بسم الله الرحمن الرحیم
ایجاد انگیزه[1]
در زمان پیامبر (ص) جوانی از اهل یمامه به نام «جویبر» مسلمان شد. او بعد از اسلام آوردنش خانهای برای سکونت نداشت و از طرفی، تهیه منزل برای او نیز مقدور نبود. بنابراین پیامبر (ص) به او اجازه داد تا شبها در مسجد بخوابد؛[2] اندکی بعد، تعداد مسلمانانی که به دین اسلام گرویدند و برای تهیه مسکن دچار مشکل شدند، افزایش یافت و این اوضاع سبب شد اختلال و آشفتگی در مسجد به وجود آید. در این هنگام آیهای از آیات قرآن مجید بر قلب پیامبر (ص) نازل شد که در این آیه، مسلمانان را از خوابیدن در مسجد منع میکرد،[3] به همین دلیل پیامبر (ص) دستور داد تا همه آنها به خارج از مسجد بروند و تمام خانههایی که در آنها به سوی مسجد گشوده میشد، بسته شوند، جز در خانه حضرت علی (ع).[4]
این مسأله نشاندهنده حرمت و قداست مسجد به عنوان خانه خداست که در هر زمان و مکانی باید برای حفظ آن تلاش کرد. آنگاه که احتمال میرود حضور افراد در مسجد با حرمتشکنی خانه خدا همراه باشد آیه نازل میگردد و با وجود بی سرپناهی عدهای، آنان را از مسجد بیرون میکند.
بعد از این جریان پیامبر اسلام (ص) دستور میدهد، تا محلی را با شاخه درختان خرما بپوشانند و مسلمانان فقیر و مهاجری که در راه خدا همهچیز خود را از دست داده بودند، در آنجا ساکن شوند و اینچنین خود را از گرمای طاقتفرسا در امان دارند و همانجا زندگی کنند[5]. و از آن زمان به بعد این گروه به «اصحاب صفه» مشهور شدند.
متن و محتوا
«صفّه» در بین علمای علم لغت به معنای سایه[6] و همچنین به معنای اتاق تابستانی است که با شاخههای نخل پوشیده شده باشد[7]؛ اما در اصطلاح به مکان سایهداری گفته میشود[8] که در قسمت شمالی مسجد پیامبر (ص) برای سکونت مهاجرین از مکه در نظر گرفته شده بود.[9]
از روایات تاریخی بر میآید، تعداد اصحاب صفه ثابت نبوده است و تحت تأثیر شرایط مختلف کم و زیاد میشدند. گاهی بعضی از آنان ازدواج کرده یا به مسافرت عازم میشدند، یا در جهاد شرکت میکردند و از آن جمع خارج میشدند؛ بنابراین تعدادشان رو به کاهش میرفت.[10]
برخی از صحابه بزرگ در میان اصحاب صفه وجود داشتند که به مرور از صفه خارج شدند: «ابوذر غفاری»، «سلمان فارسی»، «بلال بن ریاح»، «عمار»، «مقداد»، «سعد بن ابی وقاص»، «خباب بن ارت»، «حنظله بن ابی عامر»، «ابوعبیده عامر بن عبدالله بن الجراح»، «کعب بن مالک انصاری»، «عبدالله بن مسعود» و برخی دیگر از اصحاب بودند.[11]
نکته قابل توجه اینکه این افراد بعداً جزء افراد مؤثر در جامعه بودند و در جنگها پا به پای دیگر اصحابی که از امکانات مالی مناسبی برخوردار بودند، حضور داشتند و از کیان اسلامی دفاع میکردند.
برخی از این افراد جزء مبلغین فعال دین اسلام بودند؛ برخی از این افراد به مقامات بالای معنوی رسیدند تا جایی که حتی پیامبر (ص) درباره یکی از آنان میفرماید: «منا اهلالبیت»[12]
بنابراین اگر مسجد در زمان ما به کارکردهای خود در زمان رسول خدا (ص) نزدیک شود، قابلیت آن را دارد که افراد ضعیف جامعه را تحت پوشش قرار داده و علاوه بر کمک اقتصادی، به لحاظ فکری افراد را پرورش داده و اندیشه افراد را بارور نموده تا حدی که جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهند. این همان اتفاقی بود که در زمان رسول خدا (ص) افتاد.
