شدند؛ افرادی هم بودند که در لحظات آخر عمر شریف حضرت، از نسیم روح بخش این انقلاب، منقلب و دگرگون شدند و توانستند اسم خود را در زمره یاران انقلابی امام حسین (ع) بنویسند و در نهایت به خیل شهدای کربلا پیوستند. «ابوالحتوف بن حرث» و برادرش «سعد بن حرث» از این دسته هستند.
این دو برادر هر چند خوش سابقه نبوده و در ابتدای واقعه کربلا با عمربن سعد براى جنگ با امام حسین (ع) به کربلا آمده و در سپاه ابن سعد بر جنگیدن مصمم بودند؛ اما بعداز ظهر عاشورا هنگامى که یاران امام شربت شهادت نوشیدند و ندای «هَل مِن نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی» امام حسین (ع) و صدای گریه زنان و کودکان آل رسول را شنیدند، ناگهان منقلب شده و گفتند: «لا حُکْمَ إلاّ لِلّهِ وَ لا طاعَةَ لِمَنْ عَصاهُ؛ حکم ویژه خداوند است و از کسى که نافرمانى خداوند کند، نباید اطاعت کرد.»
آن دو بعد از این انقلاب درونی، گفتند: «حسین فرزند دختر پیامبر اسلام (ص) است. ما آرزوی شفاعت جد او را در روز قیامت داریم، چگونه با وی بجنگیم در حالی که آن حضرت در این حال است و یار و یاوری ندارد و تنها در صحرای کربلا کمک میطلبد!»
سپس این دو برادر انقلابی، شمشیرهای خود را از غلاف خارج نموده و به سپاه بنی امیه و لشکر ابن سعد حمله کرده و تعداد زیادی را کشته و جمع کثیری را زخمی و مجروح نمودند و در نهایت این دو برادر در یک مکان به شهادت رسیدند.[3]
متن و محتوا
دکتر سید حسین محمدجعفری (استاد رشته مطالعات اسلامی دانشگاههای مالزی و بیروت) مینویسد: «مطالعه و تجزیه و تحلیل دقیق حوادث کربلا به طور کل این حقیقت را نشان میدهد که حسین (ع) از همان آغاز نقشه ایجاد انقلاب کامل در وجدان مذهبی مسلمانان را میکشید. تمام اعمال و کردار حسین (ع) نشان میدهد که وی کاملاً از این حقیقت آگاه بود که پیروزی از طریق قدرت و امکانات نظامی همیشه موقتی است. ... در اندیشه حسین (ع) اسلام نیاز مُبرم به فعالیت دوبارهای همچون عمل محمد (ص) در مقابل عکس العمل کهنه عربی داشت. بنابراین نیاز به تکانی سخت به چشم میخورد.»[4]
نکات پیشین اثبات میکند، حادثه کربلا یک حرکت انقلابی بود که امام حسین (ع) و یاران باوفایش آغاز کردند و اشعه فروزان آن تا امروز نیز نورافشانی میکند. (هر چند برخی از شاخصههای انقلابهای امروزی را ندارد.)
اما در مقابل این انقلاب، یک حرکتی هم از ناحیه یزیدیان شروع شد و آن «نفوذ» در میان انقلابیون و منصرف نمودن آنان از همراهی با امام بود. یزیدیان در این هدف شوم خود تا حدودی موفق بوده و به عنوان مثال توانستند کوفیان را از همراهی با انقلاب حسینی (ع) منصرف کنند.
کوفیان نامههای متعددی به امام حسین (ع) نوشتند و همراهی و بیعت خود با امام را اعلام کردند. مرحوم شیخ عباس قمی در منتهیالآمال تعداد نامهها را 12000 هزار بیان کرده است.[5] در آن روزها پیکهای متعددی از کوفه به مکه میرفت و چنانکه نوشتهاند گاه یک پیک چند نامه با خود همراه داشت.
بعد از این نامهها، حضرت مسلم بن عقیل که شب اول محرم به نام و یاد ایشان مزین است، به عنوان نماینده امام حسین (ع) وارد کوفه شد و در منزل مختار بن ابی عبیده ثقفی که مورد احترام شیعیان بود، اقامت کرد. پس از آن شروع به گرفتن بیعت کرد. شرایط بیعت او برای پیوستن به انقلاب حسینی (ع) چنین بود: «دعوت به کتاب خدا و سنّت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین، کمک به محرومین، تقسیم عادلانه بیت المال میان مسلمین، یاری اهلبیت (ع)، صلح با کسی که اهل بیت با او صلح کنند و جنگ با کسی که آنها با او بجنگند، و پرهیز از عمل بر خلاف سخن و فعل اهل بیت (ع).»[6]
محتوای این بیعت، حکایت از یک حرکت انقلابی دارد. انقلابی که جنبههای متعددی از زندگی آن زمان را در بر میگرفت.
