در فاصلة 23 خرداد 1388 یعنی یک روز پس از برگزاری نهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران تا 8 دی همان سال، کشور ما دستخوش رویدادها و اتفاقاتی شد که نقطة حساسی از تاریخ را رقم زد. اتفاقاتی که علیرغم ضربات سنگینی که بر پیکر نظام وارد کرد، در نهایت، به واقعه ای ختم شد که تجلی بصیرت مردم به عنوان صاحبان اصلی انقلاب بود.
به نام خدا
در فاصلة 23 خرداد 1388 یعنی یک روز پس از برگزاری نهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران تا 8 دی همان سال، کشور ما دستخوش رویدادها و اتفاقاتی شد که نقطة حساسی از تاریخ را رقم زد. اتفاقاتی که علیرغم ضربات سنگینی که بر پیکر نظام وارد کرد، در نهایت، به واقعه ای ختم شد که تجلی بصیرت مردم به عنوان صاحبان اصلی انقلاب بود.
در آنچه پس از برگزاری انتخابات سال 88 اتفاق افتاد، شاهد لغزش برخی از نیروهای داخلی و هماهنگی عملی آنها با عوامل خارجی هستیم. اگرچه برخی از تحلیل های سیاسی، این مطلب را نمیپذیرند و درصدد توجیه رفتارهای غیرقانونی برخی نیروهای داخلی هستند، اما واقعیت آن است که نمی توان از صحنه گردانی برخی خواص در این ماجرا چشم پوشی کرد. درست است که در حوادث این مقطع زمانی، به وضوح شاهد ائتلاف معنادار دولت های معاند با نظام از جمله آمریکا و انگلیس و اسرائیل و فرانسه و .. بودیم و اسنادی دال بر خرج سرمایه های زیاد برای پیشبرد اعتراضات تا رساندن کار به یک انقلاب درونی مبتنی بر تغییر نظام حاکم و روی کار آمدن سیستم حکومتی جدید، موجود است؛ در عین حال، غفلت یا خیانت برخی خواص زمینه ساز شکل گیری حوادث مذکور بود. دولت های معارض با نظام جمهوری اسلامی همواره بر ضدیت خود ثابت قدم بوده اند و حتی اگر گاهی با ظاهری دوستانه و با آغوش باز به استقبال آمده اند و خود را مدافع بشریت و حامی انسان ها نامیده اند، اما باز هدفی جز تامین منافع خویش نداشته اند. سخن آن است که فراهم شدن بستری برای کارهای خرابکارانه در جهت تغییر نظام و ایجاد دودستگی در جامعه و چندپاره شدن آن، به دست کسانی اتفاق افتاد که زمانی صاحبان پست های کلیدی حاکمیت بوده اند.
اگر از نقش نیروهای داخلی در شکل گیری حوادث سال 88 سخن می گوییم، لزوماً به معنای اجیر شدن آنها و دریافت مزد در قبال کارهای تحریک کننده نیست. البته چنین شکلی از دخالت نیز وجود داشته است. منظور ما این است که عدم اتخاذ تصمیم درست و ندیدن مصالح کلان کشور و به میان آمدن منافع شخصی یا حزبی، کار را به جایی رساند که نیروهای خودی، در بعضی موارد، بدون آن که از آنها خواسته باشند که نیروی دشمن باشند، دقیقا در جهت اهداف آنها حرکت کردند. کسانی که عمری در راه خدمت به نظام و انقلاب صرف کرده بودند، در موقعیتی قرار گرفتند که همصدای دشمنان درجه یک کشور شدند. دشمنانی که ضدیت و انتفاع یک جانبة آنان از کشور و روحیه استکباری شان، تنها مربوط به بعد از انقلاب نمی شود و اگر به عمق تاریخ نظر بیندازیم، ردپایی از آنها را در حوادث گوناگون خواهیم دید.
