12 بهمن؛ «جایگاه رهبری و ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی»
۱۳۹۴/۱۱/۱۲

بینش مردم مسلمان ایران در سال های دور، نسبت به حکومت و نقش دین در اداره جامعه به گونه ای بود که حضور یک روحانی در امر سیاست و ایفای نقش او در حکومت، امری ناپسند و خلاف عرف به شمار می آمد و به فرمایش امام خمینی هرگاه قصد توهین یا تحقیر یک عالم را داشتند، می گفتند او سیاسی است. در فرهنگ عمومی مردم، باور این بود که روحانیت نباید در امر سیاست دخالت کند و اگر کسی پا به این عرصه می گذاشت، از نگاه عامه می افتاد. (مصباح یزدی، 1389: 312) این فرهنگ عمومی، با آراء بسیاری از نخبگان و خواص جامعه نیز همراه بود و همین امر زمینه را برای جدا افتادگی کامل روحانیت از امور حکومتی فراهم می کرد. البته هرگز نمی توان از حضور و ایفای نقش مرجعیت شیعه در موقعیت های خاص غافل شد. اعتمادی که مرجعیت شیعه در میان مردم داشتند، تقریباً در اعصار اخیر وجود داشته و نمونة روشن آن فتوای معروف میرزای شیرازی در تحریم تنباکو بود که با واکنش هماهنگ، سریع و جدی عموم مردم و حتی برخی درباریان همراه شد. اما چنین دخالت هایی بسیار محدود و مقطعی بود و هرگز نمی توانست فضای جامعه را به سمت حاکمیت دینی سوق دهد.

                                                                                     «بسم الله الرحمن الرحیم»
بینش مردم مسلمان ایران در سال های دور، نسبت به حکومت و نقش دین در اداره جامعه به گونه ای بود که حضور یک روحانی در امر سیاست و ایفای نقش او در حکومت، امری ناپسند و خلاف عرف به شمار می آمد و به فرمایش امام خمینی هرگاه قصد توهین یا تحقیر یک عالم را داشتند، می گفتند او سیاسی است. در فرهنگ عمومی مردم، باور این بود که روحانیت نباید در امر سیاست دخالت کند و اگر کسی پا به این عرصه می گذاشت، از نگاه عامه می افتاد. (مصباح یزدی، 1389: 312) این فرهنگ عمومی، با آراء بسیاری از نخبگان و خواص جامعه نیز همراه بود و همین امر زمینه را برای جدا افتادگی کامل روحانیت از امور حکومتی فراهم می کرد. البته هرگز نمی توان از حضور و ایفای نقش مرجعیت شیعه در موقعیت های خاص غافل شد. اعتمادی که مرجعیت شیعه در میان مردم داشتند، تقریباً در اعصار اخیر وجود داشته و نمونة روشن آن فتوای معروف میرزای شیرازی در تحریم تنباکو بود که با واکنش هماهنگ، سریع و جدی عموم مردم و حتی برخی درباریان همراه شد. اما چنین دخالت هایی بسیار محدود و مقطعی بود و هرگز نمی توانست فضای جامعه را به سمت حاکمیت دینی سوق دهد.
امام خمینی کسی بود که از همان نخستین روزهای نهضت، بر این عقیده خط بطلان کشید و همواره بر لزوم حضور آگاهانه و موثر عموم مردم به ویژه پیشتازی نهاد روحانیت در امر سیاست تاکید می کرد. ایشان بی تفاوتی نسبت به اتقافات جاری در کشور را شایسته شان یک روحانی نمی دانست و با تکیه بر مبانی معرفت دینی، استفاده از امکانات حکومت برای تحقق اهداف اسلام و پیاده شدن فرامین الهی در جامعه را لازم و ضروری می شمرد. از همان نخستین سخنان او معلوم بود که مانند دیگر انقلابیون تاریخ، صرفاً درصدد تغییر نظام حاکم و ایجاد نظمی جدید نیست. هدف امام خمینی از به راه انداختن نهضتی گسترده، براندازی یک شخص یا نظام خاص نبود، بلکه هدف او ایجاد یک نظم جدید بر مبنای حاکمیت دستورات دین و رهبری فقیه بود. اگر انقلابی را که او رهبری اش را به عهده داشت، یک انقلاب اسلامی بنامیم و رکن آن را ولی فقیه بدانیم، توانسته ایم حق مطلب را در مورد نهضت امام خمینی ادا کنیم. البته باید اضافه کرد که حضور مردم و نظر و رأی مردم، در پذیرفتن حاکمیت دین بر جامعه در کنار نقش بی بدیل رهبری، بسیار حائز اهمیت است.
