باسمه تعالی
انگیزه سازی
نقل میکنند وقتی ابا عبدالله علیهالسلام وضو میگرفتند، تَغیّر لونُه و ارتَعَدت مفاصِلُه رنگ صورتشان عوض میشد و پاهای مبارکشان مىلرزید و وقتی از ایشان دلیلش را سؤال میکردند، آقا میفرمودند:
«حقٌ لمَن وَقفَ بین یَدىِ الملِکِ الجباّر اَن یصفرَ لونُه و تَرتعدَ مفاصلُه.»
سزاوار است براى کسى که در مقابل خداى با جبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد.[1]
و امام سجاد علیهالسلام هم میفرمودند: پدرم به نماز خیلی علاقمند بود، به طوریکه در هر شب و روزی هزار رکعت نماز به جا میآوردند[2] و از حضرت مهدی علیهالسلام هم نقل شده که جدم حسین ابن علی رکوع و سجدههای طولانی داشتند.
بُعد عبادت امام حسین علیهالسلام خیلی در زندگی ایشان پررنگ بوده است، تاجایی که برخی گفتند: اگر به ارباب بی کفن ابا عبدالله میگویند، به خاطر اینست که یکی از برترین و برجستهترین صفات امام حسین علیهالسلام، عبودیت ایشان بوده است. از آن جهت به ایشان ابا عبدالله گفتند که عبادت و پرستش ویژهای داشت، چرا که از هنگامی که نور وجودش در جان مادرش پدید آمد[3] تا آن لحظاتی که سر نورانیش بر روی نیزههای جاهلیت اموی قرار گرفت[4] همیشه و همه جا ستایش و سپاس و تسبیح و تنزیه خدا را مشغول بود و تلاوت کلام الله مجید از ایشان شنیده میشد.[5]
عطری که از حوالی پرچم رسیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه باز کنید محرم رسیده است
خوشا به حال کسانی که در این دهه، ده قدم معرفتشان به اباعبدالله بیشتر شده و سعی میکنند خودشان را به امام حسین نزدیکتر کنند. همان امامی که بفرموده ائمه اطهار علیهمالسلام نفس مطمئنه است؛
اقناع اندیشه
روزی امام صادق علیهالسلام فرمود: «سوره «فجر» را در نمازهای واجب و نافله خود بخوانید که سوره امام حسین بن علی علیهالسلام است و او به آن علاقمند بوده است.
ابو اُسامه پرسید: «این سوره چگونه مخصوص حسین علیهالسلام است؟»
امام فرمود: «مگر در این سوره، آیه "یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه" را نشنیدهای؟ منظور از «نفس مطمئنه» حسین بن علی علیهالسلام است. او دارای نفس مطمئن و راضی و مرضی خداست و اصحاب او از آل محمد صلیاللهعلیهوآله، در روز قیامت از خدا خشنود و راضی هستند، خداوند هم از ایشان راضی است. کسی که همواره سوره «فجر» را قرائت کند، در بهشت با حسین بن علی علیهالسلام در یک مرتبه قرار میگیرد.
امام حسین چون امام است شخصیتش جامع صفات کمال است و ایشان عبادت را در اوج شجاعت داشتند، شجاعت را در اوج تواضع، و تواضع را در اوج عرفان، که ذرهای از آن در دعای عرفه تجلی کرده است؛ جایی که میفرمایند: «ماذا وجد من فقدک وماالذی فقد من وجدک لقد خاب من رضی دونک بدلا ولقد خسر من بغَی عنک متحولا.»
خدایا آنکه تورا نیافت چه یافته و آنکه تو را یافت چه چیزی یافته است؟ هر کس به غیر از تو مایل شد، از هر چیز محروم و ناامید شد و هر که روی طلب از تو گردانید زیانکار گردانید.[6]
در بخش دیگر میفرماید:
«متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعُدتَ حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک.»
تو کی غائب بودهای که نیاز به راهنما و دلیلی داشته باشی که به سوی تو رهنمون گردد؟ کی دور بودهای تا نشانهها و آثار، بندگان را به سوی تو رسانند؟
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی گشتهای نهفته که پیدا کنم تورا
غائب نگشتهای که شوم طالب حضور
پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
با صدهزارجلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
تواضع حضرت هم شنیدنی است، مسعده گوید:
امام از کنار جمعی از فقراء عبور مینمود، آنها سفرهای را پهن کرده و چند تکه نان در آن گذاشته بودند، از امام خواهش کردندکه با آنان هم غذا شوند. امام فوری قبول کرد و نشست و با آنان از آن نانها خورد و این آیه را قرائت نمود: «ان الله لا یحب المستکبرین.»[7] آنگاه فرمود: من دعوت شما را قبول کردم، شما دعوت مرا بپذیرید. پس همگی برخاستند و به منزل امام رفتند. حضرت به کنیز خود فرمود: هر چه غذای خوب ذخیره کردی حاضر کن.[8]
بیاید ما هم حضرت را به این مجلس دعوت کنیم، شاید حضرت از کرمشون قدم روی چشمهای گریهکنهای خودشان هم بگذارند و سری به مجلسمان بزنند و ما را به کربلا دعوت کنند که خیلیها دلشان هوای کربلا دارد! آخه آقا از امروز وارد کربلا شدند، آقا جان از شما به یک اشاره از ما به سر دویدن.
