22 بهمن « عوامل نقش آفرین استقلال و آزادی نظام جمهوری اسلامی »
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که تعالیم امام به دهان مردم انداخت، به این معناست که این انقلاب متّکی به اصول ثابت و مستحکمی است که نه به اصول سوسیالیزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطی دارد، نه به اصول سرمایه‌دارىِ لیبرال اردوگاه غرب. علّت این‌که شرق و غرب با این انقلاب دشمنی کرده‌اند و سرسختی نشان داده‌اند، همین بوده است.

                                                                                                      «به نام خدا»

هدف ملت ایران از نهضت اسلامی، این بود که بتواند در سایة اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد. مردم می دیدند که زمامداران کشورشان، استقلال در رأی ندارند و تابع قدرت های مستکبر دنیا هستند. در برابر بیگانگان، ضعیف و غیر مستقل، ولی در برابر مردم خودشان با زورگویی و فشار رفتار می کنند. این برخورد ذلیلانه و این مواجهه غیر عزتمند با بیگانگان، مردم را به جایی رساند که خواهان برچیده شدن نظام حاکم و روی کار آمدن دولتی که بر پایه استقلال و آزادی عمل کند، شدند. رهبر انقلاب در این زمینه می فرماید: «در طول سال های مشروطیت و تا قبل از انقلاب اسلامی هرگز اتفاق نیفتاد که مردم با شور و شوق و با آگاهی به پای صندوق رای بروند و کسی را انتخاب کنند. انتخاب معنی نداشت. حکومت، حکومت موروثی؛ مسئولان و زمامداران، سفارش‌شدة قدرت های بیگانه؛ مجلسی که به نام مجلس شورا از مشروطیت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غیر منتخب مردم! مردم هم اسیر و دستخوش تصمیم هائی بودند که این مجموعه‌ی غیر مسئول و غیر متعهد برای آنها می گرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بیاورند، آزادی داشته باشند، عزت ملی‌شان را تأمین کنند، سعادت و رفاه دنیوی و سربلندی معنوی و اخروی را بدست بیاورند؛ این آرزوی مردم بود و وارد این میدان شدند.» (خامنه ای، 1387)

شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که تعالیم امام به دهان مردم انداخت، به این معناست که این انقلاب متّکی به اصول ثابت و مستحکمی است که نه به اصول سوسیالیزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطی دارد، نه به اصول سرمایه‌دارىِ لیبرال اردوگاه غرب. علّت این‌که شرق و غرب با این انقلاب دشمنی کرده‌اند و سرسختی نشان داده‌اند، همین بوده است.

رهبر انقلاب در ارتباط با مفهوم استقلال و آزادی، می فرماید که اینها جزو حیات طیبة یک ملت است. عزت ملی، وابسته نبودن به بیگانگان جزو حیات طیبه است. ملت توسری خور و ذلیل حیات طبیه ندارد. واقعا جای تعجب و شگفتی است که امروزه برخی از نویسندگان، برای ردّ استقلال کتاب می نویسند. حرف زدن در نفی استقلال مثل این است که دزدی بیاید سر گردنه و  جلو کاروان را بگیرد و  به زور از آنها هست و نیستشان را مطالبه کند؛ در این اوضاع یک نفر هم بگوید مصلحت این است که ما برویم جزو ایشان و چیزی نگوییم و هرچه می فرمایند عمل کنیم! استقلال یعنی آزادی؛ منتها نه آزادی یک شخص، آزادی یک ملّت از تحمیل ها، از توسریزدن ها، از عقب نگهداشتن ها، از استثمارها، از تسمه از گردهی ملّتها کشیدن ها؛ یک ملّت، از این چیزها که آزاد شد می شود مستقل است. (خامنه ای، 1394) استقلال به معنای آن است که یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد. بیگانگان نتوانند دست دراز کنند ودر موقعیت های مختلف، از روی خیانت یا غرض دیگر در سرنوشت آن تأثیر بگذارند. اگر از ملتی استقلال گرفته شود، دو چیز را از دست می دهد: یکی عزت نفس و افتخارات و هویت خود را و دیگر منافع خود را. دشمنی که بر سرنوشت یک کشور مسلط می شود، دلسوز آن ملت نیست و تنها برای رسیدن به منافع خود اقدام می کند و منافع آن ملت هیچ اهمیتی برای او ندارد. در قرن 19 و قرن 20 نمونه های فراوانی از این قضیه وجود دارد. برخی استعمارگران اروپایی آمدند و بر مناطقی از آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین مسلط شدند و ملت های آن را ذلیل کردند و فرهنگ و هویت و نیز منافع آنها را به تاراج بردند. هند و الجزایر نمونه های از این اتفاق شوم هستند. در الجزایر که یک کشور عربی و مسلمان بوده است، فرانسوی ها آمدند و سال ها حکومت کردند. اول چیزی که از بین بردند آثار فرهنگی و دینی آن کشور بود. زبان بومی آن ملت را تغییر دادند و ملتی که زبان خود را از دست داد، از گذشته و تاریخ و سنت و فرهنگ خود دور می ماند.