سی و پنج روز پس از ورود مسلم، یعنی پنجم شوال سال 60، حدود 18 هزار نفر با او بیعت کردند و از انقلاب حسین (ع) اعلام حمایت نمودند که در میان این افراد، علاوه بر شیعیان، بسیاری از مردم غیر شیعه نیز حضور داشتند.[7]
مسلم پس از بررسی اوضاع کوفه، ضمن اعلام همراهی کوفیان، از امام حسین (ع) خواست تا عازم کوفه شود.
اما در همین هنگام، ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد و توانست از طرق مختلف در بزرگان و سرکردگان کوفی، نفوذ کنند و آنان را با خود همراه نماید. تا اینکه کوفیان از اطراف مسلم پراکنده شدند و سفیر امام را تنها و در نهایت با مظلومیت تمام شهید کردند.
ابنزیاد از ابزارهای متعددی همچون «خریدن خواص»، «تهدید عوام» و ... برای نفوذ در کوفیان استفاده کرد. اما مهمترین شیوه نفوذ او، «نفوذ فکری» بود، یعنی ابن زیاد اعتقاد و باور آنها درباره امام حسین (ع) و یارانش را تغییر داد، به گونهای که امام حسین (ع) را خارجی میدانستند و میان حکومت امام حسین (ع) و حکومت ابن زیاد تفاوتی قائل نبودند و چه بسا حکومت یزیدیان را بر حق میدانستند.
امروز هم عدهای به دنبال این هستند تا هویت ما را تغییر دهند و روحیه انقلابیگری را از ما بگیرند که البته به یاری خدا و تیز بینی مقام معظم رهبری (مدظله العالی) و با هشیاری مردم ایران، دشمنان هرگز نمیتوانند به این هدف شوم خوددست یابند.
پس در یک طرف، انقلاب حسینی (ع) آغاز شد و از طرف دیگر نفوذ یزیدی نیز حرکت خود را پایهریزی نمود.
امام حسین (ع) در این قیام، با هدف اصلاح امت جدش، انقلابی را آغاز کرد و نفرمود فقط کسانی که حاضر هستند و کسانی که همعصر من هستند و یا بستگان نزدیک من میباشند؛ بلکه فرمود «امت جدم»
1.آیا ما جزء امت جد امام حسین (ع) هستیم یا نه؟
2.آیا ما میتوانیم از شعاع نور این انقلاب بهرهمند گردیم یا نه؟
3.ریشهها و عوامل شکلگیری انقلاب حسینی (ع) کدام است؟
4.چه نمادها و جلوههایی در انقلاب حسینی (ع) وجود دارد؟
5.تربیت نسل انقلابی کربلا از کجا شروع شده و چه پیامهایی برای ما به همراه دارد؟
6.انقلاب حسینی (ع) چه آثار و برکاتی را در پی داشته است؟
7.چه خطراتی این انقلاب و انقلابیون را تهدید میکرده است؟
8. یزیدیان برای نفوذ در انقلابیون از چه ابزارها و امکاناتی استفاده میکردند؟
و ...
سؤالهای فوق برخی از پرسشهایی است که درباره انقلاب حسینی (ع) و نفوذ یزیدی مطرح میشود. امیدواریم بتوانیم پاسخهای قانع کنندهای به آنها ارائه دهیم؛ اما افرادی که در جلسه اول حضور دارند، جزء خواص عزاداری محرم به حساب میآیند، از این رو، سزاوار است، بدانند آشنا شدن با انقلاب حسینی (ع) و نفوذ یزیدی چه آثار و برکاتی به همراه دارد؟ اگر کسی با این انقلاب و راههای نفوذ یزیدیان آشنا نشود، با چه مشکلات و گرفتاریهایی روبرو میشود؟
آثار و برکات آشنایی با انقلاب حسینی (ع) و نفوذ یزیدی
1.آمادهسازی و تقویت خود
دستاورد اول آشنایی با انقلاب حسینی (ع) آمادهسازی و تقویت خود برای همراهی با انقلابیون و مبارزه با یزیدیان است.
