بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
با تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی در کشورمان، انتظاراتی در افکار جامعهی مسلمان ایران ایجاد شد. آنان توقع داشتند که مسئولینِ پس از انقلاب، افرادی با تقوا و به دور از خواسته و منفعتطلبیهای شخصی باشند و از موقعیت حکومت، تنها برای خدمت به مردم استفاده نمایند.
در همین راستا، امام خمینی (رحمة الله علیه) و امام خامنهای (مد ظله العالی) هر یک به سهم خویش، تذکرات و توصیههایی به مسئولین ردههای مختلف در کشور داشتهاند تا مبادا افرادی که در پستهای مختلف حکومتی به قدرت میرسند، از مسیر صحیحِ خدمتگذاری خارج شده و در منجلاب دنیاپرستی و قدرتطلبی گرفتار شوند.[1]
البته با نگاهی به سیرهی معصومین، درمییابیم که آن بزرگواران نیز در مواردی که در رأس حکومت قرار گرفتهاند، با حساسیتی فراوان نسبت به این مهم رفتار کردهاند. از باب نمونه، بخشهایی از توصیههای امیر المؤمنین علی (علیه السلام) به مالک اشتر در هنگام اعطای ولایت مصر، خدمتتان تقدیم میگردد.
«مهربانى و محبت و لطف به رعیّت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیّت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانى، که رعیّت بر دو گروهند: یا برادر دینى تواند، یا انسانهایى مانند تو، پس اگر گناهى از آنان سر مىزند یا مشکلاتی بر آنان عارض مىگردد، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مىشوند، آنان را ببخشاى و بر آنها آسانگیر، آنگونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد؛ چرا که تو از نظر قدرت برتر از آنانى، و آن که بر تو ولایت دارد بالاتر از تو مىباشد، و خداوند برتر از آن کسى که تو را والى مصر نموده. خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمایش قرار داده.
خود را در موقف جنگ با خدا قرار مده، که تو را تحمّل کیفر او نیست، و از عفو و رحمتش بىنیاز نمىباشى. از گذشتى که از مردم کردهاى پشیمان مشو، و بر کیفرى که دادهاى شاد مباش، و به خشمى که راه بیرون رفتن از آن وجود دارد شتاب مکن، و فریاد مزن که من بر شما گمارده شدهام، فرمان مىدهم باید اطاعت شوم؛ که این وضع موجب فساد دل، و کاهش و ضعف دین، و باعث نزدیک شدن زوال قدرت است.
.... خدا و مردم را از جانب خود و خواص از خاندانت و کسانى از رعیّتت که به او علاقه دارى انصاف ده، که اگر انصاف ندهى ستم کردهاى، و هر که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جاى بندگان ستمدیده خصم او مىباشد، و هر که خداوند خصم او باشد عذرش را باطل کند، و شخص ستمکار محارب با خداست تا وقتى که از آن مَنصب عذل شود و یا توبه کند.
چیزى در تغییر نعمت خدا، و سرعت دادن به عقوبت او، قوىتر از ستمکارى نیست، که خداوند شنواى دعاى ستمدیدگان، و در کمین ستمکاران است.
باید محبوبترین امور نزد تو میانهترینش در حق، و همگانىترینش در عدالت، و جامعترینش در خشنودى رعیّت باشد، چرا که خشم عموم، خشنودى خواص را بىنتیجه مىکند، و خشم خواص در برابر خشنودى عموم، قابل عفو است.»[2]
اقناع اندیشه
در تفکر اسلامی، ریاست بر مردم به عنوان یک مسئوولیت سنگین و خطیر محسوب میشود، بر خلاف فرهنگ غیر دینی، که ریاست را فرصتی برای سریعتر رسیدن به هواهای نفسانی و بهرهمندی هرچه بیشتر از قدرت و ثروت میدانند. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در کلامی شیوا، این نکته را بیان فرمودهاند که: «سَیِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ.»[3] (رئیس و آقای هر قوم، خدمتگزار آنها میباشد.)
گفته میشود که سه رکن اصلی در هر حکومت، ایدئولوژی ساختاری، مسئولین و مردم هستند و طبیعتاً مسئولین و کارگزاران در هر حکومت، اجرا کنندهی قوانین بوده و رابطهی میان مردم با ایدئولوژیهای ساختاری و اصلی در آن حکومت میباشند، بنابراین در کشور ما که حکومتی بر اساس ایدئولوژی اسلامی تشکیل شده، مسئولین نیز واسطهای میان توده مردم با اندیشه حکومت اسلامی شدهاند و در مقام عمل آن را به اجرا درمیآورند، پس در صورت موفقیت آنها، اسلام در نظر مردم بزرگ جلوه کرده و در صورت شکست و یا ضعف جدی در آنان، چهرهی اسلام دچار ضعف و نقص خواهد شد.
