بسم الله الرحمن الرحیم
ایجاد انگیزه[1]
بزرگان و دانشمندان شیعه بهویژه صاحبان قلم که در مورد وجود حضرت مهدی (عج) کتاب نوشتهاند، برای شیعه و دوستان امام عصر (عج) تکالیف و وظایفی را مقرر داشتهاند، وظیفه هر شیعهای است که با آن تکالیف آشنا شود و آنان را عملی نماید.
برای این منظور، هر کسی در حد وسع خود، اموری را بهعنوان وظایف تعیین کرده است؛ اما یکی از بهترین کتابهایی که در این باب وارد شده، کتاب گرانسنگ «مکیال المکارم» تألیف «سید محمدتقی موسوی (ره)» است. آن عالم وارسته در باب هشتم کتاب، هشتاد امر را بهعنوان تکالیف بندگان نسبت به امام عصر (عج)، بر شمرده است.
یکی از مهمترین و کاربردیترین وظایفی که مورد تأکید و سفارش خداوند و ائمه معصومین (علیهم السلام) میباشد و در زمان غیبت رهگشاست، «مراجعه و پیروی از نایبان امام زمان (عج)» میباشد. به این معنا که در تمام کارها و حوادث که در صورت حضور امام، با نظارت و ولایت او انجام میگرفت، در عصر غیبت باید با نظارت فقیه جامعالشرایط انجام گیرد.
اسحاق بن یعقوب، نامهای خطاب به امام زمان (عج) مینویسد و از نایب دوم آن حضرت؛ محمّد بن عثمان، خواهش میکند تا نامه او را که مشتمل بر تعدادی از مسائل مشکله است به ناحیه مقدسه تقدیم کند. بعد از آنکه وى نامه را به محضر امام زمان (عج) تقدیم میکند، آن حضرت نیز توقیعى با این مضمون در جواب سؤالهای اسحاق بن یعقوب به خط خود نوشته و به دست اسحاق میرساند.
آن حضرت در پاسخ سؤال «فرج چه زمانی حاصل میشود؟» نوشته بود: «أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ؛ اما ظهور فرج، بسته به اراده خداست. آنها که وقت آن را تعیین میکنند، دروغگو هستند.»
ایشان در پاسخ سؤال اینکه تکلیف ما درباره حوادثی رخ داده در زمان غیبت، چیست؟ مینویسد: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ[2]؛ و اما حوادثى که براى شما پیش مىآید، (براى دانستن حکم آنها) رجوع کنید به راویان حدیث ما، زیرا آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنها میباشم.»
متن و محتوا
اهمیت و ضرورت مراجعه به علما و ارتباط با آنان در منابع دینی مورد تأکید قرار گرفته و مسجدیها بهعنوان قشر مذهبی جامعه، همواره با این طیف در ارتباط بوده و هستند. برای ضرورت مراجعه و ارتباط با علما، دلایل مختلفی وجود دارد و از جهات مختلفی میتوان این بحث را اثبات نمود. ما در این فرصت از چهار منظر این ضرورت را تبیین میکنیم:
الف) رهنمودهای قرآنی
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که رجوع به متخصص (علما و فقها) را تأیید میکند. قرآن کریم میفرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ[3]؛ اگر چیزی را نمیدانید از آگاهان بپرسید.»
آیه شریفه به یکى از اصول عقلایى و عرفی اشاره دارد و آن عبارت است از «وجوب رجوع جاهل در هر فنى به عالم در آن فن» یعنی همانگونه که برای فعالیتهای معماری و مهندسی به مهندسین رشتههای مربوطه مراجعه میکنید، برای پاسخ به سؤالهای دینی باید به فقهای دین رجوع شود.
در آیه دیگری آمده: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون[4]؛ شایسته نیست مؤمنان همگى (بهسوی میدان جهاد) کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمىکند (و طایفهاى در مدینه بماند) تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى کنند.»
در شأن نزول این آیه فوق نقل شده: گروهى از یاران پیامبر (ص) براى تبلیغ اسلام به میان قبائل بادیهنشین رفتند، بادیهنشینان مَقدم آنان را گرامى داشته و به آنها نیکى کردند، ولى بعضى از بادیهنشینان بر آنها ایراد گرفتند که چرا پیامبر (ص) را رها کرده و به سراغ ما آمدید، آن مبلغین ناراحت شدند و به همین دلیل به خدمت پیامبر (ص) بازگشتند. بعد از این واقعه آیه فوق نازل شد و برنامه تبلیغى آنها را تصویب کرد و از آنها رفع نگرانى شد.[5]
یکی از مفسرین نقل میکند: من در «طرابلس» مشغول تحصیل علم بودم، روزى فرماندار آنجا که خود از معارف اسلامى اطلاعات مناسبی داشت، به من گفت: چرا دولت، علما و طلاب علوم دینى را از خدمت سربازى معاف مىکند، در حالى که این خدمت مقدس، شرعاً بر همه واجب است و طلاب علوم دینى از همه مردم، به انجام این فریضه دینى شایستهترند، آیا این کار اشتباه نیست؟
من بدون مقدمه، به فکر آیه فوق افتادم و گفتم این کار ریشهاى در قرآن مجید دارد، آنجا که مىگوید: گروهى جهاد کنند و گروهى به تحصیل علم پردازند! او بسیار از این جواب لذت برد، به خصوص اینکه از یک فرد مبتدى مانند من که در آن روز تازه مشغول به تحصیل شده بودم، صادر شده بود.[6]
این آیات دلالت میکند بر اینکه وظیفه عدهای، تفقه و اجتهاد در دین است و عده دیگری هم مکلفند تا به همین فقها مراجعه کنند و حکم شرعی خود را به دست آورند و عمل کنند.
