بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
«هرگاه على (علیه السلام) میان دو کار که در هر دو رضاى خدا بود قرار مىگرفت، همواره آن کاری را بر مىگزید که سختتر از دیگرى بود. على (علیه السلام) همیشه از دسترنج خود مىخورد و آن را براى او از مدینه مىآوردند و اگر خوردن سویق (آرد جو یا آرد گندمِ بو دادهی نامرغوب) را انتخاب مىکرد، آن را در کیسهای مىنمود و بر سر آن مهر مىزد تا مبادا کسى چیزى بر آن بیفزاید. در دنیا چه کسى زاهدتر از على تواند بود؟!»[1]
همچنین عقبة بن علقمه تعریف میکند:
بر على (علیه السلام) داخل شدم. در مقابلش ظرفى شیر ترش بود. چنان که بوی ترشىاش مرا آزار داد و تکهاى نان خشک. گفتم:
«یا امیرالمؤمنین! غذاى شما چنین است؟» گفت: «اى ابوالجنوب! دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نانى خشکتر از این مىخورد و جامهاى خشنتر از این جامه مىپوشید (و به جامه خود اشاره کرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم مىترسم که به او ملحق نشوم.»[2]
اقناع اندیشه
در تاریخ نمونههای زیادی از سادهزیستیِ امیرمؤمنان (علیه السلام) ثبت شده است. میتوان گفت که سادهزیستی امام علی (علیه السلام) بر پایه زهد و قناعت استوار بوده و با اینکه آن حضرت از نظر اقتصادی درآمد بسیار زیادی داشتهاند اما نسبت به مال دنیا بیرغبت بوده و به استفاده حداقلی از دنیا بسنده مینمودند، چنانچه نقل شده است:
قال علی (علیه السلام) یَوْماً عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ مَنْ یَشْتَرِی مِنِّی سَیْفِی هَذَا وَ لَوْ أَنَّ لِی قُوتَ لَیْلَةٍ مَا بِعْتُهُ وَ غَلَّةُ صَدَقَتِهِ تَشْتَمِلُ حِینَئِذٍ عَلَى أَرْبَعِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فِی کُلِّ سَنَة.[3]
امام علی (علیه السلام) روزی بر منبر کوفه رفته و فرمود: چه کسی شمشیر مرا از من میخرد؟ اگر غذای یک شب را داشتم، آنرا نمیفروختم. این سخنان حضرت در حالی بود که غلاتی که آن حضرت به عنوان صدقه میداد، حدود چهل هزار دینار در هر سال بود.
اما درباره زهد و قناعت باید بگوییم که این دو صفت از صفات پسندیده ایمانی است، که باعث سرعت یافتن سیر إلی الله میگردد؛ ولی باید گفت که زهد یک مقوله درونی و قلبی است، چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در تعریف زهد میفرماید:
الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»[4] وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه.[5]
تمام زهد، در دو جمله از قرآن [گرد آمده] است. خداوند سبحان فرموده: «تا بر آنچه از دست شما رفته، افسوس مخورید و براى آنچه به شما داده است، شادمان نشوید.» کسى که بر گذشته افسوس نخورد و براى آنچه به دستش مىرسد شاد نشود، هر دو جانب زهد (زهد کامل) را گرفته است.
اما قناعت، بیشتر جنبهی رفتاری و عملی دارد. چنانچه از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر قناعت سؤال شد:
مَا تَفْسِیرُ الْقَنَاعَةِ؟ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقْنَعُ بِمَا یُصِیبُ مِنَ الدُّنْیَا یَقْنَعُ بِالْقَلِیلِ وَ یَشْکُرُ الْیَسِیر.[6]
حضرت فرمود: راضى و خرسند باشد به آنچه از دنیا به وى مىرسد. راضى باشد به کم، و درباره اندک نعمتى که به او مىرسد (خداى را) سپاس گوید.
درباره فواید قناعت در مناسبت اعتکاف به طور مفصل بحث و بررسی صورت گرفت و در این مقال تنها به دو مورد بسنده مینماییم. خداوند در قرآن میفرماید:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون.»[7]
هر کس- از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیاتِ [حقیقى] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهیم داد.
در ذیل این آیه شریفه از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) وارد شده است که فرمودند: مقصود از حیات طیبة، زندگى با قناعت است.[8]
در مورد قناعت، روایات متعددی با مضمون ذیل وارد شده است:
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْمَعَاشِ رَضِیَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ.[9]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که به معاشِ اندک از ناحیه خداوند راضى گردد، خدا هم به عمل اندک او راضى شود.
