بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
در زمان حکومت أمیر المؤمنین امام علی (علیه السلام) روزی مالى از جبل[1] رسید. به امام خبر دادند. حضرت از جای خود بلند شد و دیگرانی هم که با ایشان بودند همراه حضرت شدند. امام نزد ساربانان رسید. مردم گرد آمده و ازدحام نموده بودند. حضرت چند ریسمان گرفت و آنها را به هم گره زد و به گرد آن اموال کشید و فرمود:
«هیچ کس حق ندارد که از این ریسمان پاى به درون گذارد.»
مردم پشت ریسمان نشستند. امام به درون ریسمان آمد و فرمود: «سران هفتگانه کجایند؟!»
آن زمان هفت طائفه در کوفه زندگی میکردند. رؤسای طوائف آمدند. پس از آن حضرت به کمک آنان این جوال[2] را در آن جوال مىریخت تا همه اموال را به هفت قسمت تقسیم نمود. در آن میان گرده نانى بود، آنرا نیز بشکست و هفت قسمت کرد و بر هر قسمت از سهم طوائف تکهاى از آن نهاد. سپس شعری از جذیمه ابرش خواند:[3]
«این چیزى است که من چیدهام و خوبهایش هم در میان آنهاست، در حالى که دیگر قارچچینان همیشه دستشان به دهنشان بود.»
و بعد بر آن جوالها قرعه زد. هر یک از سران، قوم خود را فراخواند تا جوالهایی که سهمشان شده بود را با خود ببرند.[4] و هیچ از این میان برای خودش اختصاص نمیداد.
عدالت امیر المؤمنین (علیه السلام) هیچگاه اجازه نمیداد که ایشان به شخصی بیش از دیگران از بیت المال مسلمین بخشش نماید؛ چنانچه نقل شده است:
عاصم بن میثم، هنگامی که امام بیت المال را تقسیم میکرد نزد حضرت آمد و گفت:
«من پیرمرد کهنسالی هستم و بدهکارم!»
حضرت فرمود: « به خدا قسم این (بیت المال) حاصل دسترنج من و یا زمینی از طرف والدینم نیست! اینها امانتی است که من تحویل گرفتم!» و بعد (روی به اصحابش کرده و) فرمود: «خداوند مورد رحمت قرار دهد کسی را که کمک کند به پیرمرد کهنسالی که بدهکار است!»[5]
اقناع اندیشه
خداوند متعال در قرآن کریم درباره اجرای عدالت بارها فرمان داده است، تا آنجا که امر مینماید حتی در برابر افرادی که با آنان دشمنی دارید نیز عدالت مراعات شود و میفرماید:
وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى.[6]
(و البتّه نباید دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است.)
در این زمینه روایات فراوانی نیز وارد شده است. یکی از این روایات، حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) است که امر به رعایت عدل کرده و میفرماید:
اِنَّ العَدلَ میزانُ اللّهِ سُبحانَهُ الَّذى وَضَعَهُ فِى الخَلقِ و َنَصَبَهُ لاِقامَةِ الحَقِّ فَلا تُخالِفهُ فى میزانِهِ وَ لا تُعارِضهُ فى سُلطانِهِ.[7]
به راستى که عدالت، ترازوى (معیار) خداى سبحان است که در میان خلق نهاده است و براى بر پاداشتن حق نصب فرموده، پس در ترازوى خداوند با او مخالفت نکن و با حکومتش مقابله ننما.
در روایات، مواردی به عنوان مصادیق عدالت مطرح شده است که با توجه به آنها فهمِ مصادیق دیگر عدالت با سهولت بیشتری امکانپذیر میگردد.
1. قال علیٌ (علیه السلام): لَا عَدْلَ أَفْضَلُ مِنْ رَدِّ الْمَظَالِمِ.
امام علی (علیه السلام) فرمودند: هیچ عدالتى بهتر از بازگرداندن حقوق پایمال شده نیست.
2. قال علیٌ (علیه السلام): أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُوم.[8]
امام علی (علیه السلام) فرمودند: بهترین عدالت یارى مظلوم است.
