فیش منبر روز پنجم ماه مبارک رمضان1437ه.ق/ عوامل غفلت از حسابرسی قیامت
۱۳۹۵/۰۳/۱۱

 

                                                                                                                               بسم الله الرحمن الرحیم

«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»[1]

مناسبت: نیمه اول ماه مبارک رمضان

ایجاد انگیزه[2]

یکی از ورزش‌های مورد تاکید دین اسلام تیراندازی است. تیراندازی آداب و تکنیک‌هایی دارد که رعایت و ملاحظه آن می‌تواند در اصابت تیر به سیبل کمک کند. در مسابقات تیر‌اندازی معمولاً تعدادی تیر به عنوان «قلق‌گیری اسلحه» به افراد داده می‌شود تا میزان خطای اسلحه را سنجیده و سپس بر اساس آن تیرهای بعدی را به هدف بزند. اگر در قلق‌گیری حتی یک تیر را بدون دقت شلیک کنند، تیراندازی دقیقی صورت نخواهد پذیرفت. آنان که حسابگر هستند هیچ‌یک از تیرها را هدر نداده و از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را می‌کنند و عده‌ای بی‌هدف و فقط با هدف سرگرمی و تفریح شلیک می‌کنند. آنچه در نگاه این افراد مهم می‌باشد، تعداد تیری است که از لوله تفنگ خارج می‌شود و مهم نیست چند تیر به هدف اصابت کند. آنانکه با حسابگری شلیک کرده‌اند، با اقتدار پای سیبل رفته و تیرهای اصابت کرده را می‌شمارند؛ اما آنانکه بی‌هدف و بدون حسابگری شلیک نموده‌اند، از رفتن پای سیبل واهمه دارند. آنگاه که تیرها تمام می‌شود و آخرین نفر تفنگش را بر زمین می‌گذارد، همه انسان‌ها به کنار سیبل می‌روند و شمارش و اندازه‌گیری آ؛از می‌گردد.

عالم دنیا هم محلی است که همه آدم‌ها در آن به سوی سیبل مشخصی تیر می‌اندازند و تا آخرین فرد از عالم دنیا نرود، عالم آخرت شروع نمی‌شود.

برخی از افرادی که از روی حسابگری تیر می‌انداخته‌اند فکر می‌کنند، چند تیرشان به هدف خورده است؛ اما وقتی نزدیک سیبل می‌رسند، تازه متوجه می‌شود که خبری نیست تا چه رسد به انسان‌هایی که بی‌حساب تیر انداخته‌اند این افراد بازندگان واقعی هستند.

در عالم آخرت ترازوی عدل الهی نهاده شده و با دقت خاصی، اعمال بندگان حسابرسی می‌شود؛ اما عده‌ای از این دادگاه و حسابرسی غاقل هستند و آن را به فراموشی سپرده‌اند. این لحظات چنان وحشتناک است که انسان‌های مؤمن از آن می‌ترسند، تا چه رسد به افرادی که از آن غافل بوده‌اند.

متن و محتوا

غفلت یعنی آدمی استعدادش را از دست بدهد و از شرایط موجود به خوبی بهره نبرد.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْأنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اوُلئِک کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِک هُمُ الْغافِلُونَ[3]؛ کثیری از جنّ و انس را (گویا) برای جهنم آفریدیم؛ (زیرا) اینان قلب دارند، ولی (حقایق را) نمی‌فهمند؛ و چشم دارند، ولی نمی‌بینند (که سرانجام نافرمانی خدا چیست) و گوش دارند ولی نمی‌شنوند؛ (و خود را به کری می‌زنند) اینان همچون چهارپایان بلکه گمراه‌ترند؛ آن‌ها غافل‌اند. (و غفلتشان از شنیدن و دیدن انسانی و تفکر محرومشان کرده است.»

