عدم ولایت پذیری؛ نقطه ثقل دشمن شناسی
۱۳۹۴/۰۸/۰۴

«رُوِیَ عَنِ الرِّضَا علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: کَمَالُ الدِّینِ وَلَایَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» (مجلسی، 1403: 27، 58) از امام رضا علیه‌السلام روایت که شده که کمال دین، ولایت ما و برائت از دشمن ماست. در روایتی دیگر چنین آمده که شخصی به امام صادقعلیه‌السلام عرض کرد: «إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیکُمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُم» شخصی هست که در طریق ولایت شماست، ولی در برائت از دشمنان شما ضعیف است. امام صادق فرمودند: «هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا» (همان) کسی که ادعای محبت ما را داشته باشد و از دشمن ما برائت نجوید، در ادعای خود دچار کذب شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

«رُوِیَ عَنِ الرِّضَا علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: کَمَالُ الدِّینِ وَلَایَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» (مجلسی، 1403: 27، 58) از امام رضا علیه‌السلام روایت که شده که کمال دین، ولایت ما و برائت از دشمن ماست. در روایتی دیگر چنین آمده که شخصی به امام صادقعلیه‌السلام عرض کرد: «إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیکُمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُم» شخصی هست که در طریق ولایت شماست، ولی در برائت از دشمنان شما ضعیف است. امام صادق فرمودند: «هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا» (همان) کسی که ادعای محبت ما را داشته باشد و از دشمن ما برائت نجوید، در ادعای خود دچار کذب شده است.

مسئلـﮥ تبری از مسلمات اعتقادی و عملی ماست و ادلـﮥ فراوانی بر اثبات آن وجود دارد. ذکر این نکته ضروری است که دشمن گرفتن دشمنان خدا، لزوماً به معنی نزاع و درگیری با آن‌ها نیست، بلکه تبری اساساً یک ویژگی درونی و حالت انزجار و بغض نسبت به دشمن است. آن هم نه بغض شخصی و از سر عصبیت کنترل نشده و بی مهار، بلکه بغضی برای خدا و در مسیر رضایت خداست. قتال و جهاد، موضوعاتی هستند که وابستگی مستقیم به شرایط و مصالح جامعۀ اسلامی دارند و بررسی جزئیات آن از عهدۀ این مقال خارج است.

 در ارتباط با مسئلـﮥ برائت از دشمن، آنچه در درجـﮥ اول اهمیت قرار دارد، شناخت دشمن است. قرآن کریم پیش از آن که به انسان دستور دهد که شیطان را دشمن خود بگیرد و با او به مثابـﮥ یک دشمن برخورد کند، ابتدا با گزاره‌ای شناختی، شیطان را به عنوان دشمن معرفی می‌کند تا انسان، ابتدا دشمن خود را بشناسد و بداند که با چه کسی در نزاع است. «إنَّ الشَیطانَ لَکُم عَدُوٌّ فاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً» (فاطر: 6) این نحوۀ بیان قرآن حاکی از آن است که اولین گام در تبری، شناخت دشمن است.

با اندک تأملی در آیات قرآن در می یابیم که قرآن تا چه اندازه نسبت به مسئلـﮥ دشمن شناسی اهتمام ورزیده است، به گونه‌ای که بیش از هزار و پانصد آیه، پیرامون این موضوع وجود دارد. این آیات، انواع دشمنان مؤمنان و نظام اسلامی، ابزار و شیوه های دشمن و راه های مقابله با آنان را بیان می کند. در یک تقسیم بندی می توان گفت قرآن کریم چهار گروه از دشمنان را نام برده است: شیطان و همراهان او، کفار، برخی از اهل کتاب به ویژه برخی از یهودیان، منافقان. (پوراوند، 1385)

هم چنین سیرۀ اهل بیت علیهم­السلام به عنوان الگوی کاملی برای شناخت دشمن، پیش روی ماست. از آن جمله نهضت باشکوه امام حسینعلیه‌السلام است که سرشار از درس‌های عبرت آموز برای مسلمانان است. امام حسین در پاسخ به ولید بن عتبه حاکم مدینه که از سوی یزید مأمور بیعت گرفتن از امام شده بود، فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ (ابن طاووس، 1348: 23)» فهم کلام امام مستلزم آن است که بدانیم چه ویژگی هایی در دشمن ایشان بود که فرمودند مثل من با مثل او بیعت نمی کند.

با مروری بر آیات مرتبط با شناخت دشمن و نیز با عنایت به روایات و سیرۀ اهل بیت علیهم السلام به عنوان مفسران حقیقی قرآن، می توان نقطـﮥ مشترکی را در انواع دشمنی ها جستجو کرد و آن نقطـﮥ مشترک، مسئلـﮥ تمرد از ولایت است. مطابق آیـﮥ 257 سورۀ بقره، ولایت خدا بر مؤمنان که باعث خروج آنها از تاریکی به نور است، در مقابل ولایت طاغوت قرار دارد که کفار را از نور فطرت به تاریکی جهل و غرور و تعصب می کشاند.