3. قال الصادق (علیه السلام): اَعدَلُ النّاسِ مَن رَضِىَ لِلنّاسِ ما یَرضى لِنَفسِهِ وَ کَرِهَ لَهُم ما یَکرَهُ لِنَفسِهِ.[9]
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: عادلترین مردم کسى است که براى مردم همان را بپسندد که براى خود مىپسندد و براى آنان نپسندد آنچه را براى خود نمىپسندد.
4. قال علیٌ (علیه السلام): أَعدَلُ النّاسِ مَن أَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ.[10]
امام علی (علیه السلام) فرمودند: عادلترین مردم کسى است که با کسى که به او ظلم کرده با انصاف رفتار کند.
آری! عدالت آنقدر دارای ارزش است که در احادیث آمده:
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّینَ سَنَةً قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ جَوْرُ سَاعَةٍ فِی حُکْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَعَاصِی سِتِّینَ سَنَة.[11]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یک ساعت به عدالت رفتار کردن بهتر از شصت سال عبادت است؛ عبادتی که شبهایش را بیدار و روزهایش را روزهدار باشد، و یک ساعت حکم به ظلم کردن نزد خدا از گناهان شصت سال سختتر و بزرگتر است.
اما در صورتی که عدالت ترک شود و ظلمی واقع گردد نیز آثار منفی به دنبال خواهد داشت. البته این نکته نیز واضح است که انسان از ظلمهای کوچک به ظلمهای بزرگ میرسد و اگر فرد به دنبال اصلاحِ خود نباشد و از گناهان کوچک توبه ننماید، همان گناهان کوچک او را به ورطه گناهان بزرگ میکشانند.
در اینجا برخی از آثار منفیِ ظلم و ترک عدالت را مطرح مینماییم:
1. گرفتاری در عذاب دائم
ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الخُْلْدِ هَلْ تجُْزَوْنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُون.[12]
پس به کسانى که ستم ورزیدند گفته شود: عذاب جاوید را بچشید. آیا جز به [کیفر] آنچه به دست مىآوردید، جزا داده مىشوید؟
2. مشمول شفاعت نمیشوند
فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَینِْ اثْنَینِْ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لَا تخَُاطِبْنىِ فىِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنهَُّم مُّغْرَقُون.[13]
پس به او وحى کردیم که: زیر نظر ما و [به] وحى ما کشتى را بساز، و چون فرمان ما دررسید و تنور به فوران آمد، پس در آن از هر نوع [حیوانى] دو تا [یکى نر و دیگرى ماده] با خانوادهات- بجز کسى از آنان که حکم [عذاب] بر او پیشى گرفته است- وارد کن، درباره کسانى که ظلم کردهاند با من سخن مگوى، زیرا آنها غرق خواهند شد.
3. معذرت خواهی آنها در قیامت پذیرفته نمیشود
فَیَوْمَئذٍ لَّا یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُون.[14]
و در چنین روزى، [دیگر] پوزشِ آنان که ستم کردهاند سود نمىبخشد، و بازگشت به سوى حق از آنان خواسته نمىشود.
4. گرفتاری در عذابی بزرگ و سهمگین
فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَ لَا نَصْرًا وَ مَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیراً.[15]
قطعاً [خدایانتان] در آنچه مىگفتید، شما را تکذیب کردند در نتیجه نه مىتوانید [عذاب را از خود] دفع کنید و نه [خود را] یارى نمایید و هر کس از شما شرک ورزد عذابى سهمگین به او مىچشانیم.
5. جان دادن سخت
وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فىِ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَائِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ غَیرَ الحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ ءَایَاتِهِ تَسْتَکْبرُِون.[16]
و کاش ستمکاران را در گردابهاى مرگ مىدیدى که فرشتگان [به سوى آنان] دستهایشان را گشودهاند [و نهیب مىزنند:] «جانهایتان را بیرون دهید» امروز به [سزاى] آنچه به ناحق بر خدا دروغ مىبستید و در برابر آیات او تکبر مىکردید، به عذاب خوارکننده کیفر مىیابید.
6. هدایت نمیشوند
وَ اللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.[17]
و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمىکند.
7. محرومیت از همنشینی خوبان در دنیا
وَ إِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین.[18]
و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشى انداخت، پس از توجّه، [دیگر] با قوم ستمکار منشین.