منظور از غفلت می‌تواند اعم از غفلت از خدا، غفلت از آیات خدا، یا غفلت از آخرت، باشد. یا به تعبیر دیگر، غفلت از هر آنچه که انسان را، به سوی کمال می‌برد: «وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ[4]؛ بسیاری از مردم از آیات و نشانه‌های ما غافل‌اند.» یا غفلت از حسابرسی روز قیامت که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ[5]؛ مردم با وجود نزدیکی حسابشان و روز حساب، در غفلت از آن به سر می‌برند.»

آیا دردی بالاتر از این است که ما به فکر آبادکردن خانه دنیایی خود هستیم؛ به فکر رنگ کردن خانه و نظافت خانه هستیم؛ به فکر عوض کردن فرش‌های خانه هستیم؛ اما اینکه ممکن است امشب شب اوّل قبر ما باشد، از آن غافلیم. از کتاب اعمال خود غافلیم و از حسابرسی دقیق خدا غفلت داریم!

اما چه عواملی سبب غفلت ما از حسابرسی روز قیامت می‌شود؟ مهم‌ترین عوامل ایجاد کننده غفلت از حساب که در آیات و روایات بدان‌ها اشاره شده، از این قرار است.

1. دلبستگی افراطی به دنیا

توجه افراطی به دنیا یکی از عوامل غفلت از حسابرسی است. در قرآن کریم آمده: «إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُون أُولئِک مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یکسِبُون[6]؛ آن‌ها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند، و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آن‌ها که از آیات ما غافل‌اند. (همه) آن‌ها جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام می‌دادند.»

امام باقر (ع) خطاب به جابر می‌فرماید: «یَا جَابِرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَرْکَنَ وَ یَطْمَئِنَّ إِلَی زَهْرَةِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ اعْلَمْ أَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْیَا هُمْ أَهْلُ غَفْلَة»[7]؛ ای جابر! شایسته نیست انسان با ایمان، متکی و دلگرم به زرق و برق این زندگی باشد، بدان که فرزندان (و دل‌باختگان) دنیا اهل غفلت‌اند.»

در حکایتی آمده، حیوانی درنده، مردی را دنبال می‌کرد و او فرار می‌کرد تا اینکه چاهی دید که دو شاخه در دیواره آن روئیده بود، خود را در آن چاه انداخت و آن دو شاخه چوب را به دست گرفت تا در قعر چاه نیفتد. ناگاه متوجه شد که دو موش بزرگ یکی سفید و دیگری سیاه، مشغول جویدن ریشه‌های آن دو شاخه هستند. به قعر چاه نگاه کرد، اژدهایی را دید که دهان گشوده و منتظر افتادن اوست تا او را فرو برد.

در نزدیک خود چهار افعی دید که از لانه‌های خود، سر در آورده و آماده نیش زدنِ او هستند. هنگامی که سرش را بالا کرد، مقداری عسل دید که به سر آن دو شاخه چسپیده است. پس مشغول لیسیدن آن عسل شد و لذت شیرینی عسل، او را از خطر افعی‌ها و افتادن در دهان اژدها، غافل ساخت!

ای عزیز! بدن آن چاه، عالم دنیا است که پر از آفت‌ها و بلاها و مصیبت‌ها می‌باشد و آن دو شاخه، عمر آدمی است و آن دو موش، روز و شب هستند که پیوسته عمر آدمی را قطع می‌کنند و آن چهار افعی، اخلاط (عبارت‌اند از: صفرا، سودا، بلغم، خون) چهارگانه‌اند که به منزله زهرهای کشنده می‌باشند که آدمی نمی‌داند چه وقت به هیجان می‌آیند تا صاحب خود را هلاک کنند و آن اژدها، مرگ است که در راه انسان و منتظر اوست و آن عسل که انسان فریفته او شده و با همه آلودگی‌اش او را از آنچه ذکر شد، غافل ساخته است، لذت‌ها و خواهش‌ها و نعمت‌ها و عیش‌های دنیا است.[8]

این لذت‌ها و زیبایی‌های دنیاست که باعث می‌شود گوش انسان نشنود چشم نبیند و حتی درک سختی‌ها را تحت تأثیر قرار دهد، همین دلبستگی‌هاست که ما را از حساب و قیامت غافل می‌کند و ما را در صحرای محشر دست خالی قرار می‌دهد!

