شیعه انقلابی/ شب ششم
۱۳۹۴/۰۶/۱۶

باسمه تعالی

(موضوع: قلیل بودن شیعه واقعی و معیار شیعه واقعی)

انگیزه سازی

ابو یعقوب یوسف بن زیاد و علی بن سیار نقل می‌کنند:

 شبى از شب‌ها به محضر مبارک امام حسن عسکرى علیهالسلام وارد شدیم. والى شهر که علاقه خاصّى نسبت به حضرت داشت، به همراه شخصى که دست‌هاى او را بسته بودند، وارد منزل امام علیهالسلام شد و اظهار داشت: یابن رسول اللّه! این شخص را از دکّان صرّاف در حال سرقت و دزدى گرفته‌ایم و چون خواستیم او را همانند دیگر دزدان شکنجه و تأدیب کنیم، اظهار داشت که از شیعیان حضرت علىّ علیهالسلام و نیز از شیعیان شما است. ما از تعذیب او خوددارى کردیم و نزد شما آمدیم تا ما را راهنمایی و تکلیف ما را نسبت به این شخص روشن بفرمایید.

حضرت فرمود: به خداوند پناه می‌برم، او شیعه علىّ علیهالسلام نیست، او براى نجات خود چنین ادّعایی کرده است. سپس والى آن سارق را از آن جا بُرد و به دو نفر از مأمورین خود دستور داد تا آن سارق را تعذیب و تأدیب نمایند، پس او را بر زمین خوابانیدند و شروع کردند بر بدنش شلاّق بزنند؛ ولى هر چه شلاّق می‌زدند، روى زمین می‌خورد و به آن سارق اصابت نمى‌کرد.

بعد از آن، والى مجدّدا او را نزد امام حسن عسکرى علیهالسلام آورد و گفت: یابن رسول اللّه! بسیار جاى تعجّب است، فرمودید که او از شیعیان شما نیست، اگر از شیعیان شما نباشد پس لابدّ از شیعیان و پیروان شیطان خواهد بود و باید در آتش قهر خداى متعال بسوزد.

و سپس افزود: اما هر چه مأمورین بر او تازیانه می‌زدند، بر زمین می‌خورد و بر بدن او اصابت نمى‌کرد و تمام افراد از این جریان در تعجّب و حیرت قرار گرفته‌اند.

در این موقع امام حسن عسکرى علیهالسلام به والى خطاب نمود و فرمود: اى بنده خدا! او در ادّعاى خود دروغ می‌گوید، او از شیعیان ما نیست، بلکه از محبّین و دوستان ما می‌باشد. والى اظهار داشت: از نظر ما فرقى بین شیعه و دوست نمى‌باشد، لطفا بفرمایید که فرق بین آن‌ها چیست؟

حضرت فرمود: همانا شیعیان ما کسانى هستند که در تمام مسائل زندگى مطیع و فرمان‌بر دستورات ما باشند و سعى دارند که در هیچ موردى معصیت و مخالفت ما را ننمایند. و هر که خلاف چنین روشى باشد و اظهار علاقه و محبّت نسبت به ما نماید دوست ما می‌باشد، نه شیعه ما.

در پایان، امام عسکرى علیهالسلام به آن مرد - متّهم به سرقت - خطاب نمود و فرمود: یَا عَبْدَ اللَّهِ لَسْتَ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ علیهالسلام، إِنَّمَا أَنْتَ مِنْ مُحِبِّیهِ.

باید شیعه علىّ علیهالسلام در تمام امور زندگى، شیعه و پیرو او - و دیگر اهل بیت رسالت - باشد و ایشان را در هر حال تصدیق نماید؛ و نیز باید سعى نماید که هیچ گونه تخلّفى با ایشان نداشته باشد و در همه امور، خود را هماهنگ و مطیع ایشان بداند.[1]

شیعه مقام بلندی است و هر کسی نمی‌تواند خودش را شیعه بنامد. خداوند در قرآن حکیم، ابراهیم علیهالسلام را از شیعیان می‌شمارد. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ ‏لَإِبْراهِیمَ‏»[2] و ابراهیم از جمله پیروان او بود.