8. کاهش عمر
قال علیٌ (علیه السلام): الْبَغْیُ یَصْرَعُ الرِّجَالَ وَ یُدْنِی الْآجَال.[19]
امام علی (علیه السلام) فرمودند: ظلم و تجاوز، انسان را زمین مىزند و مرگها را نزدیک مىسازد.
در بیان آثار ظلم به همین مقدار بسنده مینماییم، اگرچه آیات و روایات فراوانی در مذمت و عواقب ظلم وارد شده است.
نکته بعد این است که چه ظلمهایی در پیشگاه خداوند قابل بخشش است و چه ظلمهایی قابل بخشش نیست. در این زمینه امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) میفرماید:
أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَکُ و ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یُطْلَبُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ»[20] وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضا.[21]
آگاه باشید که ظلم بر سه قِسم است: ظلمى که نابخشودنى است، و ظلمى که بدون مجازات نمىماند، و ظلمى که بخشودنى و جبران شدنى است. امّا ظلمى که نابخشودنیست، شرک به خداى سبحان است که فرمود: «خداوند هیچ گاه از شرک به خود، در نمىگذرد»؛ و امّا ظلمى که بخشودنى میباشد، ستمى است که بنده با گناهان بر خویشتن روا داشته است و ظلمى که بدون مجازات نیست، ستمگرى بعضى از بندگان بر بعض دیگر است.
آری! عدالت ورزیدن باعث رشد انسان و صعود او به مراتب کمال میگردد و در دنیا و آخرت در محضر خداوند متعال و اولیاء او، انسانِ مؤمن را روسفید مینماید.
رفتارسازی
روزى حضرت على (علیه السلام) بیت المال را تقسیم مىکرد که به ناگاه طفلى از نوههاى امام آمد و از بیت المال چیزى برداشت و رفت. امام سراسیمه به دنبال آن کودک دوید و آنچه را که در دستش بود گرفت و به بیت المال مسلمین برگردانید. مردم به حضرت عرض کردند: «یا على! این طفل هم، خود سهمى از بیتالمال دارد.»
امام فرمود: «هرگز! بلکه تنها پدرش سهمى دارد. آنهم به قدر سهم هر مسلمان عادى. پس هرگاه آن سهم را گرفت، به هر قدر که خود لازم بداند به آن طفل خواهد داد.»[22]
آری! عدالت مولای متقیان اجازه نمیداد که حتی در حالی که مردم و اطرافیان حضرت، حق میدهند که مالی به طفلی داده شود، آن مال به نوه امام داده شود و اینگونه بین خویشاوند و غیر خویشاوند و بزرگ و کوچک بدون ذرهای تردید، عدالت را جاری مینمود. همچنین آن حضرت در تقسیم بیتالمال، نهایت دقت را مینمود و جنس خوب و بد را به صورت مساوی تقسیم میکرد، چنانچه نقل شده است:
حضرت جزیه را از اهل ذمه، از جنس همان چیزی میگرفت که آن فرد درست میکرد. از صاحب سوزن سوزن میگرفت و از صاحب مال، مال؛ پس زمانی که آنچه در بیتالمال بود را تقسیم میکرد، اینها را نیز تقسیم مینمود. برخی میگفتند:
«ما نیازی به اینها (مثلاً یک دانه سوزن) نداریم.» حضرت میفرمود:
«خوبهایش را گرفتهاید و بدهایش را برای من رها میکنید! نه به خدا چارهای ندارید جز این که آنها را بگیرید.»[23]
همانطور که مطرح شد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تقسیم بیتالمال و رعایت حقالناس، نهایت دقت را داشتند و به هیچکس اجازه تعدی و بیعدالتی را نمیدادند و در این نکته فرقی بین اقوام و غیر آنها و بزرگ و کوچک نمیگذاشتند. در این زمینه در روایت آمده است:
عمرو بن سلمه، حاکم اصفهان با مالیات آن شهر به کوفه آمد. از جمله اموال، چند خیک عسل و روغن بود. ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد او فرستاد و تقاضای اندکى عسل و روغن نمود. او هم یک خیک روغن و یک خیک عسل براى او فرستاد. روز بعد امام (علیه السلام) براى تقسیم اموال به محل آنها رفت. چون خیکها را شمرد، دو خیک از آنها کم بود. او از ابن سلمه پرسید:
«چرا اینها کم شده؟» ابن سلمه جریان را از حضرت پنهان نمود و گفت:
«آن دو خیک را خواهم آورد!» امام (علیه السلام) او را سوگند داد که علت کم شدن را بگوید. او هم حقیقت را گفت. امام (علیه السلام) کسی را نزد ام کلثوم فرستاد و آن دو خیک را پس گرفت. دید اندکى از آن دو خیک کم شده. نزد تجار فرستاد که ارزیابى کنند. معلوم شد به مقدار سه درهم از آنها کم شده است. حضرت فردی را نزد ام کلثوم فرستاد و سه درهم را از او مطالبه کرد و بعد تمام اموال را تقسیم نمود.[24]
پرورش احساس
روزی قنبر به حضرت علی (علیه السلام) گفت: «یا امیرالمؤمنین! برخیز که براى شما گنجینهاى مخفی کردهام!»
