بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
ابو امامه باهلى میگوید: ثعلبة بن حاطب انصارى، خدمت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده و گفت: اى رسول خدا! از خدا بخواه تا مالى به من روزى دهد و مرا توانگر سازد.
نبى گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: واى بر تو اى ثعلبه! اگر خدا به کسى مال کمى بدهد که بتواند شکر نعمت را به جاى آورد بهتر از این است که دارائى زیاد به او مرحمت کند و او توانائى آن را نداشته باشد که شکر نعمتش را به جاى بیاورد.
ثعلبه بار دیگر چنین استدعائى کرد. حضرت فرمود: آیا تو راضى نیستى که مانند نبى اللّه باشى؟ سوگند به کسى که جانم در ید قدرت اوست، اگر من بخواهم که سیل طلا و نقره از کوهها جارى شود، جارى خواهد شد.
ثعلبه در جواب، عرض کرد: به خدائى که تو را به حق مبعوث کرد، اگر از او طلب کنى که مال زیادى به من عنایت کند، تمام حقوق شرعى که بر آن تعلق مىگیرد را به صاحبان حق خواهم داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرد: بار خدایا، ثعلبه را مالى زیاد روزى کن. ثعلبه گوسفندى خرید، همانگونه که کرمها در اندک مدتى تولید نسل کرده و زیاد مىشوند، آن گوسفند هم زاد و ولد کرد و زیاد شد. به طوری که بعد از مدتى، مراتعِ مدینه با آن وسعت، گنجایش نگاهدارى آنها را نداشت. ثعلبه گوسفندان را به طرف بیابانى از بیابانهاى مدینه راند و آن قدر کارش بالا گرفت که براى اداى نمازهاى پنجگانه، فقط نماز ظهر و عصر را با جماعت مىگزارد و نمازهاى دیگر را در جماعت حاضر نمىشد. باز گوسفندان مانند کرمها زاد و ولد کردند و مشغلهی ثعلبه زیاد شد و فقط نماز جمعه را با جماعت مىگزارد. گوسفندان باز زاد و ولد کردند و ثعلبه براى رسیدگى به آنها از شرکت در نماز جمعه نیز محروم ماند و نتوانست در آن حاضر شود.
روزى رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحاب سؤال کرد: ثعلبه چه مىکند؟ پاسخ دادند: گوسفندى خرید و به دعاى شما خداوند آن قدر به او برکت داد که مدینه گنجایش و تحمل گوسفندان او را نداشت.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) سه بار فرمود: «یا ویح ثعلبه» واى بر ثعلبه. در همین اثناء خداوند متعال این آیه را فرو فرستاد:
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»[1] (اى محمد! از اموال آنان زکات و صدقه بگیر تا آنها را پاک کنى و به وسیله آن صدقه، پاکیزگى آنان را زیاد کنى، و برایشان دعا کن، همانا دعاى تو براى آنان آرامش است.)
و بدین وسیله خداوند فرایض و واجبات از صدقه را فرو فرستاد. نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو نفر از مسلمانان را براى گرفتن صدقه تعیین کرده و براى آنان نوشت که چگونه صدقه بگیرند. حضرت به آن دو فرمود: نزد ثعلبه و فلان کس از بنى سلیم بروند و از آنان زکات متعلق به اموالشان را بگیرند و بیاورند. آن دو نفر که مأمور وصول زکات بودند، ابتداء نزد ثعلبة آمدند و از او مطالبه زکات کردند و دست خط پیغمبر گرامى را براى او خواندند. ثعلبه گفت: این چیزى که از من مىخواهید، زکات و صدقه نیست، بلکه «جزیه» است و اگر به طور صریح جزیه نباشد، همتاى جزیه است. من این حرفها را نمىدانم. شما بروید تا من در این باره فکر بکنم، بعداً بیائید.
آنان نزد مردى که از بنى سلیم بود، رفتند و اظهار داشتند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است که زکات اموال خود را بده. آن مرد با گشادهروئى، بهترین شتران خود را براى زکات برگزید و از گله بیرون آورد و تقدیم فرستادگان نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد. وقتى که آنان آن شتران برگزیده را دیدند گفتند: این شترانى که براى صدقه مىدهى، از صدقهاى که به اموال تو تعلق مىگیرد، بیشتر است و ما مأموریت نداریم که زیادتر از زکات متعلقه بگیریم. مرد زکات دهنده گفت: بلى، بگیرید. من از صمیم قلب بهترین شتران خود را دادم و به این کار هم خشنودم.