برنامه امام خمینی، صرفا یک برنامة سیاسی برای رسیدن به اهداف خاص استراتژیک نبود، بلکه مبتنی بر یک دیدگاه معرفتی و توحیدی و الهام گرفته از برنامة انبیا و معصومین برای ادارة یک جامعه اسلامی بود. تفاوت امام با سایر بزرگان دینی، آن بود که بیشتر تلاش بزرگان دینی از فقها و عرفا معطوف به اصلاح فرد و برای سعادت شخصی بود. اما سید روح الله موسوی دیدگاه دیگری در این زمینه داشت. بزرگترین ویژگی فقیهی چون امام خمینی که در علوم مختلف حوزوی از فقه و اصول و تفسیر و حدیث تا فلسفه و عرفان تبحر خاصی داشت، این بود که هدف اساسی خود را نه در پیروزی و تحقق خواسته های خود و مردم، بلکه در اجرا و ادای تکلیف شرعی قرار داد.(محمدی، 1384: 113) او پیوسته گوشزد می کرد که ما باید صرفاً به تکلیف و وظیفة شرعی خویش عمل کنیم.
او علاوه بر وجهة معرفتی و بینش دینی، به لحاظ شخصیتی از خصوصیات ویژه ای برخوردار بود. روحیة ساده زیستی و دوری از هرگونه تجمل و تبختر، یکی از بارزترین ویژگی های ایشان بود که او را از سایر رهبران انقلابی متمایز می کرد. امام همه چیز را برای خدا می خواست و کوچک ترین منفعتی را برای خود یا خانوادة خود نمی طلبید. خود را خادم مردم می دانست و در مقابل اقشار پایین جامعه، با چنان صداقتی سخن می گفت که آنها او را از خود می دانستند.
سخنرانی تاریخی و عجیب امام خمینی در روز عاشورا مدرسه فیضیه، خیلی سریع ایشان را به عنوان رهبر مذهبی-سیاسی مطرح کرد و بلافاصله مردم را به جوش و خروش واداشت و باعث برآشفتن رژیم حاکم شد. به گونه ای که دستپاچگی رژیم در زندانی کردن امام و پس از آن برخورد با معترضان، به وضوح مشاهده می شد. شاه و عوامل او هیچگاه گمان نمی کردند که در حوزة علمیه فردی وجود داشته باشد که با یک سخنرانی بتواند بر مردم تاثیری این چنین بگذارد و آنها را بر علیه حکومت بشوراند. می دانیم که جریان 15 خرداد 1342 یک برنامه از پیش تعیین شده نبود و مردم بدون هماهنگی های حزبی و سیاسی و تنها با اقتدا به فردی که همچون روح خدا در تن آنان دمیده بود، به خیابان ها ریختند و جان خود را برای اسلام در کف دست گرفتند.
اما ایفای نقش امام در انقلاب تنها محدود به پیش از بهمن 57 نبود. با پیروزی نهصت امام و برچیده شدن بساط حکومت وقت، تازه همه چیز شروع شده بود. نقش رهبری در بقای انقلاب بسیار حیاتی است. انقابی که با مجاهدت یک ملت و اهدای جان هزاران نفر به ثمر نشسته بود، در مرحله حفظ و بقا، نیاز جدی به عنصر رهبری داشت. اگر نبود درایت و فقاهت این مرد الهی و اگر نبود رهبری او در برهه های حساس، امکان خروج انقلاب از مسیر خود و حتی شکست انقلاب وجود داشت. امام تا آخرین لحظات عمر خویش بر مراقبت از ایجاد چندپارگی در کشور و نفوذ نااهلان و بازگشت اوضاع مملکت به همان حالت پیش از انقلاب و تسلط قدرت های جهانی بر امور داخلی کشور تاکید می کرد.
این دوران دورانی بود که رهبر انقلاب به عنوان ناخدای کشتی انقلاب می بایست ضمن کنترل هیجانات انقلابی مردم و جلوگیری از هرج و مرج های احتمالی، اجازه دخالت سلایق شخصی و گروهی در اداره کشور را ندهد و به تدریج و با درایت، ساختمان جدیدی بر ویرانه های حکومت ساقط شده، بنا کند. فضای پس از انقلاب، مستعد هرگونه بهره برداری نابجا و نیز هرگونه دخالت از سوی قدرتهای استکباری بود. خصوصا که دولت هایی مانند دولت آمریکا به واسطه مخالفت های مستقیمی که امام در مورد آنها کرده بود، ضربه های سختی خورده بودند. حراست از دستاورهای انقلاب و گوشزدکردن مدام آرمان های انقلاب در کنار دیدن واقعیت های جامعه و تجربه هایی که به دست آوردن شان سال ها زمان می برد، همه و همه بر دوش معمار بود و کسی چون امام خمینی توانست با همه فشارها به عنوان مثال جنگی که به فاصله کمتر از دو سال از پیروی انقلاب، بر ملت و کشور ما تحمیل شد، با استعانت از نیروهای الهی، محکم و با اقتدار بایستد و کشور را در برابر خطرات و آسیب ها مقاوم کند.