پرورش احساس
راجع به شخصیت چند وجهی ابا عبد الله علیهالسلام عرض کردم، همه ائمه جامع صفات کمال بودهاند، اما هر امامی به تناسب شرایط زمانهای که در آن زندگی میکردند یکی از ابعاد وجودشون پر رنگتر به منصه ظهور رسیده؛ امام سجاد علیهالسلام عبادتشان، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بعد علمیشان. طبق مقتضای زمان، آنچه بیشتر در زندگی ابا عبدلله ظهور و بروز داشت، بعد حماسی و انقلابی ایشان بود. اصلا میتوان گفت حسینی بودن یعنی انقلابی بودن و اگر انقلابی نباشیم حسینی هم نیستیم. اجازه بدهید چند نمونه از این بعد را در زندگی ابا عبدالله علیهالسلام بیان کنم؛ شاید انشاءالله با اقتدا کردن و مدد گرفتن از ابی عبدالله، این بعد در ما هم بیشتر رشد کرده و تقویت شود.
مورخین نقل کردهاند: معاویه در سفر حج که در اواخر عمرش هم بود، با امام حسین علیهالسلام ملاقات کرد و به آن حضرت گفت: آیا خبر رفتار ما با حجر و یارانش و شیعیان پدرت به تو رسیده است؟ امام فرمودند: با آنان چه رفتاری داشتی؟
معاویه گفت: آنان را کشتیم، حنوط و کفنشان کردیم و بر آنان نماز خواندیم. معاویه عبارات را به گونهای انتخاب کرده بود که عمق جان امام حسین علیهالسلام را بسوزاند، اما حضرت در حالی که لبخندی بر لب داشت، چنین پاسخ دندان شکنی به معاویه داد: ای معاویه! حجت آنان بر تو چیره شد. «لکننا لو قتلنا شیعتک ما کفّنّاهم ولا صلینا علیهم ولا قبّرناهم» اما ما اگر پیروان تورا بکشیم، آنان را کفن و دفن نمیکنیم و بر آنان نماز نمیخوانیم.[9]
این بعد امام حسین علیهالسلام در کلمات حضرت هم کاملا بروز دارد؛ ایشان فرمودند:
«ایها الناس فمَن کان منکم یصبر علی حد السیف و طَعنِ الاَسِنّه فلیقم معنا والا فلینصرف عنّا.»
هرکدام از شما میتواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند با ما قیام کند و اگر نه از میان ما بیرون رود؛ یعنی میفرمایند: انقلابیها با من باشند و مرا یاری دهند.
وقتی محمد حنفیه خدمت برادرش امام حسین علیهالسلام آمد و از ایشان خواست با حکومت یزید کاری نداشته باشد و برای زندگی به مکه بیاید، امام حسین علیهالسلام فرمودند: «یا اخی والله لو لم یکن فی الدنیا ملجأً ولا مأویً لَما بایعتُ یزید بن معاویه ابداً.» اگر در دنیا پناهگاه و تکیه گاهی نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نمیکنم.[10]
در روز عاشوراء هر لحظه که محاصره دشمن تنگتر میشد، امام رو به آسمان میکرد و راز و نیاز میفرمود:
«الهی و سیدی وددتُ ان اُقتَل و احیی سبعین الف مرّه فی طاعتک و محبّتک سیّما اذا کان فی قتلی نُصرهُ دینِک و احیائ امرک.» دوست دارم هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو کشته شوم.
رفتار سازی
گاهی اوقات بعضی میگویند: روحانی و سخنرانی خوب است که روی منبر و در مجالس روضه اباعبدالله از بحث های سیاسی پرهیز کند، من از این دوستان میپرسم امام برای چه از مدینه خارج شدند، آیا آمدن حضرت به کربلا جز برای براندازی حکومت یزید بود؟ و آیا براندازی حکومت کار سیاسی هست یا نیست؟
امام خمینی رحمهاللهعلیه فرمودند:
«عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسأله سیاسی است.»[11]
و در بیانی دیگر فرمودند: «گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستهجات سینهزنی نبود، 15 خرداد پیش میآمد. هیچ قدرتی نمیتوانست 15 خرداد را آنطورکند، مگر قدرت خون سیدالشهداء.»[12]
«ما یک ملّتی هستیم که با همین گریهها یک قدرت دو هزار و پانصد ساله را از بین بردیم.»[13]
و در جایی دیگر میفرمایند:
«روضه خوانی است که عواطف مردم را تحریک میکند که بر همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سیدالشهدا علیهالسلام جوانهایش را آنطور قطعه قطعه کردند... برای مردم آسان میشود که جوان بدهند. و ما با این حس شهادت دوستی، این معنی را ملّت ما پیش برد و رمز همین معنایی بود که ازکربلا منعکس شد، به همه جهاتی که ما دانستیم...»[14]
و اگر امام فرمودند محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته، به طور قطع یک بعد اساسی آن همین بیان روحیه انقلابی و حماسی است که مردم ما از امام حسین علیهالسلام و کربلا و محرم گرفتند. و مجلسی مرضی امام حسین علیهالسلام است که پررنگ ترین بعد شخصیت حضرت را که بعد انقلابی ایشان است، پررنگ نشان دهد والا اگر اینطور نباشد میشود گفت کربلا را تحریف کردهایم.