اقناع اندیشه

جابر بن یزید جعفی از امام صادق علیهالسلام درباره تفسیر این آیه پرسش نمود. امام علیهالسلام در پاسخ فرمود: «همانا خداوند سبحان زمانی که ابراهیم علیهالسلام را آفرید، پرده از جلوی چشمش برگرفت. ابراهیم نگاه کرد و نوری را کنار عرش مشاهده نمود.
عرضه داشت: خداوندا! این نور چیست؟ به او گفته شد: هَذَا نُورُ مُحَمَّدٍ صلی‌الله‌علیه‌وآله صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی؛ این نور محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله برگزیده خلق من است.

ابراهیم علیهالسلام  نوری در کنار آن نور دید. پرسید: خدایا و این نور چیست؟ از سوی خداوند به او گفته شد: هَذَا نُورُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام نَاصِرِ دِینِی. در کنار آن دو نور سه نور دیگر دید. پرسید خدایا این نورها چیستند؟ به او گفته شد: هَذَا نُورُ فَاطِمَةَ فَطَمَتْ مُحِبِّیهَا مِنَ النَّارِ وَ نُورُ وَلَدَیْهَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ؛ این نور فاطمه علیهاالسلام است که دوستانش را از آتش باز داشته و جدا کرده و نور دو پسرش حسن و حسین علیهماالسلام می‌باشد

آنگاه ابراهیم گفت: پروردگارا! نه نور دیگر هم می‌بینم که پیرامون آنان را گرفته‌اند.

گفته شد: ای ابراهیم! اینان امامان از فرزندان علی و فاطمه علیهماالسلام هستند. پس ابراهیم عرضه داشت:
بار خدایا! به حق این پنج تن تو را سوگند می‌دهم که به من بشناسانی آن نه تن را که کیانند.

خداوند فرمود: ای ابراهیم! اولین آن‌ها علی بن الحسین علیهالسلام است و پسرش محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و پسرش جعفر علیهالسلام و پسرش موسی علیهالسلام و پسرش علی علیهالسلام و پسرش محمد علیهالسلام و پسرش علی علیهالسلام و پسرش حسن علیهالسلام و حجت قائم علیهالسلام پسر اوست.

آنگاه ابراهیم گفت: ای خدای من و سید من! نورهایی را می‌بینم که پیرامون آن‌ها حلقه زده‌اند که شماره آن‌ها را جز تو کسی نمی‌داند.

گفته شد: یَا إِبْرَاهِیمُ هَؤُلَاءِ شِیعَتُهُمْ شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام.

ابراهیم گفت: شیعیان او به چه نشانه‌ و علامتی شناخته می‌شوند؟ خداوند فرمود: به خواندن پنجاه و یک رکعت نماز و بلند خواندن "بسم الله الرحمن الرحیم" و قنوت گرفتن پیش از رکوع و انگشتری به دست راست کردن؛ در این هنگام ابراهیم علیهالسلام گفت: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ شِیعَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.

امام صادق علیهالسلام فرمود: پس خداوند این مطلب را در کتاب خود خبر داده که می‌فرماید: و به راستی که از جمله شیعیان او ابراهیم است.»[3]

با این اوصاف تعداد شیعیان واقعی، خیلی کم خواهد بود. بله! نه فقط در این دوران که امام زمان غایب است، بلکه در زمان حضور خود ائمه اطهار علیهم‌السلام هم تعداد شیعیان کم بوده است.

مفضّل بن قیس می‌گوید: امام جعفر صادق علیهالسلام به من فرمود:

کَمْ شِیعَتُنَا بِالْکُوفَةِ؛ شیعیان ما در کوفه چند نفرند؟

عرض کردم: پنجاه هزار نفر. حضرت پیوسته این سؤال را تکرار مى‏کرد، تا این که فرمود: آیا امید دارى بیست نفر باشند؟ و در ادامه فرمود: وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنْ یَکُونَ بِالْکُوفَةِ خَمْسَةٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا یَعْرِفُونَ أَمْرَنَا الَّذِی نَحْنُ عَلَیْهِ وَ لَا یَقُولُونَ عَلَیْنَا إِلَّا بِالْحَقِّ.[4]

به خدا سوگند آرزو دارم در کوفه بیست و پنج نفر مرد باشند که امر [امامت‏] ما اهل بیت را که بر آن [ثابت و استوار] هستیم بشناسند و علیه ما جز به حقّ سخنى نگویند.