یکی از ابتکارات امام خمینی در انقلاب اسلامی، ارائه اصل ولایت فقیه و ایجاد نظام سیاسی بر محور ولایت فقیه جامع الشرایط بود. این اصل اساسی، پایه و رکن انقلاب است و تاریخ این سه دهه نشان داده است که بدون این ستون، چیزی از انقلاب باقی نمانده بود. در انقلاب سال 57 ایران، به دلیل آن که ایدئولوژی ولایت فقیه از سال ها پیش توسط امام خمینی در درسهای فقه، تشریح و تبیین شده بود و نیز سازوکار آن متناسب با شرایط جامعه پس از انقلاب مشخص شد و با نهادینه شدن این اصل اساسی، حتی با ارتحال امام خمینی، خدشه ای در رکن رهبری ایجاد نشد و با انتخاب آیت الله خامنه ای ستون خیمه انقلاب کماکان پابرجا ماند و تا امروز نیز بر جای خود باقی است.
نقش رهبری در هدایت و تکیه گاه بودن برای جامعه، امری انکارناپذیر است. شاید افراد زیادی آمادة انقلاب و پیاده کردن اسلام در یک جامعه باشند، اما وجود رهبری که با استفاده از دانش و بینش و نفوذ، بتواند پرچمدار چنین حرکت باشد، بسیار حیاتی است. در سال های اخیر، شاهد حرکتهای اعتراضی مردم مسلمان در برخی کشورهای اسلامی بودیم، کشورهایی مانند مصر، تونس، لیبی، یمن و ... اما آنچه جای خالی آن در این انقلاب ها احساس می شود، وجود رهبری مقبول و با نفوذ است که بتواند فرمان امور را به دست بگیرد و اتحاد لازم را برای یک حرکت دگرگون کننده در راستای اهداف دینی ایجاد کند. جایگاه والای رهبری در یک جامعه زمانی روشن می گردد که بدانیم در کشوری مانند مصر علیرغم آن که مردم توانستند با حضور خود در عرصة سیاسی کشور، بساط دیکتاتوری فردی مانند حسنی مبارک را با ندای الله اکبر و با محوریت گروه های مسلمان برچینند و سپس با برگزاری انتخابات و رأی مردم، رئیس جمهور برگزینند، اما چیزی نگذشت که ارتش وارد فضای سیاسی کشور شد و با کودتا، رئیس جمهور را کنار گذاشت و گویی دوباره بساط دیکتاتوری تازه ای به راه افتاد.
یا به طور مثال اتفاقات مشروطه را به یاد بیاورید که پس از سال ها حکومت موروثی پادشاهان قاجار بر مملکت، با پیشتازی علما، جریان مشروطه به راه افتاد و توانست قدمی در راه گسترش عدالت در جامعه بردارد. اما چیزی نگذشت که این حرکت با بروز اختلاف و ایجاد دودستگی میان علما و عدم وحدت نیروهای سیاسی کشور، فضای مشروطه برچیده شد و جای خود را به دیکتاتوری استبدادی داد.
مشابه همین اتفاقات ممکن بود برای انقلاب سال 57 بیفتد اگر عنصر رهبری در شروع و استمرار حرکت انقلابی مردم وجود نداشت یا کمرنگ بود. با عنایت الهی، رهبر انقلاب ایران فردی بود که با بهره مندی از دانش دینی و دارا بودن کمالات اخلاقی توانست مردم را نسبت به اوضاع و احوال کشور آگاه کند و آنها را برای اجرای اسلام بسیج کند.
«وحدت حول محور ولایت» نقطه اتکای ملت ما در طول دوران مبارزات انقلابی بوده و تاکنون نیز آنچه توانسته کشور را به اقتداری بی سابقه در منطقه و در دنیا برساند، همین اتحاد زیر پرچم ولایت است. اگر امروز توانسته ایم در نقطه ای بایستیم که با اقتدار تمام در مسائل منطقه نظر بدهیم و نقش تعیین کننده ایفا کنیم و اگر امروز با وجود همه فشارها و تحریم ها از جانب قدرت های استکباری و با وجود دشمنی های آشکار و پنهان برخی از همسایه های خود (از جمله حکومت های فشلی مانند عربستان سعودی) که در واقع پیروان منفعت طلب همان قدرت های بزرگ هستند، توانسته ایم زیر پرچم ولایت فقیه، کشور خود را صاحب امتیاز و مورد توجه قرار دهیم، مرهون همین حضور و همین ایستادگی است که با خط دهی مرجعیت شیعه انجام شده است. امام همواره بر لزوم مشارکت همگان در نظام اسلامی تأکید می کرد. «ما برای ادامة این انقلابی که هست و ادامة این، تکلیف زیاد داریم... آحاد مردم یکی یکی شان تکلیف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی. یک واجب عینی، اهم مسائل واجبات دنیا، اهم است، از نماز اهمیتش بیشتر است، برای اینکه این حفظ اسلام است. نماز فرع اسلام است... حفظ دین حق، یک حکمی است برای همة دنیا. در رأس واجبات برای همة دنیا واقع شده.»(خمینی، 1378، 19: 486)

منابع:
1. خمینی، سید روح الله(1378). صحیفه امام. ج 19. تهران: مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی.
2. محمدی، منوچهر(1384). انقلاب اسلامی؛ زمینه ها و پیامدها (چاپ چهارم). قم: نشر معارف.
3. مصباح یزدی، محمدتقی(1389). در پرتو ولایت(چاپ چهارم). قم: انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.