امام (علیه السلام) فرمود: «چه گنجینهاى؟»
قنبر گفت: «با من بیا!»
امام برخاست و با او به خانه رفت. در آنجا دو خرجین پُر از ظروف طلا و نقره بود.
قنبر گفت: «یا امیرالمؤمنین! تو عادت داری که هر چه هست به میان مردم تقسیم کنی و من اینها را براى تو اندوختهام.»
امام (علیه السلام) فرمود: «اگر آتشى فراوان به خانهی من مىافکندى خوشتر از این مىداشتم.» بعد شمشیر کشید و بر آن ظروف زد. ظروف به اطراف پراکنده شد در حالى که از هر یک نیمى یا ثلثى شکسته شده بود.[25] بعد فرمان داد که آنها را تقسیم کنند. ظروف که تقسیم شد حضرت همان شعر جذیمه ابرش را خواند و بعد فرمود:
«اى سیم سپید، فردِ دیگرى جز مرا بفریب و اى طلاى زرد، فرد دیگرى جز مرا بفریب![26]»[27]
و نیز درباره آن حضرت آمده است:
ابو عمرو شعبى خاطرهای را اینگونه تعریف میکند:
پسرکی بودم. روزی همراه با دیگر پسرکان به رحبه (حیاط مسجد جامع کوفه) آمدم. على بن ابى طالب (علیه السلام) را دیدم که میان دو کپه زر و سیم ایستاده بود و تازیانهاى سبک در دست داشت و مردم را از آن دور مىکرد. آنگاه به سمت آن اموال رفت و آن را میان مردم تقسیم کرد تا هیچ از آن باقى نماند. (بعد دیدم) على خود با دست خالى به خانه بازگشت. من به نزد پدرم رفتم و گفتم: «نمىدانم امروز بهترین مردم را دیدهام یا احمقترین آنها را!»
پدرم گفت: «پسرم چه کسی را دیدهاى؟» گفتم: «أمیر المؤمنین على (علیه السلام) را.» و بعد آنچه دیده بودم برایش نقل کردم.
پدرم گریست و گفت: «اى پسر! بهترین مردم را دیدهاى!»[28]
همچنین از تقوا و عدالت علی (علیه السلام) نقل شده است:
زنی به نام ام عثمان که امّ ولد[29] امام علی (علیه السلام) بود، تعریف میکند:
به حضور علی (علیه السلام) آمدم. نزدش مقدار زیادی گل میخک روی هم در حیاط (مسجد کوفه) انباشته شده بود. به ایشان گفتم:
«از این گل میخک به عنوان گردنبند به دخترم ببخش!»