ب) سفارشهای روایی
روایاتی متعددی از معصومین (ع) به ما رسیده که از طرفی به علمای دین، دستور داده که فتوا بدهند و از طرفی به مردم امر نموده تا به آن علما مراجعه کنند و در امور دینی به فتوای ایشان عمل نمایند.
حضرت امام صادق (ع) خطاب به ابان بن تغلب که یکی از عالمان اصحاب ایشان است، فرمودند: «اِجْلِسْ فِی مسجد المدینة وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّیِ اُحِبُّ اَنْ یَری فِی شِیعَتیِ مِثْلُکَ[7]؛ در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، زیرا من دوست دارم که در میان اصحابم مانند تو دیده شود.»
عبدالله بن ابی یعفور میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: چه بسا فردی از شیعیان نزد من میآیند و سؤالی را مطرح میکنند و من پاسخ آن را نمیدانم و از طرفی برای من ممکن نیست که هر ساعت خدمت شما برسم و سؤال را بازگو کنم (در این صورت وظیفه من چیست؟) حضرت در پاسخ فرمودند: «چه مانعی دارد که به محمد بن مسلم ثقفی مراجعه کنی و مسائل را از او بپرسی؟ برای اینکه او پدرم امام محمدباقر (ع) را درک کرده و احکام را از وی فرا گرفته و نزد او فردی آبرومند بوده است.»[8]
پیامبر اسلام (ص) در روایتی، علمای دین را احیاء کنندگان سنت و دین خود لقب داده و میفرماید: «رَحِمَ اللَّهُ خُلَفَائِی فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یُحْیُونَ سُنَّتِی وَ یُعَلِّمُونَهَا عِبَادَ اللَّه[9]؛ خداوند رحمت کند جانشینان مرا. پرسیدند: اى پیامبر خدا! جانشینان تو چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانى که سنت مرا زنده بدارند و آن را به بندگان خدا بیاموزند.»
امام حسن عسکری (ع) در روایتی، ضمن بر شمردن صفات مجتهد، به مردم دستور داده است تا از آنان پیروی کنند: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ[10]؛ از میان فقیهان کسی که در برابر هوای نفس مصونیت داشته باشد، حافظ دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر مولایش باشد، بر مردم واجب است از او پیروی کنند.»
عبدالعزیز بن مهتدی، نماینده و وکیل حضرت رضا (ع) در شهر قم که از چهرههای درخشان این شهر است، میگوید: «به امام رضا (ع) عرض کردم: نمیتوانم همیشه به حضورتان برسم و مشکلات دینی خویش را بپرسم، مسائل دینی خود را از چه کسی جویا شوم؟ فرمودند: از یونس بن عبدالرحمن.»[11]
معصومین (علیهم السلام) علاوه بر اینکه دیگران را به سوی مراجعه به عالمان دین راهنمایی کردهاند، خود نیز در رفتار و سیره، برخوردهای احترامآمیز و مؤدبانهای با علمای دین، حتی بزرگان غیر شیعه داشتهاند.
از امام حسن عسکری (ع) نقل شده که: مردی از علمای شیعه با مردی ناصبی، بحث کرد و او را محکوم نمود این خبر به حضرت امام علی النّقی (ع) رسید. اتفاقاً روزی همان فقیه خدمت آن حضرت شرفیاب شد، تعدادی از علویّین و بزرگان بنیهاشم نیز در مجلس حاضر بودند، همینکه آن فقیه وارد شد، امام (ع) آنقدر از او احترام کرد که پیوسته او را بهطرف بالای مجلس راهنمایی میفرمود تا او را روی مسندی در بالای مجلس نشانید و با توجّه تمام روی بهطرف او نموده به سخنانش گوش میداد.