آن دو نفر پس از وصول زکات، مجدداً نزد ثعلبه آمدند. ثعلبه گفت: نوشته پیغمبر را بدهید تا ببینم در آن چه نوشته است؟ پس از قرائت آن نامه اظهار داشت: این زکات نیست، بلکه جزیه است یا همتاى جزیه مىباشد! فعلًا بروید تا باز هم در این باره فکر کنم.
آن دو مأمور برگشتند و خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند.
هنگامى که رسول گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو را دید، قبل از آنکه آنان صحبت کنند و رویداد را بگویند، فرمود: واى بر ثعلبه. سپس براى آن مرد بنى سلیم، که زکات خود را از بهترین شتران داده بود، دعاى خیر کرد و از خداوند براى او برکت استدعا نمود. آن مأمورانِ وصول صدقه، پیغمبر گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) را از نتیجه مأموریت خود و عملى که ثعلبه و آن مرد بنى سلیمى کرده بودند، آگاه ساختند. پس خداوند تعالى این آیه را فرو فرستاد:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ ...» تا «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»[2].[3]
اقناع اندیشه
خودسازی و تهذیب نفس، مسئلهای است که انسانهای مؤمن به دنبال آن هستند، چرا که مهذب شدنِ نفس، نتیجه مهمی به دنبال دارد. همان که خداوند متعال میفرماید:
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى.[4]
[و آن] بهشتهاى پایدارى است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است که در آن جاودانهاند و این است پاداش کسانى که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگىها] پاک کردهاند.
البته مسیر خودسازی مسیر سادهای نیست و موانع متعددی بر سر راه خودسازی وجود دارد که انسان مؤمن با تلاش و دعا باید این موانع را از سر راه بردارد. برخی از موانع خودسازی را در اینجا بیان میکنیم:
1. انباشته شدن گناهان
فرمود: هر گاه بندهاى گناهى مرتکب شود، نقطه سیاهى در قلبش پیدا مىگردد. اگر توبه کرد، برطرف مىشود و اگر توبه نکرد، گناه روى گناه مىآید و کمکم سیاهى همه قلب او را فرا مىگیرد و با قلب سیاه و گناه بسیار مىمیرد، و خداوند درباره آنان مىفرماید:
«بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»[5] «تاریکى و کارهاى زشتشان بر دلهاى آنان چیره گشته و پردهاى ایجاد نموده.»
پس عاقل کسى است که خود را مرده پندارد و از خدا طلب رجعت به دنیا نماید تا توبه کند و خود را اصلاح نماید و رابطه را با شیطان قطع کند، اینجاست که خدا دست او را مىگیرد تا خود را اصلاح نماید.[6]
2. وابستگیهای دنیوی
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ سِتٌّ حُبُ الدُّنْیَا وَ حُبُ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ.[7]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اوّلین چیزی که به وسیلهی آن معصیت خدا انجام گرفت، شش صفت بود: علاقه به دنیا، علاقه به ریاست، ، علاقه به غذا، علاقه به خواب، علاقه به راحتی، علاقه به زن.
3. پرخوری
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَ الْبَطْنَ لَیَطْغَى مِنْ أَکْلِهِ وَ أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ إِذَا خَفَّ بَطْنُهُ وَ أَبْغَضُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا امْتَلَأَ بَطْنُهُ.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شکم در اثر پرخوری طغیان میکند. نزدیکترین احوال بنده به خدا هنگامی است که شکمش خالی باشد، و بدترین حالات وقتی است که شکمش پُر باشد.
همچنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى أَسْرِ النَّفْسِ وَ کَسْرِ عَادَتِهَا التَّجَوُّعُ.[8]
گرسنگی بهترین کمک برای کنترل نفس و شکستن عادتهای او میباشد.
4. پیروی از هوای نفس
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ.»[9]
از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مىکند.
5. زیاد سخن گفتن
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر فرمود: عَلَیْکَ بِطُولِ الصَّمْتِ فَإِنَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّیَاطِینِ وَ عَوْنٌ لَکَ عَلَى أَمْرِ دِینِک.[10]
تو را به طول سکوت سفارش میکنم، زیرا بدین وسیله شیطان از تو دور میشود. سکوت کمک خوبی است برای حفظ دین.
6. نشناختن مسیر شیطان و تبعیت از او
خداوند متعال میفرماید: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَ مَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکمُْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکىَ مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُزَکىِّ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ سمَِیعٌ عَلِیم.[11]
اى کسانى که ایمان آوردهاید، پاى از پىِ گامهاى شیطان منهید، و هر کس پاى بر جاى گامهاى شیطان نهد [بداند که] او به زشتکارى و اعمال ناپسند وامىدارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمىشد، ولى [این] خداست که هر کس را بخواهد پاک مىگرداند و خدا [ست که] شنواىِ داناست.