روزی امیرالمؤمنین علی (ع) وارد بازار بصره شدند. به مردمی که در حال خرید و فروش بودند، نگاهی کرد و سخت گریست و آنگاه فرمود: «ای بندگان دنیا و کارگران اهل دنیا! روز را به سوگندخوردن‌ها می‌گذرانید و شب را به خوابیدن در بسترهایتان و در این میان از آخرت غافلید، پس کی توشه آخرت فراهم می‌آورید و در کار معاد می‌اندیشید؟ مردی عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! باید برای تأمین زندگی خویش بکوشیم و گرنه چه کنیم؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: کسب درآمد از راه حلال، مانع کار آخرت نیست؛ اما اگر بگویی: چاره‌ای از احتکار نداریم، عذرت پذیرفته نیست! آن مرد با چشمی گریان برگشت. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: برگرد تا برایت بیشتر توضیح دهم. مرد برگشت. حضرت فرمودند: بدان ای بنده خدا! که هر کسی در دنیا برای آخرت کار کند، لاجرم مزد کارش را در آخرت کامل دریافت می‌کند و هر کسی در دنیا برای دنیا کار کند، مزد کارش در آخرت آتش دوزخ است. امیرالمؤمنین (ع) سپس این سخن خدای تعالی را تلاوت کرد: «فَأَمَّا مَن طَغَى وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى[9]؛ پس هر که طغیان کرد و زندگی این جهانی را برگزید، همانا جهنم جایگاه اوست»[10]

2. آرزوهای طولانی

از دیگر عوامل غفلت از حسابرسی قیامت «آرزوهای طولانی» است؛ چرا که آرزوهای دور، تمام فکر انسان را به خود مشغول ساخته و از دیگر کارها غافل می‌سازد. امام علی (ع) در این باره می‌فرماید: «إِنَّ الْأَمَلَ یُسْهِی الْقَلْبَ وَ یُکْذِبُ الْوَعْدَ وَ یُکْثِرُ الْغَفْلَة[11]؛ بدانید آرزو دل را به فراموشی می‌کشاند، وعده‌ها را دروغ جلوه می‌دهد و غفلت را زیاد می‌کند.»

در جای دیگر حضرت از طولانی بودن آرزوها اعلام ترس می‌کنند؛ زیراکه انسان را از حساب آخرت غافل می‌کند: «إِنِّی أَخَافُ عَلَیکمُ اثْنَینِ اتِّبَاعَ الْهَوَی وَ طُولَ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَإِنَّهُ یرُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَة[12]؛ همانا من بر شما از دو چیز می‌ترسم: پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی پس همانا پیروی از هوای نفس از حق دور می‌کند و آرزوهای طولانی سبب غفلت از آخرت می‌شود.»

آرزوی طولانی ثروتمندان و قدرتمندان و شاهان را به ثروت اندوزی و ساختن کاخ‌ها و قصرها وا می‌دارد.