یکی از عباسیّان حاضر در مجلس عرض کرد: یابن رسول اللّه! چرا اینچنین مردی عامی را بر علوییّن و اشراف ترجیح میدهی؟! حضرت فرمودند: «ایّاکم» بپرهیزید از اینکه هرگونه دوست دارید سخن بگویید و نظر بدهید و در شمار آن افرادی باشید که قرآن درباره آنها در سوره مبارکه آلعمران آیه 23 گفته است. بپرهیزید از اینکه جزء کسانی باشید که وقتی به آنها میگویید بیایید قرآن بین شما حکم کند، دستهای از آنان حکمیت قرآن را قبول ندارند! آیا شما حکم قرآن را قبول دارید و میخواهید من بگویم، حکم قرآن در این باره چیست؟
همه گفتند: بله! آنگاه امام (ع) فرمودند: آیا خداوند نفرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ...[12]؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که به شما گفته شود: «مجلس را وسعت بخشید (و به تازهواردها جا دهید)»، وسعت بخشید، خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مىبخشد و هنگامى که گفته شود: «برخیزید»، برخیزید اگر چنین کنید، خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مىبخشد و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.»
خدا مؤمنین شما را رفیع قرار داده است، همچنین حق صاحبان علم «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» را بسیار برتر قرار داده است. شما تنها سیدِ مؤمن هستید؛ ولی آن فرد، هم مؤمن است و هم عالم. خداوند از ما راضی نمیشود؛ مگر اینکه عالم مؤمن را بر مؤمن غیرعالم ترجیح دهیم. خداوند نسب افراد را سبب برتری آنان نشمرده است؛ بلکه گفته است «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ». خداوند فرموده است: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ[13]»[14]
آن را که علم و دانش تقوی مسلم است هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است
کس را به مال نیست برای کمال فخر از هر مقام و مرتبهای علم اعظم است
جاهل اگرچه یافت تقدّم مؤخّر است عالم اگرچه گشت مؤخّر مقدّم است
جاهل بهروز فتنه ره چاره گم کند عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
این روایات بهروشنی دلالت دارد بر ضرورت مراجعه و ارتباط با فقها و همانگونه که از روایات بر میآید، این ضرورت، مختص به زمان غیبت امام زمان (عج) نیست؛ بلکه در زمان پیامبر (ص) و دیگر ائمه (علیهم السلام) نیز این عمل وجود داشته و کسانی بودند که از سوی ایشان انتخاب میشدند و برای افرادی که به آن بزرگواران دسترسی نداشتند؛ مسائل دینی را بیان مینمودند. حتی پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) خود شاگردانی را تربیت کرده و مردم را به آنها ارجاع میدادند.
ج) توصیههای بزرگان
در نصایح لقمان (ع) به فرزندش آمده است: «یَا بُنَیَّ جَالِسِ الْعُلَمَاءَ وَ زَاحِمْهُمْ بِرُکْبَتِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحْیِی الْقُلُوبَ بِنُورِ الْحِکْمَةِ کَمَا یُحْیِی الْأَرْضَ بِوَابِلِ السَّمَاء[15]؛ پسرکم! با دانشمندان همنشینی کن و زانو بهزانوی ایشان بنشین که خداى عزوجل دلها را به پرتو حکمت زنده مىکند، همچنان که زمین را با باران آسمان زنده مىفرماید.»
آیت الله العظمی بهجت (ره) میفرمایند:
«از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات و غیر آنها و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول (ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.»[16]
آیت الله العظمی مظاهری (حفظه الله) میفرماید: «اشخاص فراوانی در گذشته بودهاند که با تربیت یک عالم ربّانی یا یک معلّم دیندار، مسیر زندگی خود را تغییر داده و سعادتمند شدهاند... جوانان باید توجه داشته باشند که ارتباط با علمای ربّانی و افراد دیندار، مانع سقوط و دوری از مسجد، روحانیّت و معنویّات است. محیط آلوده و رفیق ناباب در کمین جوانان است و اگر با منبر و محراب سر و کار نداشته باشند، شیاطین انسی و جنّی آنان را میبرند و به انحراف و سقوط میکشند؛ اگر انسان تمام عمر خود را صرف پیدا کردن یک معلّم خوب یا یک رفیق خوب کند، ارزش دارد که حتی یک روز با او همراهی و همنشینی داشته باشد.»[17]
از آیت الله وحید بهبهانی؛ آن عالم جلیل القدر و مرجع عصر، پرسیدند که چگونه به این مقام رسیدهای؟
فرمود: اگر بهجایی رسیدهام، مرهون احترامی است که برای فقها و علمای اسلام گذاشتهام.[18]
د) تجربههای تاریخی موفق
معاویه پسر یزید کسی است که بعد از مرگ یزید، بنیامیه با او بیعت کردند و او را به مسجد آوردند. او نیز در مسجد نماز خواند و پس از نماز، بر فراز منبر رفت و بیعتی که با او شده بود را فسخ کرد.