اما ولایت به چه معناست؟ معنای ولایت، تدبیر امور و به دست گرفتن ادارۀ جریان حیات است (مصطفوی، 1368: 7، 247). «ولیّ» مظهر ولایت و کسی است که متصف به ولایت است. ولایت خدا یعنی  سرپرستی امور بندگان و ادارۀ شئونات ایشان. این مفهوم در دو بعد تکوینی و تشریعی قابل بررسی است. ولایت تکوینی عبارت است از تسلط طبیعی بر جریان عالم و سرپرستى موجودات جهان و تصرف عینى در آنها و ولایت تشریعی مربوط به حیطۀ قانونگذاری و وضع و تبیین اصول و هنجارهای زندگی فردی و جمعی انسان هاست. استعمال واژۀ ولایت در این بحث، بیشتر ناظر به ولایت تشریعی است که بر اساس آیات قرآن، این مقام منحصر به خدا و رسول و برخی از مؤمنان است که پیامبر اعظم به امر الهی در روز غدیر مصداق آن را تعیین فرمودند.

یکی از مباحث مطرح در بحث ولایت، انواع موضع گیری‌ها در قبال آن است. در این باره می توان به چند رویکرد اشاره کرد: ولایت پذیری، ولایت گریزی و ولایت ستیزی. واقعۀ کربلا محل ظهور و بروز رویکردهای سه گانه نسبت به ولایت است و الگویی پیش روی انسان ها تا بدانند اتخاذ رویکردهای مختلف دربارۀ ولایت چه نتایجی در پی خواهد داشت.

ولایت پذیری

ولایت پذیری یعنی تن دادن به ولایت خدا و رسول و اهل بیت علیهم‌السلام و واگذاری جریان تدبیر امور به ایشان. این معنا مرادف با ورود به حیطۀ سلطنت الهی و تسلیم محض در برابر ولیّ و اطاعت بی چون و چرا از اوست. هم چنین بی‌توجهی به هوای نفس و غلبۀ ارادۀ مولا بر خواهش‌ها و تمایلات درونی از دیگر لوازم این نحوه مواجهه با ولایت است. کسانی که در مقابل ولایت سر تسلیم فرود می آورند، در راه تحقق ارادۀ ولی از همۀ آنچه دارند می گذرند و ارادۀ مولا را بر ارادۀ هر آنچه غیر از او، ترجیح می‌دهند، چرا که مولا سزاوارتر است بر عبد، حتی نسبت به خود او. همـﮥ تعلقات انسان ولایت پذیر در برابر مولا رنگ می بازد. زمانی که ولایت پذیرفته می شود، عشق به پدر و مادر و فرزند و همسر و مال و پست و مقام و ... بی اثر می شود و جای خود را به سرسپردگی و تفویض می دهد. خدا در این جهان گروهى از انسان ها را براى خود برگزیده و نام حزب الله را بر آنان نهاده است. این گروه، همان ولایت پذیران هستند: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده: 56). ولایت پذیری همان خصیصه‌ای است که موجب شد اصحاب امام حسینعلیه‌السلام حتی با برداشته شدن بیعت در شب عاشورا، ولیّ خدا را تنها نگذارند و بگویند که اگر هزار بار بمیریم و زنده شویم، باز حاضریم در راه ولیّ الله جان خود را فدا کنیم.

ولایت گریزی

ولایت گریزی، به معنای پذیرش نظری امر مولا و تن ندادن به سختی های اجرای اوامر اوست. در این رویکرد، کلام مولا تا زمانی اطاعت می شود که آسیب زیادی به شخص وارد نشود. در ماجرای کربلا شنیده‌ایم کسانی بودند که به حقانیت نوۀ رسول الله و ظلم دستگاه حاکم معترف بودند، ولی پای قیام و کشته شدن که به میان آمد، کنار کشیدند و زنده ماندن را بر مرگ در راه اثبات حق ترجیح دادند. حتی برخی از کوفیان بودند که به امام گفتند هرآنچه بخواهی در اختیار تو قرار می دهیم، از پول و چارپا و تجهیزات جنگی و ...، ولی از ما نخواه که با تو به کربلا بیاییم. دعوت از امام برای قیام و عدم همراهی او به واسطۀ ترس از تهدید جانی و مالی و خانوادگی یا به طمع رسیدن به امکانات خوب مادی از مصادیق ولایت گریزی کوفیان است.

