جامعه بشری در حال پیشرفت بوده، تا حدی که این را حتی در بین کودکان و نوجوانان هم میتوان مشاهده نمود، هوش و زکاوت بچهها در این دوران مثال زدنی است، در یادگیری بازیهای کامپیوتری و ...جوانان امروز هم تفاوت زیادی با جوانان قبل دارند امروزه جوانان هر سخن و مطلبی را به راحتی نمیپذیرند، خصوصا که آن مطلب از اعتقادات و مسایل دینی باشد. این فضا ایجاب میکند که در ذهن جوان انبوهی از سوالات در مورد مسایل دینی موج بزند و او را احاطه نماید، که اگر به آنها پاسخ قانع کنندهای داده نشود، با ورود شبهات به ذهن او زمینه انحراف آنان را فراهم میآورد، به همین دلیل باید روحانی محترم توجه ویژهای به اینگونه سوالاتِ جوانان داشته، و در برطرف نمودن آنها گامی بردارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جامعه بشری در حال پیشرفت بوده، تا حدی که این را حتی در بین کودکان و نوجوانان هم میتوان مشاهده نمود، هوش و زکاوت بچهها در این دوران مثال زدنی است، در یادگیری بازیهای کامپیوتری و ...جوانان امروز هم تفاوت زیادی با جوانان قبل دارند امروزه جوانان هر سخن و مطلبی را به راحتی نمیپذیرند، خصوصا که آن مطلب از اعتقادات و مسایل دینی باشد. این فضا ایجاب میکند که در ذهن جوان انبوهی از سوالات در مورد مسایل دینی موج بزند و او را احاطه نماید، که اگر به آنها پاسخ قانع کنندهای داده نشود، با ورود شبهات به ذهن او زمینه انحراف آنان را فراهم میآورد، به همین دلیل باید روحانی محترم توجه ویژهای به اینگونه سوالاتِ جوانان داشته، و در برطرف نمودن آنها گامی بردارد.
برای پاسخگویی به سوالات دینی جوانان نیاز به بعضی اقدامات است که به آن اشاره مینماییم:
1) درک وضعیت روز جامعه و نیاز جوانان: همان طور که اشاره شد، جامعه و جوان امروز در یک فضای فکری خاصی است، و نیاز دارد که روحانی محترم به او و سوالات او توجه نماید.اگر روحانی محترم در مسجد فقط احکام ساده بگوید و در همان حال و هوای قدیم باشد این موجب طرد جوان از مسجد میشود چون احساس میکند که در اینجا نمیتواند به گمشده خود دست یابد، و این موجب فاصله گرفتن جوان از مسجد شده و اثر دیگرش این است که وقتی در مسجد که جای پاسخ به این سوالاتش بود، نتوانست جواب گیرد، خیلی راحت میتواند شبهات در او اثر نماید و او را منحرف نماید.
2) ایجاد فضای مناسب برای پرسیدن سوال از طرف جوانان: خیلی از جوانان سوالاتی دارند که جرأت به زبان آوردن آن را ندارند، چون به نظر خیلی از قدیمیهایی که در مسجد حضور دارند این سوالات کفر است و نباید اینگونه سوالات را به زبان آورد، روحانی محترم باید این جو را بشکند و فضا را برای پرسیدن هر نوع سوال در مسجد باز نماید، به عنوان نمونه چرا جوان نباید از وجود خدا بپرسد، چرا از فلسفه نبوت، یا ... این گونه سوالات را که در ذهن دارد در مسجد مطرح نماید.در این موارد باید روحانی محترم خود فضای مناسب را ایجاد نموده و به جوانان بهاء بدهد، مانند همان رفتاری که امیر مومنان علی علیه السلام در جنگ جمل با آن اعرابی داشتند که پرسید: «فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَى مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ»(ابن بابویه،1398ص،ص.83) آیا شما معتقد هستید خدا یگانه است؟ در این هنگام مردم به او حمله کردند که این چه وقت سوال است، آیا نمیبینی که امیرالمومنین علیه السلام قلب و فکرشان درگیر جنگ است، ایشان در نهایت متانت فرمودند او را رها کنید تا سوالش را بپرسد، جنگ ما با این قوم بر سر همین مطلب است. این منش امیر مومنان علیه السلام باید الگو برای روحانیون محترم باشد که از پرسشگر دفاع نمایند، چون جمع شدن در مسجد به همین خاطر است. نکته دیگری که باید در این زمینه به آن توجه داشت، در یک سطح نبودن مخاطبین است. گاهی برخی سوالات برای بعضی خیلی ساده و خندهدار باشد اما واقعا عدهای از آن اطلاع نداشته باشند؛ به همین دیل روحانی محترم باید فضا را برای پرسیدن هر نوع سوالی آماده نمایند.