گویند: چون مسعود، پسر محمد غزنوی پس از پدر بر تخت سلطنت نشست، دستور داد تا وزیر پدرش را که حسنک نام داشت در جلوی کاخ به دار آویزند. در این زمان، مردم بر گرد جسدش جمع شدند و به سرزنش و شمردن عیب‌های او پرداختند. از آخر جمعیت، ژنده پوشی، برخواست و گفت: او عیب دیگری داشت که از همه آنچه که شما گفتید، بدتر بود. پرسیدند: آن چه بود؟ گفت: او کاخ‌ها بر پا کرد و کاریزها و کارگاه‌ها ساخت که در آن کارگاه‌ها، پارچه‌های ابریشمی می‌بافتند. او هزار خدمتکار داشت که از نظر جمال و زیبایی، مانند نداشتند. اما از آن همه کاریز که ساخت، پنج سطل آب برای غسل دادنش کافی بود! از آن همه پارچه که در کارگاه‌هایش می‌بافتند، پنج گز برای کفنش بس بود! از آن همه کاخ‌ها، نصیبش فقط ده خشت است! و از آن همه خدمتکار، سهمش چهار حمال است که جنازه‌اش را بردارند! و از آن همه زمین که داشت، چهار گز برای او باقی ماند که در آن به خاکش بسپارند! عیب او آن بود که در این جهان ادعای دانایی می‌کرد، اما ذره‌ای از عیوب و نقایص این جهان را نشناخت.»[13]

از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: وقتی که این آیه بر پیامبر اسلام (ص) نازل شد: «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللّه‌َ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّه‌ُ...[14]؛ ابلیس (پدرِ شیطان‌ها) سخت ناراحت گردید. بالای کوهی در مکه به نام «تُور» رفت و آژیرِ خطرش بلند شد و همه یارانَش را دعوت نمود. همه بچّه شیطان‌ها جمع شدند. ابلیس نزول آیات فوق را به اطّلاعِ آنان رساند و اظهارِ نگرانی کرد و از آن‌ها کمک خواست. یکی از یاران او گفت: من با دعوت نمودن انسان‌ها از این گناه به آن گناه، اثر این آیه را خنثی می‌کنم. ابلیس سخن او را نپذیرفت. دیگری پیشنهادی شبیه اولی کرد؛ ولی باز مورد پذیرش ابلیس قرار نگرفت. تا اینکه از میان شیطان‌ها، شیطان کهنه کاری به نام «وسواس خنّاس» گفت: پیشنهاد من این است که فرزندان آدم را با وعده‌ها و آرزوهای طولانی آلوده به گناه می‌کنم و می‌گویم که الآن برای توبه کردن زود است و فرصت استغفار و توبه بسیار است، وقتی که مرتکب گناه شدند، خدا را فراموش کرده و بازگشت به سوی خدا و توبه از خاطر آنان محو می‌گردد. ابلیس گفت: «مرحبا! راه همین است. سپس این مأموریت را تا پایان دنیا به او سپرد.»[15]

امام صادق (ع) فرمود: آنگاه که حضرت عیسی (ع) با حواریین سیاحت می‌نمود، به دهکده‌ای رسید که تمام ساکنین آن، در بین راه و منزلشان مرده بودند، فرمود: این‌ها به مرگ طبیعی از بین نرفته‌اند. قطعاً مورد غضب خدا قرار گرفته و بر آن‌ها عذاب نازل گردیده است. پیروانش گفتند: ای کاش ما می‌توانستیم از جریان ایشان، مطلع شویم! به حضرت عیسی (ع) خطاب رسید: در میان مردگان صدا بزن، یک نفر از آنان جواب تو را خواهد داد. حضرت عیسی (ع) با صدای بلند فرمود: ای ساکنین قریه! شخصی از آن‌ها جواب داد: چه می‌گویی ای روح الله؟

حضرت پرسید: داستان شما چه بوده و اکنون حالتان چگونه است؟ پاسخ داد: ما صبحگاهی با سلامتی و خاطری آسوده، سر از خواب برداشتیم و شبانگاه همه در هاویه افتادیم. فرمود: هاویه چیست؟ گفت: دریاهای آتش که کوه‌هایی مشتعل در میان آن است. حضرت پرسید: از چه رو به این گرفتاری مبتلا شدید؟ گفت: دوست داشتن دنیا و پرستش طاغوت، ما را به این روز انداخت. سؤال کرد: چه اندازه به دنیا علاقه داشتید؟ گفت: «کحُبِّ الصَّبِی لِأُمِّهِ إِذَا أَقْبَلَتْ فَرِحَ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ حَزِن؛ همانند علاقه کودک شیرخوار به مادرش که چون به او رو می‌آورد، خوشحال می‌شود و هر وقت بر می‌گردد، اندوهگین می‌شود.»