چرا حضرت از بین پنجاه هزار نفر، آرزوی بیست و پنج نفر شیعه را دارد؟ مگر شیعه‌ای که مد نظر اهل‌بیت علیهم‌السلام است چه خصوصیتی دارد؟

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: «إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ شَیَّعَنَا وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ اقْتَدَى بِأَعْمَالِنَا. قطعا شیعه ما کسی است که از ما پیروی کند و پا جای پای ما بگذارد و به کردار ما اقتدا نماید.»[5]

شیعه نگاهش به امامش است؛ مثل نماز جماعت که مأموم باید در گفتن اذکار و افعال نماز، همراه امام باشد؛ نه عقب‌تر و نه جلوتر. در عالم مقام و درجه‌ای به بلندای مقام شیعه نیست. برای شیعه اهل‌بیت شدن باید همت کنیم تا به این مقام والا برسیم.

پرورش احساس

عمرو بن ابى المقدام می‌گوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که می‌فرمود: من و پدرم از خانه بیرون رفتیم تا (در مسجد مدینه) به میان قبر و منبر رسیدیم. در آنجا به گروهى از شیعه برخوردیم، پدرم به آن‌ها سلام کرد. سپس پدرم فرمود: أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّ رِیحَکُمْ‏ وَ أَرْوَاحَکُمْ‏ فَأَعِینُونِی عَلَى ذَلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ.

 به خدا سوگند من بوى شما و جان‌هاى شما را دوست دارم، پس شما کمکم کنید بر این دوستى به پارسائى و کوشش؛

و هر کس از شما که (بنده‏اى از بندگان خدا) را امام و پیشواى خود قرار دهد باید بر طبق رفتار و کردار او عمل کند؛

أَنْتُمْ‏ شِیعَةُ آلِ مُحَمَّدٍ [صلی‌الله‌علیه‌وآله‏] وَ أَنْتُمْ شُرَطُ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ وَ أَنْتُمُ‏ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ‏ وَ السَّابِقُونَ الْآخَرُونَ فِی الدُّنْیَا وَ السَّابِقُونَ فِی الْآخِرَةِ إِلَى الْجَنَّةِ، شمایید پیروان خدا، و شمایید یاران خدا، و شمایید پیشى گرفتگان اولین و پیشى گرفتگان آخرین و پیشى گرفتگان در دنیا و پیشى گرفتگان در آخرت به سوى بهشت؛

قَدْ ضَمِنَّا لَکُمُ الْجَنَّةَ بِضَمَانِ اللَّهِ [تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏] وَ ضَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ [صلی‌الله‌علیه‌وآله‏] وَ أَهْلِ بَیْتِهِ و ما از روى ضمانتى که خدا کرده و ضمانت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله براى شما ضمانت بهشت را کرده‌ایم، به خدا که در درجات بهشت کسى بیشتر از شماها نباشد، پس براى درک فضائل درجات بهشت با یک دیگر رقابت کنید. شمائید پاکان و زنانتان نیز زنانى پاک هستند، هر زن باایمانى حوریه‏اى است خوش چشم، و هر مرد باایمانى یک صدّیق است، امیرمؤمنان به قنبر (غلامش) فرمود:

یَا قَنْبَرُ أَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اسْتَبْشِرْ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ عَلى‏ أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلَّا الشِّیعَةَ؛ اى قنبر مژده گیر، و مژده ده، و خوشحال باش که به خدا سوگند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از این جهان رفت و جز بر شیعه بر سایر امّت خود خشمگین بود.