اما باید بگوییم که زهد در دنیا فواید فراوانی دارد. برخی فوایدی که در این زمینه وارد شده است را ذکر مینماییم:
1. اعطاء حکمت از جانب خداوند و شناخت راه صحیح زندگی و کسب جواز بهشت:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنْیَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ.[10]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسى که به دنیا بىرغبت باشد، خدا حکمت را در قلبش بر جا دارد و زبانش را به آن گویا سازد، و او را به عیبهاى دنیا و درد و دوایش بینا گرداند، و او را از دنیا سالم بیرون کند و به بهشت دارالسلام درآورد.
2. چشیدن شیرینی ایمان و مقدمهسازی انجام خیرات:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: همه خیرها در خانهاى نهاده شده و کلیدش را زهد و بىرغبتى به دنیا قرار دادهاند. سپس فرمود: رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) فرمودند: مرد شیرینى ایمان را در قلبش نمییابد، تا آنکه باکش نباشد که چه کسى دنیا را خورد. آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: شناختن شیرینى ایمان بر دلهاى شما حرام است، تا زمانی که به دنیا بىرغبت شوید. [11]
3. یاری شدن در مسیر دینداری:
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ الْأَخْلَاقِ عَلَى الدِّینِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا.[12]
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: اخلاقى که بیشتر انسان را کمک به دین میکند، زهد نسبت به دنیاست.
4. هموار نمودن مسیر خیر دنیا و آخرت:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا وَ فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَهَا وَ مَنْ أُوتِیَهُنَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.[13]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون خدا خیر بندهاى را خواهد، او را نسبت به دنیا بىرغبت و نسبت به دین دانشمند کند و به عیوب دنیا بینایش سازد؛ و به هر که این خصلتها داده شود، خیر دنیا و آخرت داده شده است.
5. آسایش قلب و بدن در دنیا:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُکْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا یُرِیحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ.
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلّم): بىرغبتى به دنیا، تن و جان را آسایش مىبخشد و رغبت به آن تن و جان را به رنج مىافکند .
6. هدایت مستقیم از جانب خداوند و به دست آوردن علم الهی:
قَالَ امیر المؤمنین علی (علیه السلام): مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَجْزَعْ مِنْ ذُلِّهَا وَ لَمْ یُنَافِسْ فِی عِزِّهَا هَدَاهُ اللَّهُ بِغَیْرِ هِدَایَةٍ مِنْ مَخْلُوقٍ وَ عَلَّمَهُ بِغَیْرِ تَعْلِیمٍ وَ أَثْبَتَ الحِکْمَةَ فِی صَدْرِهِ وَ أَجْرَاهَا عَلَى لِسَانِهِ.[14]
امام على (علیهالسلام): هر که دل از دنیا برکنَد و از خوارىِ آن بیتابى نکند و براى رسیدن به ارجمندىِ آن به رقابت برنخیزد، خداوند او را هدایت کند، بىهدایت مخلوقى و علمش آموزد، بىآن که از کسى تعلیم گیرد و حکمت را در سینهاش استوار دارد و آن را بر زبانش جارى سازد .
7. جلب رحمت الهی:
قال عَلیٌّ (علیه السلام): إزْهَدْ فِی الدُّنْیَا تَنْزِلْ عَلَیْکَ الرَّحْمَة.[15]
امام علی (علیه السلام) فرمودند: در دنیا زاهد باش تا رحمت الهی بر تو نازل شود.
8. آسان شدن تحمل مصیبتها:
قال علی بن الحسین (علیهما السلام): مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِب.[16]
امام سجاد (علیه السلام): هر که دل از دنیا برکند، مصیبتها بر او آسان شود.
اما شاید این سوال پیش بیاید که برای به دست آوردن زهد در دنیا چه باید کرد؟ در اینباره نیز روایاتی وارد شده که راههای بدست آوردن زهد در دنیا را مطرح نموده است:
1. تمرین زهد:
قال علیٌ (علیه السلام): أوّلُ الزّهدِ التّزهّد.[17]
امام علی (علیه السلام): آغاز زهد، خود را به زهد واداشتن (و تمرین کردن زهد) است.