3) مسجد، تنها جایی که میتواند به اینگونه سوالات پاسخ دهد: روحانی محترمِ مسجد باید به لحاظ علمی خود را آماده نموده تا بتواند به سوالات جوانان پاسخ دهد، و با ایجاد فضای مناسب بتواند اعتماد جوانان را به خود جلب نماید به طوری که اگر در بین جوانان سوالی مطرح شد که نتوانستند به آن پاسخ دهند، اولین جایی که به ذهنشان برسد، مسجد باشد و دیگران را هم به مسجد ارجاع دهند. این جایگاهی است که اهل بیت علیهم السلام در بین مردم داشتند، که نمونههای آن قابل شمارش نیست. به عنوان نمونه در روایات وارد شده که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله جاثلیق با صد نفر از نصرانیها به خلیفه اول مراجعه کرده و از او سؤالاتی را پرسیدند: «الْجَاثَلِیقِ الْمَدِینَةَ- مَعَ مِائَةٍ مِنَ النَّصَارَى بَعْدَ وَفَاةِ النَّبِیِّ ص وَ سُؤَالَهُ أَبَا بَکْرٍ عَنْ مَسَائِلَ لَمْ یُجِبْهُ عَنْهَا ثُمَّ أُرْشِدَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَأَجَابَه...»(ابن بابویه،1398ق،ص182) که او از عهده جواب برنیامده و آنها را به امیر المؤمنین علیه السلام راهنمایی کرد و جواب سوالاتشان را گرفتند. این در مورد جایگاه ائمه علیهم السلام که هیچ شکی در آن نیست، اما این جایگاه برای شاگردان این حضرات هم بوده است، به عنوان نمونه محمد بن مسلم ثقفی نقل میکند: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: إِنِّی لَنَائِمٌ ذَاتَ لَیْلَةٍ عَلَى سَطْحٍ إِذْ طَرَقَ الْبَابَ طَارِقٌ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا فَقَالَ شَرِیکٌ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَأَشْرَفْتُ فَإِذَا امْرَأَةٌ فَقَالَتْ لِی بِنْتٌ عَرُوسٌ ضَرَبَهَا الطَّلْقُ فَمَا زَالَتْ تُطْلَقُ حَتَّى مَاتَتْ وَ الْوَلَدُ یَتَحَرَّکُ فِی بَطْنِهَا وَ یَذْهَبُ وَ یَجِیءُ فَمَا أَصْنَعُ فَقُلْتُ یَا أَمَةَ اللَّهِ سُئِلَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْبَاقِرُ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِکَ فَقَالَ یُشَقُّ بَطْنُ الْمَیِّتِ وَ یُسْتَخْرَجُ الْوَلَدُ یَا أَمَةَ اللَّهِ افْعَلِی مِثْلَ ذَلِکَ أَنَا یَا أَمَةَ اللَّهِ رَجُلٌ فِی سِتْرٍ مَنْ وَجَّهَکِ إِلَیَّ قَالَ قَالَتْ لِی رَحِمَکَ اللَّهُ جِئْتُ إِلَى أَبِی حَنِیفَةَ صَاحِبِ الرَّأْیِ فَقَالَ لِی مَا عِنْدِی فِیهَا شَیْءٌ وَ لَکِنْ عَلَیْکِ بِمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ فَإِنَّهُ یُخْبِرُکِ فَمَا أَفْتَاکِ بِهِ مِنْ شَیْءٍ فَعُودِی إِلَیَّ فَأَعْلِمْنِیهِ...(کشی،1409،ص.162؛مجلسی،1403،ج47،ص.410) که در شبی تاریک من خواب بودم که زنی به من مراجعه نمود و در مورد دختر باردارش که مرده بود، سوال پرسید که بچهاش در حال تکان خوردن است چه باید کرد؟ بعد از جواب از آن زن پرسیدم، من مخفی زندگی میکنم و کسی مرا نمیشناسد چه کسی تو را به من معرفی نموده؟ زن گفت پیش ابو حنیفه رفتم جوابی نداشت مرا به تو معرفی نمود و گفت هر جوابی که به تو داد بیا و به من هم بگو. این جایگاه شاگردان اهل بیت علیهم السلام است.
