در دو شمارهی قبل به مولفههای منبر به روز در کلام مقام معظم رهبری اشاره شد، که یکی توجه به نیاز مردم، و دیگری رعایت اعتدال بود. در این شماره به آخرین مطلب مورد نظر معظم له اشاره مینماییم:
بسم الله الرحمن الرحیم
در دو شمارهی قبل به مولفههای منبر به روز در کلام مقام معظم رهبری اشاره شد، که یکی توجه به نیاز مردم، و دیگری رعایت اعتدال بود. در این شماره به آخرین مطلب مورد نظر معظم له اشاره مینماییم:
رعایت اقتضاى حال
چیز دیگرى که باید رعایت کنید، اقتضاى حال است. گاهى مطلبى صحیح است، اما گفتن آن در بعضى از تریبونها مستحسن نیست و باور مستمع را جلب نخواهد کرد. ما حرفِ گفتنى خیلى داریم. بعضى از نقلهاى ضعیف، بعضى از روایات یا حکایات ضعیف و بعضى از استنتاج هاى ضعیف را مطرح نکنید. هرجا منبر مىروید، منبر باید قوى باشد؛ و لو در سطح پایین. من همیشه مثال مىزنم، مىگویم: کتابى که براى کلاس اول یا دوم دبستان در باب یک مسألهى ریاضى مىنویسند، همان مطلبى را مىگوید که کتابى در باب ریاضیاتِ استدلالىِ درجاتِ بالاى این علم بیان مىکند؛ مطلبش یکى است. اینجا هم مىگویند اگر دو عدد سیب را با دو عدد سیب دیگر جمع کردى، چهار عدد مىشود. تا ده سال، بیست سال بعد هم که این کودک رشد مىکند و درس مىخواند، بازهم همین است، عوض نمىشود؛ و لو در اینجا سطحى و با زبان ساده صحبت شده و در آنجا با سطح و زبان دیگرى بیان شده باشد. باید اینطور باشد. ساده بگویید، اما غلط ابداً. البته این جلسات منبرى که در سابق معمول بود، خیلى خوب است که امروز هم باشد؛ براى اینکه از لحاظ قالب و محتوا اصلاح بشود. .(اداره ارتباطات دبیرخانه شورای عالی حوزههای علمیه،1390،ص232).
برای بهتر به کار بستن این بیان شریف و ارزشمند معظمله، ذکر چند نکته ضروری است:
همه مردم در یک سطح نیستند: معارف ناب اسلام برنامه جامع برای زندگی بشر را به همراه دارد هم در احکام و هم در اعتقادات، اما همیشه لازم نیست که همه مردم به عمق همه اعتقادات و معارف پی برده و به آن اطلاع یابند، زیرا بیشتر مردم توان درک و هضم این مطالب را ندارند، این منطق سیره اهل بیت (علیهم السلام) نیز بوده است. به عنوان نمونه در روایتی داریم که شخصی محضر مبارک امیر مومنان علی (علیه السلام) رسیدند و پرسیدند «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ قَالَ ع بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجْهُ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ قَالَ ع طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکْهُ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ قَالَ ع سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَکَلَّفْهُ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَمَّا إِذَا أَبَیْتَ فَإِنِّی سَائِلُکَ أَخْبِرْنِی...»(ابن بابویه،1398ق،ص.365) شخص چهار مرتبه از قدر الهی سوال کرد و حضرت هر بار در جواب به دشواری فهم این مطلب برای آن شخص اشاره مینمود و در آخر هم با پرسش سوالی او را به نحوی متوجه مسئله نمودند که این سر الله است و تو نمیتوانی آن را درک نمایی. در اینجا این مطلب را روحانی محترم باید توجه داشته باشد که قرار نیست همه مردم از تمام علم شما بهرهمند شوند؛ چون توان درک خیلی از مطالب را ندارند به همین دلیل باید در بیان مسایل رعایت حال مخاطب را نمود.
بیان مطالب متقن و قوی: این یک خطر بزرگی است که گاهی بعضی از عزیزان به خاطر اینکه سطح مخاطبشان پایین است و می خواهند مراعات حال آنها را نمایند، از بیان مطالب قوی و برهانی پرهیز نموده و به بیان مطالب ضعیف و گاهی خواب و رویا و... میپردازند. شاید هم منبرشان، منبر خوبی از کار در بیاید و مردم هم راضی باشند، اما باز چیزی از ضعیف و ناموجه بودن این کار کم نمیکند. اهل بیت (علیهم السلام) نیز وقتی این نکات را در بین مناظرات و گفتار اصحابشان مشاهده مینمودند به آنها تذکر میدادند. به عنوان نمونه در روایتی چنین آمده است: «ِعَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَوَرَدَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ صَاحِبُ کَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِک»(طبرسی، 1390ق، ص280؛ مجلسی، 1403، ج48، ص203) که شخصی از اهل شام که مردی صاحب نظر در علم کلام و فقه بود محضر امام صادق (علیه السلام) رسید و خواست تا با اصحاب ایشان مناظره نماید.