2. زیاد یاد مرگ نمودن:
عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیجَعْفَرٍ (علیهما السلام) حَدِّثْنِی بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا.[18]
ابو عبیده حذاء گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: حدیثى به من بفرما که از آن سود برم. فرمود: اى اباعبیده، بسیار یاد مرگ کن، زیرا شخصى از مرگ بسیار یاد نکند، جز آنکه به دنیا بىرغبت شود.
3. یاد آخرت و نعمتهای بهشت و عذاب دوزخ:
قال علیٌ (علیه السلام): أَکْثِرْ ذِکْرَ الْآخِرَةِ وَ مَا فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ وَ الْعَذَابِ الْأَلِیمِ فَإِنَّ ذَلِکَ یُزَهِّدُکَ فِی الدُّنْیَا وَ یُصَغِّرُهَا عِنْدَک.[19]
امام على (علیه السلام): از آخرت و نعمتها و عذاب دردناک آن بسیار یاد کن؛ زیرا این کار، تو را به دنیا بىرغبت و آن را در نظرت بىمقدار مىکند.
4. تفکر درباره دنیا:
قال موسی بن جعفر (علیهما السلام): إنّ العُقَلاءَ زَهِدُوا فی الدنیا و رَغِبُوا فی الآخِرَةِ، لأنّهم عَلِمُوا أنَّ الدنیا طالِبَةٌ و مَطلوبَةٌ، و الآخِرَةَ طالِبَةٌ و مَطلوبَةٌ، فَمَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتهُ الدنیا حَتَّى یَستَوفِیَ مِنها رِزقَهُ، و مَن طَلَبَ الدنیا طَلَبَتهُ الآخِرَةُ فَیَأتِیهِ المَوتُ فَیُفسِدُ علَیهِ دُنیاهُ و آخِرَتَهُ.[20]
امام کاظم (علیه السلام): خردمندان، به دنیا بىرغبتند و به آخرت مشتاق؛ زیرا مىدانند که دنیا طالب است و مطلوب و آخرت نیز طالب است و مطلوب؛ هر که آخرت را طلبد، دنیا در طلب وى برآید، تا وى روزى خود را به تمام از آن دریافت کند و هر که دنیا را طلبد، آخرت در طلب وى برآید و مرگش فرا رسد و دنیا و آخرتش را بر وى تباه کند.
آری! انسان مؤمنِ زاهد در دنیا با سادهزیستی، اسباب آسایش دنیا و آخرت را برای خویش فراهم میآورد اما این نکته قابل ذکر است که همانطور که مطرح شد، زهد یک احساس درونی است که البته در رفتار انسان نیز منعکس میگردد.
مسئله مهم دیگری که در این بحث باید ذکر گردد این است که زهد و قناعت در هر زمانی به یک صورت در زندگی اولیاء خدا جلوه پیدا میکند. در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به خاطر وضعیت زندگی مردم و سطح پایین معیشتِ بسیاری از مؤمنین، زهد در زندگی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به صورتی کامل تجلی پیدا کرد ولی در زندگی ائمهی دیگر، زهد بدین صورت جلوه نکرد اگرچه ایشان نیز نسبت به دنیا بیرغبت بودند، چنانکه در روایتی وارد شده:
امام صادق (علیه السلام) تعریف میکند: در حال طواف مردى جامهام را کشید، برگشتم دیدم عَبّاد بصرى است. گفت: «اى جعفر بن محمد، این چنین لباس (قیمتى) مىپوشى، با آن نسبتى که با على دارى؟!» گفتم: «واى بر تو! این جامهی کوهى است که به یک دینار و خردهاى خریدهام؛ و على (علیه السلام) در زمانى بود که مناسب آن زمان همانگونه جامه بود که مىپوشید، و اگر من در این زمان چنان لباسى بپوشم، مردم خواهند گفت: این آدم ریاکارى است مثل عَبّاد.»[21]
البته زمان امام صادق (علیه السلام) عصر اوج گرفتن تصوّف بود، فلذا آن حضرت برای مقابله با تفکر تصوّف، لباسهایی در سطح بقیه مردم میپوشند، ولی زندگی ائمه (علیهم السلام) تا حدی که موجب انحراف جامعه و یا برخورد حکومتها نمیشد، ساده و بدون تجمل بوده است. فلذا شایسته است که ما شیعیان و محبین اهلبیت (علیهم السلام) نیز با تأسی به سیره آن بزرگواران از تجملات و آلوده شدن به زرق و برق دنیا و دلبستگی به زندگی مادی پرهیز نماییم و زندگی خویش را تا حد ممکن از زوائد خالی کنیم و در عوض بر انفاقات خویش بیافزاییم؛ چنانکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینچنین عمل مینمود. مخصوصاً در شرایط فعلی که در جامعه اسلامی زندگی مینماییم و فقراء شیعه در بلاد مسلمین قابل شناسایی و کمک هستند. لذا باید زندگی یک فرد مؤمن در حد رفع نیازهای ضروریاش اداره شود و بقیه درآمدِ فرد، صرف دیگران گردد، اعم از انفاقات مالی یا غیر مالی، مثل سنت افطاری دادن و یا اکرام میهمان و غیره؛ همانگونه که سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) همینگونه بوده است؛ و بدین صورت انسان مؤمن میتواند زاد و توشه آخرت خویش را بهتر فراهم سازد.