7. پیمان شکنی با خداوند
خداوند متعال میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَشْترَُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمَانهِِمْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَئکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ وَ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا یَنظُرُ إِلَیهِْمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم.[12]
کسانى که پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مىفروشند، آنان را در آخرت بهرهاى نیست و خدا روز قیامت با آنان سخن نمىگوید، و به ایشان نمىنگرد، و پاکشان نمىگرداند، و عذابى دردناک خواهند داشت.
8. نداشتن واعظی از درون و دوست مشفق
قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوُّهُ مِنْ عُنُقِهِ.[13]
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: کسى که واعظى از قلبش، و مانعى از نفسش نداشته باشد، و دوست هدایتکننده براى او نباشد، دشمنش بر دوشش سوار مىشود.
اگر انسان مؤمن، تلاش خویش را برای تهذیب نفس انجام دهد و سعی در رفع این موانع نیز داشته باشد، امید است که بتواند نفسش را تهذیب نموده و بر خودش مسلط گردد.
رفتارسازی
روایت عنوان بصری، یکی از دستور العملهای بسیار مهمِّ وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) میباشد که در بردارندهی نکاتی نغز و بدیع در تهذیب نفس بوده و جهت استفادهی تمامی پیروان مکتب نورانی ائمه (علیهم السلام) صادر شده است. بسیاری از عرفا، علما و بزرگانِ اخلاق، اهتمام خاصی به این روایت شریف داشتهاند؛ از جمله مرحوم آیت الله سید میرزا علی قاضی طباطبایی (رحمة الله علیه) به ارادتمندان و شاگردان خود دستور میدادند که آن را بنویسند و عمل کنند و کراراً میفرمودند: «باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفتهای یکی دو بار آن را مطالعه کنید.» و شاگردان خود را بدون التزام به مضمون این روایت نمیپذیرفتند.
ذیلاً بخشی از این روایت شریف را برای بهرهمندی تمامی مشتاقان سلوک الی الله ذکر میکنیم.
عنوان بصری که پیرمردی سال خورده بوده و از عمرش نود و چهار سال میگذشت گفت:
«به حضرت عرضه داشتم: از خداوند خواستم که قلب شما را نسبت به من مهربان کند و از علم شما روزیام فرماید و امید دارم خداوند آنچه را که درباره وجود شریف شما خواستهام اجابت فرماید.
حضرت فرمودند: ای اباعبدالله! علم به آموختن نیست. علم نور است و در قلب کسی قرار میگیرد که خداوند تبارک و تعالی هدایت او را اراده فرموده باشد. بنابراین اگر علم میخواهی ابتدا باید حقیقت عبودّیت (بندگی) را در وجود خودت بخواهی و علم را با عمل کردن، طلب کنی و از خداوند طلب فهم کن تا (علم را) به تو بفهماند. عرض کردم: ای شریف. فرمودند: مرا اباعبدالله صدا بزن. گفتم: ای اباعبدالله! حقیقت عبودّیت و بندگی چیست؟ فرمودند: سه چیز است:
1- اینکه بنده خدا در مورد آنچه که پروردگار به او سپرده است، برای خودش ملکیتی نبیند. چرا که بندگان مِلکی ندارند (مالک حقیقی خداوند تبارک و تعالی است) و همه اموال را از آنِ خداوند میبینند و آن را در جایی قرار میدهد (مصرف میکند) که خداوند امر فرموده است.
2- بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نمیکند. (مصلحت و تدبیر واقعی را در دست خداوند میداند.)
3- تمام اشتغال او در اطاعت از اوامر و نواهی خداوند محصور میشود.
پس اگر بنده خدا در آنچه که پروردگار به او سپرده است، ملکیتی برای خودش نبیند، در این صورت انفاق کردن برایش در چیزی که خداوند امر فرموده است آسان میشود؛ و وقتی که تدبیر امورش را به مدبّرش بسپرد (و اهل توکل شود) تحمل مصیبتهای دنیا برایش آسان میگردد؛ و زمانی که به آنچه خداوند امر و نهی کرده است مشغول باشد، دیگر فرصتی برای خودنمایی و فخر فروشی به مردم پیدا نمیکند.
پس وقتی که خداوند بنده را با این سه (خصلت) گرامی بفرماید، دنیا و ابلیس و مردم در نظرش کوچک خواهند بود؛ و دیگر دنیا را برای زیادهخواهی و فخر و مباهات به مردم و برای عزّت و جاهطلبی و آنچه را که نزد مردم است نمیخواهد و عمرش را به بیهودگی نمیگذراند.
