باسمه تعالی
(موضوع: رسالت زینبی علیهاالسلام)
انگیزه سازی
یک سؤالی که ممکن است برای بسیاری از مردم پیش بیاید این است که آیا امام حسین علیهالسلام میدانست که در این سفر به شهادت میرسد یا خیر؟
آنچه که مسلم است این است که امام میدانستند که عاقبت این مسیر و این سفر ختم به شهادت میشود و این از کلام امام حسین علیهالسلام هویداست. در مکه قبل از اینکه امام حرکت را آغاز کنند، محمد بن حنفیه امام را از حرکت به سمت کوفه منع میکند. امام حسین علیهالسلام میفرمایند: «ترسم این است که یزید در خانه خدا خون مرا بریزد و حرمت خانه خدا شکسته شود.»
محمد بن حنفیه توصیه میکند که به یمن یا در گوشه یک بیابان بروند، امام علیهالسلام وقتی سحرگاه حرکت خود را آغاز میکنند، محمدبن حنفیه خود را به امام میرساند و میگوید: مگر قرار نبود که به سمت کوفه نروی؟! امام علیهالسلام میفرمایند:
شب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در خواب دیدم که فرمودند: «یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا.»[1] حسین از مکه خارج شو که خداوند اراده کرده تو را کشته ببیند.
و جملات دیگری از این قبیل که نشان دهنده این است که امام علم دارد که به شهادت خواهد رسید.
سؤال مهمتری که مطرح است این است که حال که امام میدانست به شهادت میرسد، چرا زنان و فرزندان را با خود به کربلا آورد؟ مگر امام حسین علیهالسلام مظهر غیرت الله نیست؟
یکی از مهمترین ادلهای که باعث شد امام، زن و فرزندان را با خود بیاورد، این است که حرکت امام علیهالسلام یک انقلاب است و این انقلاب دارای دو بخش عمده است که بخش اول این انقلاب به عهده امام علیهالسلام و اصحابش است و بخش دوم این انقلاب را باید حضرت زینب علیهاالسلام به همراه زنان و فرزندان مدیریت کند.
اقناع اندیشه(با روش تعامل مصنوعی)
در واقع انقلاب حسینی از دو بخش خون و زبان تشکیل شده است. به تعبیر دیگر این تحول و انقلاب فرهنگی با جهاد نظامی و شمشیر آغاز میگردد که اباعبدالله الحسین علیهالسلام به همراه اصحاب باوفایش عهده دار این مبارزه است و ادامه دهنده این انقلاب فرهنگی به عهده روشنگریها و مجاهدتهای فرهنگی حضرت زینب علیهاالسلام است.
و این انقلاب و مبارزه برگرفته از کلام رسول مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله میباشد که فرمودند: «إن المؤمن مجاهد بسیفه و لسانه.»[2] مؤمن با شمشیر و با زبانش جهاد و مبارزه میکند.
وقتی که قیام امام حسین علیهالسلام و حادثه عاشورا را بررسی میکنیم، مشخص میشود که حضور حضرت زینب علیهاالسلام در کنار امام حسین علیهالسلام و بعد از حادثه عاشوراء ضروری است، چرا که عملیات تبلیغی و روانی دشمن در تضعیف و سرپوش گذاشتن اشتباه خود نسبت به اتفاقی که در کربلا رقم زد، بعد از حادثه عاشورا شروع شد و این عملیات تبلیغی نیاز به یک روشنگری و رسواسازی دارد که اگر این اتفاق نمیافتاد، حرکت امام علیهالسلام ناتمام و شاید کم اثر میشد.
حضرت زینب علیهاالسلام در اولین برخورد در کوفه وقتی وارد بازار کوفه شد و گریه و زاری مردم را دید، پرده از حقیقت آنها برداشت و دورویی آنها را به تصویر کشید تا گریه آنها پرده بر حقیقت نپوشاند و آنها را اینگونه رسوا کرد:
«یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ إِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُم...»[3]
اى مردم کوفه! اى نیرنگبازان، بىوفایان و پراکندگان! آیا به حال ما گریه مىکنید، اشکتان خشک مباد، و ناله شما فرو ننشیند، مثل شما مثل آن زنى است که رشتههاى خود را پس از تابیدن باز مىکرد، چه فضیلتى در شما هست؟ لاف و گزاف، آلودگى و سینههاى پرکینه، در ظاهر همانند کنیز چاپلوس، و در باطن همانند دشمنان سخنچین، یا مانند سبزىها هستید که در لجنزارها روییده، و یا نقرهاى که با آن قبر مرده را بیارایند، بدانید که براى آخرت خود کردار زشتى از پیش فرستادید که به خشم خداوند گرفتار، و در عذاب جاوید خواهید ماند.