مسئلة استقلال و آزادی همان گونه که برای یک فرد مطرح است، در مورد جامعه نیز مطرح است. هنگامی به کشورها و حکومت های دنیا نگاه می کنیم، می بینیم که برخی از دولت های قدرتمند خود را ارباب سایرین می دانند. «این که یک ملت بخواهد مستقل باشد ارزش کمى نیست. استقلال سیاسى یعنى از نظر سیاسى خودش براى خودش تصمیم بگیرد. استقلال اقتصادى یعنى از نظر اقتصادى خودش براى خودش برنامه بدهد و طرح ریزى کند، آقا بالاسر نداشته باشد، پدر بزرگ و مادر بزرگ نداشته باشد، و از همه اینها بالاتر استقلال فرهنگى، استقلال فکرى، استقلال مکتبى.» (مطهری، 1388، 24: 240)

استقلال اقتصادی:

 یکی از مصادیق بارز استقلال، موضوع استقلال اقتصادی و عدم وابستگی اقتصاد کشور به سایر کشورهاست. اقتصاد وابسته، تابع نوسانات کشور متبوع و محکوم به مصرف کننده بودن است. قدرت های بزرگ دنیا هرگز حاضر نخواهند بود که تکنولوژی های خود را در اختیار سایر کشورها بگذارند، تا آن که وابستگی اقتصادی کشورهای تابع حفظ شود. در چنین شرایطی مادامی که کشور متبوع، ارادة تولید و صادرات داشته باشد، کشورهای تابع می توانند با خرج هزینه، کالاهای مورد نیاز خود را داشته باشند. اما همین که ارادة دیگری در کار بیاید، ورق برمی گردد و آنچه مورد نیاز است، از دسترس دور می شود. استعمار اقتصادی که امروز شیوه بسیار رایجی در تحقق استعمار فرهنگی و سیاسی به شمار می آید، مردم یک کشور را به عنوان مصرف کننده صِرف در می آورد و با در دست گرفتن نبض اقتصاد یک کشور و ترویج فرهنگ مصرف گرایی، آن هم مصرف اجناسی خاص که انحصارا توسط خود آنها تولید و توزیع می شود، باعث می شود اقتصاد داخلی یک کشور از رونق بیفتد و تمام هم و غم آن کشور، واردات انواع و اقسام کالاهای تولید شده توسط کشورهای استعمارگر باشد. زمانی که با رویکرد توزیع محور به جای تولید محور، چرخ های اتقصادی چنین کشوری از کار افتاد و ایده و اندیشة جوانان آن، در لابلای کتاب ها خاک خورد، پس از مدتی قدرت آن کشور رو به کاهش می رود و به شکلی جدید، پیرو و تابع قدرت های دیگر می شود.

استقلال فرهنگی:

استقلال فرهنگی از دیگر جلوه های استقلال و آزادی در نظام جمهوری اسلامی است. در مواجهه با فرهنگ های مختلف، اتکا به فرهنگ داخلی و عدم پیروی بی چون و چرا از جلوه های فرهنگی و هنری دیگر کشورها، نقش مهمی در شکل گیری استقلال فرهنگی دارد. زمانی که ما در کشور خود با سابقة بسیار درخشان در فرهنگ ملی و فرهنگ دینی روبرو هستیم و مفاخر و بزرگانی در تاریخ این کشور بوده اند که برای همه دنیا الگو و پیشرو بوده اند، چرا باید شیفتة فرهنگ های دیگر باشیم؟ در زمان حکومت پهلوی، نوعی خود باختگی فرهنگی بر فضای کشور حاکم بود. گویی شبیه به دیگران بودن، نوعی کلاس و پرستیژ به حساب می آمد و فاصله گرفتن از آداب و رسوم سنتی ایران، بسیار مورد توجه نخبگان و نیز عامه مردم شده بود. ماجرای کشف حجاب که به دستور رضاخان انجام شد و با اعتراض بسیار شدید مواجه شد، نمونه ای از عدم استقلال فرهنگی به شمار می آید.

استقلال سیاسی:

