«آیت‌الله شهید مدرّس: فقیهِ مبارِز»
۱۳۹۴/۰۹/۱۲

روزی همراه او به مجلس رفتم. وقتی از پلّه ها بالا می‌رفتیم، یکی از نمایندگان مجلس به ما رسید و خطاب به او گفت: شما در این زمستان سخت و با این پیراهن کرباسی و یقه‌باز گرفتار سرماخوردگی می‌شوید! او نگاهی تند کرد و گفت: «کاری به یقة باز من نداشته باشید! حواستان جمع دروازه‌های ایران باشد که باز نماند!»

 

روزی همراه او به مجلس رفتم. وقتی از پلّه ها بالا می‌رفتیم، یکی از نمایندگان مجلس به ما رسید و خطاب به او گفت: شما در این زمستان سخت و با این پیراهن کرباسی و یقه‌باز گرفتار سرماخوردگی می‌شوید! او نگاهی تند کرد و گفت: «کاری به یقة باز من نداشته باشید! حواستان جمع دروازه‌های ایران باشد که باز نماند!»

*

پس از آن که مجلس اوّل به دستور محمّدعلی‌شاه به توپ بسته شد و مشروطه‌خواهی تبدیل به استبداد شد، اختلافی شدید میان علمای درجه یک کشور درگرفت. برخی از آنها با تعطیل شدن مجلس و استمرار حکومت محمّدعلی هم‌سویی کردند و برخی دیگر رأی به بازگشایی مجدّد مجلس و برچیده شدن نظام استبدادی دادند. در این فرصت، نیروهای مشروطه‌خواه، درصدد حمله به پایتخت و تصرّف آن برآمدند. به هر حال ابتکار عمل در دست مشروطه‌خواهان بود و در عمل، کاری از دست محمّدعلی‌شاه برنمی‌آمد. تا این‌که پس از سه روز درگیری میان مشروطه‌خواهان و قوای استبداد، بالاخره محمّد علی شاه ناچار به فرار به سفارت روس شد. بلافاصله در تاریخ 27 جمادی الثانی 1327، سران مشروطه‌خواه، مجلسی تشکیل دادند و محمّدعلی را از سلطنت خلع کردند.

پس از کنار رفتن شاه، انتخابات مجلس برگزار شد و این بار برخلاف دورة قبل، همة مردم حقّ انتخاب داشتند. امّا نکتة اساسی این بود که طبق اصل دوّم قانون اساسی که در دورة اوّل مجلس تصویب شده بود، باید 5 نفر از علمای طراز اوّل در مجلس حضور پیدا کنند تا نظارت کامل بر قوانین و مصوّبات داشته باشند که مبادا قوانین و مصوّبات بر خلاف موازین شرعی باشد. پس از بررسی‌های چند تن از علما، در نهایت 5 نفر به عنوان علمای ناظر مجلس انتخاب شدند: میرزا زین‌العابدین قمی، سیّدابوالحسن اصفهانی، سیّدعلی حائری، سیّدحسن مدرّس و امام جمعه خویی.

آیت‌الله مدرّس هنگامی که به عنوان فقیه ناظر بر مجلس انتخاب شد، در شهر اصفهان مشغول به تدریس دروس خارج بود و در کنار تدریس، برخی فعّالیت‌های سیاسی نیز انجام می‌داد، ازجمله: حضور در انجمن ایالتی اصفهان، ایجاد بانک اسلامی و استفاده از لباس‌های وطنی (مدرّسی، 1358). او به واسطة همین فعّالیت‌ها یک بار مورد سوء قصد قرار گرفت، ولی آسیب جدّی به او نرسید.

او با دعوت مجلس شورای ملّی به تهران عزیمت کرد تا وظیفة سنگین خود را به بهترین وجه انجام دهد. اوّلین نطق شهید مدرّس در مجلس، بر محور عقل‌گرایی، پرهیز از تسلّط قدرت‌ها، رفع مفاسد و خدمت به ملّت ادا شد (مدرّسی، 1372: 270). دکتر مدرّسی در تحقیقی که راجع به اسناد به جای‌مانده از ادوار مختلف مجلس شورا انجام داده‌، اذعان کرده که از دورة دوّم تا دورة ششم مجلس شواری ملّی، روح مجلس و نیروی محرّک سیاسی اجتماعی مبارزات ملت ایران، در این پنج دوره شهید مدرّس بوده است (همان: 272). مدرّس از دورة سوّم تا دورة ششم مجلس، علاوه بر این‌که نقش نظارتی خود را در تصویب قوانین، به خوبی ایفا می‌کرد، به واسطة آراء مردم تهران، به عنوان نمایندة منتخب این شهر حضور جدّی و مؤثّر داشت.