آیا گریه مىکنید؟ و فریاد گریه سر مىدهید؟ آرى به خدا سوگند باید زیاد بگریید و کمتر بخندید، که دامن خود را به عار و ننگآلوده نمودهاید که هرگز نمىتوانید آن را بشویید. خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش آمدهاى ناگوار شما، و جایگاه رفیع حجّت شما و بزرگ و رهبر قوانین شما را ریختهاند.
و این اولین مرتبهای نبود که یک زن تمام هستی و توان خود را برای دفاع از فرهنگ ولایتمداری و حفظ حضور سیاسی اجتماعی امام میگذاشت. زینب کبری علیهاالسلام این روش را از مادر بزرگوارشان حضرت زهرا علیهاالسلام الگو گرفته بودند؛ همان زهرایی که تمام هستی خود را در دفاع از فرهنگ ولایی هزینه کرد و وقتی که دید فرهنگ جامعه در حال اضمحلال است و در حال کنار گذاشتن ولیّ و امام هستند، قیام کرده و سکوت را جایز ندانست و شهادتش نیز در همین مسیر بود.
یکی از بارزترین دفاع های ایشان، خطبه ایشان در جمع زنان مهاجر و انصار بود که در این خطبه میفرمایند:
«وَیْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأُمُورِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّه.»[4]
واى بر این امّت! چه چیز آنان را از ستونهاى استوار رسالت و اساس نبوّت و راهنمایى؛ و مهبط فرشته وحى، و دانا به تمام امور دنیا و آخرت، گمراه ساخت؟ آگاه باشید که این انحراف خسران مبین است. چرا این گونه أبو الحسن را عقوبت کردند؟! به خدا سوگند که این مجازات (خذلان و تنها گذاردن آن حضرت) فقط بخاطر ترس از شمشیر او و کمى ملاحظه در اجراى حقّ، و سختى و شدّت جنگ او، و شجاعت کارزار، و بىمهابا بودن او در اجراى فرامین الهى بود.
و در لحظات حساس که نیاز به حضور این بزرگواران بود، در صحنه حاضر شده و امر به معروف و نهی از منکر را عملا انجام دادند تا جامعه از انحراف و فساد پاک شود.
اساس حرکت امام حسین علیهالسلام نیز همین بوده؛ ایشان میفرمایند:
«أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی و أبی.»[5]
از روى سبکسرى و گردنکشى، و نیز براى ایجاد فساد و ستمگرى دست به این قیام نزدم، بلکه براى اصلاح اوضاع امّت جدّم قیام کردم، و مىخواهم «امر به معروف» و «نهى از منکر» کنم، و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم...
امر به معروف و نهی از منکر وظیفه کسی است که به اصلاح جامعه میاندیشد.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
«الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ خُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ نَصَرَهُمَا أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهُمَا خَذَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.»[6]
امر بمعروف و نهى از منکر دو آفریده خداى عزّ و جلّ هستند. هر که آنان را یارى کند خداوند عزیزش سازد و هر که خوارشان کند، خدا خوار و ذلیلش گرداند.
پرورش احساس
عید نوروز سال 1306 شمسی (27رمضان 1346) بود. زائران بسیاری در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام حضور داشتند. خانواده رضا خان پهلوی بدون حجاب برای زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام به قم آمده بودند و میخواستند با همان وضع وارد حرم شوند. این گستاخی و بیاحترامی خانواده شاه موجب خشم مردم شد. روحانی به نام (سید ناظم واعظ) مردم را به امر به معروف و نهی از منکر فراخواند. در این میان خبر به آیت الله شیخ محمد تقی بافقی رحمهاللهعلیه رسید. ایشان نخست به خانواده رضا خان پیام داد: اگر مسلمان هستید نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید که اصلا حق ورود ندارید.
خانواده رضا خان به پیام ایشان اعتنایی نکردند. آیت الله بافقی شخصا به حرم آمد و به خانواده رضا خان شدیدا اخطار کرد، به طوری که نزدیک بود موجب قیام و شورش مردم بر ضد حکومت شاه شود.
از طریق شهربانی قم به رضا خان اطلاع دادند که خانواده شما (شمس و اشرف) به دستور روحانیون در اتاقی محبوس شدهاند و به آنها اخطار شده که حق ندارند بدون حجاب وارد حرم گردند.