4) برطرف نمودن سرگردانی جوانان با جواب به سوالاتشان: جوان از آنجا که نسبت به دین و مذهبش یک تعصب و علاقهای دارد نمیتواند ببیند که این اعتقادات با عقل و منطق او سازگار نیست، و او جوابی برای این تعارضات ندارد، اگر مسجد نتواند این سوالات را پاسخ گفته و آرامش را به این جوان باز گرداند، جوان از درون دچار تحیّر و سرگردانی شده و این باعث عذاب او می شود، چون از یک طرف، نمیتواند این تعارضات را حل نماید، و از طرفی نمیتواند از این اعتقادات دست برداشته و آنها را کند. در خصوص همین مورد ماجرایی که برای هشام بن سالم از اصحاب امام صادق علیه السلام، اتفاق افتاده مناسب است. او ماجرا را چنین بیان میکند: « عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: کُنَّا بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ مُؤْمِنُ الطَّاقِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ عَلَى أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ أَبِیهِ فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ أَنَا وَ صَاحِبُ الطَّاقِ وَ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ ... قَالَ فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ ضُلَّالًا لَا نَدْرِی إِلَى أَیْنَ نَتَوَجَّهُ أَنَا وَ أَبُو جَعْفَرٍ الْأَحْوَلُ فَقَعَدْنَا فِی بَعْضِ أَزِقَّةِ الْمَدِینَةِ بَاکِینَ حَیَارَى- لَا نَدْرِی إِلَى مَنْ نَقْصِدُ وَ إِلَى مَنْ نَتَوَجَّهُ نَقُولُ إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ ...»(کشی،1409،ص.282؛مجلسی،1403،ج47،ص.262) که بعد از شهادت امام صادق علیه السلام به همراه مومن الطاق و ابوجعفر مانده بودیم که امام بعد از ایشان کیست، مردم به پسر بزرگ ایشان عبدالله گرایش داشتند و او را امام میدانستند، ما نیز به نزد او رفته و سوالاتی پرسیدیم که او از عهدهی آنها بازماند. و ما در گمراهی محض خود را یافته و از پیش او خارج شدیم و نمیدانستیم به کجا باید برویم، آیا باید اعتقاد مرجئه را بگیریم یا معتزله یا ...در کناری نشسته و شروع به گریه کردیم. ماجرا طولانی است اما در آخر توسط یک پیر مردی به محضر امام موسی کاظم علیه السلام رسیده و ایشان را امام یافتیم.
5) مسلح نمودن جوان در مقابل سوالات دیگران: گاهی اوقات سوال برای خود جوان پیش نیامده بلکه دیگران از او میپرسند، چون او جوان مسجدی است توقع دارند تا او به سؤالاتشان جواب دهد. به همین دلیل مسجد علاوه بر پاسخ دادن به سوالات جوانان، باید آنها را در مقابل سوالات و شبهاتی که جوان با آن سروکار دارد آماده نماید، و جواب مناسب برای سوالات مخالفین داشته باشد تا او بتواند در مقابله با آنها، جواب مناسب را داده و باعث بالارفتن جایگاه جوان مسجدی و مسجد در بین اطرافیان خود باشد. در این باره مومن الطاق ماجرایی را نقل میکند که روزی ابن ابی العوجا از سران مخالف زمان امام صادق علیه السلام از او سوالی پرسید «أَ لَیْسَ مَنْ صَنَعَ شَیْئاً وَ أَحْدَثَهُ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْ صَنْعَتِهِ فَهُوَ خَالِقُهُ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَأَخْلِنِی شَهْراً أَوْ شَهْرَیْنِ ثُمَّ تَعَالَ حَتَّى أُرِیَکَ» (کشی،1409،ص.189؛مجلسی،1403،ج47،ص.406) اگر شخصی چیزی را بسازد و ایجادش کند خالق آن نیست؟ من گفتم چرا هست. او گفت پس یه ماه به من مهلت بده تا چیزی به تو نشان بدهم. بعد از آن من محضر امام صادق علیه السلام رسیدم و ایشان به من فرمود او برای تو دو گوسفند تهیه نموده و با اصحابش پیش تو خواهند آمد، و در حالی که آن دو گوسفند پر از کِرم شدهاند به تو خواهد گفت این کرمها را من خلق کردهام، تو در جوابش بگو « فَقُلْ لَهُ إِنْ کَانَ مِنْ صُنْعِکَ وَ أَنْتَ أَحْدَثْتَهُ فَمَیِّزْ ذُکُورَهُ مِنْ إِنَاثِهِ ...»(همان) مومن الطاق میگوید من سر قرار رفته و او نیز همین را گفت و من به او جواب امام را گفتم که اگر تو خالق آنها هستی جنس نر و ماده ی آنان را از هم جدا کن. او در ماند و گفت «هَذِهِ وَ اللَّهِ لَیْسَتْ مِنْ إِبْرَازِکَ هَذِهِ الَّتِی حَمَلَتْهَا الْإِبِلُ مِنَ الْحِجَازِ»(همان) این پاسخ از تو نیست بلکه توسط شتر از حجاز رسیده، کنایه از این که تو او را از امام صادق علیه السلام یاد گرفتی.
فهرست منابع
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، تحقیق و تصحیح: جمعى از محققان، دوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403 ق.
کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی- إختیار معرفة الرجال، تحقیق و تصحیح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، اول، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، سال چاپ: 1409 ق.
ابن بابویه، محمد بن على، التوحید ، تحقیق و تصحیح: حسینى، هاشم، اول، قم، جامعه مدرسین، 1398 ق،ص.83.