أَلَا وَ إِنَ‏ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِزّاً، وَ عِزُّ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ. بدان که براى هر چیزى عزّت و شوکتى است و عزّت اسلام شیعیان هستند.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ دِعَامَةً، وَ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ. آگاه باش که هر چیز را ستونى است و ستون اسلام شیعیان هستند.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ ذِرْوَةً، وَ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ. آگاه باش که براى هر چیز سرى است و سر اسلام شیعیانند.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ شَرَفاً، وَ شَرَفُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ. آگاه باش که براى هر چیزى شرافتى است و شرافت اسلام شیعه است.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ سَیِّداً، وَ سَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّیعَةِ. آگاه باش که هر چیزى را آقایى است و آقاى مجالس و انجمن‌ها مجالس شیعه است.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ إِمَاماً، وَ إِمَامُ الْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْکُنُهَا الشِّیعَةُ، وَ اللَّهِ لَوْ لَامَا فِی الْأَرْضِ مِنْکُمْ مَا رَأَیْتَ بِعَیْنٍ‏ عُشْباً أَبَدا.[6]

آگاه باش که هر چیزى را امام و رهبرى است و امام زمین آن سرزمینى است که شیعه در آن سکونت دارد، به خدا اگر شما در زمین نباشید گیاهى در زمین نروید.»

شیعه باید در همه زمینه‌ها بهترین باشد. و مایه افتخار و زینت اهل بیت باشد. برخی به گمان خودشان و اطرافیانشان شیعه دو آتشه هستند، اما قلب امام زمان خود را به درد می‌آورند.

عمر بن یزید گفت: خدمت حضرت صادق علیهالسلام وارد شدم. مدتى با من در باره فضائل شیعه صحبت کرد، آنگاه فرمود: «إِنَّ مِنَ الشِّیعَةِ بَعْدَنَا مَنْ هُمْ شَرٌّ مِنَ النُّصَّابِ.»

 بعضى از شیعیان بعد از من خواهند آمد که از ناصبى‏ها بدترند.

عرض کردم: آقا مگر آن‌ها ادعاى محبت با شما ندارند و از دشمنانتان بیزار نیستند. فرمود: بله[7](و لو اینکه ما را دوست دارند). [8]

آن‌ها فقط خودشان را شیعه می‌دانند و دیگران را به حساب نمی‌آورند و خیال می‌کنند که شیعه هستند و دیگران از اعتقاداتشان دست کشیدهاند. اینها باعث دشمنی با اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌شوند؛ این که خدمت به اهل بیت نیست. بزرگترین ظلم به ایشان است.

شیعه واقعی فقط به اسم و شناسنامه نیست باید در میدان واقعی آن‌ها را آزمود.

رفتار سازی

امام صادق علیهالسلام می‌فرماید: «امْتَحِنُوا شِیعَتَنَا عِنْدَ ثَلَاثٍ: شیعیان ما را در سه چیز امتحان نمایید:

عِنْدَ مَوَاقِیتِ الصَّلَاةِ کَیْفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَیْهَا، در مواظبت بر اوقات نماز

وَ عِنْدَ أَسْرَارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا، در نگهداری اسرارشان از دشمنان ما

وَ إِلَى أَمْوَالِهِمْ کَیْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِیهَا.[9] در همدردی و کمک مالی به برادرانشان.»

اگر این ملاک‌ها و ویژگی‌های شیعه که خود اهل بیت فرمودند را بشناسیم، دیگر کسانی که از خود اهل‌بیت علیهم‌السلام تندتر می‌روند و به قول معروف کاسه‌ی داغ‌تر از آش هستند و تنها خودشان را شیعه میدانند، ولی این ویژگی‌ها که خود اهل بیت به عنوان ویژگی شیعه معرفی فرمودند را ندارند، شیعه نمیدانیم و از آن‌ها طرفداری نمی‌کنیم.

یک ویژگی شیعه واقعی و انقلابی که امام صادق علیهالسلام بیان فرمودند و در حال حاضر هم کمرنگ شده، نگهداری اسرار اهل‌بیت علیهم‌السلام از دشمنان آن‌ها است.

کسانی که این گونه‌اند مصداق این آیه از قرآن هستند:

«الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا.»[10]

دشمن دانا بلندت می‌کند       

بر زمینت می‌زند نادان دوست

خداوند در قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِه.»[11]

به عبارت خودمانی: اهل ایمان، کسانی که خودتان را شیعه می‌دانید، از خدا و رسولش جلو نزنید، بعضی امور را شما درک نمی‌کنید، در آن موارد به امام معصوم رجوع کنید. نگویید ما بهتر می‌فهمیم.