حضرت فرمود: «این را بگیر!» و درهمی را سویم انداخت! سپس فرمود: «این گلها از برای مسلمین است، پس صبر کن تا سهم ما از آن به ما برسد، آن وقت آن را به عنوان گردنبند برای دخترت میبخشیم!»[30]
اگرچه أمیر المؤمنین (علیه السلام) بسیار اهل انفاق و خیرات از اموال خویش بودند، ولی عدالت ایشان همیشه مانع از بخشش از بیتالمال به اطرافیان میشد حتی اگر آن شخص محتاج باشد. در این زمینه در تاریخ آمده است:
روزی عبد الله بن جعفر خدمت امام علی (علیه السلام) آمد و گفت:
«ای امیرالمؤمنین! اگر دستور دهی تا کمکی به من شود و یا هزینهای به من پرداخت شود (خیلی خوب است) زیرا به خدا قسم که من هزینهای (برای گذران زندگی) ندارم، جز این که قسمتی از شتر یا گوسفندانم را بفروشم (شتر و گوسفندانی که با آنها امرار زندگی می کنم).»
امام فرمود: «نه! به خدا برای تو چیزی یافت نمیکنم، مگر این که عمویت را دستور دهی تا دزدی کند و به تو بدهد!»[31]
ماجرای عجیب و قابل تأمل دیگری نیز در این زمینه نقل شده است:
على بن ابى رافع گوید: «من مسؤول بیتالمال على بن ابى طالب (علیه السلام) و کاتب ایشان بودم و در بیتالمال حضرت یک گردنبند لؤلؤ بود که حضرت در روز بصره [درگیرى و تصرف بصره] بدان دست یافته بود.
على بن ابى رافع گوید: دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) کسی را نزد من فرستاد و پیام داد که به من خبر رسیده است که در بیتالمال امیرالمؤمنین (علیه السلام) گردنبند لؤلؤی است و آن در دست توست و من دوست دارم که آن را به عنوان عاریه به من دهى تا در روز عید قربان خودم را با آن بیارایم.
من هم به دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیام دادم که: اى دختر امیرالمؤمنین، این به عنوان عاریهاى مضمونه که باید بازگردانده شود خواهد بود. ایشان هم پذیرفت و گفت: باشد به عنوان عاریه مضمونه که پس از سه روز بازگردانده مىشود. پس از آن، گردنبند را به او دادم. ولى امیرالمؤمنین (علیه السلام) چون گردنبند را در گردن دخترشان دید و آن را شناخت به او فرمود: از کجا این گردنبند پیش تو آمده است؟
او گفت: من این را از على بن ابى رافع گرفتهام تا در عید خودم را با آن زینت کنم و پس از آن بازگردانم. على بن ابى رافع گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من پیام داد و من نزدش رفتم. ایشان به من فرمود: آیا تو به مسلمانان خیانت مىکنى، اى ابن ابى رافع؟
به حضرت گفتم: به خدا پناه مىبرم از این که به مسلمانان خیانت کنم! حضرت فرمود: چگونه گردنبندى که در بیتالمال مسلمانان بوده را (بدون رضایت من و رضایت مسلمانان) به دختر امیرالمؤمنین عاریه دادهاى؟
گفتم: اى امیرالمؤمنین، او دختر شما بود و از من خواست که به او عاریه دهم تا خویش را با آن زینت کند؛ من هم آن را به عنوان عاریه مضمونهی مردوده عاریه دادم و ضمانت آن را در مال خودم به عهده گرفتم و بر من است که آن را سالم به جایگاهش بازگردانم.
حضرت فرمود: همین امروز آن را بازگردان و مبادا که مجدداً چنین کارى کنى که در این صورت کیفرم به تو مىرسد. آنگاه امام (علیه السلام) فرمود: واى بر دخترم! اگر این گردنبند را به شکل عاریه مضمونهی مردوده نگرفته بود، هر آینه اولین زن هاشمى بود که دستش براى سرقت قطع مىشد. على بن ابى رافع گوید: فرمودهی حضرت به دخترشان رسید. او به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: اى امیرالمؤمنین! من دختر تو و پاره تن توأم! چه کسى از من به این گردنبند سزاوارتر است که آن را بر گردن کند؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دخترشان فرمود: اى دختر على بن ابى طالب، خویش را از حقّ جدا نکن. آیا همه زنان مهاجر در این عید این گونه خود را زینت مىکنند؟ على بن ابى رافع گوید: من گردنبند را از دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس گرفتم و آن را به جایگاهش برگرداندم».[32]
امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانند پدری مهربان عدالت را بین تمام مؤمنین جاری مینمود و در حق الناس بسیار مراقب بود، چنانکه نقل شده است:
از همدان و حلوان (شهری است نزدیک بغداد) براى امام عسل و انجیر آوردند، حضرت به نقیبان (تقسیم کنندگام بیت المال) و رؤساء اصحابش دستور داد تا یتیمان را حاضر کنند. سپس سر مشکهاى عسل را در اختیار آنها گذاشت تا بلیسند و خود عسلها را ظرف ظرف، بین مردم تقسیم میکرد.