با نگاهی به آیات و احادیث تفصیلی در این زمینه و بهره بردن از شیوهی عملی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیر المؤمنین علی (علیه السلام)، به نکات و وظایف متعددی برای مسئولین در حکومت اسلامی نسبت به مردم دست مییابیم که بررسی تمام آنها در این مجال نمیگنجد، از این رو تنها به ذکر برخی وظایف مهمتر و حساستر اکتفا میکنیم.
1- دوری از تکبر و فخرفروشی:
یکی از صفات ناپسند اخلاقی، که درمورد مسئولین و کارگزاران حکومتی به صورت ویژه و خاص، ناشایست میباشد، تکبر و غرور است. در کلامی مشهور از أمیر المؤمنین (علیه السلام) آمده: «آفَةُ الرِّئاسَةِ الفَخرُ.»[4] (آفت ریاست، فخر است.)
در نگاه عموم مردم، مسئولین در هر حکومت، قشری فرهیخته و الگو برای جامعه بوده و افرادی والااندیش هستند. بدیهی میباشد که چنین انسانهایی نباید اهل تکبر باشند، بلکه میبایست همواره شکوه و بزرگی خداوند را در نظر داشته و خود را در محضر او ببینند و سیره پیشوایان معصوم (علیهم السلام) را سرلوحه کار خویش قرار دهند.
نامه امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر، یکی از الگوهای بسیار آموزنده در این زمینه میباشد. حضرت در بخشی از این نامه میفرمایند: «إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ.»[5]
مضمون توصیه ایشان آن است که اگر قدرتی که از آن برخورداری، نِخوتی در تو پدید آورد و خود را بزرگ بشمری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، و قدرتی را که بر تو دارد بنگر و حال آنکه تو چنین قدرتی را بر خود نداری؛ که چنین نگریستن، سرکشی تو را میخواباند و تیزی تو را فرو مینشاند و خِرَد رفتهات را به جای باز میگرداند.
2- گشادهرویی، محبت و مدارا با مردم:
امیر المؤمنین (علیه السلام) در توصیهای خطاب به محمد بن أبی بکر، والیِ ایشان در مصر میفرمایند:
«فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ.»[6]
در برخورد با مردم، رفتاری از روی فروتنی، نرمخویی و مهربانی داشته، و با آنان گشادهرو و خندان باش.
گشادهرویی از جمله عواملی است که میتواند مانع از دگرگونی حال مدیر و مسئول، بعد از به قدرت رسیدن باشد و اینکه قدرت و مسئولیتهای جدید، او را از حالت قبلی که با مردم نشست و برخاست میکرد و با آنها نزدیک بود، خارج نکند. مدیر و حاکم باید مراقب باشد تا به گونهای رفتار کند که پس از به قدرت رسیدن، حتی به مردم نزدیکتر شود.
مولای متقیان علی (علیه السلام) در همین زمینه میفرمایند: «فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِی أَلَّا یُغَیِّرَهُ عَلَى رَعِیَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ یَزِیدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِه.»[7]
یکی از وظایف والی آن است که مقام و نعمت مخصوصی که به او رسیده، حال وی را نسبت به مردم تغییر ندهد، بلکه نعمت الهی، او را به بندگان خداوند نزدیکتر و نسبت به برادران (دینیاش) مهربانتر کند.
در بخشی از نامهی أمیرالمؤمنین (علیه السلام) به مالک اشتر که در ابتدای مطالب نیز نقل شد، در توصیه به مدارا با مردم و تحمل خطاهای آنان چنین آمده: «وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ.»[8]
رفتارت با مردم، هرگز چونان حیوانی وحشی و شکاری نباشد که خوردن آنها را غنیمت بشماری، چرا که مردم دو دستهاند، یا برادران دینی تو هستند و یا در خلقت شبیه تو میباشند. پس اگر گناهى از آنان سر مىزند یا مشکلاتی بر آنان عارض مىگردد، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مىشوند، آنان را ببخشاى و بر آنها آسانگیر، آنگونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
3- انتقاد پذیری و پرهیز از ایجاد جوّ ارعاب:
در نگاه معصومین (علیهم السلام)، مقدمات تحقق عدالت اجتماعی زمانی فراهم میگردد که مردم و مسئولین به حقوق و وظایف متقابل خود آشنا باشند و بر همین اساس نسبت به یکدیگر خیرخواهی و نصیحت را فراموش ننمایند. بر همین اساس، نقدِ دینی و پذیرش آن، از ارکان حکومتهای الهی برشمرده میشود. اما حکومتهای غیر دینی، اگرچه که استبدادِ خود را در زیر نقاب دموکراسی پنهان مینمایند، اما در واقع حقوق و وظایف مردم و مسئولین را به صورت یکطرفه و به نفع قدرتمندان و ثروتمندان تعریف مینمایند.