حقیقت این است که تاریخ تکرار میشود. در سال 60 و 61 هجری شرایط به گونهای شد که امام حسین (ع) انقلابی را آغاز کرد. در عصر ما نیز شرایطی شبیه به همین زمان به وجود آمد و آزادمردی همچون امام خمینی (ره) انقلاب نمود و مردم انقلابی ایران از ایشان حمایت و پرچم انقلابش را علم کردند. انقلاب امام خمینی (ره) اکنون نیز با عبور از مرزهای جغرافیایی در سرزمینهای دیگر ادامه دارد تا اینکه به انقلاب جهانی امام زمان (عج) ختم شود. یعنی انقلاب خمینی (ره) و انقلاب مهدوی (ع) الگوگرفته از انقلاب حسینی (ع) است. پس تاریخ تکرار میشود و ما باید خود را برای انقلاب نهایی مهدوی آماده و نام خود را در زمره انقلابیون ثبت کنیم.
مراد از آمادهسازی و تقویت، فقط جنبه نظامی و تسلیحاتی نیست؛ بلکه باید در زمینههای اعتقادی، اخلاقی؛ اجتماعی؛ سیاسی؛ فرهنگی؛ اقتصادی و ... خود را رشد دهیم. باید در زمینه هنر، هنرمند انقلابی؛ در زمینههای علمی دانشمند انقلابی؛ در زمینههای مدیریتی، مسؤلین انقلابی؛ در زمینه آموزشی، اساتید و معلمان انقلابی؛ در زمینه تجاری، تاجران انقلابی و ... داشته باشیم تا به اهداف انقلاب خمینی (ره) دست یابیم و زمینه را برای انقلاب جهانی امام مهدی (عج) فراهم نمائیم.
313 نفری که یار ویژه حضرت هستند، 313 انسان انقلابی، آماده و پا به رکاب میباشند.
از امام صادق (ع) درباره اصحاب حضرت مهدی (عج) چنین روایت شده: «رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ لَا یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اللَّهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا[8]؛ آنها مردانی هستند که دلهایشان مانند پارههای آهن است، هیچگونه تردیدی در آنها راه ندارد، در اعتقادشان به خدا، از صخره و سنگ محکمترند. و اگر به کوه حملهور گردند آنرا از جای برکنند.»
امام صادق (ع) در ادامه همین روایت طولانی میفرماید: «پروانهوار به دور امام میگردند و در نبردها با جان خود از او حفاظت و حمایت میکنند و آنچه را که مورد نظر ایشان میباشد، عملی میسازند. در میان آنان مردانی دیده میشوند که شبها را بیدار میمانند و همچون زنبور عسل شب را در زمزمه (عبادت و راز و نیاز) به سر میبرند و نیز شبها را در دفاع و نگهبانی به روز میرسانند.»[9]
زمانی که این روایات را مرور میکنیم، ناخودآگاه ذهن انسان روی جوانان مدافع حرم میرود؛ این جوانان انقلابی، از همه چیز خود گذشته و در راه ارزشهای دینی و باورهای خود، مهاجرت کرده تا از حرمهای اهلبیت (ع) دفاع کنند. هر چند اینها به گرد پای یاران خاص حضرت مهدی (عج) نمیرسند؛ اما حرکت اینها یک حرکت انقلابی و نوعی آمادگی برای یاری حضرت است.
بنابراین در زمان ما هم حادثهای همچون کربلا اتفاق افتاده، همچنانکه در زمان امام حسین (ع) یزید میخواست چهرهای وارونه از اسلام نشان دهد، عدهای این روزها دارند به اسم اسلام و با شعار «الله اکبر» سر مردم بیگناه بمب میریزند، اموال آنها را غارت میکنند؛ با شعار «لا اله الا الله» سر از بدن جوانان و نوجوانان بیگناه جدا میکنند؛ عدهای به اسم اسلام، خون و جان و ناموس و اموالش هر کسی که عقیدهای برخلاف آنها داشته باشد را حلال میشمارند!
آری امروزه این تفکرات در میان عدهای از مردم مسلمان نفوذ کرده و عدهای را با خود همراه ساخته است! پس
امروزه هم با دو جریان حسینی (ع) و یزیدی، سر و کار داریم. یعنی اگر امروز امام حسین (ع) میخواست قیام و انقلاب کربلا را تشکیل دهد، از سر زمین شام و عراق و مناطق دیگر اسلامی، انقلاب دومی را آغاز کرده و در برابر یزیدیان این زمان، موضع میگرفت.