این اولین درجه تقواست که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»[14] «آن سرای آخرت است که برای کسانی که در زمین قصد بلند پروازی ندارند و دنبال فساد نمیگردند، قرار دادیم و سرانجامِ نیک، برای مردم با تقوا است.»
عرض کردم: ای اباعبدالله! به من توصیهای بفرمایید، فرمودند: تو را به نُه چیز وصیت میکنم که آنها توصیهی من به همه آرزومندان سیر و سلوک الی الله است. از خداوند موفقیت تو را در عمل به آنها خواستارم.
سه مورد آن در ریاضت و تربیت نفس است و سه مورد آن در حلم و بردباری و صبر است و سه امر دیگر در علم و دانش است. پس این وصایا را حفظ کن و به خاطر بسپار و مبادا در عمل به آنها سستی کنی. عنوان بصری میگوید: من قلبم را (برای فراگیری علم حضرت) آماده کردم.
حضرت فرمودند: اما آنچه در ریاضت نفس است: 1- مبادا چیزی را بخوری که به آن اشتها نداری، چون موجب حماقت و نادانی میشود. 2- و تا گرسنه نشدی چیزی نخور. 3- زمانی که غذایی خوردی، با نام خدا و حلال باشد و حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به یاد داشته باش که فرمودند: آدمی هیچ ظرفی بدتر از شکمش را پُر نکرده است. پس اگر ناچار شد غذا بخورد، یک سوم شکمش را برای طعام، و یک سوم را برای آب و یک سوم را برای تنفس قرار دهد.
اما آن سه موردی که در حلم و بردباری است:
1- اگر کسی به تو گفت که اگر یکی بگویی ده تا میشنوی. به او بگو: اگر ده تا بگویی یک سخن هم نمیشنوی. (عفت کلام داشته باش و از نزاع بپرهیز) 2- اگر کسی به تو دشنامی داد به او بگو: اگر راست میگویی از خداوند میخواهم مرا ببخشد و اگر دروغ میگویی از خداوند میخواهم تو را ببخشد. 3- و اگر کسی تو را تهدید به دشنام کرد، تو او را به خیرخواهی (نصحیت) و مراعاتش وعده بده.
و اما آن سه امر دیگر که در علم و دانش است:
1- آنچه را که نمیدانی از عالمان بپرس و مبادا برای به زحمت انداختن و امتحان کردنشان سئوال کنی. 2- مبادا بر اساس خودرأیی، دست به کاری بزنی که علم نداری و در تمامی امور تا آنجا که ممکن است مسیر احتیاط را رها نکن. 3- همانگونه که از شیر درنده فرار میکنی، از فتوا دادن (فتوای بدون علم) بپرهیز و گردن خود را پل عبور مردم نکن.
ای اباعبدالله! برخیز و برو که من برای تو خیرخواهی کردم و ذکر من را خراب نکن، چرا که من مردی هستم که بر گذشت عمرم دقت دارم و سلام بر کسی که از هدایت پیروی میکند.»[15]
پرورش احساس
مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) درباره خودسازی میفرمایند:
«هر دعوتی که انسان را به لجام گسیختگی در لذّات بکشاند، دعوت به آتش و دعوت به بدبختی و هلاکت است. به طور کلّی، دعوت انبیا، دعوت حکما، دعوتهای الهی، در جهت کفّ نفس از این لذایذ است، که روزه هم از این قبیل است. به همین خاطر است که در روایات ما، ماه رمضان یک صحنهی مناسب شمرده شده است؛ برای اینکه انسان در این ماه تمرین کند و مجموعهی گناهان را ترک گوید. یک روایت از امام صادق (علیه السلام) است که خطاب به «محمّد بن مسلم» میفرماید: «یا محمّد! اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و لسانک و لحمک و دمک و جلدک و شعرک و بشرک».[16] امام صادق (علیه السلام) به این یار و شاگرد نزدیک خودشان میفرمایند که وقتی روزه میگیری، باید شنوایی تو روزهگیر باشد، بینایی تو روزه بگیرد، زبان تو روزه بگیرد، گوشت و خون و پوست و موی و بشرهی تو روزهدار باشد؛ دروغ نگویی، انسانهای مؤمن را دچار بلا نکنی، دلهای ساده را اغوا نکنی، برای برادران مسلمان و جامعهی اسلامی توطئه درست نکنی، بدخواهی نکنی، بددلی نکنی، تهمت نزنی، کمفروشی نکنی، امانتداری کنی. انسانی که در ماه رمضان با کفِّ نفس خود، از خوردن و آشامیدن و مشتهیّات نفسانی و جنسی روزه میگیرد، باید زبان خود، چشم خود، گوش خود، و همهی اعضا و جوارح خود را روزهدار بداند و خود را در محضر خدای متعال و دوری گزیده از گناهان بینگارد. دنبالهی روایت میفرماید: «و لا یکون یوم صومک کیوم فطرک»؛[17] روز روزهی تو، مثل روز فطر تو نباشد؛ مثل روزهای عادّی نباشد. روز ماه رمضان هم همانگونه رفتار کنی که در روزهای عادّی رفتار کردی. باید به تربیت نفس توجّه کنی و این فرصت را مغتنم بشماری.