شرایط سخت بحران و تحریم در حکومت، عدم امنیت اجتماعی، نداشتن خانواده و یا عدم حمایت خانواده، نداشتن فن و حرفهی شغلی و ... مشکلاتی است که اصحاب صفه با آن درگیر بودند و با تدبیر پیامبر اسلام (ص) این مشکلات تا حد زیادی حل شد و این افراد خود منشأ تحولات فراوانی شدند.
مدیریت اقتصادی پیامبر اسلام (ص) در آن زمان میتواند گرهگشای مشکلات اقتصادی ما در این زمان باشد هرچند ما مشکلاتی عین مشکلات آن زمان نداریم؛ اما روح آن مشکلات همانی است که امروز با آن دست و پنجه نرم میکنیم.
شاخصهای مدیریت اقتصادی پیامبر (ص) برای اصحاب صفه
1. استفاده از ظرفیت مسجد
اسکان مهاجران و بازماندگان مسلمان در مسجد نشانه اهمیت این پایگاه اساسی است. هرچند پس از مدتی مسلمانان از خوابیدن در مسجد منع و این امر مکروه اعلام گردید؛ اما اسکان اصحاب صفه در کنار مسجد نشان از ظرفیت قابل استفاده مسجد در مدیریت اقتصادی اقشار آسیبدیده است. از آنجا که در روایات اهلبیت (علیهمالسلام) به همجواری فقر و کفر سخن گفته شده، اسکان اقشار فقیر در اطراف مسجد نوعی بیمه نمودن ایمان این افراد بود. ضمن آنکه آموزشهای دینی که جنبه مقاومسازی ایمانی برای مسلمانان داشت در پایگاه مسجد انجام میشد.
پیامبر (ص) برای اهل صفه برنامههای آموزشی ویژه در نظر گرفته بود.[13] هر چند سایبان صفه در مسجد پیامبر (ص) محل مناسبی برای تعالیم عمومی آن حضرت به شمار نمیآمد.
رسول خدا (ص) با تکیه بر ایمان و وعدههای اخروی از آنان خواست، آموختن تعالیم دینی را بر هر امر دیگری مقدم شمارند.
«عبادة بن صامت» به عنوان معلم خواندن و نوشتن اصحاب صفه انتخاب شد و این امور را به آنان آموخت.[14]
ظهور راویان حدیث، قاریان و مفسران شناختهشده از میان اصحاب صفّه چون ابوسعید خدری انصاری، ابنمسعود، عبدالله بن عمر و... و شهرت جمعی از جوانان انصار به «قاری» ناشی از همین امر بود و از اینرو هرگاه نومسلمانی نزد پیامبر (ص) میآمد او را به یکی از انصاریان میسپرد تا او را با دین و قرآن آشنا کند، به گونهای که هر یک از اینان میتوانست مبلغ آیین جدید اسلام در قبیله خود باشد یا در مأموریتهایی از جانب پیامبر (ص) چنین کاری را بر عهده گیرد. زمانی که در سال چهارم سران بنی عامر از پیامبر (ص) درخواست کردند تا جمعی را به عنوان مبلغ دین اسلام به منطقه نجد بفرستد، پیامبر جمعی از آنان را به آنجا فرستاد.[15] این کار هم زمینه ترویج و تبلیغ دین اسلام را فراهم میکرد و هم اینکه فرد مبلغ را از نظر مالی و امکانات زندگی تأمین مینمود.
2. تشویق به صدقه و انفاق به اهل صفه
هرگاه غذایی به پیامبر (ص) میرسید، میان اهل صفّه توزیع میشد و چنانچه هدیه بود پیامبر (ص) خود نیز از آن میخورد.[16] ایشان برای اطعام اصحاب صفه از نمازگزاران نماز عشا مدد میجست و برخی را نیز، خود به خانه میبرد.[17] او میفرمود: هر کس غذایش برای دو نفر کافی است، یک نفر و هر کس برای 4 نفر، دو نفر از اصحاب صفّه را اطعام کند.[18]
افزون بر انصار، برخی از مهاجران نیز به مدد اهل صفه میآمدند.