حضرت پرسید: به چه اندازه طاغوت را می‌پرستیدید؟ جواب داد: هر چه می‌گفتند، اطاعت می‌کردیم. فرمود: چرا از بین این جمعیت، فقط تو با من سخن گفتی؟ پاسخ داد: زیرا این‌ها دهانشان با لجام‌های آتشین بسته است، ملائکه تندخو و سختگیر، مأمور آن‌هایند، من در میان آن‌ها بودم؛ ولی در رفتار، از ایشان پیروی نمی‌کردم، هنگامی که عذاب خدا رسید، مرا هم فرا گرفت، اینک از مویی کنار جهنم آویزانم، می‌ترسم در میان آتش فرود آیم.

پس حضرت عیسی (ع) به یاران خویش فرمود: «النَّوْمُ عَلَی الْمَزَابِلِ وَ أَکلُ خُبْزِ الشَّعِیرِ کثِیرٌ مَعَ سَلَامَةِ الدِّین[16]؛ به راستی که خوابیدن در مزبله‌ها (بدترین جایگاه‌ها) و خوردن نان جو، برای انسان خیر فراوانی است، اگر دین او در سلامت باشد.»

3.لقمه حرام

لقمه حرام و غفلت، همبستگی متقابل دارند. غفلت، انسان را به برخورداری نامشروع و خلاف قانون و شرع سوق می‌دهد و ثروت‌های بادآورده، آدمی را به غفلت می‌کشاند.

مولوی با الهام از ادبیات روایی بر اثر لقمه تاکید می‌کند. از نظر او لقمه مانند تخم است که میوه درخت آن، اندیشه است و در تمثیل دیگر: لقمه مانند دریا است و اندیشه، صدف و گوهر آن است. ارتباط وثیق لقمه و اندیشه در دیدگاه مولوی به گونه‌ای است که می‌توان در شناخت شخصیت آدمی فرمول زیر را به کار رفت: «بگو چه می‌خوری تا بگویم چه می‌اندیشی»

طفل جان از شیر شیطان بازکن                        بعد از آنش با ملک انباز کن

تا تو تاریک و ملول و تیره‌ای                              دان که با دیو لعین هم شیره‌ای

لقمه‌ای کان نور افزود و کمال                            آن بود آورده از کسب حلال

علم و حکمت زاید از لقمه حلال                        عشق و رقت آید از لقمه حلال

چون ز لقمه تو حسد بینی و دام                       جهل و غفلت زاید آن را دان حرام

لقمه تخم است و برش اندیشه‌ها                     لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌ها

زاید از لقمه حلال اندر دهان                              میل خدمت، عزم رفتن آن جهان

بنابراین لقمه حلال سبب افزایش علم، حکمت، عشق، رقت، و میل به خدمت و خلق و عزم تعالی جستن می‌شود و لقمه حرام برخلاف آن سبب به وجود آمدن حسد، جهل، غفلت و زندانی شدن فرد می‌گردد.

 



[1]. انبیا/1.

[2]. روش ابهام در موضوع.

[3]. اعراف / 179.

[4]. یونس/91.

[5]. انبیا/1.

[6] یونس/ 7 و 8.

[7]. تحف العقول عن آل رسول (ص)، ص 287.

[8]. معاد و قیامت، داستان‌های شهید دستغیب (ره)، صص 39 و 40

[9]. نازعات/37-39.

[10]. میزان الحکمه ج 6 ص 2633.

[11]. الغارات، ج 2، ص 436.

[12]. المحاسن، ج 1، ص 212.

[13]. دریای جان، ص 166.

[14]. آل‌عمران/135 و 136.

[15] وسائل الشیعه، ج 11، ص 353.

[16]. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 254.