شهید مطهری رحمهاللهعلیه به این بعد اهتمام ویژه داشته و در خرافهزدایی از نهضت پاک حسینی حساسیت فوق العاده نشان داده است. ایشان معتقد است در پاسداشت قیام کربلا باید کلید شخصیت امام حسین علیهالسلام را پیدا کرد و آن را اسوه جاوید قرار داد و کلید شخصیت حسین علیهالسلام حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، ایستادگی است، حق پرستی است.[15]
واقعا برای اثبات پررنگ بودن بعد انقلابی امام حسین همین بس که او "عالم بما کان و ما یکون و ما کائن" بود و با علم امامتش میدانست در این راه به شهادت میرسد، باز حرکت کرد و به سمت کربلا آمد تا به همه انسانها نشان دهد که بعد انقلابی یک مسلمان چقدر مهم است؛ تا جایی که اگر لازم شد جان خودت و خانوادهات را هم باید برای آرمان الهیات فدا کنی و با ظالم بیعت نکنی.
روضه
با اینکه ابی عبدالله علیهالسلام میدانست که به شهادت میرسد، به کربلا آمد. برای همین بود که وقتی کاروان اباعبدالله علیهالسلام به آن سرزمین رسید، امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف (ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کردند: آن را «کربلا» میخوانند.
امام فرمود: «أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء»[16]، سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا ...[17] همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این چنین به من خبر داده است. نمیدانم وقتی اهل بیت امام حسین علیهمالسلام این جمله را شنیدند، چه کارکردند؛ با چه امیدی از ناقهها پیاده شدند، فقط میتوانم بگویم که غم خاصی بر دل زینب علیهاالسلام نشست و دوست نداشت در این سرزمین بماند.
من نمیآیم برون از محملم
چون گرفته، ای حسین جان این دلم
آخر ای نور دل اهل یقین
من چگونه پا نهم بر این زمین
از مدینه تا به مکه تاکنون
همچو شمع آب گشتم از درون
این زمین آتش به دل افکنده است
آنچه بر لب نآید اینجا خنده است
خاک اینجا بوی ماتم میدهد
بوی هجران، بویی از غم میدهد
ترسم این خاک پر از درد و مِحَن
در بغل گیرد تنت را بی کفن
آری، برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن در این زمین دردآور بود و دوست داشتنی نبود. نمیدانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و میگفت: من را از کربلا نبرید. حسین ...
ساربانا مزنید این همه آواز رحیل
آخر این قافله را قافله سالاری است
مبَریدم که در این دشت مرا کاری است
گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است
آخر این جا بدن زخمی حسینم زیر آفتاب است! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده... این جا پیکر بیدست عباسم افتاده... قنداقه خونین علیاصغرم اینجاست... تن اربا اربای علی اکبرم ....
همه صدا بزنید مظلوم حسین ...
چون چاره نیست میروم و میگذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت
[3]. بحارالانوار، ج43، ص273.
[5] . در مورد نامگذاری ابی عبد الله تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. برخی قائلند ایشان فرزندی به نام عبدالله رضیع داشته است. یکی دیگر از تحلیلها اینست که بعضی اوقات کنیه را با یکی از اوصاف برجسته شخص ترکیب میکنند؛ مانند ابو الخیرات و ابو الاحسان و ... برترین و برجستهترین صفت امام حسین علیهالسلام از میان اوصاف و کمالات حمیدهاش همان عبودیت اوست. از آن جهت به ایشان ابا عبدالله گفتند. ایشان عبادت و پرستش ویژهای داشت و برخی قائلند چون ایشان باعث شدند دین خدا در روی زمین باقی بماند و مردم خدا را عبادت کنند، به ایشان ابا عبدالله می گویند.
[6]. اقبال الاعمال، نشر اسلامیه، ص349.
[8] . تفسیر عیاشی، ج2، ص257، ح 15.
[9] . الاحتجاج طبرسی، ص 88 و89، کشف الغمه، ج2، ص30.
[10] .اعیان الشیعه، ج 1، ص588.
.[11]صحیفه نور، ج 3، ص156.
.[12] صحیفه نور، ج 16، ص209
[13]. صحیفه نور، ج 16، ص210.
[14]. صحیفه نور، ج 9، ص201.
[15]. شهید مطهری، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج17، ص45.
[16]. نفس المهموم شیخ عباس قمی، ترجمه نظری منفرد، ص257.
[17]. لهوف عربی نسخه اصلی ص 96 و ابی مخنف، ترجمه سید علی موسوی جزایری، ص170.