ولایت ستیزی

سومین رویکرد در مسئلـﮥ ولایت، ولایت ستیزی است. تهاجم و مقابله با ولیّ و صرف امکانات در این راه، با وجود علم به حقانیت او، از مظاهر ولایت ستیزی است. ترجیح ارادۀ غیرولایی بر ارادۀ ولایی در اثر غلبۀ هوای نفس، به امید نیل به خواسته های زودگذر دنیوی باعث می شود که شیعۀ علیعلیه‌السلام، به جای آن که بر ارادۀ ولیّ گردن نهد، در جهت مخالف او حرکت کند و مانع تحقق آن شود. عمرسعد در کربلا خطاب به امام حسین گفت می دانم که پسر فاطمه و نوۀ رسول خدایی، اما با تو می جنگم تا به حکومت ری برسم. بخشی از کوفیانی که به امام نامه نوشتند و از او برای قیام دعوت کردند، به واسطۀ ضعف اراده در عدم پذیرش ولایت الهی و با وعدۀ کیسه‌ای درهم و دینار، روز عاشورا با انکار نامـﮥ خود، بر خاندان رسول الله شمشیر کشیدند و مصیبتی به بار آوردند که داغ آن هنوز بر قلوب مؤمنین تازه است. عدم شناخت مقام ولایت و راحت طلبی و ترجیح منافع شخصی و حزبی بر امر مولا، همه از عواملی هستند که منجر به ولایت ستیزی و دشمنی با دین خدا می شوند.

کربلا آینه‌ای پیش روی همۀ اعصار است که انسان ها بدانند جنگ با ولایت، جدال حق و باطل است. کسانی که روز عاشورا در صف لشکریان عمر سعد بودند، مسلمانانی بودند که با نیت تقرب الی الله و با وضو و ذکر تکبیر به قتال می‌پرداختند. آنها به واسطۀ طغیان در برابر ولایت، به جایی رسیدند که حتی انسانیت خود را فراموش کردند. آنها فراموش کردند که طبق هیچ آیینی، کشتن اطفال و بی حرمتی به زنان و سر بریدن از کشته ها و بر نیزه کردن سرها و در بازار چرخاندن آنها و بی احترامی و جسارت به اجساد و دواندن اسب بر جنازه ها چیزی جز قساوت و خشونت نیست.

واقعۀ عاشورای سال 60 هجری، میزانی برای همیشۀ تاریخ است که انکار ولایت و کنار گذاشتن امر ولیّ از ادارۀ شئونات زندگی، فاجعه‌ای را رقم خواهد زد که تقابل انسانیت و درنده خویی است. امروز شاهد آن هستیم که کسانی به نام دین و با پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله دست به جنایاتی می زنند که گویی تکرار همان عاشوراست. مشرکانی که در جنگ احد با رسول الله جنگیدند، یادگارانی مانند یزید از خود به جای گذاشتند تا در عاشورا با ولایت نوۀ رسول بجنگند و در مقابل، فاتحان احد، کسانی مانند عباس را پرورش دادند تا با همۀ وجود از امام خود دفاع کنند. (الغدیر، 1393) این مسئله یعنی احد و عاشورا در هر زمان تکرار شدنی است. اگر به جمع ولایت پذیران پیوستیم، به سعادت ابدی رسیده‌ایم و اگر با گریز از ولایت، به زنده بودن خود ادامه دادیم، عاقبت ندامت و پشیمانی به بار خواهد آمد، آن گونه که در مورد توابین اتفاق افتاد و البته باید دانست که ولایت گریزی یعنی کار را به کشته شدن نائب ولی خدا رساندن، مقدمۀ کشته شدن ولی خداست. کوفیان اگر به نائب امام خود یعنی مسلم خیانت نمی کردند و از سر ترس از کشته شدن یا ذوق رسیدن به مال و مقام، پیمان نمی شکستند، در عاشورا نیز آن اتفاق نمی افتاد. آنها وقتی در برابر مسلم پیمان شکنی کردند، کسان دیگری جرأت کردند که در مقابل ولی خدا بایستند. هم چنین اگر به ستیز با ولی خدا پرداختیم، در دنیا جز تباهی و بدنامی در تاریخ و در آخرت جز شدیدترین عذاب الهی برایمان رقم نخواهد خورد.

امام خمینی در این زمینه فرموده اند: «می‏دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی‏امیه لعنة الله علیهم با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده‏اند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد، ستم شکن است. امام حسین با عدۀ کم، همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت. هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند.» (خمینی، 1385: 65)

منابع:

1. قرآن کریم
2. ابن طاووس. علی بن موسی(1348)ش، اللهوف علی قتلی الطفوف، (چاپ اول)، تهران: انتشارات جهان.
3. الغدیر. مدرسه علمیه تهران (1383)ش، ولایت پذیری-ولایت گریزی-ولایت ستیزی، http://alghadir-tehran.kowsarblog.ir (دسترسی در 23/7/94).
4. پوراوند. طیبه (1385)ش، اهمیت و جایگاه دشمن شناسی در قرآن، روزنامه رسالت، شمارة 6009، 22/8/85، http://www.magiran.com (دسترسی در 23/7/94).
5. خمینی. سید روح الله (1385)ش، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، (چاپ هفتم) تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
6. مجلسی. محمد باقر (1403)ق، بحار الانوار، (چاپ دوم)، بیروت: دار إحیاءالتراث العربی.
7. مصطفوی. حسن (1368)ش، التحقیق فی کلمات القران، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.