همچنان که در زمان کربلا، انقلابیون در برابر یزیدیان ایستادند، امروزه نیز باید با تفکر انقلابی امام حسین (ع) به مبارزه با انحرافات پرداخت و از ارزشهای اسلامی و دینی دفاع کرد.
با جستوجوی کوتاهی در سخنرانیهای مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، عباراتی همچون «من انقلابیام»، «در مقابل جریان غیرانقلابی داخل نظام باید ایستاد»، «مجلس خبرگان باید انقلابی بماند» و جملاتی از این قبیل را میتوان یافت که همگی آنها بر استمرار حرکتهای انقلابی و دوری از محافظهکاری تأکید دارد.
2.اقدام به هنگام و به جا
دومین اثر آشنایی با انقلاب حسینی (ع) و نفوذ یزیدی، همراهی و هماهنگی به موقع و به جا با انقلابیون است.
طرماح پسر عدی طایی همچون من و شما یکی از دوستداران امام علی و امام حسین (ع) است. او سفیر ویژه امیرالمؤمنین (ع) نزد معاویه بود. مورخان او را با عنوان فردی سخنور؛ فصیح السان؛ بلند قامت و قوی هیکل توصیف کردهاند.[10] امام علی (ع) در زمان ولایتش طرماح را به عنوان سفیر ویژه خود به نزد معاویه فرستاد تا با او سخن بگوید. گفتگوی شجاعانه او در این مأموریت، از قدرت سخنوری و ایمان قویش حکایت دارد.
بر اساس برخی از منابع تاریخی آنگاه که امام حسین (ع) به منزل «عُذَیبُ الهجانات» رسید، چهار هزار نفر سواره از کوفه برای یاری امام آمدند که راهنمای آنان طرماح بن عدی بود. وی به امام گفت: از آنجا که مردم کوفه علیه شما متفق شدهاند، به سمت کوفه نروید؛ بلکه همراه من به کوهستان (اجا) بیایید تا سر فرصت تصمیم مناسبی بگیرد؛ اما از آنجا که امام عهدی با مردم بسته بود و وظیفه خود را چیز دیگری میدانست، پیشنهاد طرماح را نپذیرفت.
سپس امام حسین (ع) از یارانش پرسید: آیا کسی راهی به غیر از جاده (اصلی) میشناسد؟ طرماح خود پا پیش نهاد و راهنمایی کاروان را بر عهده گرفت و در حالی که اشعاری در منقبت اهلبیت (ع) میخواند، پیشاپیش کاروان به راه افتاد. پس از نشان دادن راه، از امام خدا حافظی کرد و وعده داد آذوقهای را که همراه دارد به خانوادهاش رسانده و فوراً برای یاری امام برگردد؛ اما او مقداری دیر کرد و پس از بازگشت خبر شهادت امام را شنید و از همان جا مراجعت کرد.
در تاریخ طبری از خود طرماح نقل شده که پس از خداحافظی، به امام حسین (ع) قول دادم تا سریع بازگردم. امام حسین (ع) در آن حال به من فرمود: «اگر چنین تصمیمی داری، پس شتاب کن.»
طرماح میگوید: من از این سخن دانستم که او به یار و یاور نیاز دارد. از این رو، آنگاه که به خانه رسیدم، وصیت کردم و از مسیر بنی ثعلبه به دنبال قافله امام حسین (ع) رفتم. اما هنگامی که به عٌذَیبُ الهجانات رسیدم، سماعه بن بدر، خبر شهادت امام حسین (ع) و یارانش را به من داد و من با ناراحتی بازگشتم.[11]
حکایت طرماح نمونه روشنی است از حال و هوای مردمان عصر امام حسین (ع). او اگر چه شیعه و دوستدار امام حسین (ع) بود؛ اما بر اثر تصمیم نابجا و تاخیر اندکی از قافله کربلا جا ماند. ما باید با انقلاب حسینی (ع) آشنا باشیم تا بتوانیم به موقع تصمیم بگیریم و به موقع، اقدام انقلابی کنیم.
در انقلاب ما هم برخی از افراد در مواقعی که باید اقدام انقلابی کنند، سکوت میکنند و اقدام نابهنگام آنها اثر آنچنانی ندارد. بنابراین اقدام به هنگام و به جا لازم است.