 این که یک ملت بتواند در تصمیم گیری ها استقلال داشته باشد، ارزش بسیار بالایی است. شهید مطهری در باب استقلال سیاسی، داستانی را از آیت الله امینی صاحب کتاب الغدیر نقل می کند که ایشان در جلسه ای می گفت: زمانی یکی از نمایندگان مجلس عراق که شیعه بود در نجف پیش من آمد. به او گفتم شما وکلا و نمایندگان مجلس این علم لدنی را از کجا آورده اید؟ ما در کار علمی مان هرجا مسئله‏اى پیش بیاید، باید روى آن فکر و مطالعه کنیم و نیز به کتاب مراجعه کنیم تا نظر بدهیم. ما می بینیم مسائل مهم سیاسى پیش مى‏آید، لایحه‏هاى مهم سیاسى اقتصادى در مجلس مى‏آید، بعد مى‏بینیم دو سه ساعت طول مى‏کشد، نطق هایى مى‏شود و بعد به طور قطع تصویب یا به طور قطع رد می شود. این علم ها را شما از کجا آورده‏اید؟! آیت الله امینی مى‏گفت وقتى من این را به او گفتم قاه قاه خندید و گفت شما نمى‏دانید چگونه است! ما وقتى صبح مى‏رویم در مجلس، خودمان نمى‏دانیم اصلا چه قرار است مطرح شود، نماینده نورى سعید مى‏آید به یک نفر مى‏گوید قُلْ نَعَمْ (تو بگو بله) به یکى مى‏گوید قُل لا (تو بگو نه)، ما دو صف مى‏شویم، یک عده ما مى‏دانیم درباره لایحه‏اى که امروز مى‏آید ما باید بگوییم بله، روى آن سخنرانى هم بکنیم داد سخن هم بدهیم. یک عده دیگر هم مى‏دانند امروز لایحه‏اى مى‏آید که وظیفه آنها «نه» گفتن است و باید داد بکشند، سخنرانى کنند، عصبانى شوند و روى میز بکوبند. وقتى که لایحه آمد تازه ما از مضمونش آگاه مى‏شویم. ما رُل «نعم» را بازى مى‏کنیم و آنها رُل «لا». مگر ما آنجا فکر مى‏کنیم؟! (مطهری، 1388، 24: 240)

استقلال فکری و مکتبی:

یکی از مهمترین حیطه های استقلال، استقلال مکتبی است. شهید مطهری تعبیر استقلال مکتبی را به کار می برد و معتقد است اگر ما مکتب مستقل خودمان را ارائه نکنیم، انقلاب ما به ثمر و نتیجه نمی رسد و ما خود به خود جذب مکتب های دیگر می شویم. خود ایشان یکی از کسانی است که تلاش قابل قبولی در زمینة ازائه مکتب انقلاب اسلامی کرد و کوشید در این ارائه، به التقاط و گرایش به مکاتب موجود کشیده نشود. به طور قطع شهید مطهری یکی از بزرگترین نظریه پردازان انقلاب اسلامی بوده که نقش مهمی در تبین اصول و چارچوب نظام جمهوری اسلامی و اهم مواضع آن داشته است. او نشان داد که جهان بینی اسلامی، نه با جهان بینی شرقی می خواند و نه با جهان بینی غربی. در زمانه ای که برخی می خواستند مکتب فکری اسلام را با یکی از مکاتب موجود، تطبیق دهند و از آیات و روایات برای این تطبیق استفاده می کردند، شهید مطهری اصرار عجیبی بر استقلال فکری مکتب فکری نظام جمهوری اسلامی داشت. مکتب فکری انقلاب برگرفته از تعالیم دینی و مطابق با مقتضیات زمانی و مکانی این کشور و مردمی که در آن زندگی می کنند، است. ضمن این که در نگاه به اسلام، آن را نباید تنها در یک بُعدش دید، اسلام را باید در همه ابعاد مطالعه کرد. اگر یک بُعد را ببینیم و از سایر ابعاد غافل شویم به خطا رفته ایم. مکتب ما یک مکتب جامع و برتر است و به همین دلیل است که مى‏گوید سعادت دنیا و آخرت بشر را من مى‏توانم تأمین کنم. شهید مطهری در این زمینه می نویسد:«اگر یک روز تحت تأثیر راهبه‏ها و صومعه‏نشینان مسیحى یا زهاد و مرتاض هاى هندى واقع بشویم و فقط دم از ریاضت و زهد و ترک دنیا بزنیم و بگوییم اسلام غیر از این چیزى نیست، روز دیگر که آن را فراموش کردیم و از این طرف افتادیم بگوییم اسلام دین جهاد و مبارزه است [اینها معرّف اسلام نیست؛] چنان که در چهل سال پیش وقتى که امریکایی ها آمده بودند و آن رفاه را به مردم نشان مى‏دادند عده‏اى مى‏گفتند اسلام دین زندگى است، اسلام دین توسعه است؛ بعد که توده‏ای ها آمدند و مکتب هاى به اصطلاح انقلابى را فى‏الجمله مطرح کردمند عده‏اى مى‏گفتند اسلام دین جهاد است، اسلام دین مبارزه است؛ در حالى که اسلام دین همه اینهاست» (مطهری، 1388، 24، 249)

منابع:

1- مطهری، مرتضی (1388). مجموعه آثار (آینده انقلاب اسلامی ایران). ج 24. تهران: انتشارات صدرا.

2- خامنه ای، سیدعلی (1387). بیانات در دیدار مردم شیراز. 11/2/1387. khamenei.ir (دسترسی در 19 بهمن 94).

3- خامنه ای، سیدعلی (1394). بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. ۱۳۹۴/۰۶/۲۵. khamenei.ir (دسترسی در 19 بهمن 94).