پس از تولد امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، حضرت فاطمه (علیهاالسلام) میخواست برایشان گوسفندی عقیقه کند که پیامبر (ص) وی را منصرف کرد. ایشان به وزن موهای آن دو، نقره صدقه داد تا برای اصحاب صفّه هزینه شود.[19]
گاهی رفتار پیامبر (ص) باعث میشد تا فاطمه (علیهاالسلام) آنچه را که همسرش از جنگ به غنیمت آورده بود، نیز صدقه دهد.[20] به روایت ابنعباس نیز آیه 271 سوره بقره، از صدقات مخفیانه علی بن ابی طالب (ع) به اصحاب صفه حکایت میکند.[21]
روزى پیامبر (ص) یکى از اصحاب صفّه را براى اطعام به نزد یکى از انصار فرستاد، اما چون در خانه آن انصارى غذایى اندک بود، انصارى از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نکند و خود نیز چراغ را خاموش کرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحبخانه نشود که بنا به روایتى در این هنگام آیه 9 سوره حشر نازل گردید که میفرماید: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و برای کسانی است که در این سرا (مدینه) و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند، دوست میدارند و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران دادهشده، احساس نمیکنند و آنها را بر خود مقدّم میدارند؛ هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شدهاند، رستگارانند»[22]
3. ایجاد شبکه حمایتی از اصحاب صفه
بنابر نقل منابع معتبر برخی از انصار متکفل فرد خاصی از اصحاب صفه شده بودند.[23] از جمله اینکه درباره سعد بن عباده، از بزرگان خزرج گزارش شده که هر شب 80 تن از اصحاب صفه را اطعام میکرد.[24]
در مساجد ما نیز اگر بتوان به صورت سامانیافته شبکه حمایت از افراد فقیر را راهاندازی کرد، به گونهای که ماهانه مبلغی به عنوان کمک به فقرا به حسابی خواص ارسال شود و فقرای نیازمند و البته آبرومند تحت پوشش مساجد قرار گیرند بسیار مؤثر باشد. همچنین میتوان با تشکیل جنبش خیرین محل با محوریت مساجد در این مسیر خداپسندانه قدم برداشت.
راهکار دیگری که پیامبر (ص) برای مدیریت اقتصادی اصحاب صفه دنبال میکرد، حمایت آنان در بحث ازدواج بود. در این زمینه میتوان به ازدواج بلال حبشی با خواهر عبدالرحمن بن عوف اشاره کرد که از توان مالی خوبی برخوردار بود.[25] اما این گزینهها همواره فراهم نبود.
روزی پیامبر (ص) از میان اصحاب صفه میگذشتند. در این هنگام چشمش به جویبر که فردی سیاهپوست، کوتاهقد، زشترو بود، افتاد و به او پرسیدند: چرا ازدواج نمیکنی؟ جویبر که از این حرف پیامبر (ص) سخت شگفتزده شده بود گفت:
«یا رسولالله! چه کسی حاضر است دخترش را به من بدهد؟ من که نه مال دارم نه جمال، نه حسب دارم نه نسب، چه کسی دخترش را به من میدهد. کدام دختر، همسر سیاهپوست بدشکل و فقیری مثل من میشود؟»
پیامبر (ص) به او فرمودند: ای جویبر! امروز همه مسلمانان با هم برابر و برادرند و ...
آنگاه رسول خدا (ص) به وی پیشنهاد کرد که دختر زیاد بن لبید را که از ثروتمندان مدینه بود، از وی خواستگاری کند!
جویبر پس از اسرار پیامبر (ص) نزد زیاد رفت. او نهایتا توانست با زحمت و شرمساری فراوان، خواسته خود را به زیاد بن لبید بگوید. زیاد بسیار تعجب کرد و گفت: واقعاً پیامبر (ص) به تو چنین حرفی زده است؟
گفت: بله.
زیاد گفت: ولی ما بنا بر رسم عرف خود، دخترانمان را به همردیفان خود و همشأنان خود میدهیم!
جویبر که این سخنان را شنید، بلافاصله از جای برخواست و از خانه خارج شد.
زلفا دختر زیاد که این سخنان را شنید نزد پدر آمد و گفت: «بابا نکند جویبر راست بگوید و واقعاً پیامبر (ص) وی را فرستاده باشد؟
در این لحظه زیاد گفت: دخترم! به نظر تو من باید چه کنم؟
دختر زیاد گفت: ای پدر! جویبر را به خانه بیاور و از وی پذیرایی کن و فردا این سخنان را با پیامبر (ص) در میان بگذار.
زیاد چنین کرد و فردا نزد پیامبر (ص) رفت و عرضه داشت: یا رسولالله! جویبر دیروز نزد من آمد و گفت پیامبر (ص) فرموده دختر زیاد را برای خود خواستگاری کن، ولی ما دخترانمان را به همشأنان خود میدهیم!