رضا خان شخصا با واحد نظامی به قم آمده و خانواده خود را نجات داد. او با چکمه وارد صحن مطهر شد و آیت الله بافقی را مورد ضرب و شتم قرار داد.
سپس به اشاره شاه ایشان را دَمَر خوابانیدند و شاه با عصای ضخیم بر پشت او مینواخت و شیخ فریاد میزد: یا امام زمان به فریاد برس!
سپس آن عالم ربانی مدتی در زندان بود و پس از زندان تا آخر عمر تحت نظر اداره آگاهی به عبادت اشتغال داشت.[7]
بعد از قیام فقیه آیت الله بافقی در قم علیه سیاست حجابزدایی پهلوی، این طرح خیانتبار عملا تا هشت سال با رکود مواجه شد.
و این شد اثر یک حرکت و اقدام در عرصه امر به معروف و نهی از منکر.
شاعر چه زیبا ضرورت و تأثیر حضور حضرت زینب علیهاالسلام را به تصویر کشیده است:
سرنی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنهها میماند اگر زینب نبود[8]
رفتار سازی
اگر حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام تمام هستی و توان خود را برای تغییر وضعیت جامعه و اصلاح فرهنگ عمومی جامعه گذاشتند، پس قطعا ما نیز در این زمینه وظیفه داریم و نباید بیتفاوت باشیم، چرا که بیتفاوتی ما، جامعه را گرفتار انحراف و فسادی میکند که از بین بردن آن ممکن نیست و شاید به قیمت به نیزه رفتن سر ولی و امام تمام شود.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
«إِذَا لَمْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ یَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعُوا الْأَخْیَارَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ شِرَارَهُمْ فَیَدْعُو خِیَارُهُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُم.»[9]
هنگامى که [مردم] امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنند و از نیکان خاندان من پیروى ننمایند، خداوند اشرار را بر آنها مسلط میسازد و نیکان هر چه دعا کنند مستجاب نمیگردد.
البته هر کسی در حد توان و موقعیت خود وظیفه دارد. من طلبه وظیفه خاص خودم را دارم؛ یک معلم وظیفه خودش را دارد؛ یک مسئول همچنین؛ اما شما مردم هم وظیفه دارید.
یکی از مهمترین وظایف شما اصلاح وضع عمومی جامعه است که همان امر به معروف و نهی از منکر میباشد.
اولین و یکی از مهمترین وظایف ما عاشقان ابی عبدالله اینست که امر به معروف و نهی از منکر را احیا کنیم و راهکار احیا این سنت حسنه و بالاتر از این، نجات دادن جامعه از فساد و انحراف یک کار ساده است که خدمت شما عرض میکنم.
در سادگی این راه و کم هزینه بودنش همین بس که تمامی افرادی که در این مجلس نشستهاند، با هر سن و توانی، میتوانند این راهکار را عملی کنند و کسی نمیتواند بهانه کند که در توان و سن بنده نیست.
از یک نوجوان هشت، نه ساله تا یک انسان هشتاد ساله همه میتوانند و باید این راهکار ساده را عملیاتی کنند.
تذکر لسانی یکی از مهمترین راههای مقابله با انتشار گناه و فساد و انحراف است. وقتی کسی که اهل گناه باشد ببیند در ملأ عام به راحتی نمیتواند مرتکب فساد و گناه شده و جامعه را به گناه ترغیب کند، حتما در کار خود تجدید نظر و مسیر خود را عوض میکند. کمترین اثرش اینست که جامعه را به گناه و فساد وادار نمیکند، اگرچه ممکن است در خلوت خود گناه کند. و این تذکر همچنان که عرض کردم در توان و سن و موقعیت همه شما هست.
کارمند ادارهای؟ باید مواظب باشی محیط اداره آلوده به فساد نشود.
معلم مدرسه اید؟ باید مواظب باشید فساد و گناه در بین دانش آموزان شایع نشود و از مقام و جایگاه تربیتی خود استفاده کرده و روزانه به طور زیبا و تاثیرگذار تذکر بدهید.
کاسب و بازاری هستید؟ باید به مشتری خود تذکر بدهید.
از شهید کاوه نقل شده که ایشان حتی در دوران نوجوانی از این فریضه غافل نبوده است:
دختر یک آدم طاغوتی بود، یک روز آمد درب مغازه. یادم نیست چه میخواست؛ ولی میدانم محمود چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی! شب با پدرش آمد دم خانهمان. نه گذاشت و نه برداشت، محکم زد توی گوش محمود!
محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. میدانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم شاه برو بیایی دارد، هرجور بود قضیه را فیصله داد ... دختره دو سه بار دیگر هم آمد درب مغازه، محمود چیزی به او نفروخت که نفروخت. میگفت: «ما به شما بیحجابها هیچی نمیفروشیم.»[10]
کسی ایراد نگیرد که این تذکر فایدهای ندارد، مقام معظم رهبری میفرمایند:
امربه معروف یک مرحله گفتن و یک مرحله عمل دارد... اما گفتن با زبان بر همه واجب است و همه باید آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.[11]
اگر هم کسی با شما برخورد کرد و تندی کرد از انجام وظیفه منصرف نشوید. توصیه حضرت لقمان به فرزندش این بود که بر سختی این مسیر صبر کن و به خاطر اهمیت این کار از این کار دست برندار.
«یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور.»[12]
پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهى از منکر کن، و در برابر مصایبى که به تو مىرسد شکیبا باش که این از کارهاى مهمّ است!
ذکر مصیبت
الان ما در شرایطی سختی نیستیم، ولی خیلی راحت از امر به معروف و نهی از منکر غافل میشویم. ایمان ما نسبت به فریضه امر به معروف و نهی از منکر وقتی مشخص میشود که در شرایطی که مشکلات وسختیها زیادست این کار را ترک کنیم. شما ببینید؛ این بانویی که اسوه صبر و استقامت بودند، در آن شرایط اسفبار که از صبح روز عاشورا مصیبتهای فراوانی دیده است؛ داغ فرزندان خویش را دیده؛ با چشمهای خودش مشاهده کرده است که برادرانش را با چه وضعیتی کشتهاند؛ این زینبی که داغ 18جوان را دیده، امشب با چه مشکلاتی بچهها را جمع کرده!
دخترهای ابی عبدالله علیهالسلام را جلو چشمش کتک زدهاند، با تمام این مصائب میبینید دست از امر به معروف برنداشت، چه خطبههای آتشینی خواند، در کوفه چه کرد!
میفرمود:
«یا اهل الکوفه یا اهل الختل و العذر و الخدل الا فلا رقات العبره ولا هدات الزفره.»
ای اهل کوفه! ای اهل لاف زدن و خیانت و خذلان! اشک شما خشک نشود و ناله های شما تمام نشود.
اما کار به جایی رسید که لحن حضرت زینب عوض شد، روی برگرداند و شروع کرد با سر برادر صحبت کردن
یا هلالا لما استتم کمالا غاله خسفه فابدا غروبا
ما توهمت یا شقیق فوادی کان هذا مقدرا مکتوبا
ای هلال ماهی که هنوز کامل نشده، ناگهان خسوف کرده وغروب نموده.
ای پاره قلبم...
این را من بگویم: گمان نمیکردم سرت رو بالای نیزه ببینم... حسین ...
بگذار زبان حال بگویم: برادر جان هرکس رأس تو را به نیزه دید، آهی کشید و گفت: بیچاره مادرش!
برادر جان! حسین جان!
تو را با خشکی ِ لب ذبح کردند
به پیش چشم زینب ذبح کردند
تو را با سُمِّ مرکب زجر دادند
تو را چه نامرتب ذبح کردند
[1]. اللهوف على قتلى الطفوف، ناشر: جهان، تهران: 1348 ش، چاپ: اول، ص: 64.
[2]. تفسیر نور الثقلین، عروسى حویزى عبد على بن جمعه، انتشارات اسماعیلیان، قم: 1415 ق، چ چهارم، ج4، ص70.
[3]. هَلْ فِیکُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْکَذِبُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ کَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ کَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ فِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أَ تَبْکُونَ أَخِی أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَ مَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَ مَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَ آسِی کَلْمِکُمْ وَ مَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَ الْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُم. الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى، ناشر: مرتضى: 1403 ق، چ اول، ج2، ص304.
[4]. الإحتجاج، ج1، ص108.
[5]. بحار الأنوار(ط-بیروت) ج44، ص329.
[7]. داستان دوستان، محمدی اشتهاردی محمد، بوستان کتاب، قم: 1386، ص 598. به نقل از تاریخ بیست ساله ایران، ج4، ص 284-288 و ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص 68-69.
[8]. قادر طهماسبی (فرید).
[9]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج70، ص369.
[10]. ساکنان ملک اعظم1"منزل کاوه"، ص47.
[11]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع مردم قم در سالروز قیام مردم قم. ۱۹/۱۰/۱۳۶۸.