مسجد و جوان 21/بایدها و نبایدهای مدیریتی در جذب جوانان به فعالیت‌های فرهنگی
۱۳۹۴/۰۷/۲۸

یکی از علل افول و انحلال یک تفکر، نبود نیروی تبلیغی و فرهنگی برای آن تفکر است، تا بتوانند در دوره‌های بعد این تفکر را پیش ببرند، به همین دلیل یکی از راه‌های مقابله با این خطر تربیت نیروهای کارآمد و متخصص در آن تفکر بوده است. از آنجا که مسجد به عنوان یکی از پایگاه‌های حفظ اسلام و تشیع به حساب می‌آید، باید در راستای حفظ و نشر اسلام نقش خود را ایفا نموده و جوانان را به فعالیت‌های فرهنگی جذب نماید؛ تا در ادامه راه بتوان از این جوان استفاده نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم 

یکی از علل افول و انحلال یک تفکر، نبود نیروی تبلیغی و فرهنگی برای آن تفکر است، تا بتوانند در دوره‌های بعد این تفکر را پیش ببرند، به همین دلیل یکی از راه‌های مقابله با این خطر تربیت نیروهای کارآمد و متخصص در آن تفکر بوده است. از آنجا که مسجد به عنوان یکی از پایگاه‌های حفظ اسلام و تشیع به حساب می‌آید، باید در راستای حفظ و نشر اسلام نقش خود را ایفا نموده و جوانان را به فعالیت‌های فرهنگی جذب نماید؛ تا در ادامه راه بتوان از این جوان استفاده نمود.

اگر روحانی یک مسجد در امر تبلیغ و برگزاری مجالس و مراسم مذهبی بسیار فعال باشد، زمانی این تلاش به نتیجه کامل خواهد رسید که در انجام این امور مذهبی از نیروهای جوان استفاده نموده و آن‌ها را به کار گیرد، تا آنها هم بتوانند بعدها مانند همین برنامه‌ها را اجرا نمایند. نه این‌که خود او  به تنهایی همه کارها را انجام دهد. چون اگر به دلایلی این روحانی از آن مسجد برود دیگر تمام فعالیت‌ها روی زمین می‌ماند. پس روحانی خوب و مدیر باید با راهنمایی نیروهای جوان و کمک آنها کارها را پیش ببرد تا بعد او نیز، هر جوان یک نیروی زبده و کارآمد در حوزه‌ی فعالیت‌های فرهنگی باشد.

در راستای مدیریت نمودن جوانان در امور فرهنگی چند نکته را باید مورد توجه قرار داد:

رصد جوانان و انتخاب جوانان با استعداد:

روحانی محترم باید در کنار فعالیت‌های دیگر مسجد، خود را مانند دبیر و استادی بداند که می‌خواهد از بین شاگردان کلاسش برای المپیاد(علمی، ورزشی یا ...) شاگردان با لیاقت و مستعد انتخاب نماید. یا مانند مدیری که به دنبال یک کادر قوی برای مجموعه‌ی خود است. باید تک تک جوانان مسجد را مورد ارزیابی قرار داده تا روحیات و سلایق جوانان را در مورد کارهای فرهنگی به دست آورد.

سنجش جوانان در مسئولیت‌های کوچک:

بعد از شناخت جوانان، در مرتبه‌ی بعد باید این جوانان، با سپرده شدن مسئولیت‌های سبک به آنان، مورد سنجش قرار بگیرند و تحت نظر یک نیروی کارآمد دیگر، به فعالیت مشغول شوند تا توانایی آنان محک خورده و مشخص شود که تا چه حد توان دارند تا به تنهایی مسئولیتی را به عهده گیرند.(البته با سپردن یک یا دو مورد فعالیت نمی‌توان به نتیحه دلخواه رسید). فاکتورهایی که در این سنجش باید لحاظ شوند یکی نحوه تعامل این فرد با مجموعه‌ای است که در بین آنان به کار مشغول است. به عنوان نمونه بدون توجه به دیگران کار خود را انجام می‌دهد یا در این بین دیگران را هم دخیل نموده و  با آنان مشورت می‌کند. دومین فاکتور مورد سنجش، که از اهمیت خاصی برخوردار است اخلاص این جوان است. مثلا بعد از سپرده شدن این مسئولیت به این جوان، رفتارش در بین همسالانش مورد ارزیابی قرار گیرد. تا جنبه‌ی این جوان در گرفتن مسئولیت  مشخص شود. روحانی محترم بعد از ارزیابی این جوان باید نکات قوت و ضعف جوان را به او گوشزد نماید و او را در بهتر انجام دادن مسئولیت‌های بعدی راهنمایی نماید. به عنوان نمونه امام صادق (علیه السلام)  أحول (مومن الطاق) را برای تبلیغ به بصره فرستاد و در بازگشت از او پرسید که گرایش مردم به سمت دین چگونه است؟ احول گفت خیلی زیاد نیست. امام  در این‌جا او را راهنمایی نمود تا در کارش موفق باشد و به او  فرمود: «عَلَیْکَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى کُلِّ خَیْر»(مجلسی،1403،ج23،ص236)اگر می‌خواهی موفق باشی باید با جوانان کار کنی چون آنان بیشتر به سمت خیر و خوبی جذب می‌شوند. روحانی محترم باید جوان را زیر نظر گیرد و با گوشزد نمودن نکات یاد شده به جوان، هم او دلگرم می‌شود چون می‌بیند که کارش اینقدر مهم بوده که حتی روحانی مسجد به او توجه می‌کند و هم در کارش کوشش بیشتری می‌کند تا بهتر انجام شود، چون می‌داند که دیگران دارند بر کار او نظارت می‌کنند.