مبارزات سیاسی سیّدحسن مدرّس در زمان دولت وثوق الدّوله که یکی از گماشته‌های انگلستان بود، شکل جدّی‌تری به خود گرفت. در همین زمان بود که قرارداد 1919 میان ایران و انگلستان منعقد شد. بر اساس این قرارداد، تمامی امورات کشوری و لشگری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوّز آنان صورت می‌گرفت. مدرّس و محمّد خیابانی از جمله مخالفان جدّی و سرسخت این قرارداد بودند. احمدشاه به‌واسطة مخالفت‌ها، نتوانست این قرارداد را اجرایی کند و به این ترتیب، انگلیسی ها از او و سلسلة قاجار قطع امید کردند و این‌گونه بود که به فکر تدارک کودتایی افتادند (حق‌شناس، 1394). در برنامه‌ریزی کودتا دو چهرة سرشناس وجود داشتند: یکی سیّد ضیاءالدین طباطبایی به عنوان چهرة سیاسی و دیگری رضاخان میرپنج به عنوان چهرة نظامی. این کودتا در سوّم اسفند 1299 انجام شد و در همان صبح کودتا، به دستور طباطبایی رئیس دولت کودتا، آیت‌الله مدرّس و تعداد دیگری از شخصیت‌های مذهبی و سیاسی دست‌گیر شدند. مدرّس در مدّت حبس، نگران آن بود که دولت کودتا، شئون سیاسی کشور را سست کند. او به صراحت گفته بود که از روزی که سیّدضیاء رئیس الوزراء شده، استقلال کشور به مخاطره افتاده است. کابینة سید ضیا 93 روز بیشتر دوام نیاورد و مدرّس نیز از زندان آزاد شد.

در دورة پنجم مجلس، رضاخان و نمایندگان طرفدار او، طرح لغو نظام سلطنتی و استقرار نظام جمهوری را به مجلس ارائه کردند. البتّه ارائة این طرح به منظور پایین کشیدن احمدشاه و دست‌یابی به قدرت بود. مدرّس و یاران او در مجلس، عزم خود را برای تصویب نشدن این طرح، جزم کردند و با برخی اقدامات نظیر مخالفت با تصویب اعتبارنامة وکلای فرمایشی و وقت گرفتن از مجلس، مانع تصویب طرح تغییر نظام سیاسی شدند. در یکی از جلساتی که به منظور بررسی اعتبارنامة برخی وکلا تشکیل شده بود، یکی از حاضران، سیلی به گوش مدرّس زد که این اتّفاق زمینه را برای نارضایتی مردم از طرفداران رضاخان و در نهایت شکست طرح تغییر نظام سیاسی مساعد کرد. آیت‌اللّه مدرّس دربارة دلایل مخالفت با طرح رضاخان مبنی بر استقرار نظام جمهوری می‌گوید: «من با جمهوریِ واقعی مخالف نیستم، ولی این جمهوری که می‌خواهند به ما تحمیل کنند، بنا به ارادة ملّت نیست، بلکه انگلیسی‌ها ‌می‌خواهند به ملّت ایران تحمیل کنند و رژیم حکومتی را که صددرصد دست نشانده و تحت ارادة خود آن‌ها باشد، در ایران برقرار سازند. اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری، فردی آزادی‌خواه و ملّی بود، حتماً با او موافقت می‌کردم و از هیچ نوع کمک و مساعده با او دریغ نمی‌نمودم». (آیت‌الله مدرّس، 1381)