رفتارسازی
عدی بن حاتم، حضرت علی (علیه السلام) را در حالی دید که مشک کوچکی از آب، به همراه تکههایی از نان جو و نمک جلویش بود. به ایشان گفت: «یا امیرالمؤمنین، من پیوسته تو را میبینم که روزت با جهاد سپری میشود و شبت با بیداری و اندیشه نمودن (برای حل مشکلات حکومت). آن وقت این است غذای تو؟!»
حضرت با سرودهای پاسخ او را فرمود:
«ثروت و فقر در روح همه وجود دارد، اگر قناعت را پیشه کرد هرچه پاداش به او داده شود کم است.
روح را با قناعت تربیت کن. اگر او را به قناعت تربیت نکنى بیش از مورد نیاز از تو درخواست مىکند.
براى کسى که دنبال لذت باشد و قناعت نداشته باشد، نه نسبت به آنچه از عمر پشت سر گذاشته، لذت دیده و نه در حوادثى که در پیش دارد، لذتى خواهد داشت.»[22]
زندگی امیرمؤمنان و مولای متقیان (علیه السلام) بدین صورت میگذشت. آن حضرت آنقدر اهل انفاقات و موقوفات بودند که گاهی برای رفع احتیاجات خویش به ظاهر دچار مشکل میشدند، چنانچه در تاریخ آمده است:
یک روز حضرت علی (علیه السلام) مجبور شد برای خرید پیراهنی، شمشیر خود را به فروش بگذارد. او به بازار رفت و شمشیرش را عرضه نمود و فرمود:
«چه کسى این شمشیر از من مىخرد؟ اگر بهاى لباسی داشتم آن را نمىفروختم! به خدا قسم چه غبارهایی را از صورت پیامبر با این بر طرف نمودم.»[23]
ابو رجاء یکی از افراد قبیله ضبّه، در بازار چشمش به امام (علیه السلام) افتاد. جلو رفت و گفت:
«یا امیرالمؤمنین! من براى تو پیراهن مىخرم و بهاى آن را به هنگام پرداخت عطائت (سهمت از بیت المال) از تو مىگیرم!»
ابورجاء پیراهنی برای حضرت خرید و امام وقتی سهمش را از بیتالمال دریافت کرد، دینش را اداء نمود.[24]
عبد الرزاق یکی از راویان این گزارش میگوید: امام (علیه السلام) در زمانی شمشیرش را به بازار برای فروش برده بود، که تمام جهان اسلام غیر از شام در اختیارش بود.[25]
همچنین درباره آن یعسوب المؤمنین[26] نقل شده است: روزی علی بن ابیطالب (علیه السلام) نزد ما آمد در حالی که دو تکه پارچه پوشیده بود. یکی را لنگ نموده بود و دیگری را بر شانه انداخته بود. یک طرف لنگی را بالا گرفته و طرف دیگر را رها کرده بود. پارچهای که بر شانه انداخته بود، وصله داشت. عربی بادیهنشین (که گویا حضرت را نمیشناخت) گفت:
«ای انسان! از این لباسها (ی معمول) بپوش! تو بالاخره یا میمیری و یا کشته میشوی (مالت را ذخیره نکن!)»