اعتماد به جوانان و سپردن مسئولیت به آنان:

بعد از این‌که لیاقت و کارآمدی جوانان به اثبات رسید باید آنان را در کارها دخالت داد و به آنان مسئولیت داد تا به تنهایی به فعالیت بپردازند و در کارهای فرهنگی سهیم باشند. نباید به خاطر جوان و بی تجربه بودن آنان را از فعالیت منع نمود، یا این‌که شاید در نگاه مردم ناپسند باشد و بگویند که با دادن مسئولیت به آنان، ارزش مسجد و کار فرهنگی پایین می‌آید، بلکه باید به آنان میدان داد تا دیگران هم متوجه لیاقت آنان شده و در بین مردم مطرح شوند. به عنوان نمونه امام صادق (علیه السلام) این رفتار را داشتند و شاگردان خود را در این کار سهیم می‌نمودند تا دیگران پی به لیاقت آنان ببرند. مردی از شام خدمت امام رسید و گفت من وصف شما را در علم شنیده­ام و به سمت شما آمده­ام تا سوالاتی بپرسم، حضرت فرمود در چه مورد گفت درباره‌ی قرآن و  قطع و وصل آن، امام رو به «حمران» نمود و فرمود با او مناظره کن، مرد شامی گفت «إِنَّمَا أُرِیدُکَ أَنْتَ لَا حُمْرَانَ» امام فرمود: «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنْ غَلَبْتَ حُمْرَانَ فَقَدْ غَلَبْتَنِی‏» (کشی،1409، ص275؛ مجلسی،1403، ج47، ص407) اگر حمران را شکست بدهی مرا مغلوب ساخته‌ای. این نهایت میدان دادن به جوانان در سیره امام (علیه السلام) است. چون لیاقت آنان را در کاری که به آنها سپرده بود می‌دانست. ‏

احترام و تمجید از جوانان لایق:

یکی از نیازهایی که به موازات بلوغ جنسی، در جسم و روان انسان ظهور می‌کند، محبت ورزیدن و محبوب واقع شدن است.(سبحانی نیا،1387،ص.119) جوانی که در فعالیت‌های فرهنگی مسجد شرکت می‌ کند، نیاز به حمایت دارد، تا بتواند در بین دیگران خودش را به اثبات برساند. اوج این حمایت در احترام و تمجیدی است که از او به عمل می‌آید، خصوصا وقتی کسی که این احترام را به او می‌گذارد روحانی محترم مسجد باشد که خود از جایگاه مهمی برخوردار است، این احترام باعث تثبیت جوان و محبوبیت او  در بین دیگران شده و او پشتوانه لازم را برای فعالیت‌های بعدی پیدا می‌کند. جوان به خاطر روحیات خاصی که دارد نیاز به توجه دارد، خصوصا وقتی مسئولیتی که به او  واگذار شده را به خوبی به انجام  برساند؛ خود این توجه، باعث بیشتر شدن جدیت و همت او در ادامه فعالیتش شده و یک قوت و انرژی خاصی در او ایجاد می‌کند. یونس بن یعقوب در مورد یکی از شاگردان امام صادق (علیه السلام) ماجرایی را نقل می‌کند که مناسب همین مطلبی است که ما به آن اشاره نمودیم، یونس می‌گوید، در ایام قبل از حج در اطراف مسجد الحرام نشسته بودیم که مردی برای مناظره خدمت امام (علیه السلام) رسید، من به دنبال یاران امام رفته تا با آن مرد مناظره کنند، بعد از مدتی که همه نشسته بودیم حضرت سر مبارک خود را از خیمه بیرون برده و فرمودند، به خدا هشام است که دارد می‌آید، ما فکر کردیم هشام، از فرزندان عقیل است که خیلی ارادت ویژه‌ای به امام دارد، ولی وقتی آمد دیدیم هشام بن حکم است، هشام خیلی جوان بود به قدری که،تازه ریش در آورده بود و از همه‌ی حاضرین در جمع کوچک‌تر بود، امام در کنار خود برای او جایی باز نمود و در تعریف از او فرمود: «قَالَ نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِه‏»(مجلسی،1403،ج48،ص.204) امام در جاهای متفاوت به تمجید از هشام پرداخته و او را مورد احترام قرار داده است.   

 

فهرست منابع

1.محمد باقر، مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دوم، تهران، اسلامیة، 1363.

2.کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی- إختیار معرفة الرجال‏، تحقیق و تصحیح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، اول، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، سال چاپ: 1409 ق‏، ص275.

3.سبحانی‌نیا، محمد، بررسی مسایل جوانان، اول، قم، بوستان کتاب، 1387ش، ص119.