امیر المؤمنین (علیه السلام) در این زمینه نیز توصیه میفرمایند: «وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع.»[9]
پارهای از وقت خویش را برای آنان که با تو سخنی دارند، قرار بده و در یک مجلس عمومی، به حرفهای آنان گوش فرا ده. سپس در آن مجلس برای (رضای) خداوندی که تو را خلق کرده، فروتن باش و لشکریان و نیروهای نظامی و انتظامی و محافظان شخصیات را از آنان دور کن تا آنان که با تو سخنی دارند، بدون هیچ ترس و نگرانی و لکنت زبان، با تو سخن بگویند.
4- تربیت اخلاقی و آموزش قرآن و احکام دین:
از مهمترین وظایف مسئولین در قبال مردم، اهتمام جدی به امور فرهنگیِ جامعه و آموزش مسائل دینی به جوانان و عموم مسلمانان میباشد تا زمینهی رشد فکری و اخلاقی در میان مردم هر چه بیشتر فراهم گردد. چه بسا میتوان گفت که این وظیفه در دولتهای اسلامی، مهمتر و والاتر از رسیدگی به امور معیشتی مردم است و حتی در بسیاری از موارد، بازار اسلامی، از ربا و دروغ و فریب عاری نخواهد شد، مگر پس از آموزش کامل و مناسب احکام و اعتقادات اسلامی در این زمینه.
امام علی (علیه السلام) در توصیهای به قُثَم بن عباس، نمایندهی ایشان در شهر مکه میفرمایند: «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاکِرِ الْعَالِمَ وَ لَا یَکُنْ لَکَ إِلَى النَّاسِ سَفِیرٌ إِلَّا لِسَانُکَ وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُکَ.»[10]
و پس از نماز ظهر و عصر در میان آنها نشسته و پاسخ کسانی را که از احکام دینی پرسش دارند، بده و به جاهلان تعلیم بفرما و عالمان را مورد تذکر و یادآوری قرار بده و نباید به جز زبانت، هیچ واسطهای میان تو و مردم وجود داشته باشد و میباید چهرهات را مستقیماً ببینند.
ایشان همچنین در خطبه 34 نهج البلاغه، در خطاب به مردم شام، یکی از وظایف حاکم اسلامی را همین موضوع بیان کرده و میفرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ ... تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا.»[11]
اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّى واجب شده است. حق شما بر من، آن است که ... شما را آموزش دهم تا بىسواد و نادان نباشید، و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگى را بدانید.»
و در کلامی دیگر میفرمایند: «عَلَى الْإِمَامِ أَنْ یُعَلِّمَ أَهْلَ وَلَایَتِهِ حُدُودَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ.»[12]
امام و حاکم اسلامی موظف است معارف اسلامی و ایمانی را به افراد تحت حکومتش آموزش دهد.