مرد شامی با هر یک از یاران امام مناظره کرد شکست خورد و در آخر به امام ایمان آورد. اما نکته مورد نظر ما این بخش از روایت است که بعد از اتمام مناظره حضرت به یاران خود که با آن مرد شامی بحث کرده بودند نکاتی را گوشزد نمود به این بیان که: «ِ قَالَ فَأَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَى حُمْرَانَ فَقَالَ یَا حُمْرَانُ تُجْرِی الْکَلَامَ عَلَى الْأَثَرِ فَتُصِیبُ وَ الْتَفَتَ إِلَى هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ فَقَالَ تُرِیدُ الْأَثَرَ وَ لَا تَعْرِفُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْأَحْوَلِ فَقَالَ قَیَّاسٌ رَوَّاغٌ تَکْسِرُ بَاطِلًا بِبَاطِلٍ إِلَّا أَنَّ بَاطِلَکَ أَظْهَرُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى قَیْسٍ الْمَاصِرِ فَقَالَ تَتَکَلَّمُ وَ أَقْرَبُ مَا تَکُونُ مِنَ الْخَبَرِ عَنِ الرَّسُولِ أَبْعَدُ مَا تَکُونُ مِنْهُ تَمْزُجُ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ قَلِیلُ الْحَقِّ یَکْفِی عَنْ کَثِیرِ الْبَاطِلِ أَنْتَ وَ الْأَحْوَلُ قَفَّازَانِ حَاذِقَانِ قَالَ یُونُسُ بْنُ یَعْقُوبَ فَظَنَنْتُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ یَقُولُ لِهِشَامٍ قَرِیباً مِمَّا قَالَ لَهُمَا فَقَالَ یَا هِشَامُ لَا تَکَادُ تَقَعُ تَلْوِی رِجْلَیْکَ إِذَا هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْتَ مِثْلُکَ فَلْیُکَلِّمِ النَّاسَ اتَّقِ الزَّلَّةَ وَ الشَّفَاعَةُ مِنْ وَرَائِک»(طبرسی،1390ق،ص.283؛مجلسی،1403،ج48،ص.205) ایشان عیوب مناظرات یارانشان را برشمردند و این در حالی است که همه آنها در مناظره پیروز شده بودند. به عنوان مثال به هشام بن سالم فرمودند به دنبال پیروزی هستی ولی راه آن را نمیشناسی. یا به احول (مومن الطاق) فرمودند: تو قیاس گر خوبی هستی ولی باطلی را با باطل دیگر قاطی میکنی تا به پیروزی برسی. یا به قیس ماصر فرمودند در مورد کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخن میگویی ولی آنچه تو میگویی از سخن ایشان دور است، شما باطل را با حق مخلوط میکنید در حالی که حقِ اندک برای پیروز شدن، از باطل فراوان بهتر است. در اینجا حضرت از اینکه یارانشان از مسیر حق منحرف شدند گلایه میکند و به آنها این انحراف را تذکر میدهد. اما وقتی به هشام که شاگرد خاص ایشان است میرسد او را میستایند و میفرمایند باید مانند تویی با مردم مناظره کند. پس لازم است که روحانی محترم در عین مراعات حال مخاطبین، به قوی و مبرهن بودن مطالبی که ارایه میدهند، توجه نمایند مانند همان مثالی که مقام معظم رهبری اشاره فرمودند.
فهرست منابع
محمد باقر، مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دوم، تهران، اسلامیة، 1363، ج48، صص.205 و 203.
حوزه و روحانیت در نگاه رهبری، گردآوری و تدوین: حمید آقانوری، دوم، قم، اداره ارتباطات دبیرخانه شورای عالی حوزههای علمیه، 1390، ص230.
ابن بابویه، محمد بن على، التوحید ، تحقیق و تصحیح: حسینى، هاشم، اول، قم، جامعه مدرسین، 1398 ق،ص.365.
طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، سوم، تهران، اسلامیه،1390 ق، صص283 و 280.