مدرّس تشکیل حکومت پهلوی را نقشة دولت انگلستان برای تصاحب ثروت و منابع ملی ایران می‌دانست و آن را برابر با از بین رفتن همه چیز کشور از جمله استقلال اقتصادی و سیاسی و آزادی مردم می‌شمرد. بنابراین نزاع مدرّس با رضاخان را باید فراتر از دعوای قاجاری و پهلوی بر سر پادشاهی  بدانیم. او در جایی خطاب به علمای اصفهان می‌گوید: «اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمّامه و این مسائل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست. من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده، مخالفم. من با سیاست‌هایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید می‌کند، مبارزه می‌کنم. راه و هدف خود را می‌شناسم. در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمی کنم». (همان)

در روز هفتم مرداد 1303، بالاخره مدرّس و برخی از هم‌فکرانش، دولت رضاخان را به دلایلی از جمله سوءسیاست، اقدام بر ضدّ قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی و نیز تحویل ندادن اموال مقصّرین و غیره به خزانه دولت، استیضاح کردند. روز بررسی استیضاح در صحن مجلس، در یک طرف رضاخان و هوادارانش حضور داشنتد و در طرفی دیگر مدرّس و شمارِ اندک استیضاح کنندگان. رضاخان علی رغم طرفداران زیادی که در مجلس داشت، به شدت از نفوذ کلام و شجاعت و اقتدار مدرّس می‌ترسید. در برخی از نقل‌های تاریخی آمده است که هنگام ورود مدرّس به صحن مجلس، هواداران رضاخان، شعار «مرده باد مدرّس!» سر می‌دادند و مدرّس در حضور رضاخان فریاد زد «زنده باد مدرّس!» و «مرده باد سردار سپه!». در این هنگام رضاخان با خشم زیاد، گلوی مدرّس را در دست گرفت و گفت: «آخر تو از جان من چه می خواهی؟» مدرّس با لحن قاطع خود پاسخ داد: «می‌خواهم که تو نباشی!» (همان) امّا درنهایت رضاخان توانست با فریب و نیرنگ، مقدّمات تصویب انقراض پادشاهی قاجار را فراهم کند و در تاریخ 9 آبان 1304 این کار را عملی کرد و خود به پادشاهی ایران رسید.

مدرّس حتی بعد از به حکومت رسیدن رضاخان، دست از مبارزه برنداشت و علیرغم مشکلاتی که رضاخان برای ورورد مخالفانش به مجلس ایجاد کرده بود، باز توانست به عنوان نفر اوّل انتخابات تهران وارد مجلس ششم شود. او همیشه منافع عمومی مردم را بر تصمیمات فردی مقدّم می داشت و همواره در رابطة با بیگانگان مراقب بود که منافع ملّی مخدوش نشوند. شهید مدرّس اصرار داشت موافقت‌نامه‌های اقتصادی ایران با کشورهای خارجی، پس از تأیید مجلس شورای ملّی، به اجرا گذاشته شود. وی با دقّت و تیزبینی، جزئیات بودجه سالانه و طرح های دولت را بررسی می‌کرد تا از سوءاستفاده و اسراف جلوگیری شود.

یکی از جلوه‌های شجاعت بی نظیر این شهید والامقام، در دورة ششم مجلس است که خفقان وسیعی، تمام کشور را فراگرفته و رضاخان با منش قلدر مابانة خود، توانسته همة صداهای مخالف را ساکت کند. مدرّس در چنین اوضاعی، به تنهایی در مجلس، مسئله‌ای ‌را مطرح کرد که هیچ‌کس جرأت ابراز آن را نداشت. او خواستار آن شد که دولت، پاسخ‌گوی اوضاع زندانیان باشد و اعلام کند که آن‌ها چه تعداد هستند و چه مدّت در حبس به سر می‌برند و به حکم کدام محکمه به زندان افتاده‌اند. چنین جسارتی از سوی مدرّس، زمانی به خوبی درک می‌شود که بدانیم در آن شرایط، کم‌ترین اعتراض و مخالفت با سلطة سیاسی اقتصادی انگلستان بر ایران که به وسیلة رضاخان اعمال می‌شد، با خطر جدّی حذف و نابودی همراه بود و این را تجربة کشته شدن مخالفانی چون بهار، عشقی، فرضی و ... ثابت کرده بود.