اگر بخواهیم به گونه ای دیگر سخن گفته باشیم، می گوییم برخی از رهبران فتنة سال 88 که خود را مدافع و حامی مردم نامیدند و خواسته شان بازگرداندن حق و حقوق مردم به آنها بود و برای این امر حاضر به دادن تلفات شده بودند، بهتر بود برای اثبات ادعاهای خود، با محکوم کردن حمایت های خارجی و جداکردن صف خود از صف دشمنان خارجی، به همه نشان می دادند که در عمل نیز هدفی جز احقاق حق و ابطال باطل ندارند. به عنوان مثال آقای مخملباف در تیر 1388ضمن سخنرانی در پارلمان اروپا، خود را نمایندة آقای موسوی اعلام کرد و از نمایندگان پارلمان خواست که تحریم ها علیه ایران را تشدید کنند و دولت برآمده از انتخابات را به رسمیت نشناسند. اکبر گنجی نیز در آمریکا خود را نمایندة موسوی معرفی کرد. اما شخص آقای موسوی و همراهان ایشان، موضع مشخصی در قبال این ادعاها اتخاذ نکرده و عکس العملی در رد چنین سخنانی نشان ندادند. (زارعی، 1389: 11)
سناریویی که برخی سران فتنه، در نظر داشتند این بود که بعد از شکست در انتخابات، با کشاندن مردم به خیابان و با اردوکشی خیابانی، نظام را و در رأس آن شخص رهبری را مجبور به ابطال انتخابات و پس از آن گرفتن امتیاز بکنند. این بود که شعار همیشۀ سران این حرکت، ابطال انتخابات بود و گرنه مجاری قانونی برای بررسی وقوع یا عدم وقوع تقلب باز بود و رهبری بارها تذکر دادند که اگر از جانب برخی سران کشور و حتی از جانب برخی از مردم، ابهامات و مطالباتی وجود دارد، تنها باید از طریق قانونی اقدام صورت گیرد نه در کف خیابان. (خامنهای، 1390: 123) ایشان بارها گفتند که به خطر انداختن امنیت مردم و ایجاد فضای آشوب و ناامنی در جامعه، راه درستی برای پیگیری مطالبات نیست و ثمره ای جز فراهم شدن بستر نفوذ دشمنان ندارد.
به فرض مثال اگر بنا بر آن بود که رئیس جمهور برگزیده، به هر نحوی مورد پذیرش قرار نگیرد و به جای او شخص دیگری، روی کار بیاید، راه های متعدد قانونی برای تحقق این امر وجود دارد. راه هایی که می توان برای اعتراض به برگزاری انتخابات و نتایج آن اتخاذ کرد. اما نپذیرفتن تمام سیستم حاکم و زیر سوال بردن همه آنچه در کشور جاری است و عدم اعتنا به هیچ یک از دستگاه های نظارتی و اجرایی، بیشتر از آن که یک اشکال و اعتراض ساده باشد، بیانگر یک تفکر ریشه ای مبنی بر تغییرات اساسی در نظام حاکم است.
اتفاقات روز عاشورا
ماجرای اتفاقات عاشورای سال 88 از این قرار بود که برخی از رسانه های خارجی خصوصا بیبیسی فارسی، از چند روز پیش از عاشورا، مردم را تحریک به برگزاری تجمع در این روز کرد. تا اینکه نهایتا در ساعت 10:30 روز عاشورا تجمع اصلی و چند تجمع کوچک و پراکنده در چند نقطه از خیابان انقلاب تهران آغاز شد. این در حالی بود که عزاداران حسینی در مساجد و حسینیه ها مشغول عزاداری و عرض ارادت به اهل بیت بودند. ساعتی بعد، برخی از این تجمعات به آشوب کشیده شد و اقدامات خرابکارانه ای نظیر آتش زدن اموال عمومی و تخریب آنها و درگیری با عزاداران و نیز تخریب برخی اموال متعلق به عزاداری (نظیر پرچم و میز ایستگاه صلواتی و ...) انجام شد. این اتفاقات ناگوار که با پوشش رسانه ای صداو سیما همراه بود، تاثیر عمیقی بر مردم گذاشت. تا اینکه درروز 9 دی، یعنی به فاصلة سه روز پس از عاشورا، اجتماع عظیمی صورت گرفت و مردم با خشمی از سر شور حسینی به میدان آمدند تا پاسخی به هتک حرمت های روز عاشورا بدهند.