حضرت فرمود: «ای اعرابی! من این دو تکه را میپوشم زیرا این دو من را از کبر دورتر نگه میدارد و در نمازم برایم بهتر است، و سنت (و روش) برای مؤمن است (مؤمنین از آن تبعیت میکنند).»[27]
پرورش احساس
زهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عین توانمندی مادی بود و ایشان از مواهب دنیا برای خود استفاده نمینمودند، ولی نعمتهای دنیا را ارزانی دیگران میداشتند و حتی در این مسیر در صورت لزوم از قدرت امامت نیز استفاده میکردند، چنانکه در روایات آمده است:
امام علی (علیه السلام) از مردی خواست تا میهمانش شود. او هم قبول کرد. وقتی وارد منزل امام شد و نشست، حضرت یک تکه نان خشک و کاسهای که در آن مقداری آب باشد طلبید. حاضر کردند. حضرت آن کاسه را جلو میهمان نهاد و قطعهای از آن نان را در میان کاسه گذاشت، و به مهمان فرمود:
«بخور!» مهمان آن نان را بیرون آورد و ناگاه دید ران بریان شدهی پرنده است، آن را خورد. حضرت بار دیگر قطعه نان خشکی در میان آن کاسه نهاد و فرمود:
«بخور!» مهمان آن را بیرون آورد، دید قطعه حلوا است. به امام عرض کرد: «ای مولای من! نان خشک به کاسه مینهی، ولی من آن را به صورت غذاهای متنوع مییابم!» حضرت فرمود: «آری این نان خشک در ظاهر است، و آن غذاهای متنوع در باطن است، سوگند به خدا کار ما همینگونه است!»[28]
آری! امام معصوم توانایی استفاده از نعمتهای دنیا را هم به صورت عادی و کسب درآمد اقتصادی و هم به صورت فوقالعاده دارد، ولی زندگی خویش را با سادگی میگذراند و به اصطلاح فقرِ اختیاری را انتخاب مینماید. یک نمونهی دیگر از نمودهای زهد امام علی (علیه السلام) در عین قدرت و توانایی، اینگونه در تاریخ ثبت شده:
روزی امام وارد منزل شد در حالی که گرسنه بود و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز اظهار داشت که طعامی در منزل موجود نیست. حضرت عبای خود را نزد فردی یهودی که در همسایگی آنها منزل داشت گرو گذاشته و مقداری جو گرفت. وقتی حضرت به طرف منزلش راه افتاد، یهودی حضرت را صدا زد و گفت:
«قسم میدهم شما را که صبر کنی تا از شما مسئلهای بپرسم.» حضرت ایستاد و مرد یهودی گفت:
«پسر عموی شما گمان میکند که حبیب خدا و اشرف انبیاء است. چرا درخواست نمیکند از خدای تعالی که شما را بضاعتی بدهد و از این فقر و فاقه که در آن هستی نجات یابید؟»
حضرت سر به زیر انداخت و مکثی کرد و بعد سرش را بلند کرده و فرمود:
«ای برادر یهودی! به خدا قسم از برای خداوند بندگانی است که اگر از خدا تقاضا کنند که این دیوار را برای آنها طلا کند، البته خواهد کرد!»
ناگاه دیوار به تلألؤ درآمد و میدرخشید و طلای خالص شد!
امام به دیوار اشاره کرد و فرمود: «قصدم (طلا شدن) تو نبود! خواستم مثلی زده باشم!»
مرد یهودی با مشاهده این اعجاز و بزرگواریِ حضرت، مسلمان شد.[29]
روضه
آری! این امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که از دنیای فانی برای خویش چیزی نمیخواهد و اینگونه به دور از زیور دنیا زندگی میکند؛ و علی (علیه السلام) همچنان ساده زندگی نمود تا شربت شهادت را نوشید.
از امّ کلثوم نقل شده که فرمود: چون شب نوزدهم ماه رمضان رسید، پدرم به خانه آمد و به نماز ایستاد. من براى افطارِ آن جناب طبقى حاضر گذاشتم که دو قرص نان جو با کاسهاى از شیر و مقدارى نمک آسیاب شده در آن بود.
چون از نماز فارغ شد و آن طبق را نگریست، بگریست و فرمود: اى دختر! براى من در یک طبق دو خورش حاضر کردهاى؟ مگر نمىدانى که من متابعت از برادر و پسر عمّ خود رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) مىکنم؟
اى دختر! هر که خوراک و پوشاک او در دنیا نیکوتر است، ایستادنش در قیامت نزد حق تعالى بیشتر است.
اى دختر! در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عذاب.