گریز و روضه
اما اولین سفیر انقلاب حسینی (ع) حضرت مسلم (ع) است. مسلم همراه دو نفر به دستور امام زمانشان راهی کوفه شدند. آنها از بیراهه به سوی کوفه رهسپار بودند که در بیابان، راه را گمکردند و دچار بیآبی و تشنگی شدند. در این واقعه دو همراه مسلم درگذشتند و خود او نجات یافت و بعد از آن پیکی را نزد امام حسین (ع) فرستاد و واقعه را شرح داد و با اشاره به اینکه این پیشامد را به فال بد گرفته، از ایشان خواست که او را از ادامه راه منصرف کند؛ اما امام دستور به ادامه راه داد.[12]
تعداد زیادی از کوفیان با او بیعت کردند و مسلم بن عقیل نامهای به امام حسین (ع) نوشت و تعداد زیاد بیعت کنندگان را تایید کرد و امام را به کوفه دعوت نمود.[13]
اما مسلم به زودی از این دعوت پشیمان شد و اوج این پشیمانی آن لحظهای است که مسلم با پیشانی خونین به دیوار دارالاماره تکیه زده بود. برخی از مقاتل نوشتند تا سه مرتبه برای مسلم آب آوردند، هر بار خواست از آن بنوشد، جام از خون دهان مسلم رنگین شد تا این که بار سوم دندان های مبارک پیشین وی در جام ریخت و فرمود: شاید تقدیر الهی چنین است که من با لب تشنه شهید شوم.[14]
در آن حال مدام آروز میکرد: ای کاش امام حسین (ع) از آمدن به کوفه منصرف شود. ای خدا! کاری کن امام حسین (ع) به سوی کوفه نیاید.
یارب یارب یارب! حضرت مسلم (ع) با سر خونین و دلی پر اضطراب (یارب یارب) میگوید. بی تاب حسین (ع) است. بیقرار رقیه امام حسین (ع) است. خدا کند حسین (ع) علی اصغرش را با خود همراه نکند!...
یک باره دیدند حضرت مسلم با صدای بلند گریه میکند. عبید الله بن عباس سلمى جلو رفت عرضه داشت، تو که آرزوی شهادت داشتی، حال پس چرا گریه میکنی؟
مسلم فرمود: به خدا سوگند من بر جان خود گریه نمىکنم و از کشتن خودم بیم ندارم و سوگوار نیستم، هر چند دوست نمىدارم که به اندازه یک چشم بر هم زدن عمرم تلف شود، ولى براى خویشاوندانم مىگریم که به این سرزمین روى آوردهاند.»[15]
کاش با خونم به روی نامهها مینوشتم یا حسین کوفه نیا
کوفه یک شهر پر آشوب و پر از نیرنگ است میهمانداری این قوم فقط با سنگ است
رسمشان حیلهگری است، سنتشان تزویر است بهر قتلت به کف کودکشان شمشیر است
به دل مردم نیرنگ و ریا واهمه نیست به لب هیچ کسی زمزمه فاطمه (س) نیست
غیر چندین گل نیلوفر پژمرده تو همه هستند حسین خصم قسم خورده تو
ترسم این قوم که همه فتنهگر و خیرهسرند خواهر غم زدهات را به اسیری ببرند
چارهای کن که ز مرغان حرم پر نبرند پیش چشمان سکینه سر اصغر نبرند
چارهای کن رخ گلهای تو نیلی نشود سهم اطفال مصیبت زده سیلی نشود
یا حسین! یا حسین! ....
[2] . بحارالانوار، ج44، ص 329.
[3]. قاموس الرجال، ج۵، ص۲۸؛ و اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۱۹.
[4]. تشیع در مسیر تاریخ، ص 240.
[5]. منتهی الآمال، ج1، ص 566.
[7]. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 183.
[8] . «بحار الأنوار»، ج52، ص 308.
[10] . الاختصاص، ص 138، پاورقی 3.
[11] . تاریخ طبری، ج 4، ص 306.
[12]. تاریخ طبری، ج۵، ۳۵۴-۳۵۵.
[13]. اخبار الطوال دینوری، ص ۲۴۳و تاریخ طبری، ج۵، ص ۳۹۵.
[14]. الفتوح، ابن اعثم، ج۵، ص۵۵.
[15]. روضة الواعظین، ترجمه مهدوى دامغانى، ص 291.