آنگاه پیامبر (ص) فرمودند: ای زیاد! جویبر مؤمن است. این شأنیتهایی که گمان میکنید، امروز از میانرفته است و مردان مؤمن همشأن زنان مؤمنه هستند: «الخبیثاتُ للخبیثینِ و الخبیثونَ للخبیثاتِ والطیباتُ للطیبین والطیبون للطیباتِ[26]؛ زنان بدکار و ناپاک شایسته مردانی بدین وصفاند و مردان زشتکار و ناپاک شایسته زنانی بدین وصفاند و بلعکس زنان پاکیزه نیکو لایق مردانی چنین و مردان پاکیزه نیکو لایق زنانی چنیناند»
زیاد پس از شنیدن این سخنان، به خانه بازگشت و موضوع را برای دخترش نقل کرد.
و دختر گفت: ای پدر! به نظر من پیشنهاد رسول خدا (ص) را رد نکنید. مطلب مربوط به من است و جویبر هرچه هست من باید راضی باشم و ...
زیاد زلفا را به عقد جویبر در آورد و از سرمایه خود برای آنها منزل و لوازم زندگی تهیه کرد.
جویبر و زلفا با هم عروسی کردند و به خوشی سر بردند تا اینکه جهادی پیش آمد و جویبر با همان نشاطی که مخصوص اهل ایمان است، در آن جهاد شرکت کرد و شهید شد.[27]
4. تغییر نگاه به دنیا و فقر
بر اساس برخی از روایات، مصداق آیه 69 سوره نساء: «ومَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّلِحینَ وحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقا» بر جمعی از اصحاب صفّه از جمله سلمان، ابوذر، صهیب، بلال، خباب و عمّار تطبیق شده است.[28]
رضایت برخی از یاران صفّه از وضع معیشتی خود که حاکی از عمق ایمان آنهاست، به پیامبر (ص) این فرصت را میداد تا هرگاه امکانات محدودی به دستش میرسید، آن را در میان دیگرانی که از وضعیت خود در صفّه ناراضی بودند توزیع کند. پس از توزیع، پیامبر از این عده عذر میخواست.[29] و در برابر رضایتشان، به آنها وعده میداد که در آخرت همنشین آنان خواهد شد.[30]
ابنابیالحدید معتزلی، اصحاب صفّهای را عابدانی دانسته که زهد و شجاعت، شاخصه اصلی آنها بود.[31] دل نبستن به دنیا در دوره پیامبر (ص) که هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبی به سر میبردند، بیشتر در حضور فعال در جنگها، شجاعت و شهادتطلبی نمایان میشد، به گونهای که برخی منابع در تعبیر از شجاعتشان بدانها شیر گفتهاند.[32]
و همه این فضائل به خاطر تغییری بود که در باورها و اعتقادات آنها ایجاد شده و نگاه آنان را به زندگی و امور مادی و دنیایی تغییر داده بود.
[2] تفسیر نمونه، ج 20، ص 447.
[6]. لسان العرب، ج7، ص 364.
[7]. تفسیر نمونه، ج20، ص 447.
[8]. لسان العرب، ج 7، ص 364.
[9]. وقاء الوفاء بأخبار، ج2، ص 453.
[10]. حلیه الاولیاء و طبقات الأصفاء، جزء اول، ص 339.
[12]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 121.
[13]. فتح الباری، ج6، ص430.
[14]. مسند احمد، ج 6، ص 430؛ المستدرک، ج 2، ص 48؛ المصنف، ابنابی شیبه، ج5، ص98؛ تاریخ دمشق، ج 60، ص 4.
[15]. زادالمسیر، ج2، ص28؛ المغازی، ج1، ص347.
[16]. مسند احمد، ج4، ص540؛ تاریخ المدینه، ج2، ص486.
[17]. مکارم الاخلاق، ص94؛ صحیح ابنخزیمه، ج1، ص375.
[18]. سنن ابنماجه، ج1، ص248؛ اسدالغابه، ج3، ص98.
[19]. مسند احمد، ج۷، ص۵۳7.
[22]. المستدرک، ج4، ص145.
[23]. کنزالعمال، ج۱۲، ص۴۴0.
[24]. الاصابه، ج ۳، ص ۵6.
[27]. برگرفته ازکتاب داستان راستان، استاد مطهری (ره).
[28]. شواهد التنزیل، ج1، ص197.
[30]. کنزالعمال، ج6، ص467.
[31]. شرح نهج البلاغه، ج 7، ص296
[32]. الکامل، ج5، ص80؛ اسباب النزول، ص130.