سفیان بن سعید گوید:

«از حضرت صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: یَا سُفْیَانُ عَلَیْکَ بِالتَّقِیَّةِ؛ اى سفیان! (در جایى که افشا کردن عقیده سبب اتلاف نیروها و بهم خوردن نقشه‏ها و هدفها گردد) بر تو باد به تقیّه ... و پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هر گاه قصد داشت به مسافرتى برود، آن را پنهان مى‏داشت، و به جهت مصالحى مقصد خود را طورى اظهار مى‏نمود که درست نفهمند، و آن را به طرزى مى‏گفت که شنونده خیال مى‏کرد جاى دیگرى را فرموده است. و فرمود: پروردگارم به من دستور داده با مردم سازش کنم، همچنان که به أداء واجبات مأمورم ساخته، و خداوند با آموختن تقیّه به او فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.» (بدى را با نیکى دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند، امّا به این مرحله جز اشخاصى که داراى صبر و استقامتند نمى‏رسند و به آن نمی‌رسند مگر افرادى که بهره عظیمى از عقل و ایمان و تقوى دارند.)

.یَا سُفْیَانُ مَنِ اسْتَعْمَلَ ‏التَّقِیَّةَ فِی‏دِینِ ‏اللَّهِ‏ فَقَدْ تَسَنَّمَ الذِّرْوَةَ الْعُلْیَا مِنَ الْعِزِّ إِنَّ عِزَّ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ لِسَانِهِ وَ مَنْ لَمْ یَمْلِکْ لِسَانَهُ نَدِم‏.[12]

اى سفیان! هر کس که در آئین الهى تقیّه را بکار گیرد خود را به قلّه بلندى از عزّت رسانده، قطعا عزّت مؤمن در نگهدارى زبانش مى‏باشد، و آن کس که مالک زبان خود نگردد، پشیمانى خواهد کشید.»

زبان نعمتی است که مانند یک شمشیر دو لبه است. اهل بیت علیهم‌السلام فرموده‌اند: الِلسانُ صَغِیرُ الجِرمِ‏ عَظِیمُ‏ الجُرمِ‏.[13]

برخی با این زبان کوچک، نامه عمل خود را از گناه پر می‌کنند و برخی با همین زبان کم وزن حرفی می‌زنند که سال های سال در تاریخ می‌ماند و موجب دلدادگی عده‌ای دیگر می‌شود.

ذکر مصیبت

امشب شب آقازاده‌ای است که با این زبان مبارکش در هزار و چهار صد سال قبل حرفی زده که هنوز ماندگار است؛ هر کس که این کلام را می‌شنود، متأثر میشود.

شب عاشورا وقتی اباعبد الله علیهالسلام با یاران با وفای خود وداع می‌کرد و مقام بهشتی‌شان را به آن‌ها نشان می‌داد، این آقازاده، جگر گوشه امام مجتبی علیهالسلام، پرسید: عمو جان! فردا من هم شهید خواهم شد؟ سید الشهدا علیهالسلام از عزیز دل برادرش پرسید: یَا ابْنَ أَخِی کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟ قاسم بن الحسن علیهالسلام جوابی داد که دل همه را می‌سوزاند؛ عرض کرد: یَا عَمِّ أَحْلَى‏ مِنَ‏ الْعَسَل‏.[14] عمو جان! مرگ پیش من شیرین‌تر از عسل است.

روز عاشورا قاسم بن الحسن تا دید که کارزار گشته، کفن پوشید، کلاهخود نبود؛ به جای آن عمامه‌ای به سر بست. آماده میدان شد. نزد عمو آمد. اذن میدان خواست. عمو اذن نمی‌داد، ولی آن قدر قاسم گریه کرد و دست و پای امام را بوسید تا امام اذن داد. از طرفی زبان حال حضرت این است: خدایا! قاسم امانت برادرم حسن بود. من هر وقت دلم برای برادرم حسن تنگ می‌شد قاسم را نگاه می‌کردم. بعد از قاسم وای بر من!

 عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدر گریه کردند تا غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد. راوی که در لشکر دشمن است، می‌گوید: یک مرتبه بچه‌ای را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاهخود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی‌رسد. واردمیدان شد کانّه قَلَقَه القمر؛ گویا ماه پاره‌ای بود.