پرورش احساس
یکی از مهمترین وظایف مسئولین در قبال مردم، توجه ویژه به قشر محروم و مستضعف میباشد که خداوند درمورد حق آنها توصیه و سختگیری فراوان نموده است. مولای متقیان علی (علیه السلام) در کلامی شورانگیز، نسبت به حقوق این گروه اینگونه توصیه میفرمایند:
«سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چارهاى ندارند، [و عبارتند] از زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان. همانا در این طبقهی محروم، گروهى خویشتن دارى کرده، و گروهى به گدایى دستِ نیاز برمىدارند، پس براى رضای خدا، پاسدار حقّى باش که خداوند براى این طبقه معیّن فرموده است: بخشى از بیت المال، و بخشى از غلّههاى زمینهاى غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا براى دورترینِ مسلمانان همانند نزدیکترین آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعایت آن مىباشى. مبادا سر مستىِ حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز دارد، که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم، عذرى براى ترک مسئولیّتهاى کوچکتر نخواهد بود. همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ویژه امور کسانى را از آنان بیشتر رسیدگى کن که از روی کوچکى به چشم نمىآیند و دیگران آنان را کوچک مىشمارند و کمتر به تو دسترسى دارند. براى این گروه، از افراد مورد اطمینان خود که خداترس و فروتنند، فردى را انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق کرده و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونهاى عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى، زیرا این گروه در میان رعیّت، بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند، و حق آنان را به گونهاى بپرداز که در نزد خدا معذور باشى. از یتیمان خردسال، و پیران سالخورده که راه چارهاى ندارند و دست نیاز برنمىدارند، پیوسته دلجویى کن که مسئولیّتى سنگین بر دوش زمامداران است، اگر چه حق، تمامش سنگین است، امّا خدا آن را بر مردمى آسان مىکند که آخرت مىطلبند، نفس را به شکیبایى وا مىدارند، و به وعدههاى پروردگار اطمینان دارند. پس بخشى از وقت خود را به کسانى اختصاص ده که به تو نیاز دارند، تا شخصاً به امور آنان رسیدگى کنى،... من از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) بارها شنیدم که مىفرمود: ملّتى که حق ناتوانان را از زورمندان، بىاضطراب و بهانهاى باز نستاند، رستگار نخواهد شد.»[13]
رفتارسازی
در نهایت، آنچه میتواند به عنوان شاخص اصلی و وظیفهی کلیدیِ مسئولین حکومت اسلامی در قبال مردم محسوب شود، برقراری عدالت میباشد.
در همین زمینه، مقام معظم رهبری با استدلال به آیات قرآن و سیرهی رسول خدا و أمیر المؤمنین (علیهما السلام) میفرمایند:
«امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)، در همان چند سالی که به خلافت و حکومت رسیدند، نشان دادند که اولویّت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهی و اسلامی است. یعنی عدالت، یعنی تأمین کردنِ هدفی که قرآن برای ارسال رسل و انزال کتب و شرایع آسمانی، بیان فرموده است: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ.»[14] اقامه قسط الهی. قسط و عدل با دستوری که اسلام معیّن کرده، بهترین تضمین و تأمین کننده عدالت است. این، در نظر امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)، اولویّت درجه اوّل بود. جامعه اسلامی، با عدل و قسط است که قوام پیدا میکند و میتواند به عنوان شاهد و مبشّر و هدایتگر و الگو و نمونه، برای ملتهای عالم مطرح شود. بدون عدل، ممکن نیست. ولو همه ارزشهای مادّی و ظاهری و دنیایی هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقیقت هیچ کاری انجام نشده است. این، آن برجستهترین مسأله در زندگىِ حکومتىِ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) بود. پیغمبر اکرم (صلوات اللَّه و سلامه علیه) که چنین عنصری را به حکومت و ولایت مسلمین منصوب میکردند، در حقیقت اهمیت عدل را بیان فرمودند. پیغمبر میدانستند امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)، در چه جهتی فکر میکنند و حرکت خواهند کرد. آن حضرت دست پرورده پیغمبرند؛ شاگرد پیغمبرند؛ مطیع و عمل کننده به فرمان و درس پیغمبرند. پیغمبر با منصوب کردن امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)، در حقیقت عدل را در جامعه اسلامی اهمیّت بخشیدند و امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)، در طول همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حکومت ظاهری که داشتند، بیشترین اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت را مایه حیات اسلام و در حقیقت روح مسلمانی و جامعه اسلامی میدانستند. و این، آن چیزی است که ملتها به آن نیاز دارند و جوامع بشری در دورههای مختلف، از آن محروم بودهاند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنه عالم و کاری که ابرقدرتها میکنند و روش حکومتی که حکّام مادی در دنیا عمل میکنند نگاه کنید، باز هم میبینید مشکل همین است. مشکل بشریّت، در حقیقت فقدان عدالت و اسلام و حکومت علوی و روش و منهاج امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) است.»[15]
مناجات
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیهام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کردهام طلب از تو
ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست
مرا به سوی خودش میکشد چنان نفسم
که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست
فقط تو مشتری دست خالیام هستی
اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست
[1] به عنوان نمونه: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران نظام، 11/8/1382
[2] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، نامه 53، ص 427 - 429
[3] محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 378
[4] عبدالواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 279
[5] ابن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص 127
[6] ابن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص 177
[7] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، ص 424
[8] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، نامه 53، ص 427 - 428
[9] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، نامه 53، ص 439
[10] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، نامه 67، ص 457
[11] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، خطبه 34، ص 79
[12] عبدالواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 453
[13] سید رضی، نهج البلاغه (للصبحی صالحی)، نامه 53، ص 438 - 439
[15] بیانات در دیدار کارگزاران نظام، 30/3/1371