گفت: خدا لعنت کند جدّم معاویه و پدرم یزید را که هر دو ظلم کردند و خلافت را از اهلبیت (علیهم السلام) را غصب نمودند. من خلیفه نیستم و اگر خلیفه میخواهید، به علی بن الحسین (ع) در مدینه رجوع کنید. پس از مدّتی هم از دنیا رفت.[19]
بررسی زندگی معاویه فرزند یزید، حاکی از آن است که یکی از علمای وارسته بهعنوان معلّم شایسته در او نفوذ کرده و چنین منزلتی برای او رقم زنده است تا آنجا که پس از رسیدن به خلافت، از آن دست میکشد و صاحب واقعی آن را به مردم معرفی میکند.
معلّم او با تربیت صحیح دینی، تأثیر قانون وراثت و انتقال صفات ناپسند معاویه و یزید به این فرزند را خنثی کرده بود. محیطی که پسر یزید در آن پرورشیافته بود، خانه یزید بود که واضح است، آلودهترینِ خانههاست. امّا آن معلّم، آثار مخرّب آن محیط و نیز آثار همنشینی با افراد گناهکار و لاابالی را نیز از بین برده بود.
فرزند متوکّل عبّاسی نیز در اثر تربیت یک معلّم شیعه و دیندار، به سرنوشتی متفاوت از اجداد خویش دست یافت و شیعه شد. امیرالمؤمنین (ع) اخبار غیبی بنیامیه و بنیعباس را بیان فرمودهاند و در نهجالبلاغه موجود است. آن حضرت، در آن اخبار غیبی، از متوکّل بهعنوان شقیترین خلیفه بین بنیامیه و بنیعبّاس، نام میبرند. امّا فرزند او که منتصر نام دارد، در اثر تربیت معلّم خود، به راه راست هدایت شد. حتی در تاریخ میخوانیم که همین منتصر، پدر خود متوکّل را که به خاطر اهانت به حضرت زهرا (س)، واجب القتل شده بود، کشت و به درک واصل کرد.[20]
در یکی از روزها مجلس مباحثهای با حضور مأمون (خلیفه عباسی) و علمای عصر تشکیل شده بود. مردی با لباسی کهنه وارد شد و در آخرین صف حضّار نشست. مسألهای در مجلس مطرح گردید، آن مرد، جوابی بسیار عالی داد، بهطوری که توجه عموم به وی جلب شد و تمام علمای مجلس، تحسینش کردند. خلیفه دستور داد او را بالای مجلس در صف علمای بزرگ نشاندند. مسأله دیگری طرح شد و همان مرد دوباره بهترین پاسخ را گفت. این بار به فرمان مأمون او را بالاتر از همه حضار، نزدیک جایگاه خلیفه جای دادند. پس از ساعتی مجلس پایان یافت و علما به تدریج متفرق تند. مرد ژندهپوش نیز از جای برخاست تا برود، خلیفه امر کرد که او بماند. طولی نکشید، بزم شراب گسترده شد و ساقیان آماده کار شدند. مرد عالم از مشاهده آن وضع، سخت نگران گردید، از جا برخاست و با کسب اجازه آغاز سخن کرد و گفت: من امروز با پریشانی حال و زشتی صورت و کهنگی لباس در مجمع علما شرکت کردم، عقل ناچیزم مرا از آخر مجلس بهصف بزرگان رسانید و سپس مرا به کنار خلیفه مسلمانان رسانید، سزاوار نیست شراب بنوشم و عقلی که باعث ترفیع مقامم گردید از خویشتن جدا سازم، بهعلاوه من میترسم از اینکه مستی، عنان نفسم را از دستم بگیرد و مرتکب عمل نامناسبی شوم و در نظر خلیفه مسلمانان خوار گردم و دیگر اجازه ورود به جلسه علما نداشته باشم! مأمون سخنان مرد عالم را شنید و او را از شرکت در مجلس شراب، معاف داشت و دستور داد صد درهم به وی دادند.[21]
آری همنشینی با علما و فقها رفعت مقام و شأن و منزلت اجتماعی و الهی به انسان میبخشد و مسجدیها به عنوان قشر متدین باید خود را بیشتر از این فیض بهرهمند سازند.
[2]. کمالالدین و تمام النعمه، ج2، ص 484.
[5]. نقل از تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث.
[6]. تفسیر المنار، ج 11، ص 78.
[7]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 17، ص 315.
[8]. بحارالانوار، ج 2، ص 249.
[10]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 300.
[11]. بحارالانوار، ج 2، ص 251.
[14]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، صص 352 و 353.
[15]. مشکات الانوار، ص 256.
[16]. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت (ره).
[18]. سرگذشتهای ویژهای از زندگی امام خمینی (ره)، ج 5، ص 165.
[19]. بحارالأنوار، ج46، ص 118.
[21]. جوامع الحکایات، ص 373.