به خوبی می دانیم که مردم انقلابی کشورمان در مقاطع گوناگون، برای اعلام همبستگی با انقلاب و تجدید میثاق با رهبری، به خیابان ها می آیند و راهپیمایی های بزرگی به راه می اندازند. از روزهای مشخصی مانند 22 بهمن و 13 آبان و روز قدس گرفته تا برخی تجمعات مقطعی به طور مثال در اعتراض به کشتار شیعیان در کشوری مسلمان و ... اما آنچه در 9 دی اتفاق افتاد به هیچ وجه قابل قیاس با سایر راهپیمایی ها نبود. از لحاظ کمّی، تعداد شرکت کنندگان در این تجمع بسیار بیش از حد تصور بود. این حضور فوق العادة مردم به گونهای بود که کسانی که تلاش می کردند حضور مردم را حداقلی جلوه دهند و تعداد جمعیت را در حدود چند هزار نفر نشان دهند، نتوانستند پرده بر چهره واقعیت بکشند و مجبور شدند پس از پذیرش تعداد بالای جمعیت، برای توجیه حضور مردم، به دنبال دلیل های غیرواقعی بیفتند و حضورِ از سر شور و عواطف دینی مردم را به عواملی خودساخته نسبت دهند. به طور مثال گفتند که حضور جمعیت زیاد مردم به خاطر آن بود که سازمان های دولتی را تعطیل کردند و کارمندان مجبور بودند که در این راهپیمایی شرکت کنند. اما غافل از آنکه حتی به فرض که چنین احتمالی واقعیت داشته باشد، آیا نگه داشتن این تعداد آدم در یک راهپیمایی با محدوده ی جغرافیای بسیار وسیع، کاری شدنی است؟ حتی اگر بپذیریم که آدم ها را به زور تا خیابان انقلاب یا خیابان های شهرهای دیگر کشور آورده اند، آیا می توان پذیرفت که ماندن این تعداد افراد هم به اجبار بوده است؟ کسانی که تجربة حضور در راهپیمایی ها را دارند می دانند که به علت ازدحام زیاد، حتی گاهی ممکن است دو نفر، همدیگر را گم کنند. چه رسد به دسته ای از آدم ها که بنابرادعا با مسئول و مدیرشان به راهپیمایی آمده اند. یا برخی از رسانه ها حضور مردم را به عوامل خنده دار دیگری مانند پخش نذری و خوردنی های مختلف نسبت دادند که با این کار در واقع توهین بزرگی به مردم کشور کردند.
اصل حضور مردم و کیفیت آن، به گونه ای بود که حاضران در این راهپیمایی، تفاوت آن را با راهپیمایی های مشابه به وضوح درک می کردند. فضای حاکم، به طور کامل بر علیه فتنهگران و کسانی بود که دست از اردوکشی های خیابانی برنداشته بودند و ابتدا باعث اختلال امنیت و آرامش مردم شده و سپس کار را به جایی رساندند که فضا را برای هتک حرمت اهل بیت آماده ساختند. زبان حال و قال بسیاری از شرکت کنندگان، این بود که اگر از هر چیزی بگذریم، از امام حسین نمیگذریم. یکی از عواملی که این حضور را پررنگ تر کرده بود، بیانیه ای بود که توسط آقای موسوی در پی تجمعات روز عاشورا صادر شد. ایشان شرکت کنندگان در تجمعات غیرقانونی روز عاشورا را مردمی خداجو خواند.
یکی از نکاتی که به طور کلی در بیانیه های سران فتنه به چشم می آید، نادیده گرفتن نقش رهبری در نظام اسلامی و عدم توجه به جایگاه والای این مقام حاکمیتی است. بالاخره در جامعه ای که رهبر به عنوان اولین شخص مملکت و شخص تصمیم گیرنده در مواقع بحرانی و حساس مطرح است، نمی توان بدون التفات به شأن و جایگاه او، سخن راند و تصمیم گرفت. برخی از این سران، حتی حاضر نشدند مطالبات خود را به طور مستقیم با ایشان در میان بگذارند. این نحوه تعامل حاکی از جدایی خط و مسیر حرکت آنها از مسیر انقلاب و نظام است. بگذریم از این که بسیاری از خواسته ها، کاملا در تضاد با خواسته های رهبری بود. رهبر انقلاب با صراحت از همۀ طرف های این ماجرا خواستند که در مسیر قانونی حرکت کنند و از زورآزمایی و اردوکشی خیابانی دوری کنند و این در حالی بود که سران فتنه، مردم را به ادامة اعتراضات خیابانی تا رسیدن به نتیجه دعوت می کردند (بیانیه شماره ۳ موسوی خطاب به مردم ایران، ۲۷ خرداد ۸۸).