در یک روایتی دیگر میفرماید: «صوم النّفس امساک الحواس الخمس عن سائر المأثم».[18] از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که روزهی نفس، غیر از روزهی جسم و روزهی شکم است. روزهی نفس انسان این است که همهی حواس پنجگانهی او از گناهان امساک کنند. «و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشّر»؛[19] دل از همهی موجبات و اسباب شرّ و فساد خالی شود. با خدای متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بیغلّ و غش کنیم. در این جهت، روایات زیادی هست.[20]
روضه
امشب شب شهادت شخصیتی است که خودسازی و تهذیب نفس را در حد اعلای آن انجام داد، تا امام المتقین شد. آقایی که صراط مستقیم است[21] و پدر امت پیامبر است،[22] حال در بستر شهادت افتاده.
شیخ مفید و شیخ طوسى به سند معتبر روایت کردهاند که اصبغ بن نباته گفت: چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) را ضربت زدند و به خانه بردند، من و حارث همدانى و سوید بن غفله با گروهى از اصحاب آن حضرت، جلوی درِ خانه ایشان جمع شدیم، چون صداى گریه از داخل خانهی آن حضرت بلند شد، ما همه گریستیم. پس امام حسن (علیه السّلام) از خانه بیرون آمد و گفت:
امیر المؤمنین (علیه السّلام) مىگوید که به خانههاى خود برگردید، آن جماعت رفتند. من جلویِ خانه آن حضرت ماندم. بار دیگر صداى شیون از خانه آن حضرت شنیدم و من نیز گریستم، باز حضرت امام حسن (علیه السّلام) بیرون آمد و فرمود: نگفتم که به خانههاى خود برگردید؟ گفتم: به خدا سوگند یابن رسول اللّه که جانم یارى نمىکند و پایم قوّت رفتن ندارد، و تا على (علیه السّلام) را نبینم به جائى نمىتوانم رفت. سپس بسیار گریستم.
پس ایشان داخل شده و بعد از اندک زمانى بیرون آمد و مرا به اندرون خانه طلبید. چون داخل شدم دیدم على (علیه السّلام) را بر بالشها تکیه دادهاند و دستمال زردى بر سر مبارکش بستهاند، و روى مبارکش از شدت خونى که از سرش رفته است، چنان زرد شده که ندانستم دستمالش زردتر بود یا رنگ مبارکش.[23]
تقوا و عدالت علی (علیه السّلام) آنقدر زیاد است که به امام حسن (علیه السّلام) میفرماید:
ابن ملجم را حبس کنید و او را طعام و آب بدهید و او را نیکو رعایت کنید. اگر من زنده بمانم، اگر خواهم قصاص خواهم کرد و اگر خواهم عفو خواهم نمود، و اگر از دنیا بروم اختیار با شماست، و اگر عزم کشتن او نمائید بیش از یک ضربت به او نزنید، و گوش و بینى و اعضاء او را مبرید.[24]
سالها با چاه همدم بودهام همنشین رنج و ماتم بودهام
سالها در پیچ و تاب زندگی همدم دیرینهی غم بودهام
آسمانیها شهادت میدهند روی دینم قرص و محکم بودهام
من پس از هجده بهار از چشم یاس شاهد باران نم نم بودهام
بارها با چاه هم گفتم که من داغدار قامتی خم بودهام
داغ زهرا بود من را پیر کرد غصّهاش من را ز دنیا سیر کرد
[2] التوبه، آیات 75 الی 77
[3] محمد جعفر اسلامی، شأن نزول آیات، ص: 310
[6] حسن بن محمد دیلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 46
[7] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 289
[8] على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ، ص: 494
[10] محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج2، ص: 526
[13] محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص: 402
[15] على بن حسن طبرسى، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص: 325
[16] محمد بن احمد فتال نیشابورى، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج2، ص: 350
[18]على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ، ص: 305
[20] بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه مورخ 12/10/76
[21] علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص: 28
[22] محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، النص، ص: 332
[23] محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ص:326
[24] محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ص:325