روز هفتم آبان 1305 چند تن از عوامل رضاخان به مدرّس حملة مسلّحانه می‌کنند و چند گلوله به ناحیة دست و کتف او اصابت می‌کند. رضاخان که خود را بی اطّلاع از ماجرا جلوه می‌دهد، از حال مدرّس جویا می‌شود و مدرّس پاسخ می‌دهد که: «به کوری چشم دشمنان نمرده ام و هنوز زنده ام!» (مدرّسی، 1372: 274)

امّا در دورة هفتم انتخابات مجلس، هیج رأیی به نام مدرّس ثبت نمی‌شود و خود او در این‌باره چنین می‌گوید: «اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم. پس این یک رأی که به نام مدرّس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟» (آیت‌الله مدرّس، 1381) رضاخان با تهدید مدرّس از او می‌خواهد که از سیاست دوری کند. او در جواب می‌گوید: «من وظیفة انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می‌دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست بر نمی‌دارم و هرکجا باشم همین است و بس». (همان) دو روز پس از افتتاح مجلس هفتم، به خانة مدرس حمله می شود و سپس او را ابتدا به مشهد و بعد به خاف تبعید می‌کنند. در دورة اقامت اجباری مدرّس در خاف، رضاخان دو بار به ایشان پیام می‌دهد که اگر از سیاست و دخالت در امور دولتی دست برداری و فقط به مسائل مذهبی و امور شرعی بپردازی، تو را آزاد می کنم. حتّی نقل کرده اند که رضاخان به مدرّس تولیت آستان قدس رضوی را پیشنهاد کرده بود و یا اینکه به عراق برود و در آنجا با خیال راحت، بقیّة عمر خویش را به عبادت و تحصیل و تدریس بگذراند. ولی مدرّس نپذیرفت و ماندن در زندان را بر زندگی بدون مبارزه، ترجیح داد. سرانجام در سال 1316 رضاخان تصمیم به قتل مدرّس می‌گیرد و مأموران او، ابتدا با افطار سمّی، آیت‌الله را مسموم و سپس با عمامه‌اش او را از پا در می آورند.

سلوک فردی و سیاسی شهید بزرگوار آیت‌الله مدرّس الگوی کاملی پیش روی همة انسان‌ها و به‌ویژه کسانی است که با رأی مردم به عنوان نمایندگان ملّت انتخاب می‌شوند و وظیفة سنگین دفاع از حقوق آنها را به عهده می‌گیرند. جمع بین تقوا و معنویت با سیاست را می‌توان از بارزترین ویژگی‌های این شهید والامقام ذکر کرد. او توانست بدون این‌که به مفاسد سیاست آلوده شود، راه حق را طی کند و شجاعت و بزرگی خود را برای همیشة تاریخ ثبت کند.

امام خمینی دربارة ایشان می‌فرماید:

«در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى، بزرگ‌داشت مجاهدى عظیم‌الشّأن و متعهّدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضا خانى مى‏زیست، لازم مى‏باشد، زیرا در زمانى که قلم‌ها شکسته و زبان‌ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمى‏کرد... این عالِم ضعیف الجثّه، با جسمى نحیف و روحى بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانى چون شمشیر حیدر کرّار، رویاروی‌شان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایت را آشکار کرد و مجال را بر رضا خان کذایى تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملّت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستم‌شاهى در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست. در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرّس که القاب براى او کوتاه و کوچک است، ستارة درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضا شاهى تاریک مى‏نمود و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی‌مقام را نمى‏تواند درک کند.» (خمینی، 1361، 19: 74)

منابع:

1. حق شناس کم‌یاب، سید علی، پیمان ۱۹۱۹ ایران و بریتانیا، http://owjnews.ir، تاریخ 24/7/94 (دست‌رسی در 2/9/94).

2. خمینی، سیّد روح الله (1361)، صحیفه نور، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، ج 19.

3. مدرّسی، علی (1358)، مدرّس: شهید نابغه ملی ایران، اصفهان: انتشارات بدر.

4. مدرّسی، علی (1372)، مدرّس، مجلس و تاریخ، مجله مجلس و راه‌برد، شماره 5.

5. شهادت آیت‌اللّه سیّدحسن مدرّس (1381)، مجله گلبرگ، شماره 35، http://www.hawzah.net (دست‌رسی در 2/9/94).