درست است که آقای موسوی در برخی از بیانیه های خود، از جدابودن خط حرکت اعتراضی مردم از آشوب های خیابانی سخن گفت و البته بدون دلیل موجه حرکت های خرابکارانه را به برخی از نیروهای انقلاب نسبت می داد، اما واقعیت آن است که وقتی فضا، فضای بی قانونی شد و فردی مجوز حرکت های هنجارشکن و خلاف قانون را صادر کرد و خود مشوق چنین حرکت هایی شد، به طور طبیعی فضا برای انواع اتفاقات پیش بینی شده و پیش بینی ناشده فراهم می شود. اینجا بیش و پیش از مباشران به ایجاد ناامنی، باید به کسانی ایراد گرفت که باعث شکل گیری چنین فضایی شده اند. این افراد مگر نمی دیدند که کشته شدن انسان ها در همین فضا شکل می گیرد؟ پس باید تلاشی در جهت تغییر فضا می کردند، نه آن که مدام بر آتش این تنور بیفزایند. آنها مگر نمی دیدند که با متشنج شدن فضا، مسیر برای هتک حرمت ها باز می شود؟ پس چرا به جای تغییر مسیر به سمت مشی قانونی، مشوق بی قانونی بودند؟
مروری بر بیانات مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری در توصیف آنچه در روز 9 دی گذشت، می فرماید روزها به خودی خود، همه مثل هم اند و فرقی با هم ندارند. این انسان ها و مجاهدت های آنهاست که روزی را از میان روزها جدا می کند و آن را متفاوت می کند. «9 دی با 10 دی فرقی ندارد. این مردم اند که ناگهان با یک حرکت- که آن حرکت برخاسته از همان عواملی است که 19 دی قم را تشکیل داد، یعنی برخاسته از بصیرت است، از دشمن شناسی است، از وقت شناسی است، از حضور در عرصة مجاهدانه است- روز 9 دی را هم متمایز می کنند» (خامنهای، 1388)
یکی از نکات بسیار مهمی که ایشان در بیان اهمیت و چگونگی حادثه 9 دی بیان می کند، مربوط به هدایت الهی است که همواره شامل حال مردم بوده و کارها را آنگونه که خواسته، پیش برده است. «هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر می کند، دست خدای متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن علی را می بیند. این کارها کارهایی نیست که با ارادة امثال ما صورت بگیرد. این کار خداست. این دست قدرت الهی است»
ایشان همچنین دربارة برداشت های مختلف از این واقعة بزرگ چنین می فرماید: «بزرگترین ثروت برای یک نظام همین است که مردم پشت سرش باشند. آمدند به اصطلاح خواستند این حرکت مردمی را خراب کنند؛ گفتند راهپیمائی حکومتی! بی عقل ها نفهمیدند که با این حرف دارند حکومت را تعریف می کنند؛ دارند از حکومت تمجید می کنند. این چه حکومتی است که در ظرف دو روز - روز عاشورا(یکشنبه) آن خباثت ها را راه انداختند، روز چهارشنبه این حرکت عظیم راه افتاد – می تواند یک چنین بسیج عظیم ملی را در سرتاسر کشور بکند؟ امروز کدام کشور دیگر، کدام حکومت دیگر چنین قدرتی دارد؟ قویترین حکومتهای دنیا و ثروتمندترینشان - که ولخرجی های زیادی هم برای جاسوس پروری و خرابکاری و تروریست پروری دارند - اگر همۀ تلاششان را هم بکنند، نمی توانند ظرف دو روز، صد هزار نفر آدم را بیاورند توی خیابان های شهرشان یا کشورشان. چند ده میلیون انسان در سرتاسر کشور بیایند! اگر به دستور حکومت آمده باشند، این خیلی حکومت مقتدری است؛ پس خیلی حکومت قوی است که اینجور امکان بسیج را دارد. اما حقیقت غیر از این است؛ حقیقت این است که در کشور ما حکومت و مردمی وجود ندارد - همه یکی اند - مسئولین حکومت، از شخص حقیر این بنده گرفته تا دیگران، هر کدام قطرههائی هستیم در اقیانوس عظیم این ملت.» (خامنهای، 1388)
منابع:
1- خامنهای، سیدعلی (1390)، نقشة نقش بر آب، چاپ سوم، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی.
2- خامنهای، سید علی (1388)، بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام ۱۹ دی، www.khamenei.ir (دسترسی در 5/10/94).
3- زارعی، سعدالله (1389)، حضور تعیین کنندة مردم، نشریه زمانه، شماره 95.
4- نوری، عبدالله (1394)، نهم دی ماه: نماد حماسه و بصیرت، مجله پیام، شماره 115.