پس بخشى از زهد حضرت رسول (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) را یادآور شده و فرمود: به خدا سوگند افطار نکنم تا از این دو خورش یکى را بردارى. پس من کاسهی شیر را برداشتم و آن حضرت اندکى از نان جو با نمک تناول فرمود و حمد و ثناى الهى به جا آورد و برخاست و به نماز ایستاد. پیوسته مشغول رکوع و سجود بود و تضرّع و ابتهال به درگاه خالق متعالى مىنمود.[30]
رمضان بود و شب نوزدهم
ام کلثوم کنار پدرش
سفره گسترده به افطار على
شیر و نان و نمک آورد برش
میهمان، مظهر عدل و تقوى
میزبان، دختر نیکو سِیَرش
على آن مرد مناجات و نماز
چونکه افتاد به آنها نظرش
چشمههاى غم او جوشان شد
ریخت زان منظره اشک از بصرش
گفت: در سفره من کى دیدى؟
دو خورش، یا که از آن بیشترش
نمک و شیر، یکى را برگیر
بنه از بهر پدر، آن دگرش
شیر حق، عاقبت از شیر گذشت
که بشد نان و نمک، ما حضرش
حیدر از شوق شهادت، بیدار
در نظر وعدهی پیغامبرش
که شب نوزدهم، از رمضان
رسد از باغ شهادت، ثمرش
بىقرار و نگران بود على
چون مسافر که به آخر سفرش
گاه از خانه برون میآمد
تا کى از راه رسد منتظرش
گه به صد شوق، نظر میفرمود
به سما و به نجوم و قمرش
گاه در جذبهی معراج نماز
بیخود از خویش و جهان زیر پرش
چه خبر داشت خدایا آن شب
که على در هیجان از خبرش
ام کلثوم غمین و نگران
کاین شب تار چه دارد سحرش؟
گشت آمادهی رفتن حیدر
مضطرب دختر خونین جگرش
چون که از خانه برون میآمد
چفت در، بند گشود از کمرش
که مرو یا على از خانه برون
تا سحر بگذرد و این خطرش
على آن روح مناجات و نماز
شرح قرآن سخن چون شکرش
گفت با خود که کمر محکم کن
بهر مردن که عیان شد اثرش
تا که نزدیک بشد صبح وصال
مسجد کوفه بشد باز درش
على آن بندهی تسلیم خدا
صاحب الامر قضا و قدرش
کعبه زادى که خدا دعوت کرد
بار دیگر به سراى دگرش
چون که جا در بر محراب گرفت
من چه گویم که چه آمد به سرش
کوفه لرزید ز تکبیر على
ناله برخاست ز سنگ و شجرش
فلک افشاند به سر، خاک عزا
چرخ، وا ماند ز سیر و گذرش
آه از آن دم که على غرقِ به خون
بود بر دوش شبیر و شبرش
[1] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 81
[2] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 84
[3] محمد بن حسین شریف الرضى، خصائص الأئمة علیهم السلام (خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام)، ص: 79
[5] محمد بن حسین شریف الرضى، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 553
[6] محمدبن علی بن بابویه، معانی الأخبار ؛ النص ؛ ص261
[8] محمد بن حسین شریف الرضى، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 509
[9] محمد بن یعقول الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 138
[10] محمد بن یعقول الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 128
[11] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 128
[13] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 130
[14] حسن بن على بن شعبه حرانى، تحف العقول، النص، ص: 223
[15]على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ، ص: 83
[16] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 131
[17] عبد الواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 189
[18] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 131
[19]حسن بن على بن شعبه حرانى، تحف العقول، النص، ص: 76
[20] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 18
[21] حسن بن فضل طبرسى، مکارم الأخلاق، ص: 97
[22]مسعود بن عیسى ورام بن أبی فراس - محمد رضا عطایى، مجموعة ورام، ج2، ص: 77
[23] احمد بن عبدالله ابونعیم ، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 1، ص 83
[24] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 63
[25] یوسف بن عبد الله بن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 2، ص 465
[26] یکی از القاب آن امام المتقین است و به معنای ملکه مؤمنین میباشد (شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج2، ص: 278)
[27] اسماعیل بن عمر بن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8 ص 3 (ط مطبعة السعادة بمصر)
[28] محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 41، ص 273
[29] على بن موسى بن طاووس، الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین، النص، ص: 454
[30] شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ج1،ص:418