به حضرت عرض شد: «اى امیرمؤمنان! چرا باید یتیمان سرِ مشکها را بلیسند؟»
فرمود: «زیرا امام، پدر یتیمان است و من به مانند پدرها، لیسیدن آنها را به ایشان واگذاشتم!»[33]
ابو طفیل تعریف میکرد: دیدم علی را که به یتیمان عسل میخورانید. یکی از اصحاب گفت:
«دوست داشتم من هم یتیم بودم!»[34]
مناجات
ندا به حق علی و دعا به حق علی
دوا به حق علی و شفا به حق علی
چه سرفرازم و آقا شدم برای خودم
بلند میشود و افتاده پا به حق علی
گدای کوچهی زهرا شدم عزیز شدم
بزرگ میشود اینجا گدا به حق علی
عجیب نیست اگر باز هم دری واشد
نجات داده مرا بارها به حق علی
مگر نه اینکه همیشه خجالتم دادی
مگر نه اینکه تو گفتی بیا به حق علی
چه خوب دست من و دامنت گره خورده
شدهست این گرهِ بسته وا به حق علی
تمام حاجتم این بود آشتی با تو
شدهست حاجت کهنه روا به حق علی
اگر که پرده بیفتد چه آبرو ریزی ست
مریز آبرویم را خدا به حق علی
به من ز ِ اَخم تو آنقدر عرصه تنگ آمد
بگیر تنگیِ قبر مرا به حق علی
به حق فاطمه که پیش زینبش میگفت
بلند میکنم این شانه را به حق علی
[1] جبل یا جبال، نامى است که به سرزمینهاى میان اصفهان تا زنجان و قزوین و همدان و دینور و رى و بلاد میان آنها اطلاق مىشده. (مراصد الاطلاع ج 1/ ص 309 و 312)
[2] جوال نوعی ظرف است (الصحاح، ج4، ص: 1454)
[3] این بیت مثل است. گویند که عمرو خواهر زاده جذیمة الابرش، از زمین قارچ مىکند. همکاران او بهترین قارچی که مىیافتند خود مىخوردند ولى عمرو همه آنها را در آستین مىنهاد تا براى دایى خود آورد. و این بیت خواند:
هذا جناى و خیاره فیه * اذ کلّ جان یده الى فیه
[4] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 51
[5] محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج2، ص: 110
[7] على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ، ص: 150
[8] على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ، ص: 113
[9] محمد بن على بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص: 394
[10] على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ، ص: 116
[11] محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار، ص: 154
[19] عبد الواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 80
[21] محمد بن حسین شریف الرضى، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 255
[22] باقر شریف القَرْشی، حیاة الامام حسین ، ج 1، ص 388
[23] نعمان بن محمد بن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج2، ص: 362
[24] ابو الحسن على بن محمد بن محمد بن عبد الکریم شیبانى جزرى مشهور به عز الدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3،ص:400
[25] ظروف طلا و نقره، قابل استفاده نیست، زیرا خوردن غذا و یا نوشیدنی در آنها حرام است. تنها استفاده از آنها تهیه زیورآلات و یا ضرب سکه می باشد. لذا هنگامی که امام با شمشیر قسمتی از آنها را شکست، ضرری به بیت المال نبود.
[26] یا بیضاء غُرّی غیری، و یا صفراء غُرّی غیری!
[27] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 55
[28] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 54
[29] کنیزی که از امام بچه داشت
[30] محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج2، ص: 109
[31] ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى، الغارات (ط - الحدیثة)، ج1، ص: 66
[32] محمد بن الحسن الطوسى، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج10، ص: 151
[33] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 406
[34] محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج2، ص: 75