همان راوی می‌گوید: رسم بود که جنگاوران خودشان را معرفی می‌کردند، همه متحیرند که این بچه کیست؟ تا در مقابل مردم ایستاد، فریادش بلند شد:

ان تُنکرونی فانا بن الحسن  

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن[15]

مردم اگر مرا نمی‌شناسید من پسرحسن بن علی بن ابی طالب هستم.

هذا الحسین ُکالاسیر المرتهن     بین اناس ٍ لاسقوا صوب المزن[16]

این مردی که در این جا می‌بینید و گرفتار شماست، عموی من حسین بن ابی طالب است.

حمله کرد. جنگ نمایانی کرد. عده زیادی از لشگریان دشمن را به درک واصل کرد. نمی‌دانم چه بلایی سر قاسم آوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد: یاعماه ... یاعماه ...

مرا دریاب یاعم از روی مرحمت اکنون   

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیهالسلام خودش را به سرعت به بالین قاسم رساند. قاسم آخرین لحظاتش را طی می‌کند، والغلام یفحصُ برجلیه؛ قاسم از شدت درد پاهایش را روی زمین می‌کوبید. آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می‌گفت: یعزُّ والله عمک ان تدعوه فلایجیبک او یجیبک فلا ینفعک. پسر برادرم! چه قدر سخت است که عمویت را صدا بزنی و عمو نتواند کاری برایت بکند. چقدر سخت است بر بالین تو باشم و کاری از دستم برنیاید. عرضه بداریم: یااباعبدالله! این جا آمدید بالای سر قاسم اما کاش یک نفر پیدا می‌شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیرد.[17]

   همه صدا بزنید یا حسین ...

در خانه دل غم حسین است  

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خدا عزادار 

هر جای که ماتم حسین است



[1]. التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، حسن بن على، امام یازدهم علیه السلام‏، انتشارات مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، نوبت چاپ: اول‏سال 1409 ق‏، قم‏، ص: 316، ح 161

[2]. صافات/83.

[3]. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، استرآبادى، على‏، انتشارات مؤسسة النشر الإسلامی‏، چاپ اول سال چاپ: 1409 ق‏، ‏قم‏، ص485.

[4]. صفات الشیعة، ابن بابویه، محمد بن على‏، انتشارات أعلمى‏، چاپ اول: 1362 ش‏، تهران‏، ص14.

[5]. بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، انتشارات دار إحیاء التراث العربی‏، سال چاپ: 1403 ق‏، چاپ دوم‏، ج8، ص352.

[6]. الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب‏، انتشارات دار الحدیث‏، سال چاپ: ق 1429، چاپ اول‏، قم، ج‏15، ص489.

[7] . به نظر می‌آید منظور حضرت این باشد که اعتقاد و رفتار آن‌ها به گونه‌ای است که ضررشان از ناصبی‌ها بیشتر است.

[8]. رجال الکشی- إختیار معرفة الرجال‏، کشى، محمد بن عمر، انتشارات مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، نوبت چاپ: اول‏، سال چاپ: 1409 ق‏، مشهد، ص 459.

[9]. وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، انتشارات مؤسسة آل البیت علیهم السلام‏، سال چاپ: 1409 ق‏، چاپ اول‏، ج‏4، ص112، ح16.

[10]. کهف/ 104.

[11]. حجرات / 1.

[12]. معانی الأخبار، ابن بابویه، انتشارات دفتر انتشارات اسلامى،چ اول: 1403 ق‏، قم‏، ص386.

[13]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة( خوئى)، هاشمى خویى، میرزا حبیب الله‏، مترجم: حسن زاده آملىٍ، انتشارات مکتبة الإسلامیة، چاپ چهارم: 1400 ق‏، تهران‏، ج12، ص155.

[14] . الهدایة الکبرى‏، خصیبى، حسین بن حمدان‏، انتشارات البلاغ‏، سال چاپ: 1419 ق‏، بیروت‏، ص204.

[15] . مقتل ابو مخنف، ترجمه سید علی محمد موسوی، ص309 و نفس المهموم ص321-322.

[16]. نفس المهموم، ترجمه علی نظری منفرد، ص393.

[17]. سیدالشهدا و یاران باوفای او، سید نعمت اله حسینی، ص204.